امنیت اجتماعی در غرب، جهان سوم و ایران
آیا امنیت اجتماعی یک امر گریزناپذیر محسوب میشود؟
مفهوم Societal Security (امنیت اجتماعی) برای اولینبار در سال 1993، از سوی اندیشمندانی چون باری بوزان (Barry Buzan)، آل ویور (Ole Waever) و لمیتر (Lemaiter) با عنوان مکتب کپنهاگ مطرح شد. انگیزه طرح این عبارت امواج تهدیدآمیزی بود که «هویت گروهها» را در معرض خطر قرار داده بودند. بدین معنا که از یکسو با رشد فناوریهای نوین و مجتمعهای صنعتی، هویت بعضی گروهها در هویتهای مسلط هضم میشد (مانند غیراقتصادی و در نتیجه نابود شدن آموزش فرهنگ و زبان اوکراینی در روسیه یا پرهزینه بودن آموزش و پژوهش به زبان کردی در ترکیه) و از سوی دیگر با گسترش مهاجرت از کشورهای فقیر و جهان سوم به کشورهای صنعتی و پیشرفته، نوعی آشفتگی و آنومی در تمایزهای هویتی پدیدار میشد (مانند اقامت و اشتغال سیاهپوستان آفریقاییتبار در فرانسه یا قاچاق کارگران به کشورهای اسکاندیناوی).
امنیت اجتماعی به معنای تمهید فضا و ابزارهای لازم برای ابراز وجود و طرح نظر گروههای مختلف اجتماعی از قبیل زنان، جوانان، اقوام و اقلیتها، هنگامی موثر و مطرح است که به عنوان یک امر گریزناپذیر یا یک ارزش پذیرفته شود.
از نگاه علمای مکتب کپنهاگ هم، امنیت مطلق قابل تصور نیست و وجود درصدی از ناامنی و بحران، عامل بالندگی و پویایی حیات بشری است. منابع تهدید به تحرکات نظامی، تزلزل سیاسی، دغدغه اجتماعی، بیثباتی اقتصادی و آلودگی زیستمحیطی اطلاق میشود که شیوه عمل آنها از طریق مؤلفههایی چون مشخص بودن هویت، قریبالوقوع بودن، شدت احتمال وقوع، عواقب احتمالی و پیشینه تاریخی آنها بررسی میشود. در گفتمان غربی و بهویژه اروپایی مهمترین مساله «امنیت اجتماعی» بقای هویت گروهی است. به عبارت دیگر در جهان جدید، گروهها تمایل ندارند هویت یا مایی (we-ness) خود را در هویت یا ماهای دیگر هضم کنند بلکه به واسطه دسترسی به امکاناتی که پیش از این در انحصار دولت بود (مانند اطلاعات)، میخواهند از حالت من منفعل به صورت من فعال درآمده و هستی و بالندگی خود را تثبیت کنند.
با تغییر کانون توجه مباحث امنیتی از کشورهای غربی به کشورهای جهان سوم، به نظر میرسد که این تعریف، برخاسته از مسائل جهان سوم نیست و دشواریهای پیشروی جهان سوم قدری متفاوت و در عین حال پیچیدهتر است.
یزید سائق در کنار دانشمندانی چون محمد ایوب و باری بوزان معتقد است دولتهای جهان سوم برخلاف کشورهای پیشرفته غربی معضلات امنیتی حادی دارند، در این کشورها «آنچه در معرض خطر است تبار یک گروه یا حکومت خاص نیست، بلکه بقای کشور است یعنی موجودیتی که تجلی کنش متقابل مردم، سرزمین و قدرت است».
بسیاری از کشورهای جهان سوم شاهد حجم عظیمی از ناامنی اجتماعی مانند حذف هویتها، بیاعتمادی، اعتیاد، ابتلا به بیماریهای خطرناک و کشنده، باندهای تخریب و کشتار و دزدی و مواردی از این دست هستند. آمارها نشان میدهند که کشورهای جهان سوم با دشواریهای قابل توجهی در شناسایی، ایجاد و توسعه امنیت اجتماعی مواجه هستند. هرچند بسیاری از این ناامنیها حاصل شکلبندی جامعهشناختی و تاریخی ساکنان این کشورهاست، اما با این حال به نظر میرسد ورود به عرصه جدید مناسبات جهانی و برخورداری از تکنولوژیهای پیشرفته سبب کاهش کنترلهای اجتماعی دولت شده و نوع، میزان و اثرگذاری آسیبها و ناامنیهای اجتماعی بیشتر شده است.
