در خدمت و خیانت خانواده
نقش خانواده در بزهکاری فرزندان در گفتوگو با حسین پورمحیآبادی
حسین پورمحیآبادی، دارای مدرک دکترای حقوق جزا و جرمشناسی و دانشآموخته دانشگاه تهران است. او به همراه دکتر سیامک زندرضوی جامعهشناس، پژوهشی با عنوان «چالشهای عاطفی خانواده و تاثیر آن بر بزهکاری کودکان» انجام دادهاند که در جریان آن، مطالعه میدانی بر روی 56 کودک کانون اصلاح و تربیت استان کرمان صورت گرفته و با مصاحبه حضوری عمیق با همه این کودکان، به نتایجی رسیدهاند از جمله اینکه: 3 /64 درصد از این کودکان بیان کردند پدر و مادرشان همیشه با هم زدوخورد و مشاجره داشتهاند، والدین 3 /23 درصد از کودکان جدا از یکدیگر زندگی میکردهاند که در این گروه، 8 /53 درصد گفتهاند والدینشان اصلاً به وضعیت عاطفی آنان رسیدگی نمیکنند. همچنین، فردی از اعضای خانواده 1 /41 درصد از این کودکان تجربه زندان داشته است. پدران 71 درصد از این کودکان شاغل و 3 /39 درصد کودکان در خانوادهای بودهاند که فرد یا افراد آن اعتیاد داشته است. اقتصاد 9 /33 درصد از خانوادههای این گروه پژوهشی، وضعیت اقتصادی ضعیف و مابقی متوسط و خوب داشتهاند. در بررسی انواع مشکلات عاطفی در خانوادهها نیز مشخص شد 2 /73 درصد غفلت و بیتوجهی، 16 درصد خشونت روانی و 3 /5 درصد خشونت جسمی به ترتیب بیشترین فراوانی را به خود اختصاص داده و تنها 7 /3 درصد از کودکان، خانواده خود را بدون هیچ نوع مشکل عاطفی معرفی کردند. بنابر این پژوهش، خانوادههایی که توانایی و مهارت تربیت فرزندان را ندارند، خانوادههایی که کشمکش، خشونت و سوءرفتار در آنها چشمگیر است، قادر به جامعهپذیر کردن صحیح و سالم کودکان خود نیستند. در این زمینه، عواملی مانند گسیختگی خانواده، وضعیت اشتغال پدر و مادر، مشکلات مالی، پایین بودن سطح سواد والدین، اعتیاد پدر و مادر، بهویژه سوءرفتار جسمی و روحی و غفلت در خانواده، خطر بزهکاری و انحراف کودکان را بهشدت افزایش میدهد. دکتر محیآبادی در گفتوگویی که در ادامه میخوانید درباره نقش خانواده در بزهکاری فرزندان توضیحات بیشتری میدهد. او حدود 10 سال است که در دانشگاههای استان کرمان در حوزههای مرتبط با حقوق کیفری، مباحث جرمشناسی، آیین دادرسی کیفری و حقوق جزای عمومی و اختصاصی مشغول به تدریس است. او همچنین وکیل دادگستری است.
♦♦♦
آیا آنچه کودکان تجربه میکنند، روی میزان رفتارهای غیرقانونی آنها در نوجوانی تاثیر میگذارد؟ کودکی را در نظر بگیرید که پدر و مادرش دائم با یکدیگر در مجادله هستند. کودکی را در نظر بگیرید که خانوادهاش از فقر به تنگ آمدهاند. کودکی را در نظر بگیرید که با هرگونه رفتاری که در میان کودکان بسیار عادی است، مورد شماتت و ضربوشتم والدینش قرار میگیرد. کودکی را در نظر بگیرید که مورد آزار و اذیت جنسی والدینش است. حال کودکی را در نظر بگیرید که در خانوادهای مرفه در حال بزرگ شدن است و والدینش به درستی با او رفتار میکنند. آیا در سنین نوجوانی، این کودکان رفتارهای یکسانی از خود نشان میدهند؟ آقای دکتر، لطفاً در ابتدا بفرمایید که خانواده چگونه میتواند بستری برای مجرمسازی و از عوامل پرورش کودکان و نوجوانانِ بزهکار باشد؟
نخستین محیطی که کودک (فرد کمتر از 18 سال) از بدو تولد با آن در ارتباط است، خانه و خانواده است. خانواده چه از لحاظ رشد و چه آسیبهایی که برای کودک در مراحل مختلف زندگی میتواند ایجاد کند بستر مهمی است. البته نباید فراموش کرد که اگرچه خانواده، بُعد بزرگی از آینده کودک را رقم میزند ولی تاثیراتی که نهادها و کنشگران مختلف و تصمیمات کلان کشور بر خانواده میگذارد و گاهی، بنیان آن و بستر رشد کودک را دچار آسیب میکند هم حائز اهمیت است. همانطور که نوع فرزندپروری، فرهنگ خانواده و اینکه گفتوگومحور است یا محیطی تنشزا دارد، اینکه والدین طلاق عاطفی یا شرعی گرفتهاند یا خیر، اینکه اعتیاد دارند یا ندارند، اینکه میزان سواد پدر و مادر و فضای اقتصادی خانواده چگونه باشد، بر رشد کیفری و تربیت فرزند تاثیرگذار است؛ نوع تعاملی که آموزشوپرورش با خانواده و کودک به ویژه در سنین دبستان دارد و میتواند برای کاهش آسیب موثر باشد هم باید مورد توجه قرار گیرد یا عرض کردم تصمیماتی کلان که گاهی اقتصاد یک خانواده را دچار تنش میکند؛ همه این موارد باید در کنار هم دیده شود و نباید صرفاً بر نقش و تاثیر خانواده متمرکز بود.
