پولگرایی در آستانه پنجاهسالگی
نظریه پولی میلتون فریدمن پس از 49 سال هنوز معتبر است
شاید بزرگترین و تاثیرگذارترین کار میلتون فریدمن، کتاب بسیار مهم «تاریخ پولی ایالات متحده از 1867 تا 1960» است که وی به همراه آنا شوارتز آن را نوشت و پایهگذار مکتب تازهای در اقتصاد با نام پولگرایی (Monetarism) شد. این کتاب اولین بار در سال 1963 منتشر شد و در آن فریدمن با نگاهی به یک قرن ادوار تجاری ایالات متحده و تحولات پولی در این کشور، نشان میدهد که چگونه عدم ثبات و پایداری سیاستهای پولی میتواند بر ادوار تجاری اثر گذارد.
شاید بزرگترین و تاثیرگذارترین کار میلتون فریدمن، کتاب بسیار مهم «تاریخ پولی ایالات متحده از 1867 تا 1960» است که وی به همراه آنا شوارتز آن را نوشت و پایهگذار مکتب تازهای در اقتصاد با نام پولگرایی (Monetarism) شد. این کتاب اولین بار در سال 1963 منتشر شد و در آن فریدمن با نگاهی به یک قرن ادوار تجاری ایالات متحده و تحولات پولی در این کشور، نشان میدهد که چگونه عدم ثبات و پایداری سیاستهای پولی میتواند بر ادوار تجاری اثر گذارد. در واقع تا پیش از انتشار این کتاب، به واسطه سیطره تفکر کینزی اعتقاد بر این بود که رکود بزرگ دهه 1930 به واسطه عدم اعتماد مصرفکنندگان و سرمایهگذاران به اقتصاد و کاهش هزینهکرد این دو گروه که تقاضای کل را کاهش میداد، به وجود آمده است. اما پولگرایان بحث دیگری داشتند. آنان معتقد بودند که سیاستهای انقباضی فدرال رزرو از بهار 1928 تا پاییز سال 1929، باعث شد تا رکود از میانه سال 1929 آغاز شود و یکی از دلایل اصلی سقوط بازار سهام در این سال بود. فراتر از این، فریدمن یکی دیگر از عوامل تعمیق رکود بزرگ را افزایش نرخ بهره در سالهای 1931 و 1932 میداند و معتقد است که عدم مدیریت صحیح در بانک مرکزی موجب ایجاد و تعمیق بحران شد. چنین برداشتی از رکود بزرگ دارای دو ویژگی بود. اول آنکه پولگرایی در همان چارچوب تحلیلی و با ابزار تقاضای کلی که پس از انقلاب کینزی مورد اجماع اقتصاددانان بود، به ریشهیابی ادوار تجاری میپرداخت و شاید از همین رو بود که بعدها فریدمن عنوان کرد همه ما کینزی هستیم. اما ویژگی دوم که بسی مهمتر از این اولی بود این بود که، با وجود ابزار مورد اجماع، فریدمن به نتیجهای کاملاً متفاوت از آنچه کینز گرفته بود، رسید. اگر کینز معضل را در متغیرهای مصرف و سرمایهگذاری بخش خصوصی میدید که هر دو اینها ناشی از مکانیسم بازار بود، فریدمن مشکل را نه در بازار آزاد که در عدم مدیریت صحیح دولت میدید. فریدمن با تعبیری تازه از نظریه مقداری پول، بر آن بود تا رابطهای میان تغییرات حجم پول و تقاضا بیابد. این در حالی بود که کینز بدین رابطه با شک و تردید مینگریست. کینز معتقد بود در حالت رکودی اقتصاد، دام نقدینگی پهن است و در دام نقدینگی افزایش حجم پول نمیتواند نرخ بهره را کاهش دهد و از آن سو سرمایهگذاری افزایش یابد. ضمن آنکه کینز حتی در واکنش سرمایهگذار به نرخ بهره در شرایط رکودی مردد بود و میانگاشت که سرمایهگذاری بیشتر تابعی از درآمد است. از همین رو کینز راه نجات رکود را در سیاست مالی انبساطی میدانست که میتوانست با افزایش در درآمد ملی، مصرف و سرمایهگذاری را افزایش دهد. اما فریدمن با مطرح کردن این مساله که مردم تمایل به نگهداری موجودی واقعی پول خود دارند، نشان داد که افزایش عرضه پول میتواند به طور مستقیم موجب افزایش خرید کالاها و خدمات و در نتیجه درآمد ملی شود. بنابراین اگر رکودی رخ دهد باید ریشه آن را در سیاست