بیمیلی
چرا جوانان دیگر نمیخواهند ازدواج کنند؟
میل به ازدواج کم شده است؛ این خبری بود که طی هفتههای گذشته سرتیتر اخبار رسانهها بود. احتمالاً با خواندن این خبر اسامی زیادی به ذهنتان آمده که یا تمایلی به ازدواج ندارند یا شرایطش را. احمد دلبری، رئیس مرکز تحقیقات سالمندی چندی پیش اعلام کرده بود که 5 /2 میلیون تجرد قطعی در انتظار کشور است. بنابر اظهارات کارشناسان، علاوه بر مشکلات تکفرزندی زوجین در آینده، یکی از معضلاتی که بهزودی گریبانگیر جامعه ایرانی خواهد شد، تجرد قطعی است. در حال حاضر، جمعیت زیادی از جوانان مجرد را داریم که ممکن است هیچگاه ازدواج نکنند و همین باعث میشود در آینده وقتی به سن سالمندی میرسند، هیچ فرزندی برای کمک به انجام امور روزمره نداشته باشند و همین امر، نیاز به خدمات پرستاری و نگهداری از سالمندان را بهشدت افزایش میدهد، درحالیکه نیروهای جوان کشور نیز به دلیل کاهش نرخ باروری در آینده کاهش خواهند یافت و به عبارتی دیگر نیروی کافی برای مراقبت از سالمندان مجرد و بدون فرزند نخواهیم داشت! در این گزارش با مشورت محمدرضا سرگلزایی، روانشناس به این پرسش پاسخ میدهیم که ادامه این روند چه نگرانیهایی به دنبال دارد و برای اینکه این روند متوقف شود، نظام حکمرانی چه سیاستی باید در پیش گیرد؟
رئیس مرکز تحقیقات سالمندی گفته؛ مشکلی که وجود دارد این است که برخی تصور میکنند با تلاش برای جوان شدن جمعیت، به رفع بحران سالمندی در آینده کمک میشود در حالی که اینطور نیست و همین فرزندانی که در طی سالیان اخیر متولد شدهاند نیز در سالهای آینده سالمند میشوند و به جمعیت سالمندان اضافه میشوند و بنابراین نیاز است که برای دوران سالمندی آنها نیز فکری به حال زیرساختهای مورد نیاز شود.
معنی این اظهارات آن است که نه افزایش تسهیلات ازدواج و فرزندآوری نتیجه داد، نه محدودیتها و ممنوعیتهایی که وزارت بهداشت اعمال کرد. بیش از سه و اندی سال از تصویب و ابلاغ قانون جوانی میگذرد. قرارگاه جوانی جمعیت هم به رسم دیگر قرارگاهها تشکیل شد. اما هیچکدام نتوانست مردم را به ازدواج و فرزندآوری آنطور که هدف دولت بود، سوق دهد.
این تغییرات جمعیتی تاثیرات بسیار زیادی بر مسائلی نظیر اشتغال، ساختار خانوادهها، تقاضای خدمات بهداشتی و درمانی، مسکن و حملونقل و... خواهد داشت و این مسائل باعث شده سالمند شدن جمعیت در آینده، نگرانی بسیاری از کارشناسان را برانگیزد؛ زیرا برآوردها نشان میدهد که احتمالاً با پیر شدن بخش عمده جامعه، سیستمهای اقتصادی و نظامهای سلامت دچار فروپاشی شوند؛ زیرا جمعیت افراد سالمندی که نیازمند خدمات بهداشتی و درمانی میشوند افزایش مییابد و جمعیت نیروی مولدی که بتواند چرخه اقتصادی را به حرکت درآورد کاهش مییابد. شواهد نشان میدهد که روند پیری در کشور ما وضعیت رو به شتاب بیشتری به خود گرفته است.
کاهش حدود 50درصدی ازدواج
بر اساس آمارهای رسمی، طی یک دهه گذشته موارد سالانه ثبت ازدواج در کشور از حدود ۸۰۰ هزار ازدواج به ۴۸۰ هزار مورد کاهش یافته است.
بخش عمده این کاهش ناشی از تغییرات جمعیتی کشور است. شهلا کاظمپور، استاد جمعیتشناسی دانشگاه تهران در اینباره گفته که «تعداد دختران مجرد زیر ۵۰ سال از هشت میلیون نفر در یک دهه قبل به حدود شش میلیون نفر رسیده است... بخش ثابتی از زنان مجرد، یعنی حدود ۱۰ درصد هر سال ازدواج میکنند».
اما در عین حال، سن متوسط ازدواج در تهران در میان زنان از ۲۵ به ۲۷ و در میان مردان از ۲۹ به ۳۰ سال افزایش پیدا کرده است. بسیاری از جوانان دیگر مانند گذشته به دلایل مذهبی و فرهنگی خود را مقید به ازدواج نمیدانند.
