توهم کنترل
چگونه به بدترین دشمن خودمان تبدیل میشویم؟
خودتان را تصور کنید وقتی سهامی که خریدهاید به سود رسیده یا وقتی در یک بختآزمایی برنده شدهاید. اولین واکنش شما این است که دلیلی برای این خوشاقبالیها پیدا کنید، اینکه مثلاً چقدر عاقلانه و آگاهانه سرمایهگذاری کردهاید یا چقدر اعداد انتخابی شما برای خرید بلیت بختآزمایی خوشیمن بودهاند یا چقدر برای بردن بختآزمایی انرژی مثبت فرستاده بودید. حالا بیایید منصفانه به این اتفاقات فکر کنید و ببینید آیا فقط دانش یا نیروهای فراطبیعی این اتفاقات را رقم زده یا شانس هم بیتاثیر نبوده است؟
تصور غالب مردم این است که نگاه مثبت، خوشبینی و باورهای فراطبیعی، مسیر موفقیت را هموار میکند. این نوع تفکر از زمان انتشار کتاب «راز» در سال 2006 که نویسنده استرالیایی آن «راندا برن» تنها راه رسیدن به شادکامی، ثروت و موفقیت را تفکر مثبت معرفی کرد، محبوبیت زیادی پیدا کرد. این تفکر ریشه در اشتیاق انسان برای کنترل امور زندگیاش دارد. ما دوست داریم که بتوانیم همه اتفاقات اطراف خود را با آسانترین روشها پیشبینی و کنترل کنیم. ما معتقدیم بعضی کارها شگون دارند، بعضی اتفاقات خوشیمن و بعضی بدیمن هستند و باور داریم که انرژی مثبت ما میتواند رویاهایمان را به واقعیت تبدیل کند. کنترلگرایی ذاتی در انسان، این باورها را واقعی جلوه میدهد تا به او القا شود که همه امور را در کنترل دارد. ما نقش شانس را در وقایع زندگی نادیده میگیریم زیرا شانس میتواند همه برنامهها، پیشبینیها و محاسبات ما را برای تصمیماتمان بههم بریزد.
چرا ذهن اینچنین ما را بازی میدهد؟ واقعیت این است که این استراتژی تنها راه بقای ذهن ماست. این ذهن یک ماشین قدرتمند است که در طول یک روز 34 گیگابایت اطلاعات تازه را پردازش میکند، هرروز با انبوهی از دادههای تازه روبهرو میشود و تنها راه دوام آوردن در این فضای پرچالش نفسگیر ایجاد میانبر است. اگر این میانبرها به کمک ما نیایند عملاً مغز اشباع شده و از کار میافتد. یکی از این میانبرهای خلاقانه مغز برای کم کردن بار مسوولیتش، سوگیری به نام «توهم کنترل» است.
توهم کنترل در عمل تصوری در ما ایجاد میکند که کنترل همه امور زندگی را در اختیار داریم. چنین ذهنیتی از یکسو میتواند به سلامت روانی ما در این دنیای پرآشوب غیرقابل پیشبینی کمک کند، ولی از سوی دیگر افکار منطقی و تصمیمگیریهای حیاتیمان را تحتتاثیر خود قرار میدهد.
توهم کنترل
سوگیری «توهم کنترل» بهوسیله آلن لنگِر روانشناس دانشگاه هاروارد در مقاله سال 1975 او، که در ژورنال Personality and Social Psychology به چاپ رسید، برای اولینبار مطرح شد. آلن لنگر در مطالعه خود شش آزمایش مبتنی بر شانس بر روی داوطلبان با هدف مشاهده این سوگیری انجام داد و به این نتیجه رسید که اطمینان مردم از برنده شدنشان تحتتاثیر عواملی است که هیچ ارتباطی به شانس برنده شدنشان ندارد. برای مثال مردم در یک بازی با کارت که بر مبنای شانس طراحی شده است با حریفی که اعتمادبهنفس نداشته یا بیدستوپا به نظر میرسید، مبلغ بالاتری شرطبندی میکنند. در حالیکه کاملاً آگاه هستند که در این بازی مهارت هیچ نقشی در برد و باخت آنها ندارد. لنگر ثابت کرد که ما باور عمیقی به نقش خود در موفقیت داریم این همان خصلت انسانی است که ما را به سمت قمار و باورهای فراطبیعی سوق میدهد.