پولی نامناسبی جستوجو کرد که بانک مرکزی مرتکب شده است. از این منظر فریدمن و پولگرایان، توجه خود را بیش از پیش معطوف به عملکرد بانک مرکزی کردند. از نظر آنان پول میتواند نقش ثباتسازی را در اقتصاد ایفا کند، اما برای دریافت بهتر نظر پولیون و تاثیر آن بر سیاستهای پولی کشورها در این پنج دهه، باید نگاهی نیز به نظریه انتظارات تطبیقی انداخت که آن نیز مدیون کار پولگرایان است. اگر فریدمن معتقد است که میتوان با سیاست پولی انبساطی بر تولید اثر گذاشت و مانعی بر ایجاد رکود گسترده شد، اما خود در اواخر دهه 1960 با مطرح کردن انتظارات تورمی و نظریه انتظارات تطبیقی، نشان میدهد که در بلندمدت، سیاستهای بخش تقاضا از جمله سیاست پولی، تاثیری بر سطح تولید و اشتغال ندارد و به اصطلاح پول خنثی است. این دیدگاه بدان معنا بود که منحنی فیلیپس که رابطه بین تورم و بیکاری را نشان میداد و از نظر کینزی یک منحنی نزولی بود، در بلندمدت در سطح نرخ بیکاری طبیعی عمودی میشد و عرضه پول در بلندمدت نمیتوانست بر آن تاثیر گذارد. بنابراین یک سیاست پولی انبساطی مداوم برای تغییر روند تولید و افزایش رشد اقتصادی، از منظر پولیون تنها منجر به تورم میشود. از همین منظر است که جمله معروف فریدمن معنا مییابد: «تورم همیشه و همه جا یک پدیده پولی است.» مجموعه این نوآوریهای فریدمن در علم اقتصاد، یک دستاورد مشخص برای سیاستگذاران پولی داشت، دستاوردی که امروز با گذشت نیم قرن از آن کمتر مورد تردید قرار گرفته و البته نتایج مطلوب شگرفی را برای اقتصادهای دنیا بر جای گذاشته است. توصیه سیاستی فریدمن و مکتب پولگرایی وی آن است که از پول نه برای رشد اقتصادی که برای تثبیت اقتصاد و جلوگیری از رکودهای عمیق باید استفاده کرد. دور از واقعیت نیست که تمایل شدید کنونی بانکهای مرکزی در کشورهای توسعهیافته برای افزایش حجم نقدینگی خود در زمانی که ریسکهای رکودی وجود دارد، میراث فریدمن است. از سوی دیگر توصیه اکید فریدمن برای برقراری نسبتی بین رشد اقتصادی و نقدینگی، کلید رخت بر کندن تورم از کشورهای دنیاست. سیاستگذاران پولی حالا میدانند که با یک قاعده پولی مشخص میتوان از به وجود آمدن تورم جلوگیری کرد. در حالی که نرخ بیکاری در سطح مطلوب باشد، کافی است نرخ رشد نقدینگی برای 2 تا 3 درصد بالاتر از رشد اقتصادی باشد تا با تثبیت اقتصاد از تورم جلوگیری شود. این شاید بزرگترین هدیه پولگرایان برای جامعه انسانی باشد، آنان سهم بزرگی در برطرف کردن تورم از اقتصادهای دنیا داشتند. پولگرایی بازگشتی بود به تفکر کلاسیکی قرن نوزدهمی که آزادی اقتصادی، مالکیت خصوصی و بازار آزاد را مفروض میدانست، اما فریدمن و پیروانش پس از انقلاب کینزی همه اینها را در خطر میدیدند و برای دفاع از آن به پا خاستند. فریدمن تقریباً در تمامی حوزههای علم اقتصاد آن زمان که امروز حوزههای علم اقتصاد به روانشناسی و حتی پزشکی نیز نزدیک شده سرآمد بود، اما بدون شک در مورد مسائل پولی، تبحری بالاتر از حوزههای دیگر داشت. وی پس از سهدهه از انقلاب کینزی، نشان داد که سیاستهای مالی دولت، سیاستهای کارایی نیستند و نمیتوان برای رشد اقتصادی بر مخارج آن که مکانیسم بازار را مختل میکند امید بست. به جای آن، وی معتقد بود که رشد اقتصادی از طریق آزادیهای فردی در قالب بازار آزاد نمود مییابد هر چند سیاستهای پولی میتواند با تثبیت اقتصاد در زمانهای استثنایی که شکست بازار نمایان میشود، کارا باشد؛ توصیههای پدر پولیون که هنوز بعد از نیم قرن از اعتبار آن کاسته نشده است.