نظریه خودکامگی منحط
چرا پوتین به اوکراین حمله کرد؟
بسیاری از دیکتاتورها -اگر نگوییم همه آنها- با تصمیمهای فاجعهبار مانند «حمله هیتلر به اتحاد جماهیر شوروی»، «آغاز جنگ بهوسیله دولت هیروهیتوی ژاپن علیه ایالات متحده»، یا «حمله پوتین به اوکراین در فوریه 2022» پایان مییابند. تصمیمهای فاجعهآمیز معمولاً با خطاهای فاحش محاسباتی همراه است که در محیطهای ایزوله شکل میگیرد و در اغلب اوقات زیردستان آگاهتر شانسی برای جلوگیری از اجرای آن ندارند. در این مقاله الگویی پویا از سیاست غیردموکراتیک ارائه میشود که نشان میدهد «تصمیمگیری بد» و «سرکوب» چگونه خود را تقویت میکنند. به این شکل که سرکوبها تهدید را کاهش میدهد، اما خطرات را برای تصمیمگیر اصلی افزایش میدهد. با خطرات بیشتر، تصمیمگیرنده تاکید بیشتری بر وفاداری دارد تا شایستگی. این نظریه سازوکار تصمیمات فردی فاجعهبار را در یک رژیم استبدادی بسیار نهادینهشده روشن میکند.
مقدمه
جنگی که روسیه در فوریه 2022 علیه اوکراین به راه انداخت، یک معمای فکری برای نظریهپردازان رژیمهای استبدادی ارائه میکند. صرفنظر از برآورد قدرت نسبی هر یک از طرفین، یک جنگ واقعی با چنان هزینههایی برای هر دو طرف همراه است که به نظر میرسد اجتناب از آنها انگیزههای قوی برای مصالحه ایجاد میکند. جای تعجب نیست که تحلیل اکثر مفسران عمومی بر اساس الگوهای عقلگرایانه مبتنی بر «بلوف» پوتین در آستانه حمله بود. با این حال، جنگ روسیه و اوکراین بهسرعت به یکی از خونینترین و پرهزینهترین درگیریهای بیندولتی از زمان جنگ جهانی دوم تبدیل شده است که شامل استفاده از ابزارهای جنگی مدرن در مقیاسی است که دههها سابقه نداشته است. حتی مهمتر از آن، اگرچه ممکن است سالها برای پایان دادن به درگیری صرف شود و دههها طول بکشد تا پیامدهای آن بهطور کامل ارزیابی شود، از هماکنون واضح است که تصمیم برای حمله به اوکراین صدمات زیادی به پوتین و کارگزاران رژیم او وارد کرده است و بهاحتمال زیاد، این امر باعث از بین رفتن رژیم خواهد شد (گومزا، 2022؛ استونر، 2022). تصمیم پوتین برای حمله به اوکراین، یک کشور اروپایی بزرگ با نظامی بهتازگی مدرنشده، سیستم سیاسی انعطافپذیر و حس هویت ملی بهخوبی توسعهیافته، تنها یکی از نمونههای بسیاری از تصمیمات دیکتاتورهاست که به طرز باورنکردنی اشتباه به نظر میرسد. تصمیم امپراتور نیکلاس دوم برای ورود به جنگ جهانی اول در سال 1914، در غیاب هرگونه تهدیدی برای منافع اصلی امنیتی روسیه، به انقلاب، سقوط امپراتوری، نابودی نخبگان و مرگ کل خانواده امپراتور منجر شد. تصمیم هیتلر برای حمله به اتحاد جماهیر شوروی پس از شکست از بریتانیا و سپس اعلانجنگ علیه ایالات متحده آمریکا، بزرگترین قدرت صنعتی جهان، قبل از شکست شوروی، پیروزی در جنگ را برای آلمان در اوایل سال 1941 غیرقابل دستیابی کرد. تصمیم صدام حسین برای حمله به کویت در سال 1991 موجب شکست نظامی قابل پیشبینی از سوی یک ائتلاف بینالمللی، پرداخت