تاریخ مختصر برابری
توماس پیکتی در کتاب جدیدش دنبال چیست؟
اگر تاکنون کتاب یا کتابهایی را از توماس پیکتی -اقتصاددان فرانسوی و مولف «سرمایه در قرن بیستویکم»- خواندهاید که فرضیههای نابرابری را در شما تقویت میکند، کنار بگذارید و به کتاب تازه او بپیوندید.
همه ما توماس پیکتی را با کتاب «سرمایه در قرن بیستویکم» میشناسیم. هرچند که او پس از این کتاب، کتاب دیگری هم نوشت که به نوبه خود سروصدای زیادی به پا کرد؛ «سرمایه و ایدئولوژی». محور این دو کتاب موضوع مهم نابرابری بود. در کتاب اول موضوع بر سر این بود که چگونه سرمایهداران سهم فقرا و کمدرآمدها را چپاول میکنند و مهمتر از آن چطور از پرداخت مالیات فرار میکنند و راه برخورد با آنها چیست و در کتاب دوم که برای خود من هم بسیار جذابتر بود تشریح روابط تنگاتنگی است که میان سرمایه و سرمایهداری و ایدئولوژی برقرار است.
نکته جالب آن است که ما در بخش اول این کتاب به موضوع «رژیمهای نابرابری در تاریخ» برمیخوریم، درست برخلاف عنوان کتاب تازه او.
اما اکنون توماس پیکتی با یک کتاب تازهتر وارد عرصه اقتصاد شده است، آن هم با موضوع «برابری»! برای خود من هم در وهله اول این موضوع کمی تعجببرانگیز بود، همچنانکه برای دانشگاه هاروارد هم که این کتاب را ترجمه و منتشر کرده است تعجببرانگیز بوده است کمااینکه در مصاحبهای که با او شده و در این معرفی هم آمده، همین «تعجب» آورده شده است، اما واقعیت آن است که توماس پیکتی با موضوع «برابری» وارد عرصه شده است.
«تاریخ مختصر برابری» عنوان کتاب تازه پیکتی است. پیکتی این کتاب را در اواخر سال گذشته میلادی نوشته و در ماه قبل ترجمه انگلیسی آن توسط دانشگاه هاروارد منتشر شد.
یکی از دلایل نوشتن این کتاب، به گفته خود پیکتی، مفصل و حجیم بودن کتابهای قبلیاش بوده است که خوانندهها رغبتی به خواندن آن کتابها که بیش از هزار صفحه است، نداشتهاند. اما حجم و تعداد صفحات این کتاب چقدر است؟ پیکتی این بار کتاب را در 289 صفحه نوشته است، یعنی تقریباً یکچهارم حجم کتابهای قبلی و شاید همین امر باعث شده که این کتاب به نوشته روزنامه والاستریتژورنال به یکی از پرفروشترین کتابهای توماس پیکتی و نیز جهان بدل شود به طوری که این روزنامه در هفته پیش گزارش داد که 5 /2 میلیون نسخه از این کتاب که قیمت آن حدود 22 دلار است پیشفروش یا فروخته شده است.
به اعتقاد پیکتی، گرایش جهان بر خلاف تصور برخیها، نه به سمت نابرابری بلکه به سمت برابری بوده است. روند همه شورشها و انقلابهایی که در چندصد سال گذشته رخ داده نشان میدهد که خواسته همه آنها مساوات بوده است. او مینویسد تاریخ مختصر جهان را نمیتوان بدون پیشرفتهایی که در فهم توزیع تاریخی ثروت در میان طبقات اجتماعی روی داده فهمید. همین دامنه تحقیق خود داستان طولانی دارد. تمامی جوامع، دانش و تحقیقاتی در مورد تفاوت واقعی ثروت میان فقیر و غنی تولید کردهاند و این حداقل به زمان افلاطون برمیگردد؛ فیلسوفی که «جمهوری» و «قوانین» را نوشته است. در قرن هیجدهم هم ژان ژاک روسو از نگاه خود منشأ نابرابری را توضیح داده است که به اعتقاد وی ابداع مالکیت خصوصی و انباشتهای نامتعادل، منشأ نابرابری و اختلاف بوده است.
حال که سخن از افلاطون به میان آمد، بهتر است به یکی از فرازهای کتاب مهم او یعنی «قوانین» که پیکتی هم به آن اشاره کرده نگاهی بیندازیم. «قوانین» کتابی است که افلاطون شیوه قانونگذاری در یک جامعه را به بحث میگذارد. از نگاه او بهترین سیاست و قانون، قانون و سیاستی است که عدالت را برقرار کند.
افلاطون در این کتاب، عدالت را تناسب اندازهها میداند. «اگر چیزهای برابر به دست اشخاص نابرابر افتد، تناسب اندازهها مختل میشود و در نتیجه همان چیزهای برابر، نابرابر میشوند. سبب اصلی دشمنی و کشمکشها در کشورهای مختلف همان دو علت است» (قوانین، کتاب ششم).
