تصویر تازه از جنگ
جنگ جهانی دوم چگونه نابرابری را کاهش داد؟
جنگ جهانی دوم در یک سپتامبر ۱۹۳۹ آغاز شد، زمانی که نیروهای آلمانی به لهستان حمله کردند، و به تلافی آن، فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی به آلمان حمله کردند. این جنگ شش سال طول کشید و در نهایت با پیروزی گروه متفقین در تاریخ دوم سپتامبر ۱۹۴۵، به پایان رسید. در طول این سالها بسیاری از کشورهای جهان از جمله تمامی ابرقدرتهای روز درگیر جنگ بودند تا جایی که دو دسته از کشورهای مختلف با تشکیل اتحادهای نظامی به نامهای متحدین و متفقین در مقابل یکدیگر قرار داشتند. گروه متحد متفقین، شامل اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده آمریکا، انگلستان و سایر ملل، و گروه متحدین بر محور آلمان، ژاپن، ایتالیا استوار بود. بدون شک این جنگ گستردهترین جنگ جهانی تاریخ بشر بود که در آن بیش از ۱۰۰ میلیون نفر از 30 کشور مختلف به صورت مستقیم در آن جنگیدند. در طول جنگ جهانی دوم ۵۰ تا ۸۵ میلیون نفر کشته شدند که این آمار خونینترین درگیری انسان در طول تاریخ بشریت است. پس از اتمام جنگ، دادگاهی در نورنبرگ برگزار شد که در آن ۲۲ مقام آلمانی محاکمه شدند که بدنامترین آنها هیملر بود. علاوه بر این، رایش سوم در آلمان سقوط کرد و ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی سابق به ابرقدرتهای دنیا تبدیل شدند. اتحاد جماهیر شوروی در بخش تحت سلطه خود در آلمان یک حکومت کمونیستی روی کار آورد و به موجب آن، این کشور به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد. اما پیامدهای این جنگ تنها محدود به آلمان نمیشد. از مهمترین تغییراتی که این جنگ در پی داشت میتوان به تشکیل سازمان ملل متحد برای جلوگیری از مناقشات بین کشورها اشاره کرد که قدرتهای پیروز در جنگ شامل ایالات متحده آمریکا و بریتانیا و فرانسه و شوروی و چین پنج عضو دائم شورای امنیت آن شدند. علاوه بر این، جنگ جهانی دوم تبعات سنگینی برای کشورهای درگیر آن داشت. اتریش، مجارستان، آلمان و لهستان کشورهایی بودند که بعد از جنگ، تورمهای بالایی را تجربه کردند. کشورهای دیگر نیز از تبعات جنگ در امان نماندند. پژوهشهای بسیاری را میتوان یافت که به بررسی اثرات جنگ جهانی دوم بر کشورها پرداختهاند. یکی از جدیدترین مطالعاتی که به بررسی این موضوع پرداخته است، پژوهشی با نام «جنگ جهانی دوم، نابرابری و قراردادهای اجتماعی در انگلستان» است که توسط هلدرینگ، رابینسون و ویتفل نوشته شد و در ژانویه 2022 به چاپ رسید. این محققان در مقاله خود به دنبال بررسی اثرات جنگ جهانی دوم بر تغییرات نابرابری ثروتی در انگلستان هستند. در ادامه خلاصهای از این مقاله ارائه میشود.
