بنبست فقر
بررسی رابطه فقر و خودکشی در گفتوگو با امیرمحمود حریرچی
فقر برای جامعه ایران پدیده جدیدی نیست، اما به نظر میرسد آنچه باعث شده آمار فلاکت و خودکشی در نیمقرن اخیر رابطه معناداری بسازند تشدید نابرابری است. آنچه امیرمحمود حریرچی، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، نیز بر آن تاکید میکند حقارت ناشی از فقر است، این حقارت نیز به دنبال پدیدهای به وجود آمده که او آن را گسل طبقاتی مینامد. افراد باید از حداقلهای زندگی تحت عنوان حقوق و تکالیف شهروندی برخوردار شوند، متناسب با تلاش خود درآمد کسب کنند و از فرصتهای برابر برخوردار باشند تا از زندگی احساس رضایت کنند؛ اما آیا امروز افراد از نظر اجتماعی فعال هستند؟ از نظر اقتصادی مولد هستند؟ از نظر سیاسی آگاهی لازم را دارند یا به بیانی اصلاً به آنها این فرصت داده شده تا به آگاهی برسند و از نظر فرهنگی مسوول هستند؟ خیر. و این پاسخ منفی به این سوالات اعضای جامعه را دومینووار به بنبست ناامیدی و در نهایت خودکشی میرساند.
♦♦♦
آیا رابطه بین فقر و خودکشی به اثبات رسیده است؟
طبق آمار و ارقامی که اعلام میشود و بر اساس خودکشیهایی که به ثبت رسیده است میانگین خودکشی ایران از سطح جهانی بالاتر نیست و در ازای هر 100 هزار نفر حدود 125 نفر اقدام به خودکشی میکنند و از این تعداد حدود هفت خودکشی به مرگ منجر میشود. در این میان مهمترین عواملی که میتواند در اقدام به خودکشی موثر باشد احساس تنهایی و بیکسی است، فرد در این وضعیت احساس میکند در انتهای تونل تاریکی است و هیچ امیدی نمانده است. این وضعیت ممکن است به دلیل اختلالات روانی یا فقر که موضوع این گفتوگو هست در فرد ایجاد شود. فقر این احساس را به افراد میدهد که امیدی حتی به فردا نمانده است و زندگی فقرا در روندی قرار میگیرد که احساس میکنند چیزی برای از دست دادن ندارند، هیچ تعلقخاطری به دنیا و زندگی خود ندارند و این مساله ناامیدی شدیدی برای فرد ایجاد میکند و این موضوع باعث اقدام به خودکشی میشود.
در میان زنان و مردان تفاوت عمدهای در خودکشی وجود دارد. در مردان آمار اقدام به خودکشی که به مرگ منجر شود سه برابر زنان است، این در حالی است که اقدام به خودکشی صرف در زنان دو برابر مردان است. به این معنی که اقدام به خودکشی بیشتر است در حالی که در آقایان گرچه اقدام نسبت به زنان کمتر است اما اقدامات معمولاً جدی است و درصد بیشتری از آن به مرگ منجر میشود.
یکی از گروههایی که بسیار در معرض خودکشی هستند و این موضوع میتواند در نتیجه فقر نیز باشد افرادی هستند که درگیر مواد مخدر افیونی میشوند. این مواد افراد را کاملاً گوشهگیر میکند و کارتنخوابها مثال بارزی برای این گروه هستند. این افراد به جایی میرسند که ترجیح میدهند اوردوز کنند و به زندگی خود خاتمه دهند.
در این میان آنچه بدتر از فقر در جامعه وجود دارد تحقیر ناشی از فقر است. فقر در جامعه ما همیشه وجود داشته و در بسیاری از جوامع نیز ممکن است وجود داشته باشد اما در جامعه ما شکل تحقیر گرفته و فردی که فقیر است احساس میکند کسی او را نمیبیند. سیاستمداران و مسوولان مملکت توجهی نمیکنند که 50 درصد افراد جامعه به نان شب محتاج هستند و خانواده این افراد نیز آنان را افراد نالایقی میدانند، زمانی که حمایتهای حداقلی (تامین اجتماعی فراگیر، حقوق شهروندی و...) در جامعه وجود نداشته باشد نابرابری تشدید میشود.