به گفته شهلا کاظمپور، جمعیتشناس پنج درصد از زنان ایرانی بالای ۴۰ سال اکنون دیگر ازدواج نمیکنند، در حالی که این رقم در دهه ۱۹۸۰ میلادی تنها دو درصد بود. پس از پیروزی انقلاب، زنان بیشتری به دانشگاه رفتند و بالا رفتن شایستگیهای شخصی آنها سبب شده تا گزینههای ازدواجشان محدود شود «زیرا آنها دیگر حاضر نیستند با مردانی که تحصیلات یا مشاغل سطح پایینی دارند ازدواج کنند». همزمان تقی آزادارمکی، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران معتقد است؛ تشکیل خانواده «دیگر مثل گذشته باارزش و محبوب نیست» و «حتی اولویت دوم و سوم بسیاری از جوانان به شمار نمیرود». در میان مردان و زنانی که «شکوفایی فردی را در اولویت قرار میدهند» یک حس «فردگرایی رادیکال و خودمحور وجود دارد».
نرخ باروری در کشور در سال ۲۰۱۷ به 09 /2 به ازای هر زن کاهش یافت که کم و بیش نرخ جایگزین مورد نیاز برای یک جمعیت باثبات بود، اما این رقم در سال ۲۰۲۴ به 7 /1 درصد کاهش یافته که نشان میدهد جمعیت ایران طی دو دهه آتی به اوج خود خواهد رسید و سپس شروع به کاهش خواهد کرد. نقشه آمایش ازدواج و طلاق برای بازه سنی جوانان ۱۸ تا ۳۵ سال میگوید که ۷۴ درصد ازدواجها در بازه ۱۸ تا ۳۵ سال اتفاق میافتد. در نقشه مذکور، استانهای کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری و خراسان شمالی، استانهایی هستند که دارای وضعیت خوبی در نرخ ازدواج بودهاند که به ازای هر هزار نفر جمعیت جوان ۱۸ تا ۳۵ سال بیشترین ازدواج را داشتهاند، اما نقشه آمایش نشان میدهد که استانهای سمنان، بوشهر، البرز، تهران و قم وضعیتشان «نارنجی» است.
ترس از طلاق و تمایل به ازدواج سفید
اما بسیاری از جوانان بیش از آنکه تحت تاثیر سیاستهای دولت باشند، از تغییرات اجتماعی تاثیر میپذیرند و نگرش آنها میتواند مانع از تلاشهای رسمی برای ترویج ازدواج و فرزندآوری شود. برای مثال، طلاق در ایران شایع است و از هر پنج ازدواج دو مورد به طلاق منجر میشود. در همین حال برخی از جوانان در ایران جذب نوع دیگری از زندگی مشترک موسوم به ازدواج سفید شدهاند. ازدواج سفید نوعی از زندگی مشترک است که افراد بهرغم نداشتن مجوز شرع و قانون با هم زندگی میکنند. آزادارمکی، استاد جامعهشناسی با اشاره به یافتههای مطالعات خودش میگوید: «نرخ ازدواج سفید در شهرهایی مثل تهران، اراک، اصفهان و مشهد، به ۷ تا ۱۴ درصد (کل زوجها) میرسد.»
بهاضافه اینکه به دلیل نرخ بالای تورم، ارزش پایین پول ملی و تحریمهای بینالمللی شرایط اقتصادی نامطلوبی حکم فرماست، هزینههای تشکیل خانواده از جمله برگزاری یک جشن عروسی ایرانی میتواند یک عامل بازدارنده دیگر باشد.
پیشتر مرکز پژوهشهای مجلس اعلام کرده بود که عوامل ذکرشده به ترتیب در حوزههای اقتصادی، اقتصادی-اجتماعی و اجتماعی-فرهنگی قرار دارند. به عبارتی میتوان گفت عدم تغییر روند موجود و عدم توانمندسازی اقتصادی افراد در تامین معاش یک خانواده نهتنها استحکام خانوادههای موجود را تحتالشعاع قرار میدهد، بلکه شکلگیری خانوادههای جدید را هم با مشکل مواجه کرده است. در گزارش مرکز پژوهشهای مجلس آمده که افراد در سطح اول رفع نیازهای خود با مشکل روبهرو شده و به سطوح دیگر که تشکیل خانواده و تامین نیازهای عاطفی را شامل میشود، وارد نمیشوند.
