مقصر تورم
کدام نیروها تورم فعلی را به وجود آوردند؟
شاید بسی جای تعجب برای یک ناظر خارجی باشد که ما در ایران باید بارها و بارها رابطهای پذیرفتهشده در علم اقتصاد را برای تصمیمگیرندگان و آنانی که بر فرآیند تصمیمسازی موثر هستند اثبات کنیم. آن پدیده هم چیزی نیست جز آنکه «تورم همیشه پدیده پولی است».
مخالفان این رابطه در حال حاضر، یا بر آن هستند که نشان دهند تورم ناشی از افزایش قیمتهای خارجی است یا آنکه نرخ ارز بر آن موثر است. برای آنکه زیرآب اثر نقدینگی بر تورم را هم بزنند به ابزارهایی دست مییازند که خود فهم ناقصی از آن دارند. یکی از این ابزارها، نسبت نقدینگی به تولید ناخالص داخلی است. از منظر مخالفان این نسبت در ایران در مقایسه با دیگر کشورها پایین هم هست و باید افزایش یابد. به عبارت دیگر این نسبت برای آنان نشاندهنده آن است که مشکل نقدینگی زیاد در کشور نیست.
این در حالی است که برای یک فهمیده اقتصاد، این نسبت تنها معکوس سرعت گردش پول (میزان چرخش یک واحد پول در مدت زمان معین) است که هیچ ربطی به میزان کمی و زیادی نقدینگی ندارد. به بیانی دیگر، سرعت گردش پول که بیشتر وابسته به متغیرهای نهادی و سیستم پرداخت و... است، سطوح متفاوتی در کشورها دارد و در عین حال هیچ میزان مطلوب و نامطلوبی را نمیتوان برای آن تعیین کرد، که برمبنای آن بگوییم نسبت فوق باید در ایران افزایش یابد.
از سوی دیگر، مخالفان آنقدر از الفبای اقتصادی پرت هستند که نمیتوانند درک کنند، اگر هم بخواهیم نسبت را بالا ببریم بدون تغییرات نهادی و تنها با افزایش نقدینگی میسر نیست، زیرا با رشد نقدینگی، تورم به همان میزان افزایش یافته و بدین شکل صورت و مخرج کسر با هم افزایش مییابد و نسبت تغییری نمیکند! اصلاً همه مشکل این است که در اقتصاد ما به دلیل عدم تناسب رشد نقدینگی با رشد اقتصادی، افزایش در کلهای پولی به تورم منجر میشود. بنابراین اگر حتی این نسبت را معیاری برای کمبود نقدینگی بگیریم و به سیاستگذار توصیه کنیم که آن را افزایش بدهد، سیاستگذار تنها به آتش تورم دامن میزند، اما نسبت تغییری نمیکند! تاکید بر این نسبت برای نشان دادن کمبود نقدینگی، مانند آن است که توپ سوراخی را نشان دهید و بگویید که باد آن نسبت به فلان توپ سالم کم است و این نشاندهنده آن است که باد کمی در آن دمیدهاید و باید باز هم بیشتر و بیشتر توان گذاشت و آن را باد کرد. عملی که تلاشی بیهوده و وقت تلف کردن است و در مورد آن نسبت، بالا بردن نقدینگی تنها به معنی خانمانسوز کردن بیشتر زندگی مردم و تورم بیش از پیش است و هر زمان که نسبت را محاسبه کنید، میبینید کمتر از دیگر کشورهاست و باز هم بر آن میشوید که توپ را باد کنید و مردم را عاصیتر!
