پایان تاریخ
خشکسالی و قحطی، کدام تمدنها را از بین بردند؟
پیامدهای تغییرات اقلیمی میتواند آنقدر شدید و گسترده باشد که جوامع بشری را مجبور کند سیستم معیشتی خود را تغییر دهند و راهبردهایی برای مقابله با آن چالشها اتخاذ کنند. در گذشته خشکسالی و کاهش منابع آبی، جوامع بشری را با مشکلات جدی مواجه کرده و ادامه زندگی جوامع وابسته به آب را در یک منطقه با مشکل روبهرو کرده است. برای برونرفت از بحران، بسیاری از آنها یا به مناطق مساعد مهاجرت یا به جوامع دیگر حمله کردند. برای مثال در هزاره دوم پیش از میلاد، آسیای مرکزی و غربی شاهد مهاجرتهای گسترده انسانی و تهاجمات خشونتآمیز بود که ظاهراً با تنشهای اقلیمی همپوشانی داشت. مهاجرت گسترده قبایل آریایی و تهاجمات غارتگرانه «مردم دریا» در مصر، شام، آناتولی و یونان در طول نیمه دوم هزاره دوم قبل از میلاد، مصادف با رویداد بزرگ خشکسالی سه هزار سال
پیش از میلاد بود. تمدن، بخشی دائمی از زندگی ماست؛ بنابراین منطقی است که فکر کنیم برای همیشه وجود خواهد داشت. اما تمدنها -حتی تمدنهای باشکوه و مسلط بر جهان- بارها در طول تاریخ سقوط کردهاند و گاهی حتی آثار چندانی هم از خود بر جای نگذاشتهاند. معمولاً این یک روند آهسته است، کاهش تدریجی ناشی از بسیاری از نیروها که به چندپارگی فرهنگی، انقلاب سیاسی و ویرانی اقتصادی منجر میشود. اما وقتی یک بحران حاد ایجاد میشود، چیزی که جامعه نمیتوانست آن را پیشبینی کند، ممکن است تمدنهایی که توسعه آنها قرنها طول کشیده، تقریباً یکشبه ناپدید شوند. تمدنهایی که در ادامه دربارهشان صحبت میکنیم، همگی زمانی بسیار شکوفا بودهاند؛ شهروندان آنها صحرا را رام کردند و خانوادههایی تشکیل دادند، شهرها را ساختند و فرهنگهای غنی و پویا ایجاد کردند؛ سپس ناگهان چیزی تغییر کرد، و همه آنها در یک لحظه ویران شدند.
♦♦♦
شهر تیواناکو دچار خشکسالی شد
قبل از اینکه اینکاها امپراتوری تاریخی خود را بسازند، شهر تیواناکو در بولیوی امروزی شکوفا شد. این شهر در ارتفاع تقریباً 3800متری (12500 فوت) از سطح دریا قرار داشت که آن را به بلندترین پایتخت ایالتی جهان باستان تبدیل کرده است.
بین قرنهای ششم و یازدهم میلادی، این شهر باستانی یک کلانشهر شلوغ بود. بر اساس گزارش Live Science، در اوج خود احتمالاً 10 هزار نفر در تیواناکو زندگی میکردند، که برای آن زمان جمعیت زیادی است (به عنوان مثال، تخمین زده میشود که جمعیت لندن در قرن یازدهم حداکثر 18 هزار نفر بوده است).
شواهد باستانشناسی موجود نشان میدهد این شهر قدرت و تاثیر زیادی بر مناطق اطراف داشته؛ به عنوان شاهدی بر رونق و اهمیت آن، بقایای چندین بنای تاریخی از جمله یک سازه هرمیشکل عظیم در مرکز شهر، بر جای مانده است. سپس، ناگهان شهر رها شده و به سرعت فراموش شد. تئوری غالب این است که خشکسالی فاجعهباری منطقه را تحت تاثیر قرار داد و آنجا را به نقطهای خشک و بایر تبدیل کرد که دیگر نمیتوانست جمعیت را پشتیبانی کند. دانشمند دکتر لونی تامپسون، نوسانات عظیم بارش را در این منطقه ردیابی کرده، از جمله خشکسالیهایی که دههها یا حتی قرنها طول کشیده است، و دقیقاً با سقوط تیواناکو مطابقت دارد.فروپاشی امپراتوری تیواناکو باعث ایجاد یک موج مهاجرت به سمت جنوب شد که یکسری تغییرات در جامعه ماپوچه در شیلی ایجاد کرد.
