مسیر تبدیل پسانداز ملی به پسانداز شخصی
گفتوگو با مسعود نیلی درباره عوامل زمینگیر شدن سرمایهگذاری و رشد اقتصادی
اندازه اقتصاد ایران طی 10 سال گذشته نهتنها افزایش نیافته بلکه کوچکتر هم شده است. موجودی سرمایه هم از میانه دهه 80 به طور مستمر کاهش یافته تا اینکه در دو سال گذشته منفی شده است. در نتیجه؛ رفاه جامعه و پسانداز ملی کاهش یافته و درآمد سرانه ایرانیان از کشورهایی مثل مراکش و تونس و بولیوی پایینتر قرار گرفته و در حال نزدیک شدن به پاکستان و بنگلادش و هندوستان است. مسعود نیلی در این گفتوگو درباره از دست رفتن همزمان دارایی و درآمد ایرانیان سخن گفته و در مقایسه با دهه 1360، دهه 1390 را بدترین دوره سرمایهگذاری در ایران برشمرده است.
♦♦♦
برای نخستین بار در سه دهه گذشته، سرعت «استهلاک داراییها» در اقتصاد ایران از «سرمایهگذاری» بیشتر شده است. اقتصاد ما پس از انقلاب، مشابه این وضعیت را 33 سال پیش یعنی در سالهای 1366 و 1367 تجربه کرده بود. این اتفاق در سال 1399 چگونه رخ داده است؟
سرمایهگذاری به دلیل آنکه برای اقتصاد ظرفیت ایجاد میکند، در همه اقتصادها بسیار مهم و حیاتی است. البته اثر سرمایهگذاری در اقتصادهای مختلف متفاوت است. بعضی کشورها برای بزرگ شدن همچنان متکی به عنصر سرمایه هستند اما برخی از این مرحله عبور کردهاند و رشد اقتصادی آنها متکی به تکنولوژی است و به مفهم وسیعتر با موتور محرک بهرهوری رشد میکنند. ما جزو کشورهایی هستیم که از 50 سال پیش به این طرف، اقتصادمان با تکیه بر سرمایهگذاری و میزان رشد موجودی سرمایه رشد کرده است. البته اگر بخواهیم در مورد اثر سرمایهگذاری بر رشد به طور دقیق صحبت کنیم، بهتر است از واژه «موجودی سرمایه» سخن بگوییم.
به مجموع کالاهای سرمایهای فیزیکی کشور که قابل اندازهگیری بوده و در فرآیند تولید کالا و خدمات نقش دارند، موجودی سرمایه گفته میشود. در واقع، موجودی سرمایه را میتوان مجموع ارزش ساختمان و تاسیسات و ماشینآلات و تجهیزاتی دانست که در فرآیند تولید نقش داشته و مورد استفاده قرار میگیرند. برای انتقال بهتر پیام، میتوان استخری را در نظر گرفت که یک مجرا برای ورود و یک مجرا برای خروج آب دارد. آبی که وارد استخر میشود، شبیه سرمایهگذاری است و آبی که بیرون میرود همان استهلاک سرمایه است. هر زمان میزان آب ورودی به استخر کمتر از آبی که خارج میشود باشد، به تدریج موجودی آب استخر کم میشود. این مثال در اقتصاد یعنی اینکه هر زمان حجم سرمایهگذاری از استهلاک کمتر شود، رشد موجودی سرمایه منفی میشود. در 50 سال گذشته رشد اقتصاد ایران متکی به رشد موجودی سرمایه بوده است. وقتی رشد موجودی سرمایه مثبت باشد، رشد اقتصادی هم از آن تبعیت میکند و گرایش مثبت دارد. وقتی رشد موجودی سرمایه منفی شود، رشد اقتصادی هم بهتبع آن منفی میشود. اگر رشد اقتصادی منفی شود، مسیر ایجاد درآمد هم بسته میشود. اصولاً حیات اقتصاد مثل حیات انسان و متکی به رشد است. اگر گیاهی رشد نکند، با گیاه مصنوعی چندان تفاوتی ندارد و انسان علائم حیاتی را در آن احساس نمیکند. نکته بسیار مهم این است که اگر رشد موجودی سرمایه منفی شود، با سیاست پولی و مالی نمیتوان آن را مثبت کرد؛ چون سیاستگذاری برای رشد موجودی سرمایه از جنس کوتاهمدت نیست.