اما مخالفان برای آنکه نشان دهند ریشه تورم پولی نیست به ابزار دیگری نیز متوسل میشوند. یکی از آنها، پافشاری بر این است که تورم کنونی اقتصاد ایران، وارداتی است و محصول تورم در کشورهای دیگر است. از یک منظر این سخن درست است که با افزایش قیمت کالاهای وارداتی، تورم داخلی افزایش یابد. اما مساله اینجاست که اول، تورم اقتصاد ایران بسی بیش از سطوح تورم در کشورهای طرف تجاری ماست و دوم، آنکه اقتصاد ایران فقط در این چند ماه گرفتار تورم افسارگسیخته که با آمار رسمی بالای 30 درصد است نبوده و معضلی بلندمدت است. وقتی تورم کشورهای طرف تجاری زیر 10 درصد است چگونه میتوان تورم سهچهاربرابری اقتصاد ایران را گردن تورم وارداتی انداخت؟ در همینجا بیان این نکته مهم است که افزایش قیمتها برای یک دوره، امری مداوم نیست که موجب ایجاد روند تورمی شود. از اینرو، عنوان میشود که افزایش قیمتها مثلاً ناشی از شوک طرف عرضه که یک بار اتفاق میافتد و تورم انتظاری و دستمزدها را متاثر نمیکند، نیازمند مداخله از سوی سیاستگذار پولی نیست. به عبارت دیگر، ممکن است که در مقاطعی عوامل غیرپولی موجب افزایش سطح قیمتها برای یک بار شوند اما چون این پدیده یک بار اتفاق میافتد و گذراست، موجبات تورم را فراهم نکرده و حتی نیاز به مداخله از سوی بانک مرکزی نیست. مشکل زمانی است که عامل افزایش قیمت پدیدهای مداوم و در عین حال برآمده از طرف تقاضای کل باشد که در آن صورت باید اقدامات انقباضی برای مدیریت تقاضای کل و مهار تورم صورت پذیرد.
در ادامه بپردازیم به اصلیترین ابزاری که مخالفان نگاه پولی برای توجیه تورم اقامه میکنند. افزایش نرخ ارز. در همینجا بدون هیچ اما و اگری باید پذیرفت با افزایش نرخ ارز، وقتی انتظارات از سوی سیاستگذار لنگر نشده باشد، تورم در کوتاهمدت رشد خواهد داشت. به عبارت دیگر نمیتوان همبستگی مثبت میان نرخ ارز و تورم را رد کرد. اما نکته مهم آن است که یک متغیر دیگر است که باعث میشود، ارزش پول ملی در مقابل اسعار خارجی کاهش یابد. آن نیز انتشار پول داخلی بیش از عرضه ارزهای خارجی است. از این منظر ریشه افزایش نرخ ارزی که باعث بالا رفتن سطح عمومی قیمتها میشود نیز پولی است.
در نتیجه حتی اگر شما معتقد به اثرگذاری نرخ ارز بر تورم بیش از میزان واقعی آن باشید، باز در مقام سیاستگذاری باید بر همان ابزاری تکیه کنید که اقتصاددانان
نگاه پولی به تورم دارند و آن محدود کردن رشد کلهای پولی است.
از سوی دیگر آمار و ارقام نشان میدهد که با وجود ثبات نرخ ارز در دورههای زمانی مختلف، تورم همواره وجود داشته است. به عنوان مثال در یک دوره طولانیمدت از سال 1382 تا ابتدای دهه 1390 با وجود ثبات نرخ ارز، تورم در اقتصاد ایران همچنان دورقمی بود به گونهای که نرخ واقعی ارز نزولی بود. به عبارت دیگر با وجود نبود هیچ شوک و افزایش نرخ ارزی، تورم دورقمی وجود داشت. حتی در 15 ماه گذشته با وجود نوسانات نهچندان زیاد نرخ ارز، تورم در سطوح تاریخی خود بوده و ابداً همخوانی با روند نرخ ارز نداشته است. اینها شواهدی است مبنی بر اینکه، نرخ ارز متغیری کلیدی در بهوجود آمدن تورم نیست و همان نقش محدود در نهایت ما را به یک نسخه سیاستی میرساند که همانا کنترل نقدینگی است.
با دست یازیدن به شاخصسازیها و بهانههای غیرعلمی و چشم پوشیدن بر یکی از اصول علم اقتصاد، تنها راه را برای بار تورمی بیشتر بر گرده ملت ایران هموار میکنیم. اما بار به جایی رسیده است که گویی تحمل آن بسیار سخت شده است. نسخههای علمی را برای تخفیف آن پیگیری کنیم.