تمدن دره سند به دلیل تغییر الگوی بارش و کمبود مواد غذایی منقرض شد!
یکی از سریعترین راهها برای پاک کردن یک تمدن، گرسنگی دادن به آن است. این همان چیزی است که برای تمدن دره سند (IVC)، یک امپراتوری گسترده که از 2500 تا 1700 قبل از میلاد، در سراسر هند، پاکستان، ایران و افغانستان امتداد داشت و پنج میلیون نفر را در خود جای داده بود، اتفاق افتاد. این تمدن، یکی از سه تمدن اولیه خاور نزدیک و جنوب آسیا در کنار مصر و بینالنهرین به حساب میآید. پس از هزاران سال وجود و شکوفایی، تمدن دره سند طی یک قرن (حدود سالهای 1800 و 1700 قبل از میلاد) ناپدید شد و در حالی که فرهنگ آن برای مدتی ادامه داشت، خود تمدن به معنای رسمی دیگر وجود نداشت. کلمه «فروپاشی» در مورد IVC دقیق نیست. در عوض، این تمدن به دلیل خشکسالی و قحطی ناشی از آن «شهرزدایی» شد. تغییرات اقلیمی موجب خشکسالی و قحطی شد و تولید غذای کافی را برای تامین جمعیت انبوه دشوار کرد. خشکسالی حتی در دوران مدرن نیز بحرانی است که باعث از بین رفتن محصولات کشاورزی و گرسنگی جمعیت میشود. آنچه پژوهشگران دریافتند این است که شهروندان تمدن دره سند همزمان با تغییر آنچه در حال کاشت آن بودند، شروع به فرار از شهرهای خود کردند و به محصولات مقاوم در برابر خشکسالی مانند برنج روی آوردند. برنج و محصولات مشابه عملکرد بسیار پایینتری دارند، بنابراین این رویکرد جدید کشاورزی نمیتواند جمعیت بزرگ مراکز شهری را پشتیبانی کند؛ در نتیجه کل تمدن دره سند به مرگ محکوم شد.
فروپاشی اواخر عصر برنز طوفان کاملی از فجایع بود
اگر تصور فروپاشی ناگهانی یک تمدن پرجنبوجوش و پررونق هیجانانگیز است، تصور فروپاشی همه تمدنها به یکباره چطور است؟ این اساساً همان چیزی است که در اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن دوازدهم پیش از میلاد اتفاق افتاد که مورخان آن را فروپاشی اواخر عصر برنز مینامند و فقط 50 سال طول کشید تا این اتفاق بیفتد. همانطور که اریک کلین، استاد ادبیات باستانی و مردمشناسی در دانشگاه جرج واشنگتن توضیح میدهد، ملتهای شرق مدیترانه در آن زمان همه از نظر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به هم مرتبط بودند. آنچه در طول چند دهه اتفاق افتاد، یک بحران واحد نبود، بلکه چندین بحران به طور همزمان اتفاق افتاد؛ آنقدر نزدیک به هم که مردم به سختی فرصت داشتند به یک چالش، قبل از برخورد با موج بعدی، واکنش نشان دهند.
درست همانطور که فناوریهای جدید، اقتصاد مبتنی بر برنز را منسوخ میکرد، مصر به وسیله یک قبیله جنگجو به نام «مردم دریا» مورد تهاجم قرار گرفت که دولت را تضعیف کرد و هرگز بهبود نیافت. پژوهشهای جدید مستقر در قبرس نشان میدهد که خشکسالی 300ساله این منطقه را تحت تاثیر قرار داد و احتمالاً باعث قحطیهای عظیم شده که باعث فروپاشی قدرتمندترین تمدنهای این دوره شده است.