این سوگیری را در بسیاری از تصمیمها و اتفاقات روزمره زندگی میتوان مشاهده کرد. تصور کنید که در حال خرید بلیت بختآزمایی هستید، اگر امکان انتخاب کد درجشده در بلیت را داشته باشید، به طور قطع اعداد خاصی را برای خود انتخاب میکنید. شما اگر یک انتخاب دیگر هم داشته باشید یعنی انتخاب تصادفی یک بلیت، باز هم ترجیح میدهید اعداد را خود انتخاب کنید.
ما این تصور را داریم که میتوانیم وقایع را کنترل کنیم. حال اگر این خصلت در همین بلیت بختآزمایی و چند باور خرافی خلاصه میشد، شاید نیازی به مطالعات و تحقیقات گسترده روانشناسان و رفتارشناسان اقتصادی نداشت ولی واقعیت این است که وقتی نقش این باور غلط را در انتخابهای مهم، تصمیمات حیاتی و سرمایهگذاریهای خرد و کلان میبینیم، تحلیل و بررسی رفتار انسانی در این زمینه از اهمیت زیادی برخوردار میشود.
روانشناسی توهم کنترل
در طول سالها تحقیقات زیادی انجام شده که نشان داده است تجربه ما از رویدادهای اطرافمان ارتباط مستقیم با احساس کنترل این وقایع دارد. یکی از تحقیقات انجامشده مربوط به مطالعه گلس و همکارانش در سال 1971 است، آزمایشی بر دو گروه که فقط یک گروه امکان تغییر شرایط استرسزا را داشت. آنها توانستند ثابت کنند، وقتی در موقعیت ناخوشایندی قرار میگیریم، همان آگاهی از اینکه میتوانیم در هر زمان شرایط را بهتر و مطلوبتر کنیم باعث میشود تحمل شرایط سخت آسانتر شود. باور اینکه ما میتوانیم وقایع اطرافمان را کنترل کنیم، در کل باعث آرامش ذهنی و روانی ما میشود و نبود این توانایی اضطراب و نگرانی را به همراه دارد. انسان برای رهایی از این اضطراب تکنیکهای مختلفی بهکار میگیرد، برای مثال گاهی وادار میشود که به منظور پیشبینی شرایط الگویی برای وقایع جستوجو کند (تحقیق وایتسون و گالینسکی سال 2008) و از آنجا که مغز قابلیت زیادی در تشخیص الگو دارد، میتواند الگوهایی از روند اتفاقات شکل داده و تصوری از نتایج آنها داشته باشد.
علاوه بر آن مغز ما همواره به دنبال یافتن توضیحات سببی وقایع است، حتی اگر چنین رابطهای توجیهپذیر نباشد. همین گرایش مغز میتواند سوگیری توهم کنترل را در ما تقویت کند زیرا همواره به دنبال تعبیر اتفاقات اطرافمان و ارتباط دادن آنها با پیامدهای کارهایی است که قبلاً انجام دادهایم، در حالیکه گاهی واقعاً هیچ نقشی در اتفاقات پیشآمده نداشتهایم. دنیل کانمن، از چهرههای شناختهشده اقتصاد رفتاری، در کتاب «تفکر سریع و کند» دو نوع سیستم متفاوت فکری را معرفی میکند: سیستم اول که غیرقابل کنترل و سیستم دوم که کاملاً آگاهانه است. به اعتقاد کانمن وظیفه یافتن توضیحات برای اتفاقات به عهده سیستم اول فکری ماست. این یعنی ما به صورت کاملاً ناخودآگاه همواره به دنبال یافتن دلایلی برای اتفاقات روزمره اطرافمان هستیم.