زنگ خطر بعدی سن خودکشی در جامعه است که بسیار پایین آمده است. بیش از 58 درصد اقدامات به خودکشی از سوی افراد 15 تا 35ساله انجام میشود. این در حالی است که در این سنین افراد باید فعال باشند و بتوانند زندگی خود را اداره کنند. روی دیگر این قضیه که پنهان مانده نیز آمار به نسبت بالای خودکشی در میان سالمندان است. سالمند چطور خودکشی میکند؟ از پس هزینه داروی خود برنمیآید، سیستم بهداشتی نیز حمایتی نمیکند و در چنین وضعیتی اگر فرد اجارهنشین هم باشد مشکلات دوچندان است. تامین اجتماعی فراگیر یعنی همین، یعنی فقرزدایی شود تا در نهایت مردم از زندگی خود رضایت داشته باشند.
وقتی آمار تامین اجتماعی بالا باشد، شاخص فلاکت پایین میآید، جامعه بانشاط میشود و در چنین جامعهای فرد میداند که متناسب با کار و تلاش زیاد زندگی بهتری خواهد داشت ولی در شرایطی که در جامعه فرد با نهایت تلاش نمیتواند زندگی خود را اداره کند و درآمدی برای رفع حداقل نیازهای خود نیز به دست نمیآورد به بنبست رسیده و اقدام به خودکشی میکند که ممکن است به مرگ منجر نشود اما این اقدام و آمار قابل توجه آن برای سردمداران مملکت یک هشدار است.
اینکه آمار اقدام به خودکشی در ایران از میانگین جهانی بالاتر نیست، به این دلیل نیست که بخش زیادی از خودکشیها در آمارهای رسمی به ثبت نمیرسد؟
آمار موجود در خصوص اقدام به خودکشی را بهطور رسمی پزشکی قانونی اعلام میکند. در این میان خانوادهها معمولاً علت مرگ را خودکشی اعلام نمیکنند چرا که مطابق شرایط اجتماعی خودکشی را بیآبرویی میدانند. بنابراین درصدی از آمار نیز پنهان است اما اینکه چه میزان از خودکشیها پنهان است مشخص نیست و نمیشود برآوردی در مورد آن داشت. بسیاری از خودکشیها به دلیل مباحث اجتماعی و سنتها بروز داده نمیشود.
ریشه بسیاری از مشکلات عمیق جامعه به مسائل اقتصادی و شرایط اجتماعی برمیگردد، فاصله طبقاتی امروز به گسل طبقاتی تبدیل شده و وقتی انتقادی مطرح میشود هم انگ سیاهنمایی میزنند چون نمیخواهند واقعیت را ببینند چرا که در مقابل آن مسوولیت دارند.
انسان سالم انسانی است که از نظر روانی شاد، از نظر اجتماعی فعال و از نظر اقتصادی نیز مولد باشد. افرادی را که به لحاظ روانی غمگین و به لحاظ اجتماعی گوشهگیر هستند، باید هشداری جدی در نظر گرفت و به آنان یاری رساند.
چرا سن اقدام به خودکشی در ایران کاهش یافته است؟ آیا این موضوع نیز نشانهای از ارتباط بین فقر و خودکشی است؟
مقایسه شدن درد بزرگی مخصوصاً در نسل جوان است. افراد را مدام با همسن و سالانش مقایسه میکنند و در مورد موفقیتهای دیگران به او سرکوفت میزنند. خانواده باید در این موضوع وظیفه خود را بهتر بداند اما خانوادهای که خود در فقر و فلاکت زندگی میکند نمیتواند به این موارد توجه کند. اگر زمینه فراهم شود و خدمات و حقوق شهروندی در اختیار فرد قرار بگیرد، فقرزدایی شود یا به حداقل برسد، در این شرایط است که خانوادهها نیز میتوانند آموزشهای لازم را برای مراقبت از کودکان خود و جوانان نیز آموزشهای لازم را برای مراقبت از دوستان خود ببینند، اما در شرایطی که زمینهها فراهم نیست و فقر شدید است چنین وضعیتی را از نظر خودکشی شاهد هستیم.