خشکسالی، کل منطقه را تحت تاثیر قرار داد، کشاورزی را بیثبات و بسیاری از مراکز شهری را ناپایدار کرد، وضعیتی که طاعون آن را تشدید کرد. زمینلرزهها خسارات قابل توجهی به بار آورد و ناآرامیهای سیاسی سبب ایجاد موجی از شورشها در منطقه شد و همه اینها تنها طی چند دهه اتفاق افتاد. نتیجه نهایی آن بود که تمام تمدنهای بزرگ در شرق مدیترانه، شام و شمال آفریقا از جمله پادشاهیهای میسِنی، بابل، امپراتوری هیتی، امپراتوری مصر، اوگاریت و ایالات آموری، ایالات لووی و کنعان فروپاشید. بسیاری از شهرها نیز برای همیشه رها شدند.
امپراتوری مایا به دلیل قحطی ناپدید شد
امپراتوری مایا یک معماست. پس از آنکه مردم در روستاها ساکن و به کشاورزی مشغول شدند، تمدن مایا در حدود 1500 سال قبل از میلاد متولد شد. این امپراتوری برای قرنها (نزدیک به چهار هزار سال)، در منطقهای که مکزیک و آمریکای مرکزی فعلی را دربر میگرفت، رونق گرفت، شهرهای بزرگ و پرجنبوجوشی ساخت، جمعیتی نزدیک به 20 میلیون نفر را در اوج خود حفظ کرد و با موفقیت، محیط ذاتاً چالشبرانگیز شبهجزیره یوکاتان را مدیریت کرد. آنها مخازنی برای ذخیره آب ایجاد کردند و کانالهایی برای رساندن آن ساختند. با شناسایی محصولات محلی و سازگاری با تغییرات بارندگی، آنها توانستند دو خشکسالی طولانی را پشت سر بگذارند. با این حال، جمعیت در حال گسترش آنها به یک سیستم کشاورزی وابسته بود که نمیتوانست در برابر خشکسالی بسیار طولانی مقاومت کند. بهرهبرداری بیش از حد از خاک حاشیهای و فرسایش کنترلنشده، همراه با جنگلزدایی گسترده برای افزایش زمینهای کشاورزی، ویرانگر بود. بنابراین از سال 900 قبل از میلاد، در طول حدود صد سال، امپراتوری به طور کامل فروپاشید و مردم در سراسر منطقه پراکنده شدند، زیرا شهرها به سمت ویرانی پیش میرفتند. قحطی ناشی از تغییرات اقلیمی یکی از دلایل اصلی نابودی کل تمدن است. مردم از کمبود غذا رنج میبردند و به همین دلیل در روستاهای مختلف پراکنده شدند. تمدن مایا کوهها، جادهها و شهرهای بزرگی داشت که اکنون به وسیله جنگلها بلعیده شدهاند.
دانشمندان با تجزیه و تحلیل دادههای سایتهای باستانشناسی، دوره وحشتناکی از خشکسالی را در همان زمانی که مایاها وارد فروپاشی سریع شدند، معین کردند. در همان زمان، مایاها با سرعتی سرسامآور درختان را قطع میکردند تا زمین را برای کشاورزی پاکسازی و زمینِ لازم برای پروژههای ساختمانی خود را تامین کنند. این جنگلزدایی سریع خشکسالی را بدتر کرد و باعث از بین رفتن گسترده محصولات کشاورزی شد. وقتی مردم نمیتوانند غذا بخورند، در شهرهای زیبای شما نمیگردند، بلکه به دنبال مکانی میگردند که بتوانند در آن زنده بمانند. در نتیجه، امپراتوری مایا طی چند دهه به دیاسپورای مایاها تبدیل شد.