به اعتقاد محمدرضا سرگلزایی؛ در دنیا به دلیل رواج ازدواج سفید و زندگی آزاد ازدواج سنتی بسیار کم شده است. در کشور ما که علیالقاعده باید تابع سنتهای دینی و ملی باشد، در دو دهه اخیر به دلایل مختلفی از جمله مسائل اقتصادی، نبود امنیت شغلی و رواج برخی از مظاهر فرهنگ غربی ناظر بر برقراری رابطه آزاد و در سالهای اخیر ازدواج سفید، ازدواج در میان جوانان کم شده است. از بعد دیگر نوعی روند خزنده و پنهان مسئولیتگریزی در داشتن فرزند یا قبول مسئولیت زندگی زناشویی در چهارچوب نگاه متفاوتی که طی آن دختران و پسران ازدواج را نوعی انقیاد رسمی میدانند، شکل گرفته که مسئولیت طرف مقابل را نمیپذیرند و تصور میکنند آزادیشان را محدود میکند.
افزایش تعداد طلاق و بعضاً رویکرد مادی زوجین با لحاظ وضعیت طرف مقابل، از دیگر عواملی است که اشتیاق و علاقه به زندگی زناشویی را تقلیل بخشیده و در سالهای اخیر افزایش تورم و کم شدن قدرت خرید در مجموع ترسی با لحاظ عوامل پیشگفته در جوانان ایجاد کرده که علاقهای به زندگی مشترک ندارند؛ ضمن اینکه به همدیگر اطمینان چندانی نداشته و این عدم اطمینان به دلیل این است که تصور میکنند دختر یا پسر که رابطهای را آغاز کردند یا میخواهند طی تشریفات سنتی با هم ازدواج کنند، مثلاً قبلاً روابطی با دیگران داشته، با اینکه ممکن است خودش هم با کسی رابطه داشته است؛ این موضوع در کنار سایر عوامل باعث شده میل به ازدواج کمتر شود. در کنار این عوامل عینی و بومی، پیروی از شیوههای مرسوم در کشورهای دیگر و الگوپذیری از رفتار جوانان سایر کشورها تحت تاثیر فضای مجازی و الگوهای فرهنگی این عدم اقبال را تقویت کرده است. ضمن اینکه نباید فراموش کنیم آزادی روابط بین دختر و پسر و داشتن برخی از روابط عاطفی و جنسی اشتیاق به ازدواج را به حداقل رسانده و شاید دیگر احساس نیازی به ازدواج در میان جوانان وجود نداشته باشد. مهمتر از همه اینکه میبینیم تمایل نداشتن به ازدواج به حدی افزایش پیدا کرده که خیلی از پسران و دختران حتی تا سنین بالای 40 تا 50 سال مایل به ازدواج نیستند و همین عامل موجب شده بعد از گذر از 40سالگی و عادت به زندگی انفرادی، تصور میکنند ازدواج کردن دیر شده و به همان شیوه گذشته این روابط را ادامه میدهند و دیگر امکان پذیرش مسئولیت را در زندگی نخواهند داشت. در نتیجه بستری فراهم شده که جز در شهرستانهای کوچک و روستاییان امر ازدواج صورت نمیگیرد. نکته جالبی که در میان افرادی که ازدواج میکنند دیده شده اینکه دختران و پسرانی که با هم رابطه آشنایی دارند، بعد از گذشت چند سال و پیدا کردن شناخت ازدواج میکنند وگرنه ازدواجهای سنتی که دختر و پسر باید همدیگر را بشناسند و خواستگاری صورت بگیرد و با هم ازدواج کنند تقریباً بسیار نادر و کمیاب است.
