همزیستی با طبیعت
بررسی نقش فرهنگ در حفظ محیط زیست در گفتوگو با سروش کیانیقلعهسرد
محیط زیست یک پیکره واحد و بههمپیوسته است که در تمام دنیا اکنون در معرض تهدید است. در ایران نیز وضعیت بغرنج است، اما همیشه فرهنگ نقش تعیینکنندهای در بهبود وضعیت مخرب از جمله وضعیت محیط زیست دارد. در این گفتوگو با سروش کیانیقلعهسرد، دکترای اقتصاد محیط زیست، فلسفه حفاظت از محیط زیست را از منظر فرهنگی در دنیا مورد بررسی قرار دادهایم.
♦♦♦
مشکلات محیط زیستی و تغییرات اقلیمی باعث شده که کره زمین به شکلی جدی تغییر کند. نقش فرهنگ را در سازگاری با چنین شرایط وخیم و بهبود وضعیت محیط زیست چگونه ارزیابی میکنید؟
بین انسانها و محیط طبیعی پیوندی بنیادی وجود دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. جوامع انسانی همیشه باید با محیطهای اطراف خود سازگار شده و آن را متناسب با شرایط زیستی خود تغییر دهند تا بتوانند بقا داشته باشند. با این حال تاثیر تجمعی اقدامات انسانی بر محیط زیست و منابع طبیعی اکنون تهدیدی برای تعادل اکوسیستم جهان به شمار میآید. برای مقابله با این تهدیدات، باید بهطور جمعی برای حل مشکلات زیستمحیطی و سازگاری با دنیای در حال تغییر، اقداماتی اساسی انجام شود. این راهحلها نیازمند تلاشهای حفاظتی هستند که شامل همه افراد جهان فارغ از مرزها و فرهنگهای مختلف میشود. در حالی که حل مشکلات زیستمحیطی نیازمند اقدام جمعی و گسترده است، نحوه ارتباط افراد با محیط طبیعی الگوهای فرهنگی مختلفی دارد. در واقع عوامل فرهنگی باورها را درباره اینکه طبیعت چگونه کار میکند و افراد چگونه با طبیعت تعامل دارند شکل میدهند و در نتیجه میتوانند بر میزان ادراک و اقدام افراد برای حل مشکلات زیستمحیطی تاثیر بگذارند.
وضعیت ایران را چگونه ارزیابی میکنید و فرهنگ و آموزش چه نقشی در تخریب محیط زیست دارند؟
با توجه به اینکه بین آموزش و فرهنگ با حفاظت از محیط زیست ارتباط معناداری وجود دارد، به میزانی که فرهنگسازی و آموزش در زمینه لزوم حفظ و نگهداشت بیشتر شود به همان میزان حفاظت از محیط زیست نیز اهمیت پیدا خواهد کرد. بهرغم اینکه شاید حساسیت برای حفاظت از محیط زیست و لزوم مراقبت از آن در میان کشورها بهویژه کشورهای منطقه خاورمیانه بیشتر باشد، اما هنوز با وضعیت مطلوبی که این حساسیت به حفاظت از محیط زیست منجر شود فاصله زیادی داریم که این موضوع نیازمند تغییر در کارکردهای نظام آموزشی ایران و نظام حل مسائل فرهنگی و سازوکارهای فرهنگسازی جامعه است.
به نظر میرسد نحوه مواجهه بشر با طبیعت و نحوه استفاده از آن در همه جای جهان با مشکلاتی مواجه است که ریشههای فرهنگی هم دارد. اندیشمندان علوم زیستی و حتی فیلسوفان درباره نقش فرهنگ در بهبود عملکرد محیط زیست یا تخریب طبیعت نظریهها و الگوهایی طرح کردهاند. از این منظر چگونه میتوان تاثیر فرهنگ بر محیط زیست را مورد بررسی قرار داد؟
فلورانس کلاخون سه الگوی فرهنگی عمومی را در روابط بین انسانها و طبیعت پیشنهاد کرده است: نگرش تقدیری که در آن انسانها تحت سلطه و تسلیم طبیعت هستند؛ نگرش تعادلی که در آن انسانها و طبیعت طرفین برابر در یک کل هماهنگ هستند؛ و نگرش تسلط که در آن انسانها کنترل کامل بر طبیعت دارند.