اما نابرابریها که از دید افلاطون از به هم خوردن تناسب و اندازهها ناشی میشود منشأ آن از نگاه پیکتی کجاست؟ پیکتی معتقد است که یکی از روندهای نابرابری و اختلاف طبقاتی در جوامع به اختلاف دستمزدها، قیمتها و سودهایی برمیگردد که کارفرمایان به دست میآورند. در اصل همین موضوع دستمایه تحقیقات گستردهای شده است. بدونشک یکی از مهمترین تحقیقاتی که در این زمینه صورت گرفته است، تحقیقات کارل مارکس در صنایع انگلیس است که در کتاب کاپیتال یا سرمایه او درج شده است، نکتهای که توماس پیکتی هم به آن اشاره دارد. دامنه این تحقیقات به عصر حاضر هم کشیده شده است و محققان دادههایی را درباره قیمتها و دستمزدها جمعآوری میکنند. ولی همین اختلاف قیمتها و دستمزدها و سودهایی که کارفرمایان جمع میکنند منشأ انقلاب هم شده است.
آنطور که پیکتی در مقدمه کتاب خود آورده است یکی از محققان در سال 1933 دادههایی را در مورد قیمتها و درآمدها در قرن هیجدهم فرانسه جمعآوری کرده بود و نشان داد که چطور در دهههای قبل از انقلاب فرانسه، رشد دستمزدهای کشاورزان نسبت به رشد قیمت گندم و زمین بسیار کم بوده است. پیکتی میگوید بدون هیچ ادعایی میتوان گفت این خود یکی از مهمترین عوامل انقلاب فرانسه بوده است.
در واقع بررسی و تفکر در تاریخ اجتماعی و اقتصادی ما را به سمتی هدایت میکند که بتوانیم از آن درس بگیریم. اما چه درسی؟ این سوالی است که نویسنده کتاب طرح میکند و در اینباره مینویسد: «بدونشک درسهای اصلی را میتوان از تاریخ اجتماعی و اقتصادی جدید گرفت. درس اول این است که نابرابری در وهله اول جزو ساختار اجتماعی، تاریخی و سیاسی تمامی جوامع است. اما در همین سطح توسعه اقتصادی یا فناوری، همیشه راههای متفاوتی برای سازماندهی کردن سیستم مالکیت، سیستم اجتماعی و سیاسی یا یک سیستم مالی و آموزشی وجود دارد.
این گزینهها در ذات خود سیاسی هستند. البته همه اینها به وضعیت روابط قدرت میان گروههای مختلف اجتماعی بستگی دارند و به سطوح نابرابری و ساختارهایی منجر میشوند که بسته به جوامع و دورهها به غایت متغیر هستند.
تمامی خلق ثروتها در تاریخ طی یک فرآیند تجمعی صادر شدهاند: آنها از بدو تشکیل جامعه وابسته به تقسیم بینالمللی کار، استفاده از منابع طبیعی در سراسر جهان و انباشت دانش هستند.
جوامع بشری برای اینکه به خودشان ساختار بدهند و ثروت و قدرت را تقسیم کنند به طور مداوم قواعد و نهادهایی را در همین راستا ابداع کردهاند اما این نهادها و قواعد همیشه بر اساس انتخابهای سیاسی، برگشتپذیر هم بودهاند.
درس دوم این است که از زمان قرن هیجدهم به این طرف همیشه یک نهضت درازمدت به سمت برابری وجود داشته است. در نتیجه نبردها و شورشهایی علیه نابرابری وجود داشته که این امکان را فراهم کرده تا به سمت تغییر شکل روابط قدرت و سرنگونی نهادهایی که توسط طبقات حاکم حمایت میشدند بروند؛ نهادهایی که بهدنبال ساخت نابرابری اجتماعی بودند تا منافع آنها را تامین کند و پس از آن نهادهای تازه و قواعد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تازهای را جایگزین کنند که برای اکثریت رهاییبخشتر و برابرتر باشند. اکثر تغییر شکلهای اساسی که در تاریخ رژیمهای نابرابری دیده میشوند شامل نبردهای اجتماعی و بحرانهای سیاسی در مقیاس بزرگ است. این شورشهای روستایی سالهای 1789-1788 و رویدادهای انقلاب فرانسه بود که به فسخ امتیازات اشرافی منجر شد.»
در قرن بیستم و پس از آن وضعیت مقداری فرق کرد. اتحادیههای تجاری و کارگری وارد میدان شدند و جهت سیاست را تغییر دادند. در اصل این بسیج اتحادیههای تجاری و اجتماعی بودند که نقش اصلی را در بنا کردن روابط تازه قدرت میان سرمایه و کار و در نتیجه کاهش نابرابریها ایفا کردند. دو جنگ جهانی را میتوان در راستای تنشهای اجتماعی و تبعیضهایی که نابرابریهای غیرقابل تحملی داشتند تحلیل کرد. به اعتقاد نویسنده، در ایالات متحده یک جنگ داخلی مخرب به نظام بردهداری در سال 1865 پایان داد. یک قرن بعد در سال 1965 نهضت حقوق مدنی در فسخ سیستم تبعیض نژادی موفق شد. نمونههای اینها زیاد هستند: در دهههای 1950 و 1960 جنگهای استقلالطلبانه نقش محوری را در پایان دادن به استعمارگرایی اروپاییها ایفا کرد؛ دههها طول کشید تا آشوب و بسیج به آپارتاید آفریقای جنوبی در سال 1994 پایان دهند.