در بخشی از پاسخ سوال قبل به فشار اجتماعی ناشی از مشکلات اقتصادی اشاره کردید، شکاف طبقاتی باعث شده در حالی که عدهای از حداقلهای تغذیهای نیز برخوردار نیستند عده اندکی در رفاه شدیدی زندگی کنند. این شکاف طبقاتی جامعه را به کجا خواهد برد؟
در چنین شرایطی میزان رضایتمندی از زندگی در جامعه حداقل است و خشونت در جامعه افزایش پیدا میکند. در حال حاضر جامعه ما خشن است و آدمها برای سادهترین مسائل حتی در محیطهای خانوادگی با یکدیگر درگیر میشوند و این خشونت نیز فقط جسمی نیست. این روند رو به افزایش است و از نظر اجتماعی حالتی به وجود آمده که همدیگر را به شکلهای مختلف در جامعه کوچک میکنیم. به جای اینکه یاریرسان یکدیگر باشیم دائماً داشتههای خود را به رخ دیگران میکشیم و مدام درصدد بیشتر کردن آن هستیم. هر چه تحقیر در جامعه رشد کند ناامیدی بیشتر میشود و در نهایت افراد در انتهای این تونل هیچ نقطه روشنی نمیبینند. شور زندگی از آنها گرفته میشود و ارتباطات و همبستگی جامعه از بین میرود. امروز همبستگی به حدی از بین رفته که افراد به جای اینکه در کنار هم باشند در مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند و این تقابل اشکال مختلفی دارد.
مسوولان اجازه نمیدهند برخورداری از حداقلها به عنوان یک حق در جامعه شناخته شود. سیاستگذاران مملکتی فقط شعار حق شهروندی دادند و هیچوقت قانون نشد. مگر آقای روحانی وعده تحقق حقوق شهروندی را در دور دوم ریاستجمهوری خود نداد. اما هیچوقت بحث حقوق شهروندی پیاده نشد و الان هم تقصیر را گردن قبلیها میاندازند و بهطور کلی روال کارشان به این صورت است. هیچ یک ارادهای برای اینکه بخواهند مسائل مردم را حل کنند ندارند و در نهایت جامعهای که از زندگی خود رضایت نداشته باشد نمیتواند مولد باشد، همبستگی داشته باشد، شادی لازم را داشته باشد و از زندگی خود لذت ببرد.
معنای شادی دور هم جمع شدن و مهمانی گرفتن نیست، رضایت خاطر است و اینکه فرد احساس کند نسبت به تلاشی که میکند به حقوق خود میرسد و فرصتها برای همه افراد برابر است. در حالی که در حال حاضر فرصتها برابر نیست. عدهای با عنوان آقازاده از رانتهای پدر و مادر و همبستگان خود استفاده میکنند. افراد جامعه وقتی اینها را میبینند احساس نابرابری میکنند و به پدر و مادر خود میگویند شما بیعرضه بودید و از موقعیت خود استفاده نکردید یا در تقابل با نسل سالهای انقلاب میگویند وضعیت کنونی ما تقصیر شماست؛ حال اگر بخواهیم توضیح دهیم که شرایط آن زمان چطور بود و اهداف ما از انقلاب چه بود هم بیفایده است. سوال اصلی در حال حاضر این است که چرا پتانسیل فساد باید در جامعه ما وجود داشته باشد و هیچ دادگاهی هم در کار نیست که مفسدان را محاکمه کند و هر دولت گردن دولت قبل میاندازد. چرا هیچ نظارتی بر تخلفات نیست و تا کی باید معطل قانونی تحت عنوان حقوق و تکالیف شهروندی باشیم. وقتی در جامعهای دولت در قبال حقوق شهروندی و تحقق آن مسوولیت داشته باشد در کنار آن برای افراد نسبت به یکدیگر تکلیف ایجاد میشود اما الان احساس مسوولیت و تکلیفی وجود ندارد. آدم سالم آدمی است که از نظر فرهنگی مسوول و از نظر سیاسی آگاه باشد اما کدامیک از این موارد را در افراد جامعه میبینیم؟ آیا افراد از نظر اجتماعی فعال هستند؟ از نظر اقتصادی مولد هستند؟ از نظر سیاسی آگاهی لازم را دارند یا به بیانی اصلاً به آنها این فرصت داده شده تا به آگاهی برسند؟ از نظر فرهنگی مسوول هستند؟ خیر.