این فرآیند ابزاری است که ذهن برای کمک به سلامت روانی ما ایجاد کرده است. واقعیت این است که وقتی احساس کنیم در وقوع یک اتفاق خوب نقش داشتهایم، نسبت به خود احساس مثبت پیدا میکنیم، با انگیزه بیشتری ادامه میدهیم و از درماندگی رها میشویم و مغز توانایی عجیبی دارد که اتفاقات خوب را به عملکردهای گذشته ما نسبت داده و اتفاقات بد را نادیده گرفته و آن را ناشی از عوامل بیرونی بداند. توهم کنترل گاهی تعبیر واقعیتها را به گونه دیگری رقم میزند.
توهم کنترل و پیامدهای آن
وقتی ما باور داریم که تاثیرمان بر وقایع اطراف بسیار بیش از تاثیر واقعی آن است، به جای برنامهریزی و پیشبینی مشکلات پیشرو، استراتژیهای سادهتری برای انجام کارها انتخاب میکنیم، برای مثال انرژی مثبت میفرستیم و به خرافات رو میآوریم. چنین تفکری ما را در معرض تصمیمگیریهای نادرست قرار میدهد که به رفتارهای پرخطر منجر میشود. قمار یک مثال بارز از پیامدهای این توهم است. یک قمارباز بازنده همچنان با تصور اینکه بر اوضاع مسلط است، استراتژی خود را تغییر میدهد تا بتواند برنده بازی شود. در حالیکه استراتژی او هیچ تاثیری در برد و باخت ندارد و شانس تنها عامل تعیینکننده نتیجه است. همین موضوع دستمایه تبلیغات کازینوها و آژانسهای شرطبندی مسابقات ورزشی است، اینکه برای مثال هرچه دانش ورزشی شما بیشتر باشد، احتمال بردن شما در شرطبندی مسابقات بیشتر است.
در این میان موضوع برای سرمایهگذاران بازار بورس گاهی به گونه تلخی رقم میخورد. در مقاله «خریدوفروش سهام بر پایه توهم» که چهار محقق بریتانیایی در زمینه تصور غیرواقعی سهامداران از میزان کنترلشان بر بازار سهام در سال 2010 منتشر کردند، نشان داده شده است که هرچه سهامداران توهم کنترل بیشتری در بازار سهام داشته باشند، عملکرد ضعیفتری نشان میدهند. در مطالعه دیگری که سه روانشناس ایتالیایی (مارکاتو، کولانجلو و فرانته) بر عملکرد 60 کارشناس خریدوفروش سهام انجام دادهاند، میبینیم که این افراد سوگیری خوشبینانهای نسبت به نتیجه سرمایهگذاریهای خود و همکارانشان دارند و محققان به این نتیجه رسیدند که این خوشبینی نهتنها به دلیل نادیده گرفتن ضررهای احتمالی در سرمایهگذاریشان، بلکه بیشتر به دلیل اعتماد بیش از اندازه به تواناییشان در مهار و کنترل این ضررها بود.
گاهی نیز سهامداران دچار توهم دانش زیاد در حوزه خاصی میشوند و اینگونه باور میکنند که چنان بر نوسانات قیمت در حوزه خاصی مسلط هستند که میتوانند همه الگوها را بدون مطالعه عوامل اقتصادی و واقعیتهای ریاضی یا حتی اجتماعی، پیشبینی کنند و از اینرو همه سرمایه و توجه خود را در آن حوزه خاص متمرکز میکنند. مشکل اینجاست که آنها به اطلاعات خود بیش از اندازه بها میدهند و توهم این را دارند که عوامل تاثیرگذار بر بازار سهام را میتوانند در محاسبات خود بگنجانند و از ویژگی گاه غیرقابل پیشبینی بودن این بازار کاملاً غفلت میکنند. طبیعتاً هیچکس نمیتواند همه عوامل تاثیرگذار در بازار سهام را پیشبینی کند و تنوع در سبد سهام میتواند تنها راه نجات سرمایه سهامداران در افتوخیزهای بازار باشد که متاسفانه بعضی سهامداران با تمرکز بر یک حوزه خاص فرصتهای جبران ضرر را از دست میدهند.