آقای دکتر سوال کلیدی این است که چرا سرمایهگذاری چنین وضعیتی پیدا کرده است؟ این عملکرد در مقایسه با دهه 60 چگونه است؟
مشخص است که بدترین عملکرد اقتصاد ایران در دهه 60 به ثبت رسیده اما در نیمه اول این دهه قیمت نفت بالا بود و درآمدهای ارزی کشور شرایط خوبی داشت. شاید به این موضوع کمتر دقت شده باشد که در اقتصاد ایران در دو مقطع، درآمدهای ارزی بهشدت افزایش یافت؛ یکی نیمه اول دهه 60 و دیگری نیمه دوم دهه 80. به نظرم این نکته مهم از نظر دور مانده که پردرآمدترین دوره اقتصاد ایران از نظر درآمدهای نفتی، بعد از نیمه دوم دهه 80؛ نیمه اول دهه 60 است. بهتبع این درآمد، در سالهای نیمه اول دهه 60، در دو سال 1361 و 1362 نرخهای رشد بالای سرمایهگذاری به ثبت رسیده است. اما این روند از سال 1363 به بعد تا 1367 به طور مستمر منفی شد. در سالهای دهه 1390 هم به جز سالهای 1390، 1392 و 1393 که رشدهای ناچیز مثبت داشتهایم در بقیه سالها رشد سرمایهگذاری منفی بوده است. بنابراین میتوانیم نتیجه بگیریم که دهه 1390 بدترین دوره سرمایهگذاری در کشور بوده است. همانطور که اشاره کردم، در سالهای دهه 60 یعنی سالهای قبل از پایان جنگ، اقتصاد ایران به دو دلیل مشخص گرفتار وضعیت پیچیدهای شده بود.
دلیل اول جنگ بود و دلیل دیگر، نوع خاصی از سیاستگذاری که مبتنی بر کنترل و تمرکز بیشتر دولت بود. آن زمان هردو عامل زمینگیری اقتصاد را میشد ولو به سختی، برطرف کرد. یعنی فقط کافی بود ساختار سیاسی تصمیم بگیرد که این شرایط تغییر کند. مثل جنگ که با یک تصمیم به پایان رسید و سیاستهای اقتصادی هم تا اندازه زیادی تغییر کرد. شرایط آن روزها به گونهای نبود که بگوییم خارج شدن از آن خیلی دشوار است. در حال حاضر نگرانی این است که عوامل سیاسی و اقتصادی فعلی بسیار سختتر از دهه 60 هستند. برطرف کردن موانع بزرگ اصلاح اقتصاد ایران کارهای بزرگتری از تصمیمگیری سیاسی لازم دارد.
اشاره کردید که آینده اقتصاد ایران وابسته به رشد موجودی سرمایه است اما درباره تنگنای سرمایهگذاری هم سخن گفتید، سوال این است که برای تصحیح و ترمیم این روند چه باید کرد؟
موضوع سرمایهگذاری دو وجه مهم دارد؛ یک وجه منابع است و یک وجه انگیزههاست. منابع سرمایهگذاری در یک اقتصاد نرمال ابتدا از پسانداز خانوار تامین میشود. یعنی خانوارها تصمیم میگیرند از رفاه امروز خود بگذرند و مصرف خود را به تعویق اندازند تا منابع حاصل از آن را سرمایهگذاری کنند. پشت این تصمیم حتماً ملاحظات و محاسباتی وجود دارد. خانوار میگوید اگر امروز مصرف خود را کاهش دهم از رفاه امروزم صرفنظر کردهام به امید رفاهی بیشتر از معادل رفاه ازدسترفته امروز. بنابراین خانوار بازگشت پساندازش را محاسبه میکند که هزینه به تعویق انداختن مصرف را بتواند جبران کند. از این به بعد پساندازها به وسیله نهادهای مالی جذب میشوند؛ یعنی منابع خرد در نهادهای مالی تبدیل به منابع بزرگ میشوند و نهادهای مالی هم منابع بزرگ را به بنگاههای متقاضی منتقل میکنند و بنگاهها منابع را سرمایهگذاری میکنند تا کار خود را توسعه دهند. مثل چشمههای کوچکی که به هم میپیوندند و جویبارهایی را تشکیل میدهند که این جویبارها بزرگ میشوند و رودهای بزرگ را تشکیل میدهند. مدیران و سهامداران بنگاهها هم باید برآوردهایی داشته باشند مبنی بر اینکه اگر امروز منابعی را از نهادهای مالی قرض کنند و آن را به صورت سرمایهگذاری، در کسبوکار خود به کار گیرند، بعد میتوانند سودی به دست آورند که با آن نهتنها بدهی خود را بپردازند بلکه سود قابل قبولی هم برای بنگاه به دست آورند.