«چه باید کرد» در انتهای چنین مصاحبهای سوال زیاد درستی به نظر نمیرسد، بنابراین به عنوان سوال آخر باید بپرسم در نتیجه نابرابریهایی که هر روز تشدید میشود و فقری که روزبهروز درصد بیشتری از افراد جامعه را میبلعد، به کجا خواهیم رسید؟ آیا امیدی باقی مانده است؟
عملکرد کسانی که بر مسند قدرت نشستهاند آنقدر ناامیدکننده بوده که باعث شده اگر کسی احساس مسوولیتی نسبت به مملکت و مردم کشورش داشته باشد ترجیح بدهد خود را کنار بکشد. بهمحض اینکه انتقادی در حوزه سیاست میکنی فوراً به آن عنوان امنیتی میدهند. وقتی میگوییم سیاست منظور مدیریت جامعه است. وقتی میگوییم فردی از نظر سیاسی آگاه است یعنی این آگاهی را دارد که مطالبهگری داشته باشد. امروز مسوولان هرچه حق است را برای خود میشناسند و برای مردم فقط نسخه میپیچند که «قناعت کنید.»، «مقاومت کنید.»؛ پس شما چه؟ شما چطور زندگی میکنید؟ وقتی صحبت از شماست داستان خودروهای شاسیبلند سروصدا میکند اما به عموم مردم که میرسد باید قناعت کنند! در پاسخ به این سوال که چه اتفاقی میافتد به نظرم در چنین شرایطی مطالبهگریها افزایش پیدا میکند. چون افرادی که در حال حاضر مسوول هستند شایستگی لازم را ندارند و بر اساس کارنامه و تخصص به مسوولیت نرسیدهاند بلکه بر اساس مرامنامه نشستهاند. در این شرایط در کنار تشدید مطالبهگری از سوی مردم خواستهها بیشتر به عنوان حق مطرح میشود. یک دست کارگر فیش حقوقی است و در دست دیگرش میزان خرج و تورم. چه انگی میخواهید به این فرد بزنید.
ما باید کشوری توسعهیافته در همه جوانب باشیم اما در حال حاضر در چه جنبهای توسعه یافتهایم؟ نگاهی به وضعیت تولید، تورم و... پاسخ این سوال را روشن میکند.
هرچه بگذرد مطالبهگریها و در قالب آن همبستگی بیشتر میشود و تا آنجا پیش میرود که سیاستگذاران را وادار میکند اگر لایق نیستند کنار بروند. یکی از مشخصههای بارز این موضوع نیز مشارکت مردم در آخرین انتخابات است. کارها الان در مملکت دستور شده، مسوولان وضع موجود را نمیشناسند و در این میان گوشی بدهکار رسانهها نیز نیست چون اگر توجه کنند باید پاسخگو باشند، برای همین سریع عنوان سیاهنمایی را پیش میکشند، در حالی که سوال این است که وضع موجود چرا باید اینطور باشد و با بیبرنامگی و صرفاً دستور به کجا خواهیم رسید.