اصلیترین معضل کشورهای جهان سوم نه پیری که جوانی جمعیت است. در غالب کشورهای جهان سوم بیش از نیمی از جمعیت زیر 32 سال سن دارند. این بافت جوان، نیازها و سیاستگذاری خاصی را ایجاب میکند. نیازهایی از قبیل اشتغال، تحصیل، تربیتبدنی، مهاجرت و مسافرت، تفریح مناسب، یادگیری اجتماعی و نیازهای متعدد دیگر، تبعات امنیتی غیرقابل کنترلی برای کشورهای جهان سوم دارند. اما سیاستگذاران جهانسومی معمولاً از فرصت و قدرت لازم برای پرداختن به این آسیبپذیریها برخوردار نیستند و به واسطه سلطه درک رئالیستی و اولویت امنیت (وجودی) بر آیندهنگری، اغلب دغدغهها به حملات نظامی خارجی و براندازی خشن قدرتهای رقیب معطوف است. مطالعه سیاستگذاری امنیت ملی در کشورهای غربی و جهان سوم و بررسی مقایسهای آن دو، این نتیجه را به دست میدهد که موضوع امنیت اجتماعی در نزد آن دو، مجموعه متفاوتی است.
امنیت اجتماعی در ایران
حال این پرسش قابل طرح است که آیا مضمون امنیت اجتماعی و اشکال بروز و ساماندهی آن در همه جوامع یکسان است؟ چگونه میتوان ضمن استفاده از تجربهها و یافتههای جهانی، ملاحظات بومی را در طراحی و تفسیر امنیت اجتماعی دخیل کرد؟ فرض بر آن است که ریشههای بروز و شیوههای مدیریت امنیت اجتماعی در جوامع گوناگون، متفاوت است. این فرض را نظریهپردازان اولیه امنیت اجتماعی نیز میپذیرند.
ریشه روششناختی تامل در معنای غربی امنیت اجتماعی به این پرسش مربوط است که آیا در ایران هم عدم اطمینان خاطر افراد و گروهها به دلیل احتمال زوال هویت ایرانی است؟ سهم و وزن دغدغه هویت در احساس ناامنی اجتماعی چقدر است؟ آیا مسائل دیگری وجود دارند که مساله هویتخواهی را تحتالشعاع قرار میدهند؟ آیا میتوان گفت که ایرانیان نسبت به هویت، هیچ دغدغهای ندارند؟
به نظر میرسد هویتخواهی اولین اولویت مبحث امنیت اجتماعی (به تعریفی که گذشت) در ایران نیست. در پژوهشی که با عنوان «مسائل اجتماعی ایران» انجام شده است، گروهی از محققان علوم اجتماعی به استخراج عینی مسائل اجتماعی در ایران پرداختهاند. این گروه پژوهشی با تهیه پرسشنامهای، مهمترین عوارض اجتماعی، اولویت و موضوعیت آنها را از عامه مردم، مسوولان و مطلعان جویا شدهاند. مهمترین مسائل اجتماعی از دید سه گروه مذکور، صبغه اقتصادی دارند و به فقر و اشتغال مربوطاند. در این تحقیق هویتخواهی مقام پنجم را دارد و افسردگی روانی آخرین مساله اجتماعی ایرانیان بیان شده است (محمدی: 1383).
خاطرنشان کردیم که امنیت اجتماعی عبارت است از اطمینان خاطر افراد جامعه و نیز گروههای اجتماعی نسبت به موجودیت و انسجام خود در قبال تحرکات عمدی (مانند کوچاندن هوشمند یک قوم) و تحولات عادی (مانند زلزله یا گسست نسلی). بر اساس این تعریف، موضوع امنیت اجتماعی در ایران فقط گروه نیست بلکه فرد نیز به عنوان عضو گروه و مولفه سازنده جامعه در شمول امنیت اجتماعی قرار میگیرد. همچنین افراد و گروهها، هم دغدغه موجودیت خود را دارند و هم نگران هویت و انسجام جمعی خود هستند.
عناصر اصلی امنیت اجتماعی در ایران با فرض نسبی بودن، تنوع، قابل کنترل بودن، تغییر و چندوجهی بودن مفهوم امنیت اجتماعی در ایران (در سطح فردی و گروهی) به ترتیب وزن و نقش موثر، عبارتاند از: فقر اقتصادی، اعتیاد، خشونت خانوادگی، فساد و فحشا، بیاعتمادی، هویتخواهی، تبعیض، نظام تامین اجتماعی، جنایات سازمانیافته، مسائل زنان، بیماریها و اختلالات روانی، امنیت اجتماعی و مولفههای آن مانند انسجام گروهی، نظم عمومی، سلامت و مهارت افراد، امید به زندگی و امنیت هویت، نقش مهمی در بقا و بالندگی ملتها دارند.