تفکر جمع صفر
شکافهای سیاسی آمریکا کجا ریشه دارد؟
در این مطالعه علل و پیامدهای یک ویژگی مهم فرهنگی و روانشناختی بررسی میشود: میزانی که فرد جهان را حاصلجمع صفر میبیند- یعنی اینکه منافع یک فرد یا گروه با هزینه دیگران تمام میشود. برای این منظور از 15 هزار نفر که در ایالاتمتحده زندگی میکنند، نظرسنجی صورت میگیرد که تفکر مجموع صفر، دیدگاههای سیاسی و سیاستگذاری و مجموعهای غنی از ویژگیهای مربوط به اصلونسب آنها را اندازهگیری میکند. نتایج نشان میدهد که دیدگاه حاصلجمع صفر بیشتر با چندین دیدگاه سیاسی در مورد اهمیت دولت، ارزش سیاستهای بازتوزیعی، تاثیر مهاجرت و جهتگیری سیاسی فرد مرتبط است. همچنین نتایج بیانگر این است که تفکر حاصلجمع صفر را میتوان با تجربیات اجداد یک فرد (والدین و پدربزرگ و مادربزرگ) توضیح داد، از جمله میزان تحرک بیننسلی که تجربه کردهاند، درجه سختی اقتصادی که متحمل شدهاند، اینکه آیا آنها به ایالاتمتحده مهاجرت کردهاند یا در معرض مهاجران بیشتری قرار گرفتهاند و اینکه آیا آنها تجربیاتی در مورد بردگی داشتهاند یا خیر. این یافتهها بر اهمیت ویژگیهای روانشناختی و نحوه انتقال بیننسلی آنها در توضیح شکافهای سیاسی کنونی در ایالاتمتحده تاکید میکند.
شرح و تفسیر نتایج
در این مطالعه پیامدهای یک فرضیه بررسی میشود که برای اولینبار فاستر (1965، 1967) برای درک بهتر چشمانداز اجتماعی، سیاسی و نژادی معاصر ایالاتمتحده ارائه کرد. فاستر این فرضیه را مطرح کرد که بسیاری از جوامع دیدگاه «مجموع صفر» از جهان دارند. دیدگاه ضمنی در اینجا این است که میزان خروجی در جامعه محدود است و تلاش مولد، بهجای ایجاد ارزش واقعی، صرفاً آن را دوباره توزیع میکند. اگرچه خود فاستر این فرضیه را در چارچوب جامعه روستایی مکزیک مطرح کرد، اما مثالهای بسیاری دیگر از سراسر جهان ارائه کرد. در واقع، دیدگاه جهان بهعنوان مجموع صفر بارهاوبارها در سوابق تاریخی نمایان میشود، از مرکانتیلیسم اروپایی در دوره مدرن اولیه تا سیاستهای تجارت و مهاجرت امروز. بهراحتی میتوان دید که چگونه این دیدگاه در دنیایی که در آن همه منابع و داراییهای مهم در عرضه محدود هستند، بهطوریکه، به معنای واقعی کلمه، جهان حاصلجمع صفر است، پدیدار میشود. در جوامع پیش از صنعتی در مقیاس کوچکتر، زمین محدود است، بنابراین زمین بیشتر برای یک فرد به معنای زمین کمتر برای فرد دیگر است. همین امر در مورد دام، اقتدار و موقعیت اجتماعی نیز صادق است. اگر بازارها توسعهنیافته باشند و پیشرفت فناوری وجود نداشته باشد، متداولترین راه برای پیشرفت یک فرد با ضرر دیگران است. به همین ترتیب، زندگی در دورههای رکود اقتصادی یا رشد اقتصادی میتواند کمبود نسبی کالا در اقتصاد را مورد توجه قرار دهد و افراد را در دیدگاههایشان کموبیش مجموع صفر کند؛ بنابراین، انتظار بر این است که این چارچوب شناختی در بسیاری از نقاط جهان، در برهههای زمانی مختلف حاکم باشد. علاوه بر این، به دلیل تداوم و چسبندگی ویژگیهای فرهنگی و روانشناختی، این دیدگاه ممکن است حتی در مواردی که در واقع (دیگر) مجموع صفر نیستند، تسلط داشته باشد و به عدم تطابق فرهنگی منجر شود.