غرامت که بیش از دو دهه طول کشید و در نهایت، سقوط و اعدام صدام حسین شد. تصمیم ژنرال لئوپولدو گالتیری، رهبر حکومت نظامی آرژانتین، در سال 1982 برای حمله به جزایر فالکلند، موجب شکست نظامی قابل پیشبینی، سرنگونی گالتیری و سقوط سریع رژیم شد. در مطالعات مربوط به «صلح دموکراتیک» بهخوبی مستند شده است که تقریباً تمام جنگها از سال 1945 بهوسیله دیکتاتوریها آغاز شده است. با این حال، یک نمونه برجسته از یک جنگ مدرن وجود دارد که از طریق یک دموکراسی فعال آغاز شده است، حمله ایالات متحده به عراق در سال 2003. تصمیم برای شروع جنگ تا حدی متکی به دستکم گرفتن چشمگیر هزینههای آینده جنگ داخلی و هزینه بازسازی پس از جنگ در ایالات متحده بود. با این حال، از نظر صرفاً نظامی، عملیات طبق تحلیلهای قبل از جنگ پیش رفت. بهرغم هزینههای انسانی هنگفت برای عراقیها، جنگ ثبات داخلی ایالات متحده را بهگونهای که جنگهای گالتیری، حسین یا پوتین بر کشورهای خود تاثیر گذاشت، تهدید نکرد. کمپینهای اقتصادی میتوانند به همان اندازه نابخردانه باشند. جهش بزرگ مائو به جلو از سال 1958 تا 1962 که اصلاحات اقتصادی را با یک کارزار سیاسی برای شروع سریع توسعه صنعتی در چین عمدتاً در بخش کشاورزی در آن زمان ترکیب کرد، به قحطی گسترده و فاجعه اقتصادی انجامید و تقریباً به قیمت برتری سیاسی مائو تمام شد. آنچه شگفتآور است این است که دیکتاتورهایی که این تصمیمات را میگیرند، امپراتوران باستانی نیستند که رعایای آنها نتوانند به آنها نزدیک شوند. در عوض، آنها در محیطهای نهادینهشده، با شوراها و مشاورانی که احتمالاً دارای تخصص هستند، فعالیت میکنند و تصمیمات آنها بهوسیله متخصصان حرفهای در سلسلهمراتب ساختاریافته انجام میشود. در این مقاله، الگویی از رژیمهای غیردموکراتیک ارائه میشود که به این پارادوکس ظاهری میپردازد. رژیم همزمان نهادینهشده و شخصیشده است. تصمیمات رهبر (پوتین) بر اساس نظرات زیردستان است، اما سردمدار کیفیت توصیههایی را که دریافت میکند، با هدف اصلی حفظ قدرت انتخاب میکند. بهطور خاص، حاکم یک نماینده یا شورایی را با تخصص بهتر منصوب میکند و در تصمیمگیری خطمشی به توصیه آنها تکیه میکند. تصمیمگیر این آزادی را دارد که عاملی با هر سطحی از کیفیت پردازش اطلاعات انتخاب کند، از کسی که آسیبپذیریهای رژیم را بهطور قطعی میداند تا کسی که اصلاً نمیتواند تمایز قائل شود. این یک انتخاب نهادی از سوی شخص تصمیمگیرنده است. قدرت حکمران تنها در صورتی در خطر است که رژیم آسیبپذیر باشد و یک تصمیم سیاسی اشتباه گرفته شود. در چنین فضایی، انتصاب مشاوری با بالاترین کیفیت پردازش اطلاعات و اتخاذ تصمیم صحیح خطمشی بر اساس توصیههای آگاهانه، بیهوده به نظر میرسد. مشکل این است که مشاور یک ویژگی مشاهدهنشده دارد- وابستگی آنها با مخالفان. مشاور هنگام تصمیمگیری برای توصیه به حاکم، دو عامل را در نظر میگیرد: آسیبپذیری سردمدار و چشمانداز خود تحت رژیم جدید در صورت سقوط