اگر این دو محاسبه یعنی در سمت خانوار و بنگاه به درستی جواب دهد، میشود گفت اقتصاد در مسیر توسعه سرمایهگذاری قرار میگیرد و رشد میکند. اقتصاد ما سالها کموبیش در همین مسیر حرکت کرد اما اتفاق ناگوار دهه 90 این بود که محاسبات و ملاحظات سرمایهگذاری به دلایل مختلف به هم ریخت که مهمترین آنها عدم قطعیت و انتظارات تورمی بود. وقتی خانوارها نسبت به آینده انتظارات تورمی بالایی داشته باشند و اقتصاد گرفتار عدم قطعیت باشد، پسانداز در نهادهای مالی رسمی کاهش پیدا میکند؛ چون بازگشت آن از تورم مورد انتظار به طور معمول کمتر است. بنابراین خانوار میگوید اگر پسانداز کنم، ممکن است نتوانم در آینده حتی معادل مصرف امروز را هم داشته باشم. در نتیجه از پسانداز نهادی به سوی پسانداز شخصی میرود و بر اساس محاسبات شخصی پسانداز و سرمایهگذاری میکند و روشن است که پسانداز شخصی، پسانداز ملی نیست که ذرهذره جمع شود وانگهی دریا شود. فردی که به خاطر انتظارات تورمی چند سکه میخرد یا چند ماشین تهیه میکند یا کالاهایی از این دست را به امید حفظ ارزش پول خود نگه میدارد، مهمترین هدفش این است که از شر پول خلاص شود. او پیش خود میگوید اگر پول را در نهادهای رسمی بگذارم زیان میبینم چون نرخ بازگشت آن، پایینتر از تورم مورد انتظار است، بنابراین به سمت سرمایهگذاریهایی میرود که ممکن است از کاهش شدید ارزش منابع او محافظت کند اما این اقدامات منجر به تامین مالی بنگاه نمیشود. این سرمایهها به امید بازده بیشتر در بازارهای مختلف به کار میافتند و ریسک زیادی هم به خانوار تحمیل میکنند. یعنی خانوار درگیر مناسبات شبیه به قمار میشود. این در حالی است که در اقتصادهای سالم، فقط آدمهای خاصی درگیر این نوع سرمایهگذاریهای پرخطر میشوند. در کشور ما در سطح گسترده خانوارها به خاطر شرایط نامساعد اقتصاد کلان، در تله این نوع سرمایهگذاری میافتند. بنگاه هم وقتی وضعیت موجود را مطالعه و محاسبه میکند، با خودش میگوید چرا باید در حال حاضر واحد تولیدی ایجاد کنم در حالی که هیچ چشماندازی درباره نحوه تامین مواد اولیه، سرمایه در گردش و آینده فعالیت خود ندارم. چشماندازی برای فروش محصول ندارم، با چه قیمتی باید محصول را بفروشم؟ دولت محصول من را چگونه قیمتگذاری خواهد کرد؟ هزینه نیروی کار من چقدر است؟ آیا میتوانم برای فعالیت جاری تولیدم، سرمایه در گردش تامین کنم؟ وقتی بنگاه با تصمیمهای ناگهانی از سوی سیاستگذار مواجه میشود چهبسا فکر میکند فردا شرایط بدتر هم خواهد شد. در نتیجه عملاً محاسبات بنگاه هم به همان نتیجهای میرسد که خانوار رسیده بود. یعنی بنگاه هم میگوید بهتر است بروم سراغ سوداگری. یعنی هم خانوار به آن سمت میرود و هم بنگاه. پس دیگر خانوار و بنگاهی در کار نیست و همه به این سمت میروند که منابع خود را به سمت داراییهایی هدایت کنند که صرفاً دارایی مالی است و