مقاله به بررسی این موضوع میپردازد که این چارچوب درک روانشناسی و اخلاق انسانی میتواند چشمانداز اجتماعی، سیاسی و فرهنگی معاصر ایالاتمتحده را روشن کند. تجزیهوتحلیل در این مقاله سه قسمت دارد. اولین مورد سنجش میزان شیوع تفکر حاصلجمع صفر در ایالاتمتحده است. ابتدا تفکر مجموع صفر در چهار حوزه خاص بین 1- گروههای قومی از نظر ثروت؛ 2- شهروندان و غیر شهروندان ایالاتمتحده از نظر رفاه اقتصادی؛ 3- کشورها از نظر منافع اقتصادی حاصل از تجارت و 4- طبقات درآمد از نظر ثروت اندازهگیری میشود. محققان از اینها برای ایجاد یک معیار واحد استفاده میکنند که میزان نگاه پاسخدهندگان به جهان را با مجموع صفر نشان میدهد. نتایج بیانگر این است که افرادی که جهان را با مجموع صفر بیشتر میبینند، تمایل به حمایت از سیاستهایی دارند که درآمد را از ثروتمندان به فقرا بازتوزیع میکند یا دسترسی به منابع را برای گروههای محروم توزیع میکند. این شامل سیاستهای بازتوزیعی مانند مالیات، مراقبتهای بهداشتی همگانی و اقدامات مثبت برای زنان و آمریکاییهای آفریقاییتبار است. مطابق با این دیدگاههای خاص، نتایج همچنین نشان میدهد که تفکر حاصلجمع صفر با ترجیحات سیاستهای اقتصادی لیبرال بهطورکلی و با همسویی سیاسی قویتر با حزب دموکرات (و همسویی ضعیفتر با حزب جمهوریخواه) همراه است. بهطور خاص، نتایج نشان میدهد افرادی که جهان را با مجموع صفر میبینند، بیشتر معتقدند که نظریه توطئه QAnon برای سیاست ایالاتمتحده حقیقت دارد. این با این واقعیت توضیح داده میشود که روایتهای QAnon ماهیت مجموع صفر دارند و حول گروه کوچکی از افراد ثروتمند متمرکز میشوند که خود را به هزینه افراد کمترثروتمند در سراسر جهان ثروتمند میکنند. یافتهها همچنین بیانگر این است که تفکر حاصلجمع صفر با همدلی و درک افراد درگیر در حمله 6 ژانویه 2021 به ساختمان کنگره ایالاتمتحده مرتبط است، عملی که اگر فرض کنیم جهان مجموع صفر است، توجیهپذیرتر است و کمتر مضر است (بهجای مجموع منفی). بخش پایانی تحلیل به مساله منشأ تنوع در تفکر حاصلجمع صفر در ایالاتمتحده میپردازد. مطابق با این تصور که روانشناسی با تفکر حاصلجمع صفر تابع نیروهای تکاملی سیستماتیک است، نتایج نشان میدهد که تجربه اجداد یک فرد بر تفکر جمع صفر امروزی آنها تاثیر میگذارد. با بررسی عواملی که بهویژه با توجه به تاریخ ایالاتمتحده برجسته هستند، تحرک اقتصادی اجدادی، مهاجرت و بردگی در نظر گرفته میشوند. نتایج نشان میدهد قرار گرفتن در معرض دورههای موفقیت اقتصادی و عدم کمبود اقتصادی، تفکر حاصلجمع صفر را کاهش میدهد. همچنین یافتهها نشان میدهد که سابقه خانوادگی مهاجرت به ایالاتمتحده با ذهنیت کمتری از جمع صفر همراه است. در بسیاری از موارد، مهاجرت افراد تازهوارد و فرزندان آنها را از نظر اقتصادی در وضعیت بهتری قرار میدهد و تصور نمیشود که این امر به ضرر دیگران تمام شود. در واقع، این تصور رایج که موفقیت اقتصادی ایالاتمتحده به دلیل سابقه مهاجرت به آن است، نشان میدهد که مهاجرت، بهجای اینکه حاصلجمع صفر باشد، در عوض یک موقعیت برد-برد برای مهاجران و افراد متولد ایالاتمتحده بوده است. عامل سوم، بردگی اجدادی، با دو عامل اول متفاوت است، زیرا یک بحث تاریخی است که ماهیت آن جمع صفر است. یافتههای این مقاله نشان میدهد که سابقه قرار گرفتن در معرض چنین محیطی تاثیر معکوس بر تحرک و مهاجرت دارد. اگر اجداد یک فرد به بردگی گرفته شده باشند، امروز دیدگاهی با جمع صفر بیشتری دارند. این نهتنها در مورد افرادی که سیاهپوست هستند (و برای افرادی که بردهداری را تجربه کردهاند) صدق میکند، بلکه برای افرادی که اشکال دیگری از بردگی را تجربه کردهاند، مانند بردگی تحت قرارداد، توقیف، قید اجباری یا هولوکاست نیز صادق است. یافتهها