ماری داگلاس و همکارانش نظریهای فرهنگی را پیشنهاد کردند که چهار نوع دیدگاه جهانی فرهنگی را شناسایی کرده که به طرق مختلفی به ادراک طبیعت منجر میشود: فردگرایی (طبیعت به عنوان خیر)، سلسلهمراتب (طبیعت به عنوان امری منحرف /تحملپذیر)، تقدیرگرایی (طبیعت به عنوان پدیدهای غیرقابل اعتماد) و برابریخواهی (طبیعت به عنوان پدیدهای شکننده) که برابریخواهی بیشتر با سطوح بالاتر ادراک ریسک زیستمحیطی مرتبط است.
تحلیلهای رونالد اینگلهارت فرضیه «مشکلات عینی، ارزشهای ذهنی» را پیشنهاد میکند که در آن نگرانی زیستمحیطی از تجربه مستقیم تخریب محیط زیست نشأت میگیرد و از طریق انتقال از ارزشهای مادی /بقا به ارزشهای پسامادی /خودبیانگری شکل میگیرد، که ارزشهای پسامادی /خودبیانگری بیشتر با رفتارهای حامی محیط زیست مرتبط است.
کلایو پونتینگ و جارد دایموند نشان دادهاند که افراد بهطور ناخودآگاه منابع طبیعی موجودی را که به آنها وابستهاند به پایان میرسانند و این امر نقشهای کلیدی در فروپاشی جوامع ایفا کرده است. تحلیلهای آنها از جوامع از بینرفته نشان میدهد که انسانها بهطور کلی تمایل دارند فراتر از ظرفیت محیط اطراف خود زندگی کنند و این تمایل میتواند به فروپاشی اجتماعی منجر شود.
الگوهای زیستمحیطی سنتی و بومی وجود دارند که شاید نوعی نگاه الهیاتی به طبیعت دارند و در فرهنگ ما هم وجود دارند و جهان را یک کل یکپارچه میدانند که ودیعهای الهی است و نباید تخریب شود. از طرفی نگرشهای دیگری نیز وجود دارد که میتوان آنها را رویکردهای بهرهبردارانه تعریف کرد. چگونه میتوان به رویکردی واقعگرایانه و پایدار در حفظ محیط زیست از منظر فرهنگی رسید؟
فراتر از الگوهای کلی، سه پارادایم فرهنگی گسترده و متمایز را میتوان شناسایی کرد. اول اینکه فرهنگهای سنتی و بومی، افراد، حیوانات و محیط طبیعی را به عنوان موجوداتی بههمپیوسته و از نظر روانی نزدیک میبینند و جهان را به عنوان یک کل یکپارچه در نظر میگیرند. دانش بومشناختی سنتی و بومی همچنین تاثیراتی بر درک ما از ریسکهای زیستمحیطی و استفاده از منابع طبیعی دارد. این رویکرد مرتبط با یک «پارادایم اجتماعی حاکم» است که جدایی و تمایز بین انسانها و طبیعت را برجسته میکند و باعث تسلط انسان بر طبیعت میشود. میل فونت و همکارانش از نظریه تسلط اجتماعی (الگویی در روابط بینگروهی که تمایل افراد به سمت تسلط گروهی در مقابل برابری را تعریف میکند) برای بررسی روابط سلسلهمراتبی ادراکشده بین انسانها و محیط طبیعی استفاده کردهاند. حمایت از این دیدگاه که نگرش انسان بر طبیعت زیانبار است، نشان داد در کشورهایی که افراد سطوح بالاتری از تسلط اجتماعی را داشتهاند، از امتیاز کمتری در زمینههای متنوعی از شاخصهای مشارکت در راستای محیط زیست برخوردار بودهاند. تحقیقات نشان داده است که نگرشهای حفظ و بهرهبرداری نسبت به طبیعت ابعاد کلی هستند که باورهای خاصی را در مورد تعاملات انسان و محیط زیست دربر میگیرد. در حالی که باورهای حفظ بر نگهداری طبیعت و تنوع گونههای طبیعی در حالت اصلی خود تاکید دارند، باورهای بهرهبرداری بر این نکته تاکید میکنند که استفاده و تغییر طبیعت برای اهداف انسانی درست و ضروری است. پایداری محیط زیستی نیازمند تعادل در این ابعاد کلی است. در حالی که بیشتر مطالعات نشان دادهاند که رویکرد حفظ با رفتارهای محیط زیستی مناسب ارتباط مثبت دارد و تغییرات فرهنگی در روابط بین این ابعاد و رفتارهای محیط زیستی مثبت مشاهده شده است.