پادشاهی نیا به دلیل یک فاجعه اقتصادی ناپدید شد
در عصری که همه ما انتظار داریم هر روز پهپادها، قهوههای صبحگاهی ما را تحویل دهند، تصور اینکه زمانی تنها راه انتقال مواد از یک نقطه از جهان به نقطهای دیگر این بود که آنها را از طریق زمین حمل کنیم، سخت است. جاده ابریشم شبکهای از راههای تجاری بود که برای همین کار استفاده میشد و تمدنهای بسیاری همراه با آن به وجود آمدند که به کاروانهای تجاری که برای امرار معاش در طول مسیر حرکت میکردند، تکیه داشتند. پادشاهی نیا یکی از این تمدنها بود، یک امپراتوری جهانوطنی که مرکز آن شهر نیا بود و در قرن سوم، جامعهای پررونق و مهم بود. اما ناگهان ناپدید شد.
لی شیگوانگ، در کتاب «نیا: بهشت بازیافته» (Niya: Paradise Regained)، اشاره میکند که وقتی شهر در اوایل قرن بیستم دوباره کشف شد، در خانهها هنوز ابزار دیده میشد و مواد غذایی به خوبی حفظ شده بود. این شهر قرنها زیر شن و ماسه مدفون شده بود، اما گویی شهروندانش به سادگی آنجا را ترک کرده بودند. هیچ نشانهای از وحشت، فاجعه یا مشکلات دیگر وجود نداشت. به این دلیل که بحرانی که نیا را نابود کرد احتمالاً اقتصادی بود. با کشف مسیرهای دریایی، اهمیت جاده ابریشم کمرنگ شد. بدون سفر مداوم در این مسیرهای زمینی، نیای محصور در خشکی از گرسنگی رنج میبرد و مردم آن به سادگی به دنبال چشماندازهای بهتر، از آنجا دور میشدند.
تمدن کارتاژ به وسیله یک رومِ بسیار خشمگین ویران شد
امپراتوری روم به دلیل بزرگی، تاثیر ماندگارش بر فرهنگ ما و احتمالاً مدهای توگا (مدهای معروف متعلق به آن زمان)، در تصورات ما ماندگار است. اما نباید فراموش کرد که برای زنده ماندن روم، بسیاری از تمدنهای دیگر باید میمردند (یا حداقل به عنوان یک مستعمره مالیاتپرداز جذب روم میشدند). زمانی که روم هنوز یک جمهوری بود و تازه شروع به تقویت عضلات اقتصادی و نظامی خود کرده بود، یکی از قدرتمندترین رقبای آن شهر کارتاژ در شمال آفریقا بود. اگر «هانیبال» و فیلهایش را در حال عبور از کوههای آلپ به یاد بیاورید، آنجا کارتاژ بود. در طول یک قرن، روم و کارتاژ با یکسری جنگ (سه جنگ پونیک) برای کنترل مدیترانه مبارزه کردند. کارتاژ پس از جنگ دوم پونیک دیگر قدرت بزرگی نبود، اما روم همچنان درصدد نابودی آن بود. در واقع، سناتور رومی، کاتو بزرگ، هر سخنرانی را با این جمله به پایان میرساند: «من معتقدم کارتاژ باید نابود شود.» بنابراین زمانی که کارتاژ با متحد روم وارد جنگ شد، روم دوباره اعلام جنگ کرد و قرار بود جنگ سوم پونیک آخرین جنگ کارتاژ باشد. روم شهر را محاصره کرد، اکثر شهروندان کارتاژ گرسنگی کشیدند، و وقتی بازماندگان تسلیم شدند، آنها را به بردگی فروختند و شهر به آتش کشیده شد. کارتاژ برای قرنها یک تمدن قدرتمند بود و در طول حدود پنج سال ناپدید شد.
درختان 3200ساله فروپاشی یک امپراتوری باستانی را آشکار میکنند
یک مطالعه جدید روی درختان 3200ساله در ترکیه نشان میدهد که فروپاشی مرموز چندین تمدن در اواخر عصر برنز، از حدود 1200 تا 1150 قبل از میلاد، همزمان با یک خشکسالی شدید سهساله در آناتولی مرکزی، مرکز امپراتوری قدرتمند هیتیها و یکی از بدترین مناطق در آن زمان، بود. این منطقه به دلیل پیشرفتهای فراوان در کشاورزی، معماری، نوشتن و تجارت بینالمللی که در آنجا پدید آمده، مهد تمدن نامیده شده است.