او. از آنجا که حکمران بهاندازه مشاور آگاه نیست، مشاور دارای اهرمی است و ممکن است بهاشتباه به حاکم از ایمنی آنها اطمینان دهد که به تصمیمگیری خطمشی اشتباه از سوی یک حکمران آسیبپذیر منجر میشود که در نهایت موجب تغییر در ساختار سیاسی میشود. در الگوی این مقاله، آسیبپذیری حکمران فعلی ناشی از شوکهای خارجی است. با این حال، عوامل دیگری نیز در فرآیند تصمیمگیری او نقش دارند. تصمیم دیکتاتور برای سرکوب مخالفان، احتمال چالش را کاهش میدهد، اما خطرات در جنگ قدرت آینده را افزایش میدهد. بهویژه، اگر حکمران فعلی مخالفان را درگذشته سرکوب کرده باشد، پس از سرنگونی، تهدیدی جدیتر برای حاکم جدید است: اگر سرکوب نشود، ممکن است در آینده قدرت را دوباره به دست بیاورد، و با شهرت سرکوب، احتمال سرکوب کسانی که او را سرنگون کردند بیشتر است؛ بنابراین، حاکم با سابقه سرکوب بیشتر از حاکم بدون چنین سابقهای سرکوب میشود. این به نوبه خود بر انتخاب رهبر از سطح سرکوب و کیفیت مشاور و در نهایت شانس بقای او تاثیر میگذارد. بدتر شدن چشمانداز بقا، یک چرخه معیوب ایجاد میکند. هنگامی که تصمیمگیرنده سیاسی در مسیر سرکوب قرار میگیرد، مخاطرات بیشتر میشود. افزایش مخاطرات -ترس از محاکمه و اعدام در صورت سقوط- موجب انتخاب مشاورانی با ظرفیت پردازش اطلاعات کمتر از سوی او میشود. چنین مشاورانی در تعادل وفادارتر هستند. حتی با وابستگی زیاد با مخالفان، آنها توانایی کمی در پردازش اطلاعات دارند و در مورد شانس مخالفان برای برکناری حاکم فعلی نامطمئن هستند؛ بنابراین، آنها وفادار میمانند. با این حال، کیفیت سیاستگذاری با چنین مشاورانی بدتر میشود. در نتیجه، یک دیکتاتور کاملاً منطقی و استراتژیک که سرکوب مخالفان را برای کاهش احتمال یک چالش قوی انتخاب کرده است، در نهایت در محاصره زیردستان با کیفیت پایین قرار میگیرد و انتخابهای سیاستی با کیفیت پایین انجام میدهد.
نظریه محققان این مقاله پیشبینیهای خاصی در مورد پویایی دیکتاتوریهای فردی انجام میدهد. یک حاکم جدید ممکن است زمانی که به قدرت برسد از سوی افراد درخشان احاطه شود. دوره تصدی او بسته به شرایط بسیاری، از جمله شانس و تصمیمات منطقی، ممکن است مسیر خونین یا صلحآمیز را دنبال کند. دیکتاتورهایی که بهاندازه کافی در قدرت میمانند تا شاهد کاهش قدرت خود باشند، از، از دستدادن موقعیت خود میترسند (مثلاً انتظار دارند برخی از حسابهای قدیمی تصفیه شود). به دلیل این ترس، زیردستان شایسته را با زیردستان وفادار جایگزین میکنند که در نهایت موجب توصیههای نادرست و سیاست بد میشود. در نتیجه، موفقیتهای سالهای اولیه یک دیکتاتور قربانی تلاشهای سالهای بعد (اغلب بیهوده) برای حفظ قدرت میشود. البته نمونههایی از خودکامگان وجود دارد که اصلاحطلبان شایسته را نزدیکتر به پایان دوره تصدی خود منصوب میکنند، مانند اصلاحات تکنوکراتیک فرانسیسکو فرانکو در سالهای 1959-1957 که پایههای «معجزه اقتصادی اسپانیا» را پایهگذاری کرد.