تفاوتها و شباهتهای فرهنگی زیادی در تعاملات انسانی با محیطهای طبیعی وجود دارد. این رویکردها چگونه میتواند به بهبود مدیریت محیط زیست کمک کند؟
مطالعات بسیاری به بررسی تفاوتها و شباهتهای فرهنگی در زمینههای ادراک ریسک محیطی و رفتارهای زیستمحیطی پرداختهاند. این مطالعات شامل بررسی فاصله روانشناختی، ارزشها، تاثیر اجتماعی هنجاری و احساسات بوده است. مطالعات نشان دادهاند که مقیاس جغرافیایی بر ادراک خطرات محیطی تاثیر میگذارد و خطرات محیطی در فاصلههای جغرافیایی بیشتر به عنوان ریسک بیشتر درک میشوند. برخی از مطالعات فرهنگی مشخصاً تایید کردهاند که مشکلات محیطی در فاصلههای فضایی بیشتر به عنوان مشکلات جدیتری درک میشوند. بهویژه شولتز، میلفانت و همکارانشان به بررسی رفتارهای فردی و جمعی این اثر پرداختند و نشان دادند افرادی که جوانتر، شادتر و از جوامع کوچکتر هستند نسبت به مسائل محیطی حساستر هستند. آنها یافتهها را در قالب تعصبات خودمحور و «محلمحور» تفسیر میکنند که در آن فاصله جغرافیایی شدت ادراکشده مشکلات محیطی در ناحیه محلی را تعدیل میکند. میلفانت به این موضوع پرداخته است که چگونه سایر ابعاد فاصله روانی علاوه بر فاصله جغرافیایی میتوانند بر ادراک خطرات محیطی تاثیر بگذارند. مطالعات زیادی نشان دادهاند که مشکلات محیطی معمولاً به عنوان مواردی نامشخص (فاصله احتمال وقوع)، و به عنوان مواردی که دور از محل هستند (فاصله جغرافیایی)، دور از زمان (فاصله زمانی) و برای افرادی متفاوت از خود فرد (فاصله اجتماعی) درک میشوند که همگی تاثیرات منفی بر رفتارهای زیستمحیطی دارند.
نگرانی طرفداران محیط زیست در جهان را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
تحقیقات انواع مرتبط از نگرانیهای محیطی را شناسایی کرده است که حول محور خود (نگرانی خودخواهانه)، سایر افراد (نگرانی نوعدوستانه) و زیستکره (نگرانی زیستکره) متمرکز شدهاند. این ساختار سهجانبه مبتنی بر ارزش در رابطه با نحوه ارزیابی افراد از مشکلات محیطی و پیامدهای ناشی از آسیب رساندن به طبیعت است. نگرانیها و ارزشهای مبتنی بر بیوسفر (همراهی با طبیعت، حفاظت از محیط زیست) معمولاً قویترین ارتباط مثبت را با نگرشها و رفتارهای طرفدار محیط زیست نشان میدهند. مهمتر از همه، افرادی که سطوح بالاتری از نگرانیهای مبتنی بر نوعدوستانه (قضاوت در مورد مشکلات زیستمحیطی بر اساس هزینهها یا منافع برای یک گروه انسانی) یا ارزشهای نوعدوستانه (برابری، عدالت اجتماعی) گزارش شدهاند نیز تمایل بیشتری به مشارکت در اقدامات دوستدار محیط زیست دارند. علاوه بر بررسی مبنای ارزشی نگرانیهای زیستمحیطی و رفتار طرفدار محیط زیست، تعداد زیادی از مطالعات فرآیندی سعی در شناسایی واسطهها یا تعدیلکنندگان روابط میان انسان و محیط زیست داشتهاند. در یک مطالعه متقابل فرهنگی، نگرشهایی بهطور کامل میانجی رابطه ارزشهای نوعدوستانه بر رفتار ذهنی حامی محیط زیست بوده، اگرچه شواهدی مبنی بر تفاوت در سطح کشور در قدرت میانجیگری وجود داشته است. سایر مطالعات متقابل فرهنگی بررسی کردهاند که آیا مقیاسهای جغرافیایی متمایز رابطه رفتار ارزشی را تعدیل میکند یا خیر. به عنوان مثال، ارزشهای نوعدوستانه برای پیشبینی رفتار طرفدار محیط زیست قویتر زمانی که شرکتکنندگان از جدی بودن مسائل زیستمحیطی آگاه هستند و در قبال مشکلات زیستمحیطی جهانی (اما نه محلی) احساس مسئولیت میکنند، قویتر است. در نهایت نظریه فعالسازی هنجار برای ایجاد یک جریان علی در پیشبینی نیات و رفتار ذهنی طرفدار محیط استفاده شده است. آگاهی از پیامدهای نامطلوب عمل نکردن بر میزان احساس مسئولیت افراد در قبال پیامدهای منفی عدم اقدام تاثیر میگذارد. سپس احساس مسئولیت بر تعهد اخلاقی برای عمل تاثیر میگذارد که به نوبه خود بر نیات و رفتار اثرگذار است. تعداد زیادی از مطالعات هنجارهای اجتماعی را برای تقویت رفتار محیطی به کار گرفتهاند که بهطور کلی نشان میدهد که هنجارهای توصیفی (آنچه مردم معمولاً انجام میدهند) و هنجارهای دستوری (آنچه مردم معمولاً آن را تایید یا رد میکنند) باید برای بهینهسازی تاثیر همسو شوند. یک آزمایش میانفرهنگی اخیراً تایید کرد که همسویی هنجارهای توصیفی و دستوری حمایتی قویترین نیات طرفدار محیط زیست را ایجاد میکند.