علاوه بر آن، باور عمیق به اینکه کنترل همه امور را در دست داریم، مانع از واقعبینی ما میشود. یک سرمایهگذار موفق را تصور کنید که تاکنون به لطف عوامل فراوانی که شاید قدرت کنترل او فقط یکی از آنها باشد، توانسته سرمایه قابل توجهی به دست آورد. حال اگر سوگیری توهم کنترل در او تقویت شود، به این معنی خواهد بود که تعداد سرمایهگذاریها و احتمال خطا و اشتباهات بیشتر شده و توجه و حساسیت فرد نسبت به پیامدهای سرمایهگذاریهایش کاهش پیدا میکند. ما در داستان بسیاری از انسانهای موفق، شکستهای فراوان آنها را هم دیدهایم.
توهم کنترل و خرافات
خرافات یا همان تفکرات جادویی سالهای زیادی است که به انسانها برای فهم این دنیای پرآشوب کمک کرده است. خرافات «توهم کنترل» را در ما القا میکنند و باعث میشوند تصور کنیم میتوانیم روی شانس خوب یا بد خود کنترل داشته باشیم.
همه ما ورزشکارانی را دیدهایم که کارهای عجیبی قبل یا در حین مسابقات ورزشی انجام میدهند؛ جوراب شانس خود را میپوشند یا چوب هاکی خوشیمن خود را به مسابقات میآورند. چنین باورهایی در میان ورزشکاران بسیار رایج است. مطالعات زیادی نشان داده است در شرایطی که امکان کنترل شرایط وجود ندارد، تمایل به باورهای خرافی بسیار بیشتر میشود. ورزشکاران عمیقاً اعتقاد دارند مراسم و آیینهایی که قبل از مسابقه انجام میدهند در کیفیت بازی آنها تاثیر میگذارد.
از سوی دیگر، تحقیق دیگری نشان داده است که خرافات میتواند به دلیل تقویت حس کنترل بر شرایط و کاهش اضطرب باعث بهبود عملکرد ورزشکاران نیز بشود، اما چیزی که مشهود است هر مسابقه یک برنده و یک بازنده دارد و لزوماً نمیتوان دلیل همه بردها را آیینهای خرافی ورزشکاران برنده دانست. بر اساس تحقیقی که سال 2018 توسط اُفاری، تاد و لاوالی انجام شد میزان گرایش به خرافات در میان ورزشکارانی که عوامل بیرونی را مقصر در باخت خود میدانند بسیار بیشتر از ورزشکارانی است که خود و مهارتهایشان را مسوول باخت در مسابقه میدانند.
باید بپذیریم همه ما کموبیش دچار توهم کنترل هستیم یعنی گاهی درک ما از مسائل کاملاً اشتباه و تصمیمهایمان بر پایه قضاوتهای نادرست است. برخی روانشناسان میگویند باید خود را از این توهم برهانیم تا تعقل بتواند زمام امور زندگی را در دست بگیرد. راهکارهایی هم پیشنهاد دادهاند، اینکه نظر دیگران را بپرسیم و از چشم دیگران به اتفاقات زندگی نگاه کنیم تا بتوانیم درک واقعیتری از میزان تاثیر خودمان بر نتایج داشته باشیم، همچنین میتوانیم نگاه علمی به اتفاقات و رابطه علت و معلولی آنها داشته باشیم زیرا علم تنها ابزار مبارزه با این توهم است. ولی واقعیت این است که این توهم به بخش جداییناپذیری از رفتار انسانی تبدیل شده است. ما دوست داریم حتی اگر در حال سقوط در هواپیمایی هستیم در جایگاه خلبان قرار داشته باشیم، نه مسافر و زمانی به صلح درونی میرسیم که باور کنیم قدرت بیحدوحصر ما در کنترل وقایع پیرامونمان توهمی بیش نیست.