در فروپاشی اواخر عصر برنز، امپراتوری هیتیها و تمدن یونانیان میسِنی، و همچنین بسیاری از قدرتهای کوچکتر و شبکههای تجاری که آنها را به هم مرتبط میکردند، از هم پاشیدند. این اتفاق همچنین موجب بروز هرجومرج، قیامها، جنگهای داخلی و رقابت فراعنه در مصر شد، در حالی که آشور و بابل دچار قحطی، شیوع بیماری و تهاجمات خارجی شدند.
یک تیم تحقیقاتی آمریکایی با بررسی کندههای درختان مدفونشده برای تقریباً سه هزار سال، نشان داد که سرزمینهای مرکزی امپراتوری هیتی در آناتولی مرکزی در سالهای 1198، 1197 و 1196 قبل از میلاد، درست در آغاز فروپاشی عصر برنز، دچار خشکسالی شدیدی شده است. در نتیجه، تغییر آبوهوای خشکتر و سردتر در شرق مدیترانه، تولید مواد غذایی را تغییر داده و به کمبودهایی منجر میشود که مشکلات فرهنگی و اقتصادی را تشدید میکند.
امپراتوری هیتی از حدود سال 1650 تا حدود 1200 قبل از میلاد بر بیشتر آناتولی و سوریه فعلی حکومت میکرد. آنها برای کنترل کنعان در سال 1274 قبل از میلاد در نبرد کادش که اکنون در نزدیکی شهر حمص سوریه قرار دارد، با مصر جنگیدند. اما پس از آن، هیتیها دیگر هرگز تا آن حد به جنوب پیشروی نکردند، و پژوهشهای جدید یکی از دلایل آن را نشان میدهد: به نظر میرسد امپراتوری آنها پس از خشکسالی طولانی در آناتولی مرکزی از سال 1198 تا 1196 قبل از میلاد به سرعت فروپاشید، که باید عرضه ضروری غلات را از مزارع هیتیها مختل کرده باشد. نوشتههای باستانی نشان میدهد که امپراتوری هیتی تکنیکهای جدیدی را برای ذخیرهسازی آب پس از آن اجرا کرده است. اما به نظر نمیرسد که آنها تولید غلات خود را کاهش داده باشند. در نتیجه، امپراتوری هیتیها در حدود 50 سال بعد از دومین خشکسالی شدید آسیب زیادی دید. استورت منینگ، نویسنده اصلی این مطالعه و استاد باستانشناسی در دانشگاه کرنل، میگوید این موضوع به کمبود مواد غذایی منجر میشد و این کمبود مواد غذایی میتوانست با عواملی مانند جنگها، ناآرامیهای اجتماعی یا شیوع بیماری ترکیب شود و امپراتوری هیتی را بلافاصله پس از سال 1200 قبل از میلاد به پایان برساند. برای کشف آنچه برای امپراتوری هیتیها اتفاق افتاد، تیم منینگ پادشاهی فریجیا را که قرنها بعد در همان منطقه به وجود آمد، بررسی کردند. برخی مطالعات نشان میدهد که فریجیها مهاجمانی از منطقه بالکان فعلی بودند، اما بسیاری از باستانشناسان فکر میکنند که آنها از تبار هیتیها هستند.