دارایی فیزیکی نیست. به این ترتیب منابع و انگیزهای که از سمت خانوار و بنگاه در کشورهای دیگر جریان سرمایهگذاری را شکل میدهد، در ایران به صورت سوداگری تعریف میشود. از آن طرف هر سال ارقامی تحت عنوان بودجه عمرانی در بودجه گنجانده میشود اما منابع تخصیصیافته خرج مصارف جاری میشود. از دهه 90 به قدری کسری بودجه دولت ابعاد بزرگ و گسترده پیدا کرده که سرمایهگذاری دولت یا همان بودجه عمرانی هم ارقام بسیار کمی دارد و عملاً زیربناهایی که توسط دولت باید ایجاد شود، دیگر ایجاد نمیشود.
آقای دکتر در حال حاضر عوامل زیادی میتوانند بر روند سرمایهگذاری سالهای آینده تاثیر منفی بگذارند. قاعدتاً عواملی که بتوانند سرمایهگذاری را تحت تاثیر قرار دهند، همان عواملی هستند که میتوانند رشد اقتصادی را هم تحت تاثیر قرار دهند. این عوامل کداماند؟ به عبارتی کدام عوامل سرمایهگذاری و رشد اقتصادی را زمینگیر میکنند؟
نهادهایی که تامین مالی سرمایهگذاری را بر عهده دارند، در حال حاضر با مشکلات زیادی مواجهاند. نظام بانکی، صندوقهای تامین اجتماعی، صندوقهای بازنشستگی و کلاً بخش مالی در اقتصاد ایران با ناترازی مواجه است. مشکلات زیادی که این بخش با آن درگیر است، باعث افزایش قابل توجه نقدینگی شده و در عین حال بخش بسیار بزرگی از بودجه دولت صرف این خرابیها میشود. به این ترتیب بخش مالی اقتصاد چه در بودجه و چه در سایر نهادهای مالی، ناتوان از تامین مالی بنگاه هستند. چون این نهادها خودشان مساله دارند، باعث شده که نتوانند از عهده وظایف اصلی خود برآیند. همانطور که درباره خانوار و بنگاه توضیح داده شد، نااطمینانی و عدم قطعیت به اندازهای رسیده که اثر بسیار بزرگی روی تصمیمهای آحاد اقتصادی و عموم مردم میگذارد. البته شاید بتوان گفت در حال حاضر نااطمینانی در اقتصاد ایران از مرحله نااطمینانی عبور کرده و تا حدی به مرحله اطمینان هم رسیده است. شکی نیست؛ هر پدیدهای که به آینده مربوط میشود، حدی از نااطمینانی را دارد. گاهی نااطمینانی ممکن است به فرد مربوط شود و به تصمیمات خود او اما وقتی نااطمینانی به تصمیمات دیگران مربوط میشود که فرد نمیتواند در آن نقش داشته باشد شرایط خیلی پیچیده میشود. مثل سرمایهگذاری در اقتصاد ایران که در تله ابهام افتاده در نتیجه افراد ترجیح میدهند از هر تصمیمی که دیگران و بهخصوص سیاستگذار در آن نقش ایفا میکند دور شده و از فعالیت جدید منصرف شوند. به این ترتیب پسانداز ملی تبدیل به پسانداز شخصی میشود و افراد به جای آنکه سرمایه خود را در مسیر تامین مالی بنگاه به کار گیرند، در تله سوداگری میافتند. یعنی فرد به جای اینکه منابعش را در نهادهای مالی رسمی و در مسیری پسانداز کند که نفع اقتصادی کشور در آن باشد، پولش را شخصاً در مسیر سوداگری به کار میگیرد. این به خاطر نااطمینانی و عدم قطعیتهای زیادی است که در اقتصاد وجود دارد.