مشکلات اقتصادی؛ متهم ردیف اول
سرگلزایی اما در نهایت معتقد است که علت عمده گریز جوانان از ازدواج بیکاری، نداشتن مسکن، تورم بالا و هزینه کمرشکن زندگی و در نتیجه فرار از پذیرش مسئولیت اقتصادی در زندگی زناشویی است. با این حال میگوید؛ در کشورهایی هم که شرایط اقتصادی مناسب و متعارف است همخانگی بین جوانان مد شده که حتی ممکن است سالها با هم زندگی کنند، دارای فرزند شوند و در سنین میانسالی یا کهنسالی با هم ازدواج کنند. این یک پدیده جهانی است که در کشور ما مثل سایر موارد به صورت افراطی خودنمایی میکند. مسئولان کشور باید واقعیتهای اجتماعی را در چهارچوب مقتضیات عینی بپذیرند و اگر بخواهند بر اساس دیدگاههای فعلی اقدام کنند که در بسیاری از موارد به صورت دستوری و فرمایشی انجام میشود نتیجهای نخواهند گرفت. نمیتوانیم بهزور و دستور یا حتی با دادن برخی امتیازات مادی ازدواج را افزایش دهیم یا فرزندآوری را بیشتر کنیم. اصولاً این نوع تدابیر ذهنی نهتنها نتیجهای نخواهد داد، بلکه حتی ممکن است نتیجه معکوس بدهد. در بحث فرزندآوری مسئولان به اینجا رسیدهاند که با توجه به شرایط موجود که با کمبود شیر خشک، گران شدن شهریه مدارس و افزایش هزینه درمان مواجهیم و با اینکه در قانون هم آموزش و پرورش و هم درمان مجانی است و مسکن، ازدواج و کار به همه وعده داده شده قادر به انجام این وظایف و تکالیف قانون اساسی نیستند. در حقیقت اینها شعارهایی است که برای رسیدن به مرحله عملیاتی کردنش باید زمینههای اقتصادی فراهم شود. من فکر نمیکنم کسی دوست ندارد ازدواج کند، همه مردم دوست دارند یک زندگی طبیعی داشته باشند. ازدواج تبلور یکی از مراحل زندگی طبیعی است. مهمترین معضلی که در کشور وجود دارد غیر از بحثهای فرهنگی تازه و الگوبرداری از کشورهای دیگر، شرایط اقتصادی روز کشور است. در حال حاضر کسانی که شغل کارمندی دارند، زندگیشان اداره نمیشود. دولتمردان متوجهاند که بسیاری از کارمندان دولت برای تامین هزینههایشان مسافرکشی میکنند و کارهای اداریشان را درست انجام نمیدهند تا انرژیشان را برای امور دیگر نگه دارند. کمتر شخصی در کشور پیدا میشود که چندشغله نباشد.
تمام این شرایط عینی نشاندهنده آن است که زندگی مردم تامین نیست، احساس امنیت اقتصادی نمیکنند و به آینده امیدوار نیستند. قیمت دلار و طلا ناگهان 100 یا 200 برابر میشود و به همان اندازه قیمتها افزایش پیدا میکند، دیگر کسی امکان خریداری خانه را نخواهد داشت؛ در واقع یک شخص باید یک عمر حقوق بگیرد تا بتواند یک خانه 50 یا صدمتری بخرد که مسلماً تا آن موقع یا مرده یا دچار بیماری شده یا بازنشسته شده و با این حقوق هم امکان داشتن یک خانه استیجاری متعارف ندارد. از طرف دیگر دیپلمههای بیکار را به لیسانسههای بیکار تبدیل کردیم. سیستم آموزش و پرورش ناکارآمد است و نادرست عمل میکند. تحصیلکردههای بیکار به جامعه تحویل میدهد؛ مثلاً در یک کلاس کارشناسی ارشد یا دکترا بخش عمدهشان مجردند و بسیاری از پزشکان، وکلا، کارشناسان و حتی مردم عادی که کار آزاد دارند ازدواج نمیکنند؛ یعنی ازدواج نکردن کمکم دارد به یک فرهنگ تبدیل میشود.
برای پیدا کردن راهحل باید چرایی ازدواج نکردن را آسیبشناسی کنیم. تا زمانی که شرایط اقتصادی و فرهنگی کشور اینگونه است امید به بهبود نداشته باشید. در صورت تداوم این وضعیت امکان ازدواج کم میشود و طلاق افزایش پیدا میکند. امروز مردم برای طلاق جشن میگیرند، این نشان میدهد که تنفر از زندگی جمعی به جایی رسیده که شخص تصور میکند اگر زندگی مجردی داشته باشد بهتر زندگی میکند و راحتتر است تا اینکه مسئولیتی قبول کند که هیچ کمکی از هیچ جایی به او نمیرسد و عملاً امکان زندگی وجود ندارد. در نتیجه راهحل اول در آسیبشناسی دور شدن از ذهنیتها، پذیرش واقعیتها و نگاه کردن به سیاست کلان داخلی و خارجی است وگرنه با شعار نمیشود مشکلی را در کشور حل کرد.
منتظر اوضاعی باشید که در آن امکان ازدواج با این شرایط کمتر خواهد شد و میل به ازدواج تقلیل خواهد یافت و با یک زندگی سفید و یک رابطه آزاد عمومیتیافته در میان جوانان مواجه خواهیم بود. بخش عمدهای از جوانان کشور مجردند که یک واقعیت عینی است و مسئولان هم این را میدانند و حل این مشکل جز با کارهای زیربنایی ممکن نخواهد بود. باید ارزشهای اخلاقی، ملی و دینیمان را احیا کنیم و نیازهای مردم را تامین کنیم تا امکان ازدواج و فرزندآوری فراهم شود و امکان طلاق تقلیل پیدا کند. اکثر طلاقها به دلیل تنوعطلبی، مشکلات اقتصادی، اعتیاد یا افسردگی است و در افسردگی فرد حوصله مدیریت بر خودش را ندارد، چه برسد به اینکه مدیریت خانوادگی آن هم با وجود فرزندان را بر عهده بگیرد.