تجربیات مضر دوران کودکی باعث میشوند که رفتارهای غیرقانونی در سنین نوجوانی افزایش یابند. از میان تجربیات مضر دوران کودکی شامل زندگی در محله بد، رفتار بد پدر و مادر (تنبیهات)، مشکلات درون خانواده (خشونت، اعتیاد)، آسیبهای روحی، روانی (از دست دادن اعضای خانواده) و تخلفات خانواده (زندانی شدن) اولی به همراه تجربه فقر، نقش مهمی در توضیح رفتارهای غیرقانونی ابتدای نوجوانی دارد. با لحاظ همه این عوامل تاثیرگذار که به آن اشاره کردید، لطفاً بفرمایید بهطور مشخص نهاد خانواده چگونه موجب مجرمسازی فرزندان میشود؟
این تاثیر، در جوامع مختلف براساس میزان آسیب غالب، متفاوت است. مثلاً در برخی مناطق کشور، بُعد حیثیتی و ناموسی پررنگ است و تعصبات خانواده گاهی موجب قتل فرزندان میشود که در چند سال اخیر، مواردی از آن را شاهد بودهایم. به طور کلی، در هر جامعهای خانوادهها میتوانند آسیبهای متفاوتی داشته باشند البته مشابهتهایی هم وجود دارد. مثلاً در پژوهشهای صورتگرفته، مشخص شده که جدایی پدر و مادر بدونشک بر آینده فرزندان تاثیر میگذارد. در پژوهشی که خود ما داشتیم، بسیاری از کودکان بزهکار در خانوادهای رشد یافته بودند که از نعمت پدر یا مادر محروم بودند. همچنین یکی از مسائل مهم و اثرگذار، تاثیر «موقعیت» و «محل» بر آینده افراد به ویژه در گرایش آنها به جرم است. تحقیقات زیادی صورت گرفته که نشان میدهد معایب یک محله بد ممکن است هیچوقت از بین نروند. اثرات منفی محلههای بد و «در معرض جرم قرار گرفتن» کودکان حتی برای کودکانی که به مناطق بهتر نقل مکان کردند نیز دیده شده است. این نشان میدهد نتایج متاثر از فضای کودکی اثر بیشتری از آنچه در بزرگسالی در معرض آن قرار میگیرند داشته است.
مساله مهم دیگر، کیفیت خانواده است؛ در پژوهش ما که در شهر کرمان صورت گرفت، معلوم شد اعتیاد پدر و مادر تاثیر قطعی و بررسیشده بر رفتار فرزندان داشته است. مثلاً فرزند بین خوشرفتاری یا بدرفتاری والدین و مصرف مواد مخدر ارتباطی برقرار میکند و در ناخودآگاه کودک، ماده مخدر، به واسطه رفتار خوبی که والدین پس از مصرف با او داشتهاند، عامل آرامشبخش تعریف میشود؛ بنابراین، خود او نیز به سمت مصرف سوق پیدا میکند. بهطور کلی، شناسایی همه عوامل آسیبزا نیاز به بررسیهای جداگانه دارد ولی مصادیق غالب در جوامع مختلف شامل اعتیاد، وضعیت اقتصادی خانواده، میزان سواد والدین؛ نه فقط خواندن و نوشتن و تحصیلات آکادمیک بلکه منظور، سواد رسانهای و فرهنگی و میزان شناخت پدر و مادر از راهکارهای حل بحرانها و نحوه رفتار در شرایط تنشزا و انجام گفتوگو در محیط خانواده است، همچنین، تامین نیازهای روحی و روانی فرزندان نه بهصورت افراط یا تفریط هم موضوع مهمی است. گاهی محبت بیش از حد عامل بزهکاری کودک میشود. برخی تصور میکنند اینکه تمام نیازهای فرزند را بلافاصله تامین کنند آیندهاش تضمین است در صورتی که در بسیاری از بررسیهای صورتگرفته، درصد قابل توجهی از کودکان بزهکار، در خانوادههایی بودهاند که نیازهای آنها سریع برآورده میشده است و همین محبت افراطی عاملی شده تا کودک نتواند در بزرگسالی، توانایی لازم را برای اینکه مستقل عمل کند و تصمیم مناسبی بگیرد داشته باشد. پس، بهطور کلی مصادیقی از جمله اعتیاد، تنشهای عاطفی، طلاق، مسائل اقتصادی و سواد فرهنگی خانوادهها از عوامل شناختهشدهای هستند که در بزهکاری کودکان نقش موثری دارد.