پایان آخرالزمانی جزایر ایستر
این ایده که ساکنان جزایر ایستر پایانی آخرالزمانی را تجربه کردند، تصویر سینمایی خوب اما جلوه باستانشناسی بدی ایجاد میکند. ایستر بارزترین نمونه از جامعهای بود که خود را با بهرهبرداری بیش از حد از منابع خود ویران کرد. دو عنصر کلیدی در این ویرانی، تعداد زیاد مردمی که در جزیره زندگی میکردند و تمایل آنها به قطع درختان بود. برآورد میشود که جمعیت بومی جزیره در اوج خود از 15 هزار نفر هم فراتر رفته باشد. هنگامی که تودههای بزرگ درختان نخل همه قطع شدند، نتیجه «گرسنگی، سقوط جمعیت و نزول به سمت آدمخواری» بود. هنگامی که اروپاییها در قرن هجدهم وارد این جزیره شدند، تنها بقایای کوچکی از این تمدن را یافتند.
ساکنان جزیره ایستر، تمام درختان خرما را در جزیره کوچک و منزوی خود قطع کردند تا زمینهای کشاورزی را پاک کنند، بدون اینکه متوجه باشند آینده خود را به مخاطره میاندازند، تولید غذای خود را کاهش میدهند و در نهایت مسیر خود را از دریا قطع میکنند. اروپاییهایی که این جزیره را در قرن هجدهم پیدا کردند، متعجب بودند که چگونه چنین مردم بدوی میتوانستهاند تمدنی داشته باشند که بتوانند موآیهای باشکوه (سرهای سنگی)ای را که به آن شهرت دارند، تراشیده باشند. جان آر. فلِنلی از دانشگاه ماسی در نیوزیلند و پل جی. بان، نویسندگان کتاب «جزیره ایستر، جزیره زمین»، نگران این بودند که سرنوشت ایستر برای بقیه تمدنهای بشری نیز تکرار شود: «طمع انسان بیحدوحصر است. به نظر میرسد این خودخواهی ذاتی باشد... اما در یک اکوسیستم محدود، خودخواهی به افزایش عدم تعادل جمعیت، سقوط جمعیت و در نهایت انقراض منجر میشود.»
چه بر سر تمدن میسیسیپی آمد؟
این تمدن در سال 700 میلادی در سراسر آمریکای جنوب شرقی گسترش یافت. یکی از بزرگترین شهرهای آن، معروف به Cahokia، در نزدیکی کالینزویل امروزی، ایلینویز واقع شده است. هنوز هم میتوانید بقایای سازههای آن زمان را در Cahokia ببینید. امروزه مردمِ این تمدن را هنرمندان، کشاورزان و معماران بزرگ میدانند. آنها با استفاده از مس، صدف و سنگ هنر خلق میکردند و پیپ تنباکو، عروسک، سفال، سلاح و روسری میساختند. اما چه بر سر این تمدن آمد؟ مردم بخشی از رودخانههای میسیسیپی و ایلینویز را برای تامین نیازهای آبیاری خود منحرف کردند. بنابراین، منطقه هیچ سیستم بهداشتی نداشت! بیماریهای ناشی از شرایط بهداشتی نامناسب و تخریب تدریجی محیطزیست نظریههای رایج در پس انقراض این تمدن هستند. مردم به دلیل قحطی منطقه را ترک کردند و به دنبال سرزمینی سبزتر و سالمتر بودند!
اضمحلال امپراتوری روم غربی
برای سه قرن پس از سده 150 میلادی، امپراتوری روم غربی با موفقیت خود را با خشکی و آبوهوای نامنظم سازگار کرد. کشاورزان محلی با داشتن چندین نسل تجربه، بزرگترین دفاع در برابر تغییرات بودند. جوامع خودکفا در سالهای مازاد به یکدیگر کمک، محصولات کشاورزی را متنوع و غذا و آب را ذخیره میکردند.