نابرابری و قرارداد اجتماعی
وجود، منشأ و پویایی نابرابری یکی از بحثبرانگیزترین و مهمترین موضوعات در اقتصاد است. در طول تاریخ، میان افراد و جوامع پرسشهایی در زمینه نابرابری مطرح شده است که نابرابری چیست؟ چگونه به وجود آمده است؟ چه مشخصههایی دارد؟ چگونه میتوان آن را اندازهگیری کرد؟ چگونه میتوان آن را تعدیل کرد یا از بین برد؟ هر یک از اندیشمندان با توجه به شرایط زمانی و مکانی، ایدئولوژی و جهانبینی خود، چارچوب ساختار نظام خود و جز آن، پاسخهای متفاوتی را ارائه کردهاند. از مارکس و ریکاردو گرفته تا کوزنتس که با تمرکز بر پویایی سرمایهداری، به بررسی تغییرات نابرابری اجتماعی پرداختهاند. با این حال، تحقیقات اخیر بیشتر بر تاثیر شوکهای بزرگ، مانند جنگ یا همهگیری بیماریها، بهعنوان محرکهای نابرابری و همچنین تغییرات در سیاستگذاریها پرداختهاند. شوکهای بزرگ بهطور مستقیم و غیرمستقیم بر نابرابری تاثیر میگذارند. به عنوان مثال در جنگ زمانی که بمب باعث ویرانی برخی از خانهها و داراییهای افراد میشود، مالکان این داراییها مستقیماً تحت تاثیر این شوک قرار میگیرند و هزینههای اقتصادی هنگفتی بر دوش این گروه از افراد میگذارد. آنها پس از جنگ، علاوه بر تحمل غم از دست دادن عزیزان خود باید به نوعی زندگی خود را از اول شروع کنند. با توجه به این که اغلب پس از پایان جنگ، رکود عمیق و تورم شدیدی کشور را فرا میگیرد، افراد جنگزده باید با تحمل این شرایط، سعی در ترمیم ویرانهها و ساخت خانه خود کنند. اما نابرابری موضوع دیگری است. از بین رفتن داراییهای فیزیکی افراد باعث میشود که نابرابری بین افراد کمتر شود. شاید سوال شود چگونه؟ زیرا برخی از افراد در جامعه وجود دارند که نه خانهای برای زندگی دارند و نه ماشینی برای استفاده. در کنار این افراد، برخی دیگر زندگی میکنند که دارای خانه مجلل و ماشینهای لوکس هستند. بمباران جنگ اولین ویرانیای که به بار میآورد، گریبانگیر فرد ثروتمند میشود و باعث از بین رفتن داراییهای او میشود. از اینرو هر دو فرد فقیر و ثروتمند، پس از ویرانی جنگ، دارایی فیزیکی کمتری دارند ولی میزان نابرابری بین آنها کمتر شده است. پیکتی نیز در پژوهش خود به بررسی اثر مستقیم جنگهای جهانی اول و دوم بر روی نابرابری در فرانسه پرداخت. او در پژوهش خود بیان میکند که ویرانیهای فیزیکی ناشی از هر دو جنگ جهانی در فرانسه واقعاً عظیم بود بهطوری که بر اساس تخمینها، حدود یکسوم از موجودی سرمایه در طول جنگ جهانی اول و حدود دوسوم از سرمایه فیزیکی این کشور در طول جنگ جهانی دوم از بین رفته است. او بیان میکند که در نتیجه این جنگها به دلیل از بین رفتن داراییها و قیمتگذاری دولت میزان نابرابری در این کشور کمتر شده است.
از طرفی، این شوکها با نحوه سیاستگذاریها نیز در تعاملاند. کمبود کالاها و قحطی که باعث کنترل شدید قیمت کالا و خدمات توسط دولت میشود در نهایت باعث بدتر شدن اوضاع و گسترش بازار سیاه خواهد شد. همین تغییر در سیاستگذاریها بر قراردادهای اجتماعی بین افراد و زندگیشان تاثیر میگذارد که به نوعی اثر غیرمستقیم جنگ محسوب میشود.
مساله «قرارداد اجتماعی» مبحثی است که سه اندیشمند و نظریهپرداز غربی، توماس هابز، جان لاک و ژان ژاک روسو در کتاب خود به توضیح آن پرداختهاند. آنها بیان میکنند که در وضعیت طبیعی هر فرد آزادانه زندگی میکند و هیچگونه قدرت سیاسی برای وضع قوانین و مقررات وجود ندارد و تنها قانون حاکم بر زندگی افراد و تنظیمکننده رفتار و اعمال انسانها، قوانین طبیعی بود. اما توماس هابز این وضعیت را نابسامان توصیف میکند که در آن قانون جنگل حاکم بود و انسانها گرگ همدیگر بودند ولی انسانها به هر دلیل تصمیم گرفتند این وضعیت را ترک کنند و یک جامعه مدنی مبتنی بر قرارداد اجتماعی را برپا دارند. بنابراین طبق نظریه قرارداد اجتماعی، انسانها برای برقراری نظم، امنیت و آزادی خود تلاشهایی کردند که نتیجه آن به وجود آمدن دولت بود و این دولت، اقتدار و قدرت خود را از رضایت مردمی میگیرد که از طریق یک قرار اجتماعی به او اعطا میکنند. به عبارت دیگر، در نظریه قرارداد اجتماعی، دولت حاصل قرارداد عقلانی افراد است که سعادت این افراد را در جامعه تامین میکند. هلدرینگ، رابینسون و ویتفل در این مقاله مدعی میشوند که جنگ جهانی دوم شوک عظیمی به کشورها و افراد جامعه وارد کرده است، بهطوری که قراردادهای اجتماعی را تحت تاثیر قرار داده و از این طریق بر زندگی افراد موثر بوده است. در این راستا، آنها به بررسی شرایط سیاسی انگلستان در سالهای جنگ جهانی دوم و پس از آن پرداختند. در این پژوهش نشان داده میشود که افراد پس از جنگ، به دنبال جبران هزینهها و فداکاریهایی هستند که در دوران جنگ انجام دادهاند. از اینرو آنها به سمت یک قرارداد اجتماعی متمایل میشوند که در آن «برابری» حرف اول را میزند. به عبارت دیگر، اثرات غیرمستقیم جنگ به گونهای است که افراد جنگزده را به امور مساواتخواهانه، متمایل میکند.