برخی از ویژگیهای الگوی این مقاله نسبتاً استاندارد هستند. بهعنوان مثال، تعامل درون دورهای با رویکرد نظری استاندارد در حال حاضر برای مبادله وفاداری در مقابل شایستگی در رژیمهای استبدادی همسو است. حضور این مبادله بهطور تجربی در جیا، کوداماتسو و سیم (2015) تایید شده است. در مقابل، وقتی نوبت به پویایی میرسد، نویسندگان به دنبال گسترش روششناسی فراتر از رویکرد استاندارد مارکوفی به پویاییهای استبدادی هستند. انگیزه اصلی این است که اتکا به الگوهای دینامیک مارکوف، توانایی این نظریهها را برای تمرکز صریح بر سازوکارهای وابستگی مسیر که اولینبار داگلاس نورث (نورث، 1981) مورد بحث قرار داد، محدود میکند. هر نظریه رسمی از نوع مارکوف، وابستگی مسیر را بهعنوان تعادلهای پایدار چندگانه در نظر میگیرد و در مورد دینامیک انتقالی بسیار کم صحبت میکند. تمرکز محققان بر نگرانیهای مربوط به شهرت این اجازه را میدهد تا با نمایش صریح عملکرد چنین سازوکاری فراتر از الگوهای موجود رفت- در حالی که از نتایج نوع «قضیه عامیانه» نیز دوری میشود. در این مقاله، مستقیماً درباره تقسیم قدرت استبدادی بحث نمیشود. در مورد دوگانگی «تقسیم قدرت اقتدارگرا» در مقابل «کنترل استبدادی»، الگوی این مقاله یک نظریه کنترل استبدادی است. اگر دیکتاتوری آزادی رسانه را مجاز بداند، قدرت خودکامه با هر کسی که رسانهها را کنترل یا تحت تاثیر قرار میدهد تقسیم میشود. اگر دیکتاتور مانند الگوی این مقاله به زیردستان خود برای کسب اطلاعات تکیه کند، آنگاه قدرت با این زیردستان تقسیم میشود و این زیردستان «اقتدار واقعی» دارند، حتی اگر دیکتاتور اقتدار «رسمی» را داشته باشد.
توضیحات
زمان گسسته است، . ∞,...,t= 1,2 این بازی یک توالی بینهایت از تعاملات بین حاکم فعلی، زیردستان و مخالفان است. هر حاکم فعلی تصمیم میگیرد که آیا مخالفان را سرکوب کند یا نه کیفیت اطلاعات را تعیین میکند تا بر اساس انتخاب خطمشی خود قرار گیرد و سیاست را انتخاب میکند. بسته به سرکوب یا عدم سرکوب اپوزیسیون، انتخاب سیاست و شوک خارجی، حکمران فعلی ممکن است در قدرت بماند یا در مقابل یک رقیب شکست بخورد. شانس برنده شدن بهصورت درونزا تعیین میشود: شانسها به تصمیماتی بستگی دارد که قبلاً از سوی تصمیمگیرنده سیاسی فعلی گرفته شده است. اگر رقیب حاکم فعلی را سرنگون کند، حاکم سابق به اپوزیسیون تبدیل میشود. هربار که یک جنگ قدرت رخ میدهد، برنده آن -چه حاکم سابق یا رقیب سابق- تصمیم میگیرد مخالفان را سرکوب کند یا نه. اگر اپوزیسیون سرکوب نشود، در دوره بعدی حکمران با چالش مواجه خواهد شد. اگر اپوزیسیون سرکوب شود، در دوره بعدی تنها بهاحتمال زیاد، حاکم فعلی با چالش مواجه خواهد شد. هنگامی که چالشی وجود دارد، شانسهایی که حاکم فعلی در مبارزه برای قدرت با آن مواجه است به شرح زیر تعیین میشود. حاکم ممکن است آسیبپذیر یا ایمن باشد. این بهطور مستقل در هر دوره ترسیم میشود. حاکم ممکن است یک سیاست قوی را انتخاب کند یا سیاست ضعیف اولی هزینه دارد درحالیکه دومی بدون هزینه است. فرض بر