با این حال، این استراتژی محلی، برای یک امپراتوری در حال رشد کارساز نبود. هنگامی که جمعیت از منابع آب بیشتر شد، رهبران آنها قناتها، بندرها و آبانبارها را برای واردات و ذخیره آب ساختند و زنجیرههای تامین برای واردات مواد غذایی از مناطق پرآب ایجاد کردند. موفقیتها، رشد جمعیت را تشویق کرد تا زمانی که غذا و آب کافی برای تغذیه همه وجود نداشت. هنگامی که سایر مناطق اثرات تغییرات اقلیمی را احساس کردند، زنجیره تامین مختل شد و کمبودها افزایش یافت. در حدود سال 350 میلادی، خشکسالی و قحطی باعث شد هونها1 به مراتع سرسبز روم غربی مهاجرت کنند. آنها به رومیانِ از قبل تحت فشار حمله کردند و از آنجا که رومیها به این فکر نمیکردند که تغییرات آبوهوایی ممکن است طولانیمدت باشد، به جای برنامهریزی برای آینده، واکنش نشان دادند. بنابراین، کمبودهای ناشی از خشکسالیهای طولانیمدت و تغییرات دما، آشفتگیهای اقتصادی و اجتماعی و جنگ را برانگیخت. بسیاری از مردم از گرسنگی یا طاعون مردند و برخی مهاجرت کردند. سرانجام در سال 476 میلادی، امپراتوری روم غربی منحل شد.
الگوهای نامنظم بارش و نابودی تمدن چاکو
چاکوها (در جنوب غربی ایالاتمتحده فعلی) برای محصولات پرآب خود به شدت به باران و آب رودخانه وابسته بودند. این تمدن اجدادی پوبلو برای قرنها با حفظ ذخایر غلات و ایجاد سیستمهای مدیریت آب رشد کرده بود. فرهنگ آنها منعکسکننده استقلال منعطف خانوادهها و همکاری متقابل بود که با این باور تقویت شده بود که همه برای خیر عمومی کار میکنند. این ارزشها به خوبی کار میکرد تا اینکه جمعیت از ظرفیت تحمل زمین بیشتر شد. آنها در برابر چرخههای نامنظم بارش، آسیبپذیر شدند. خشکسالی شدید در سال 1280 بعد از میلاد سرانجام باعث مهاجرت دستهجمعی چاکوها شد.
تمدن بزرگ اَنکور چگونه به نابودی کشیده شد؟
امپراتوری ثروتمند «خِمِر» (کامبوج فعلی) پس از آغاز به کار خود در سال 802 پس از میلاد، در دهههای قبل از 1150 پس از میلاد، به اوج خود رسید. در مرکز این امپراتوری باشکوه، انکور بزرگ قرار داشت که یک میلیون نفر از مردم را به طور پراکنده در خود جای داده بود. برای مدیریت خطر کمبود غذا برای جمعیت روبهرشد، رهبران جنگلها را پاکسازی کردند تا مزارع را ایجاد کنند. از آنجا که مشکل اصلی در دسترس بودن آب بود، حاکمان انکور آن را با دقت مدیریت کردند. آنها مخازن عظیمی برای ذخیره آب هنگام وزش بادهای موسمی و کانالهایی برای توزیع آن ساختند. اگرچه زیرساختهای عظیم آب آنها در طول نوسانات معمولی موثر بود، اما نمیتوانست به سرعت اصلاح شود. در سال 1347 پس از وزش بادهای موسمی، این سیستم آب 500ساله از کار افتاد، سدها شکستند و کانالها مسدود شدند. مازاد مواد غذایی ناکافی بود؛ در نتیجه مردم که از حاکمان خود دلسرد شده بودند، شورش کردند. نخبگان نقل مکان کرده و صنعتگران و کشاورزانی را که از آنها حمایت کرده بودند، رها کردند. سرانجام در سال 1430 میلادی، این شهر دیگر قابل سکونت نبود و بسیاری مهاجرت کردند.
♦♦♦
دلایل زیادی وجود دارد که مردم را مجذوب ظهور و سقوط امپراتوریهای باستانی میکند. بخشی از آنچه این علاقه را برمیانگیزد این سوال است: چگونه ممکن است چیزی به این بزرگی و پیشرفته بودن شکست بخورد؟ و مهمتر اینکه: آیا ممکن است اتفاقی مشابه برای ما بیفتد؟
1- هونها جنگجویان چادرنشینی بودند که بیشتر اروپا و امپراتوری روم را در قرون چهارم و پنجم پس از میلاد به وحشت انداختند.