به ادبیات کوچکی در روانشناسی میانفرهنگی اضافه میکند که به دنبال کمیکردن و درک بهتر روانشناسی تفکر حاصلجمع صفر است. روزیکا تران و همکاران (2015) آنچه آنها بهعنوان یک اصل بدیهی اجتماعی به نام «باور به بازی با مجموع صفر» میدانند را معرفی میکنند. نویسندگان مقیاسی برای تفکر جمع صفر ایجاد کردند که آنها را روی 6138 دانشجوی دانشگاه از 37 کشور اجرا کردند. آنها دریافتند که در سطح کشور، تفکر مجموع صفر بهطور منفی با فردگرایی همراه است که بهطور مثبت با جمعگرایی مرتبط است و بهطور منفی با معیارهای توسعه اقتصادی مرتبط است. میگان (2010) «سوگیری» با مجموع صفر را مطالعه میکند که زمانی رخ میدهد که فرد موقعیتی با مجموع صفر را درک کند حتی اگر منابع نامحدود باشند. جانسون و همکاران (2022) نشان میدهند که «انکار برد-برد»، امتناع از دیدن موقعیتهای سودمند برای دو طرف، زیربنای تفکر حاصلجمع صفر است. تفکر حاصلجمع صفر نیز در زمینه درونگروهی و برونگروهی مورد مطالعه قرار گرفته است. پیوتروسکی و همکاران (2019) با تحلیل اینکه کدام عوامل احتمال میزبانی از پناهندگان را افزایش میدهد، دریافتند که تفکر حاصلجمعصفر با میهنپرستی (نگاهی که در آن گروههای بیرونی بهعنوان همکار تلقی میشوند) و تمایل به میزبانی از پناهندگان همبستگی مثبت دارد و با ملیگرایی همبستگی منفی دارد (دیدگاهی که در آن گروههای بیرونی بهعنوان رقیب تلقی میشوند). در مورد نگرشهای نژادی، نورتون و سامرز (2011) مستند میکنند که به نظر میرسد پاسخدهندگان سفیدپوست نژادپرستی را یک بازی مجموع صفر میدانند که در آن کاهش تعصب درکشده علیه سیاهپوستان در طول زمان به «نژادپرستی معکوس» بالاتر علیه سفیدپوستان تبدیل میشود. ویلکینز و همکاران (2015) نشان میدهد که گروههای دارای موقعیت بالا (مردان و سفیدپوستان) بیشتر از گروههای با موقعیت پایین (سیاهپوستان و زنان) از عقاید مجموع صفر حمایت میکنند، بهویژه زمانی که احساس میکنند که گروه خودشان مورد تبعیض قرار میگیرند. استفانیاک و همکاران (2020) همچنین نشان میدهد که باورهای حاصلجمع صفر در میان پاسخدهندگان سفیدپوست (گروه برتر) بیشتر از پاسخدهندگان سیاهپوست (گروه محروم) رایج است و با حمایت از وضعیت موجود همبستگی مثبت دارند، یعنی با تمایل آنها برای پیوستن به گروههای محروم همبستگی منفی دارند. شواهد این مطالعه در مورد اینکه چگونه مواجهه تاریخی با بردهداری در ایالاتمتحده، تفکر حاصلجمع صفر را در میان سفیدپوستان امروز شکل میدهد، با این یافتهها همخوانی دارد. در زمینه نگرشهای جنسیتی، سیکارد و مارتینوت (2018) نشان میدهند که هنگام ارسال پیامهای تهدیدکننده وضعیت برای کودکان در مدرسه (تاکید بر موفقیتهای تحصیلی پسران یا دختران)، پسران (اما نه دختران) تفکر جمع صفر بیشتری را در مدرسه بهعنوان رقابت بین پسران و دختران تایید میکنند. کوچینکا و همکاران (2018) این یافتهها را برای محل کار و در دانشگاه تایید میکنند. اندرز و همکاران (2022) مطالعه میکند که چه کسی از QAnon حمایت میکند و نشان میدهد که برخلاف تصور رایج، این توطئهها در میان چپ و راست مورد حمایت قرار میگیرند. نتایج این مقاله نشان میدهد که حمایت از QAnon بهشدت با تفکر مجموع صفر در سراسر شکاف حزبی مرتبط است. اندروز فیرون و همکاران (2021) بررسی کردند که چگونه تفکر حاصلجمع صفر میتواند خصومت و بیاعتمادی را افزایش دهد و اعتقاد به نهادهای دموکراتیک را در نمونههای ایالاتمتحده و بریتانیا تضعیف کند. داویدای و آنگیس (2019) نحوه تعامل سیاست با تفکر حاصل جمع صفر را مطالعه میکنند که با نظرسنجی اندازهگیری میشود. آنها دریافتند که رابطه بیقیدوشرطی میان وابستگی سیاسی و تفکر حاصلجمع صفر وجود ندارد. بسته به زمینه سوالی که پرسیده میشود -بهعنوانمثال، اقتصادی، نژادی، مهاجرت و...