این است که اگر متصدی فعلی ایمن باشد یا سیاست قوی باشد، برنده میشود. دیکتاتور اگر آسیبپذیر باشد و سیاست ضعیف باشد بازنده است. هر چه احتمال سرکوب بیشتر باشد، دیکتاتور در مبارزه با خطر بیشتری مواجه است. این امر او را وادار میکند که بهازای صرف منابع اضافی، به دنبال امنیت بیشتر در آن باشد و زیردستانی که استخدام میکنند کمتر شایستگی و بیشتر وفاداری دارند؛ بنابراین، دیکتاتورهای ظالم و ناامن بهاحتمال زیاد سیاستگذاران ضعیف را در حالت تعادل انتخاب میکنند. چندین انتخاب برای الگوسازی وجود دارد که نیاز به بحث بیشتر دارد. در نهایت، ممکن است به نظر برسد که الگوی ایستا با این واقعیت محدود میشود که رهبر تنها یک نوع از زیردستان را انتخاب میکند، درحالیکه بهطور واقعبینانه بهاحتمال زیاد زیردستان متعدد وجود دارد. انتخاب برای تبدیل «شهرت» به یک متغیر باینری، بهجای استفاده از بازی اطلاعات ناقص با نوع تعهد به دنبال کارهای پیشگامانه کرپس و ویلسون (1982) و میلگروماند رابرتس (1982)، یک هدف واحد دارد: سادهکردن جبر قادر به تمرکز بر مسائل اساسی است. در این مقاله، مدل تا حد ممکن ساده شده است. در مدل پایه یکدورهای، دیکتاتور یک نوع زیردست منصوب میکند که اطلاعاتی را برای او جمعآوری میکند تا از آن در جنگ قدرت استفاده کند. ابتدا یک الگوی ایستا در نظر گرفته میشود که در آن احتمال از دست دادن قدرت بهطور تصادفی به نوع و اقدامات رقیب بستگی دارد. سپس این امکان فراهم میشود تا الگوی شایستگی-وفاداری به یک بلوک ساختاری در یک الگوی پویا تبدیل شود که بدون آن امکان وجود یک نظریه استبداد وجود ندارد. همچنین میتوان در نظر گرفت که تصمیمگیرنده سیاسی، شورایی از مشاوران را با مشاورانی با ظرفیت پردازش اطلاعات ناهمگون منصوب میکند. این نتایج کیفی اصلی را تغییر نمیدهد- زیردستان با شایستگی بالاتر همچنان انگیزههای قویتری برای خیانت به حاکم فعلی خواهند داشت. نکته اضافه این است که آنها باید اقدامات خود را برای خیانت به او هماهنگ کنند.
نتیجهگیری
بسیاری از دیکتاتوریهای مدرن تصمیمات فاجعهباری گرفتهاند، مانند حمله گوالتیری به فالکلند در سال 1982 یا حمله پوتین به اوکراین در سال 2022. حتی زمانی که این تصمیمها در نهایت برای رژیم نابودکننده نیستند، مانند جهش بزرگ مائو به جلو در چین یا حرکت جمعیکردن پول پوت در کامبوج، آنها معمولاً هم شامل یک اشتباه محاسباتی و هم یک محیط سازمانی هستند که در آن زیردستان هیچ شانسی برای جلوگیری از تصمیمگیری و اجرای آن ندارند. در این مقاله، نویسندگان، نظریه خودکامگی منحط را توسعه دادند. مرحلهای از چرخه زندگی یک رژیم استبدادی که با افزایش سرکوبگری و بهطور همزمان کیفیت تصمیمگیری وخیمتر مشخص میشود. در این مقاله نشان داده شد که این دو گرایش یکدیگر را تقویت میکنند. سرکوب مخالفان سیاسی خطرات را برای دیکتاتور فعلی افزایش میدهد که به نوبه خود اولویتهای او را از شایستگی به وفاداری تغییر میدهد. این نظریه سازوکارهای حکومتی در رژیمهای سرکوبگر و ناکارآمد خودکامه را روشن میکند.