رفتار طرفداران محیط زیست در جهان اکنون به شکل ویژه مورد توجه است. هم در بهبود عملکرد دولتها و هم اینکه در آگاهیرسانی اجتماعی موثر بوده است.
مطالعات متقابل فرهنگی-محیط زیستی، کنشهای عاطفی رفتارهای طرفداران محیط زیست را بررسی کرده است. در یک مطالعه، نقش احساسات غرور و گناه در شش کشور فردگرا و دو کشور جمعگرا مورد آزمایش قرار گرفت. احساس غرور و گناه پیشبینیشده در ارتباط با خریدهای سازگار با محیط زیست به عنوان واسطه تاثیر نگرشها و هنجارهای اجتماعی بر قصد خرید مشخص شد و این اثر میانجیگری در کشورهای فردگرا و جمعگرا مشابه بوده است. در مقابل، نگرشها تاثیر قویتری بر غرور و احساس گناه پیشبینیشده برای افراد در کشور فردگرا در مقایسه با کشورهای جمعگرا داشتند. شباهتهای متقابل فرهنگی در توانایی عواطف خودآگاه پیشبینیشده (در اینجا احساس گناه و خجالت) برای پیشبینی مقاصد طرفدار محیط زیست نیز در مطالعه دیگری با نمونههای دانشجویی از کشورهای فردگرا و جمعگرا مشاهده شد. یک خط تحقیقاتی نسبتاً جدید بر اساس نظریه تکاملی برای توضیح الگوهای کنشهای متقابل محیط انسانی انجام شده است. یک مطالعه که دادههای جدیدی را از نیجریه با دادههای منتشرشده قبلی از کشورهای دیگر مقایسه میکند، یک گزارش تکاملی قانعکننده از ترجیحات چشمانداز انسان ارائه کرده است. به نظر میرسد که انسانها ترجیح ذاتی برای شرایطی نظیر ساوانا دارند، اما همچنین اشاره شده است که ترجیحات چشمانداز انسان ممکن است با تجربه اصلاح شود. به عنوان یک توصیه، پژوهشگران پیشنهاد کردهاند که ترجیحات تکاملیافته و استراتژیهای رفتاری تطبیقی را میتوان برای کمک به ترویج رفتار طرفدار محیط زیست مهار کرد.
با وجود مشکلاتی که محیط زیست در سراسر جهان با آن روبهرو است و دولتها در حال تخریب هستند، آینده محیط زیست از منظر رفتار مردم و ابعاد فرهنگی چگونه خواهد بود؟
سیستمهای اعتقادی فرهنگی، ادراک و واکنش افراد را به تغییرات محیطی شکل میدهند. درک سیستم محیط زیست انسانی همراه با شناسایی پیشبینیکنندههای روانشناختی حفاظت از محیط زیست و رفتارهای زیستمحیطی، و برای ارائه بینشهایی در مورد برنامهها و سیاستها برای رسیدگی به مشکلات زیستمحیطی حیاتی است. قابل ذکر است که سطوح بالایی از توجه به مسائل محیطی بهطور مداوم قابل مشاهده است. در مطالعاتی که به بیش از 20 سال قبل برمیگردد، نمونههایی که اکثریت جمعیت جهان را نمایندگی میکنند، نسبت به اثرات مضر اعمال انسان ابراز نگرانی کردهاند، حفاظت از محیط زیست را بر رشد اقتصاد اولویت دادهاند، از سیاستهای حفاظت از محیط زیست حمایت کردهاند و ابراز عقیده کردهاند که انسانها باید به همزیستی با طبیعت بپردازند. دادههای بینفرهنگی همچنین نشان میدهد که اکثریت جمعیت جهان با «مراقبت از محیط زیست» هویت پیدا میکنند.