- گاهی اوقات افراد لیبرال سیاسی بیشتر تفکر حاصلجمع صفر را نشان میدهند و گاهی اوقات افراد محافظهکار سیاسی این کار را انجام میدهند. در یک آزمایش آزمایشگاهی، استرنج و اسچاب (2022) نشان دادند که وقتی نابرابری با یک بازی حاصلجمع صفر همراه است، تماشاگران از توزیع مجدد بیشتر حمایت میکنند. آنها با استفاده از دادههای نظرسنجی، همبستگی میان دیدگاههای حاصلجمع صفر، گرایش به دموکراتیک و حمایت از توزیع مجدد پیدا کردند. در اقتصاد، تحقیقات در مورد تفکر حاصلجمع صفر محدودتر بوده است، اگرچه پیشرفتهایی حاصل شده است. گیرشمن (2014) با انگیزه فرضیههای فاستر، الگوی رابطه بین یک جهان حاصلجمع صفر، ظهور بالقوه حسادت و توسعه اقتصادی بلندمدت را طراحی میکند. کاروالیو و همکاران (2022) یک مدل تکاملی ایجاد میکند که نشان میدهد چگونه یک محیط با تفکر حاصلجمع صفر بیشتر میتواند به «بیانگیزگی» منجر شود که تلاش را کاهش میدهد. از جنبه تجربی، گیرشمن یک رابطه مثبت بینکشوری میان ادراکات جمع صفر و باورها در مورد سحر و جادوگری را مستند میکند. کاروالیو و همکاران (2022) دادههای نظرسنجی در سطح فردی را از جمهوری دموکراتیک کنگو بررسی میکند و همان رابطه مثبت بین تفکر مجموع صفر و اعتقاد به جادوگری و همچنین احساس حسادت را پیدا میکند. آنها همچنین با استفاده از دادههای بینالمللی نشان میدهند که تفکر حاصلجمع صفر با باورهای ضعیفتر در مورد ارزش و اهمیت کار سخت و موفقیت اقتصادی مرتبط است. این مقاله همچنین به ادبیات مطالعه اثرات اصلونسب بر نگرشها و دیدگاهها کمک میکند. نان و وانچکون (2011) در ارتباط با نتایج این مقاله در مورد بردهداری نشان میدهند که امروزه افرادی که اجدادشان بهشدت تحت تاثیر تجارت افراد بردهشده قرار گرفتهاند، اعتماد کمتری نسبت به همسایگان، بستگان و دولتهای محلی خود دارند. چن و یانگ (2015) تاثیرات پایداری را در بین نسلهای قحطی بزرگ چین یافتند که باعث کاهش اعتماد به دولتهای محلی در میان افرادی شد که اجدادشان یا خودشان تحت تاثیر قرار گرفتند. فرناندز و همکاران (2004) نشان میدهد که مردانی که مادرانشان کار میکردند، احتمال بیشتری دارد که همسرانی داشته باشند که کار میکنند که نشاندهنده انتقال بیننسلی هنجارهای جنسیتی است. در نهایت، این کار به ادبیات مربوط به تاثیرات تجربه خود بر باورها و دیدگاههای سیاستی اضافه میکند. لوتمر و سینگال (2011) نشان میدهند که پیشینه فرهنگی مهاجران بهشدت با ترجیحات آنها برای توزیع مجدد مرتبط است و این تاثیر در نسل دوم نیز ادامه دارد. آلسینا و فوکس شوندلن (2007) نشان میدهند که ترجیحات برای توزیع مجدد تحت تاثیر رژیمهای اقتصادی با بهرهبرداری از تغییرات در سیستم اقتصادی در طول جدایی و اتحاد مجدد آلمان قرار میگیرد: آلمان شرقی، بهویژه افراد مسنتر، بیشتر از توزیع مجدد حمایت میکنند. جولیانو و اسپیلیمبرگو (2014) دریافتند که افرادی که در جوانی رکود اقتصادی را تجربه میکنند، بیشتر به اهمیت شانس نسبت به تلاش برای موفقیت اعتقاد دارند. مالمندیر و ناگل (2011) دریافتند کسانی که دورههای بازدهی پایین بازار سهام را تجربه کردهاند، ریسکگریزتر و بدبینترند و کمتر احتمال دارد که در بازار سهام شرکت کنند. بهطور مشابه، مالمندیر و ناگل (2016) نشان میدهند که اگر افراد در طول زندگی خود تورم بیشتری را تجربه کرده باشند، انتظارات تورمی بالاتری دارند. راث و ولفارت (2018) نشان میدهند افرادی که در طول عمر خود نابرابری بالاتری را تجربه میکنند، از توزیع مجدد کمتری حمایت میکنند. بهطورکلی، یافتههای این مطالعه بر اهمیت اندازهگیری ویژگیهای روانشناختی و نحوه انتقال آنها بین نسلها برای درک بهتر ریشههای غیرحزبی شکافهای مهم سیاستی تاکید میکند.