درسهای تاریخی در این زمینه زیاد است. پیکتی در اینباره مینویسد که تاریخ ما را وادار میکند که این حقیقت را قبول کنیم که میتوانیم از سیر و تجربیات تاریخی دیگران یاد بگیریم. ما خواهیم دید که از پایان قرن هیجدهم سیر روند برابری بر اساس ترتیبات توسعهای تعدادی از نهادهای مشخص مثل برابری نزد قانون؛ حق رای همگانی و دموکراسی پارلمانی؛ تحصیلات رایگان؛ بیمه همگانی رایگان؛ مالیاتهای تصاعدی بر درآمدها، ارث و مالکیت؛ قانون مدیریت و کار مشترک؛ آزادی مطبوعات؛ قوانین بینالمللی و... بوده که باید آنها را بررسی و مطالعه کرد.
اما در این روند نباید یک موضوع مهم را فراموش کنیم؛ موضوعی که فلاسفه و سیاستمداران از افلاطون گرفته تا ماکیاوللی، هابز گرفته تا کیسینجر بر آن تاکید موکد کردهاند: روابط قدرت! به گفته پیکتی برای اینکه نهادهای بناشده تکانی بخورند و دوباره تعریف شوند، بازتعریف بحران و روابط قدرت ضروری است، همچنانکه این امر در گذشته هم بوده است و برای این مهم به نهادهای تازهبسیجشده نیازمندیم. این امر نیازمند چندین چارچوب برای بحث، اقدام و توزیع دانش و تجربیات است: احزاب سیاسی و اتحادیههای کارگری، مدارس و کتاب، سفر و نشستها، روزنامهها و رسانههای الکترونیک. نویسنده «تاریخ مختصر برابری» بر یک نکته دیگر تاکید دارد و آن این است که علوم اجتماعی طبیعتاً برای این امر باید نقش خود را ایفا کنند زیرا فرآیند تطبیق اجتماعی به غایت مهم است.
نتیجهگیری توماس پیکتی در روابط قدرت جایگاه ویژهای دارد. او مینویسد که در این فرآیند باید از دو دام متقارن جلوگیری کرد: یکی نادیده گرفتن نقش تلاشها و روابط قدرت در«تاریخ برابری» است. و دیگری عکس آن است و آن مقدس شمردن روابط قدرت و نادیده گرفتن اهمیت پیامدهای سیاسی و نهادی و در کنار آن نقش ایدهها و ایدئولوژیهای آنهاست. زیرا مقاومتی که نخبگان انجام میدهند یک واقعیت ناگزیر است، آن هم در دنیایی که میلیاردرهای آن غنیتر از دولتها هستند. بر چنین مقاومتی فقط میتوان با بسیج قدرتمند غلبه کرد.
پیکتی میگوید در این کتاب سعی کرده است از این دو تله دوری کند: روابط قدرت را باید نه نادیده گرفت و نه آن را مقدس شمرد. تلاشها یک نقش محوری را در تاریخ برابری ایفا میکنند اما در کنار آن ما باید به جد مساله نهادهای برابرپذیر و مساوات را مطرح کنیم.
انتشارات دانشگاه هاروارد نیز گفتوگویی با توماس پیکتی داشته و از او درباره کتاب تازه و تاثیرگذارش پرسیده که پیکتی گفته: «یک درصد از ثروتمندترین مردم بر روی کره زمین نسبت به 50 درصد فقیرترین، کربن بیشتری میسوزانند. تقریباً چهار میلیارد نفر در کشورهایی زندگی میکنند که از پیامدهای سبک زندگی ثروتمندان آسیب میبینند. مالیات بر کربنی که به یکسان بر فقیر و ثروتمند بسته میشود -و در عمل غالباً ثروتمندان را مبرا میکند- راهحل نیست. این فقط به شورشهای تازه در شمال و نیز در جنوب منجر میشود. فقط یک کاهش تند نابرابری و درگیر شدن قابل توجه کشورهای ثروتمند این تناقضات را حل خواهد کرد.»
پیکتی همچنین گفته: این یک کتاب آکادمیک است اما در عین حال پرشور. این یک اثر تاریخی و علوم اجتماعی است اما همچنین خواهان یک بسیج مدنی است. اینکه ما چگونه به سمت برابری حرکت کردیم به ما کمک میکند تا ببینیم اکنون به چه چیز نیاز داریم. متاسفانه، این روند یادگیری غالباً با فراموشیهای تاریخی و بخشبندی شدن دانش، تضعیف شده است.
من دلیل میآورم که موضوعات اقتصادی آنقدر مهم هستند که آنها را نباید به طبقه کوچکی از متخصصان و رهبران واگذار کرد. اینکه شهروندان دوباره دانش را تصاحب کنند برای تغییر شکل روابط قدرت مهم است. این کتاب به این مهم کمک میکند.