میتوان سهم هریک از این عوامل را هم در بزهکاری کودکان معلوم کرد؟
نمیتوان یک موضوع را عمومیت داد بلکه به تناسب هر منطقهای نیاز است بررسیهای میدانی انجام شود تا سهم هریک از عوامل مشخص شود؛ نظریات مختلفی در زمینه جامعهشناسی انحرافات یا جرمشناسی وجود دارد که میتوان، پژوهشهایی برای اثبات یا رد آن انجام داد اما یکی از مصادیق بارز آسیبها برای بررسی سهم هریک از عوامل، کودکانی هستند که مجرم محسوب میشوند؛ در واقع، کودکانی که در کانونهای اصلاح و تربیت هر شهر نگهداری میشوند یا وارد پروسه دادرسی کیفری میشوند، نمونه بارز کسانی هستند که خانوادههای پرتلاطم را تجربه کردهاند و اغلب هم بهعنوان نمونه آماری در پژوهشها مورد بررسی قرار میگیرند.
پژوهشهای شما که بر روی کودکان کانون اصلاح و تربیت کرمان صورت گرفته، نقش پررنگ چالشهای عاطفی را بر بزهکاری کودکان و نوجوانان نمایان کرده است. این چالشها شامل چه مواردی است و چگونه باعث بزهکاری کودکان میشود؟
پژوهش ما روی 56 کودک کانون اصلاح و تربیت کرمان انجام شده و تعمیم دادن آن به سایر شهرها و مناطق کشور نیازمند بررسی است ولی میتواند الگوی مناسبی برای پژوهشهای دیگر باشد. از جمله مواردی که ما بررسی کردیم، نقش تنشهای درون خانواده و پرخاشگری یا افراط و تفریط در محبت کردن به فرزندان بود. بررسی کردیم که چند درصد از کودکان از خانوادههایی هستند که در آن، پرخاش در لفظ یا برخورد فیزیکی را تجربه کردهاند. یکی از عوامل موثر در کودکان مورد بررسی ما، پرخاشگری والدین و برخورد فیزیکی با آنان بود که اکثر کودکان به تناسب سنی که داشتند این خشونت را تجربه کرده بودند. داده دیگری که به دست آوردیم، اعتیاد والدین بود؛ بسیاری از خانوادههای این کودکان اعتیاد داشتند و کودکان بهصراحت میگفتند وقتی پدرمان مواد مصرف و با ما به آرامش رفتار میکرد، احساس میکردیم ارتباطی بین این رفتار و مصرف مواد وجود دارد و ترغیب میشدیم تا ما هم مصرف کنیم.
یکی دیگر از عوامل مهم، جدایی پدر و مادر است که نقش بسزایی در بزهکاری کودکان دارد؛ وجود پدر و مادر به عنوان عوامل اصلی رشد عاطفی و شخصیت کودک بسیار مهم است و هریک از این ارکان اساسی خانواده، چه پدر و چه مادر دچار فوت یا طلاق شده باشد، در پژوهش ما به اثبات رسید که تاثیر بسزایی بر آینده کودک دارد. کمبود مطالعات و سواد والدین و خانوادهها که باعث میشود پدر و مادر نتوانند بهخوبی اختلافات و چالشها را حل کنند، از دیگر عوامل تاثیرگذار بر بزهکاری فرزندان است. منطقه زندگی و اقتصاد خانواده نیز بر میزان خشونت، نوع رفتار و تابآوری والدین و طبیعتاً آینده کودکان تاثیرگذار است.