یافتههای پژوهش چه چیزی میگوید؟
نویسندگان این مقاله با استفاده از اطلاعات دقیق درباره محل بمباران مناطق جنگی انگلستان در طول جنگ جهانی دوم، به بررسی تاثیر جنگ بر زندگی، رفاه و دیدگاه سیاسی افراد و تاثیرات مستقیم جنگ بر نابرابری پرداختند. آنها در این راستا، در پژوهش خود، شرایط زندگی و رفاهی افراد را قبل و بعد از بمباران با هم مقایسه کردند. یافتههای این بررسی نشان میدهد که این بمبارانها بر نابرابری ثروتی بین افراد تاثیر آماری معنیداری نداشته است. به عبارت دیگر میتوان گفت که جنگ جهانی دوم، تاثیر مستقیمی بر نابرابری اقتصادی نداشته است. علاوه بر این، بررسیهای اثر غیرمستقیم جنگ بر نابرابری که از طریق تغییر نگرش سیاسی افراد و به وجود آمدن قرارداد اجتماعی جدید بود، نشان میدهد که افراد پس از جنگ جهانی دوم، به سمت حزب کارگر گرایش پیدا کردند و سهم این حزب از رای مردم در رایگیریها نسبت به قبل از جنگ افزایش پیدا کرد. در انتخابات سال 1945 انگلستان، حزب کارگر به اجرای برخی اقدامات در جهت ایجاد برابری متعهد میشود که به نوعی یک قرارداد اجتماعی جدید در جامعه محسوب میشود. همین موضوع است که باعث افزایش سهم رای حزب کارگر در این انتخابات میشود. نویسندگان این مقاله، این افزایش در سهم رای حزب کارگر را به عنوان اثر غیرمستقیم جنگ جهانی دوم بر نابرابری قلمداد کرده و بیان میکنند که مردم پس از جنگ انتظار به وجود آمدن یک قرارداد اجتماعی جدید با گرایش به سمت ایجاد برابری بیشتر در جامعه، دارند که در قالب رای دادن به حزب کارگر نمایان میشود. آنها در این مقاله نشان میدهند در مناطق شمالی انگلستان که نسبت به مناطق جنوبی آن، بیشتر تحت تاثیر بمباران بوده است، نابرابری به مقدار قابل توجهی کمتر شده است. آنها توضیح میدهند که شمال این کشور به مراتب بیشتر در بنادر و مراکز صنعتی مانند لیدز، نیوکاسل، شفیلد، ساندرلند و میدلزبورو هدف بمباران قرار گرفت که باعث از بین رفتن مقادیر قابل توجهی از سرمایه فیزیکی در این مناطق شد. علاوه بر این یافتههای این پژوهش نشان میدهد که گرایش به حزب کارگر هم در مناطق شمالی و هم جنوبی انگلستان بیشتر شده است و سهم این حزب از رای در دورههای پس از جنگ جهانی دوم افزایش یافته است ولی این تغییرات در مناطق شمالی به صورت بلندمدتتر بوده است.
جمعبندی
نابرابری موضوعی است که در بسیاری از پژوهشهای اقتصادی و اجتماعی بر روی آن تاکید شده است. مطالعات گذشته بیشتر بر روی توسعه سرمایهداری و اثرات آن بر افزایش و کاهش نابرابری متمرکز بود، در حالی که مطالعات اخیر عموماً به بررسی اثر شوکهای بزرگ همچون جنگها و بیماریها بر میزان نابرابری میپردازند. تصوری که میشود این است که جنگ باعث افزایش نابرابری میشود، در حالی که نتایج این تحقیقات چیز دیگری میگوید. یافتههای پژوهش گروهی از محققان اقتصادی که به بررسی تاثیرات مستقیم و غیرمستقیم جنگ جهانی دوم بر نابرابری در انگلستان پرداخته بودند، نشان میدهد که در مناطق شمالی این کشور که بمباران شدیدتر بوده، میزان نابرابری به میزان قابل توجهی کمتر شده است. علاوه بر این، جنگ جهانی دوم بهطور غیرمستقیم بر گرایشهای سیاسی افراد تاثیر گذاشته و آنها را به احزاب برابریخواه مانند حزب کارگر در این کشور متمایل کرده است و سهم رای این حزب در انتخابات پس از جنگ در این کشور به ویژه در مناطق شمالی آن به مراتب بیشتر شده است.