همزمان با اینکه سرعت استهلاک دارایی در اقتصاد ایران از سرمایهگذاری بیشتر شده، جامعه ایران هم طی 9 سال اخیر، به طور مرتب با کاهش درآمد سرانه مواجه شده است. یعنی ما به طور همزمان در حال از دست دادن دارایی و درآمد خود هستیم. آیا چشمانداز ما رسیدن به درآمد سرانه کشورهایی مثل بنگلادش و پاکستان و هند است؟
البته تا رسیدن به مرحله هند و بنگلادش فاصله داریم اما مساله این است که در مسیر خوبی حرکت نمیکنیم و مشخص است که در دهه 90 افت درآمد زیادی به ازای هر یک نفر جمعیت کشور داشتیم اما تا رسیدن به وضعیت پاکستان و هند هنوز خیلی فاصله داریم ولی اگر کاری نکنیم قطعاً به همان وضعیت دچار میشویم.
به عنوان سوال آخر میخواهم نظر شما را درباره «تصمیمهای سیاسی بزرگ در شرایط اقتصادی بد» بدانم. اشاره کردید که وضعیت اقتصاد ایران در سال 1399 به مراتب از وضعیت سال 1366 بدتر است اما شرایط سال 66 منجر به یک تصمیمگیری بزرگ در عرصه سیاسی شد. آیا شرایط فعلی اقتصادی کشور منجر به یک تصمیم بزرگ خواهد شد؟
قسمت ساده موضوع، تصمیمگیری درباره انجام دادن یا انجام ندادن یک کار است که با یک بله یا خیر میتوان اتفاقات بزرگی را رقم زد. این قسمت ساده ماجراست و قسمت بسیار سخت زمانی آغاز میشود که تصمیم، گرفته شود. البته من گمان نمیکنم که تصمیمی که مدنظر شماست تحقق پیدا کند. مثلاً قابل تصور نیست که رابطه ما با دنیا بهبود پیدا کند یا شرایط به گونهای تغییر یابد که سرمایه خارجی در اقتصاد ایران به گردش درآید اما بیایید فرض کنیم، شرایط به جایی برسد که بتوانیم روزانه دو میلیون بشکه نفت صادر کنیم و فرض کنید به همین زودی با یک تصمیم بسیار بزرگ، همه مسائل در مسیر اصلاح قرار گیرد، آیا وضعیت اقتصاد ایران فقط در کوتاهمدت بهبود پیدا میکند یا یک بهبود پایدار را تجربه خواهیم کرد؟
مساله این است؛ عواملی که اقتصاد ایران را زمینگیر کردهاند، حتی با ارتقای تعامل با جهان بهبود پایدار پیدا نمیکنند. به عبارتی، از یک طرف به اصلاحات اقتصادی بزرگ و از طرف دیگر به تحول در روابط خارجی نیاز داریم. اگر منتظریم تنها با بهبود روابط خارجی و بدون توجه به اصلاحات اقتصادی وضعیت اقتصاد ایران بهبود پیدا کند و مشکلات حل شود، برداشت درستی نیست. اگر در این مسیر گام برداریم، ممکن است یک سال یا دو سال ارزش افزوده بخش نفت افزایش پیدا کند و رشد یکساله 10 یا 12درصدی را تجربه کنیم و یک سال بعد به رشد شش تا هفتدرصدی دل خوش کنیم اما شکی نیست که در سال سوم یا چهارم دوباره برمیگردیم به رشدهای دودرصدی. برای تداوم رشد اقتصادی کارهای زیادی باید صورت گیرد؛ فرآیند تامین مالی باید اصلاح شود، بازار انرژی باید اصلاح شود در نظام یارانهای باید بازنگری صورت گیرد و بودجه هم باید با اصلاحات اساسی مواجه شود. بنابراین شک نکنید که نیاز امروز کشور قطعاً حکمرانی بلوغیافتهتر از دهه 60 است. بلوغی که فقط فکر نکند با رفع تحریم و سازوکار برجام، مساله حل میشود.