در پژوهشی که انجام دادیم مشخص شد اکثر کودکان بزهکار در حاشیه شهر زندگی میکردند و معاشرتهای آنان با کسانی بوده که به سمت بزهکاری سوقشان داده بود و همسالان آنان برای کسب هویت و اعتبار، دست به بزه میزدند.
بهطور کلی، چه راهکارهایی را برای مهار و کاهش بزهکاری کودکان و نوجوانان پیشنهاد میدهید؟ از کجا باید شروع کرد؟
عوامل متعددی دخیل هستند ولی مهمترین آن این است که باور بنیادینی وجود داشته باشد که آینده و پیشرفت هر کشور مدیون تربیت کودکان است. سرمایه هر کشور میزان تجهیزات دفاعی یا میزان صادرات و واردات آن نیست، بلکه از لحاظ زیرساختهای منابع انسانی، کودکان سرمایههای مهمی هستند. بنابراین، خانوادههایی که میخواهند کودکی را تربیت کنند یا مسوولانی که میخواهند تصمیمگیری کنند باید این باور را داشته باشند که یکی از شاکلههای اصلی رشد و پیشرفت کشور، همین کودکان هستند. کشور هزینه زیادی را متحمل میشود که جمعیت کیفری را کاهش دهد و سالانه شاید میلیاردها تومان صرف نگهداری زندانیان میشود؛ اما اگر همین هزینهها را برای رشد فرزندان در سنین بسیار مهمِ کمتر از 18 سال یا کمتر از هفت سال که باورها و شخصیت کودک شکل میگیرد، مدیریت کنیم، میتواند در کاهش جمعیت کیفری بسیار موثر باشد. بنابراین، در وهله اول، باید دغدغهمندی نسبت به اینکه کودک در رشد و پیشرفت کشور نقش بسیار مهمی دارد وجود داشته باشد. موضوع بعدی مربوط به زیرساختهای فرهنگی و اقتصادی است.
بسیار مهم است که هر خانواده بتواند حداقل نیازهای فرزندان را تامین کند در حالی که اکنون شرایط اقتصادی چنین امکانی را برای بسیاری خانوادهها فراهم نمیکند و در نتیجه، کودکی که در چنین محیطی رشد میکند آسیبهای بیشتری را در آینده میتواند متحمل شود. موضوع بعدی، قانونگذاری و الزاماتی است که در قالب هنجارگذاری برای ضمانت اجراها گذاشته میشود. تا قبل از سال 92 یکی از مشکلات اساسی کودکان برچسب مجرمانهای بود که به آنها زده میشد. در پژوهشی که ما در کانون اصلاح و تربیت کرمان انجام دادیم، اکثر بچهها میگفتند اگر میخواهید کاری برایمان انجام دهید اثر انگشتی را که در پلیس آگاهی برای سوءپیشینه از ما گرفتهاند پاک کنید. طبق قانونی که قبل از سال 92 بود، یک دختر مثلاً 9ساله هر جرمی که مرتکب میشد، مجازاتی مثل فرد بزرگسال داشت و سوءپیشینه هم برای او ثبت میشد. تبعات بسیار تاثیرگذاری در بزرگسالی داشت و بعضاً مکرر مرتکب جرم میشدند.
در سال 92 اما این وضعیت تغییر کرد و در جرائم تعزیرات، این قانون اصلاح و سوءپیشینه در تمام جرائم کودکان زیر 18 سال حذف شد و قانونگذار، آرای کودکان را قابل تجدیدنظرخواهی با هر سطح مجازاتی دانست و سن مسوولیت کیفری نیز درجهبندی شد و در واقع، قانونگذار به این نتیجه رسید که باید در قوانین، تغییراتی ایجاد کند تا جمعیت کیفری کودکان که بسیاری از آن، ناشی از همین قوانین بود که آنها را به سمت بزهکاری مجدد سوق میداد؛ کاهش یابد بنابراین، قوانین تاثیر زیادی بر بزهکاری ثانویه کودکان دارد. البته همین قانون سال 92 نیز ایراداتی دارد که باید با نظرات کارشناسان مرتفع شود. پیشنهاد آخر بنده، تاکید بر احترام گذاشتن و پذیرفتن نظرات کارشناسی است.
متاسفانه بعضاً میبینیم که در تصمیمگیریها، نظرات کارشناسی قانون نمیشود؛ کارشناس براساس پیمایش و بررسی، دادههایی را ارائه میکند ولی خلاف آن تصمیم میگیرند و اجرا میکنند. باید به این باور برسیم که نظرات کارشناسی محترم است و براساس آن، تصمیمات را بهطور روزآمد تغییر دهیم و راهکارها را اجرا کنیم.