قتل آینده توسط گذشته
گذشته بد کودکان چگونه بر آینده آنها اثر میگذارد؟
اسما زنگیآبادی: فقط پنج سال داشت که یک روز صبح جمعه، مادرش و پدرش را با دستبند سوار ماشین کردند و بردند. این، اولینباری نبود که پلیسها پدر و مادرش را میبردند. اما این بار مادرش از همیشه بیشتر گریه میکرد. پسر از این اتفاقات سر درنمیآورد و نمیدانست مردها و زنهایی که پیش از این و گاه و بیگاه درِ خانهشان را میکوبیدند، برای چه میآمدند؟ میدید که دزدکی میآیند و میروند و یواشکی چیزهایی ردوبدل میکنند. گاهی هم توی خانه مهمانشان میشدند و پسر باید تا وقتی که میرفتند، توی حیاط یا اتاق پشتی میماند. از این رفت و آمدها سر درنمیآورد اما همیشه خانه بوی بد میداد و پدر و مادر بیشتر وقتها عصبانی بودند. خیلی وقتها دلش میخواست مثل خیلی از بچههایی که در فیلمها میدید، توی پارک، بازی کند و بستنی بخورد. با توپ، با دوچرخه حتی با تیروکمانی که برادر بزرگش گنجشکها را میزد. دلش میخواست مادرش کمتر میخوابید و او را به پارک میبرد، دلش میخواست پدرش هیچوقت با کمربند، با مشت و لگد مادرش را نمیزد. دلش میخواست پلیسها هیچوقت به خانهشان نمیآمدند.
پسر همیشه دلش میخواست روی پای پدرش بنشیند و کارتون ببیند، دوست داشت روی پای مادرش دراز بکشد و لالایی بشنود. پدرش گاهی خیلی مهربان میشد، آنقدر که سروصورتش را میبوسید اما ساعتی بعد، اگر نزدیک پدر میشد، ممکن بود از او کتک بخورد.
پسر حتی از مادرش هم کتک میخورد؛ گاهی که نه، همیشه مادر را عصبانی میدید. فقط گاهی مادر هم یادش میآمد پسری دارد. میگرفتش توی بغلش، فشارش میداد و میبوسیدش اما چند دقیقه بعد دوباره همان میشد که همیشه بود. حالا دارند پدر و مادرش را با خود میبرند و او یک لحظه فکر میکند بدون آنها چه کند.چیزی نمیگذرد که او را به خانه برادرش میبرند اما برادرش هم در زندان است و حالا پسر باید با زن برادر و بچههای کوچکش زندگی کند.چند سال است که از پدر و مادرش خبری ندارد. حالا پسر کلاس ششم است، دنیا را بهتر از قبل میشناسد و بیشتر از همیشه با مسائل آشناست. میداند سرپناه اول و آخرش همینجاست. خانه برادرش. برای خانه نان میخرد، حیاط را جارو میکند، مراقب بچههاست و گاهی کار میکند.پدر و مادر برایش خاطره هستند، خاطرههای بد. خیلی سعی میکند از آنها خاطره خوب به یاد بیاورد اما چیزی یادش نمانده یا شاید چیزی نبوده که یادش مانده باشد.با این حال دنیا هنوز روی خوشش را به او نشان نداده. زن برادرش حاضر نیست لباسهایش را بشوید.
با پول کمیته امداد و کمک ناچیز همسایهها زندگی را میگذراند و با تبلت پسر همسایه در کلاسهای مجازی درس میخواند. لباسهایش را خودش میشوید، به تنهایی حمام میرود.
وقتی داستانش را میشنوم اشک از چشمانم سرازیر میشود. میگوید وقتی بزرگ شدم، میخواهم راننده کامیون شوم. دلتنگی را بلد نیست. فقط دلش میخواهد وقتی که زن برادرش بیهیچ دلیلی دعوایش میکند و کتکش میزند، مادرش کنارش باشد.
«زنداداش نمیگذارد حتی دست به اسباببازی بچههایش بزنم و اگر این کار را بکنم، خیلی کتکم میزند و همیشه به من میگوید: حرومزاده.» در این سالها، مادرش را گاهی وقتها که ملاقات زندانیها باشد رفته و دیده. پدرش را اما خیلی وقت است ندیده و برایش هم مهم نیست. با این همه، مطمئن است که وقتی برادرش از زندان بیاید، برایش تیروکمان چوبی میسازد و حتی او را به پارک هم میبرد، شاید دوچرخه هم برایش بخرد. پسر نمیداند برادرش تا چند سال دیگر باید حبس بکشد اما دلش میخواهد اگر راننده کامیون شد، برای همیشه از این شهر برود. به کجا؟ چرا؟ نمیدانم اما میدانم اگر همسایهها و شوهرخالهاش پادرمیانی نکرده بودند، بابت سرقتی که چند ماه پیش از یک مغازه لباسفروشی انجام داد، الان لابد باید در کانون اصلاح و تربیت کودکان حبس میشد. معصومیت نگاهش نگذاشت از او در اینباره چیزی بپرسم. شوهرخالهاش میگوید که اولینبار نیست دزدی میکند. توی مدرسه هم مدام بچهها را کتک میزد یا وسایلشان را برمیداشت. این را که میگوید، غرولندی میکند و میشنوم که زیر لب، به مادر و پدر پسر ناسزا میگوید و میبینم که پسر چقدر بیپناه است. بیپناه و تنهاست. اما نه، او تنها نیست؛ مثل او فراواناند و او فقط یکی از هزاران کودک بزهکاری است که قربانی خانواده آسیبدیدهاش شده؛ بیآنکه خودش در این سرنوشت نقشی داشته باشد. مطالعات زیادی تاکنون نشان داده که بین شرایط خانوادگی و بزهکاری فرزندان ارتباط معناداری وجود دارد.
در پژوهشی که «حسین پورمحیآبادی» و «سیامک زندرضوی» از دانشگاه کرمان بر روی 56 کودک کانون اصلاح و تربیت استان کرمان انجام دادهاند، این نکته به اثبات رسیده که نهاد خانواده میتواند به بستری برای مجرمسازی فرزندان تبدیل شود. 64 درصد بچههایی که در این پژوهش با آنها مصاحبه شده بود، گفته بودند که پدر و مادرشان همیشه با هم زدوخورد و مشاجره داشتهاند و درصد بالایی از آنها غفلت و بیتوجهی، خشونت روانی و جسمی و تعداد زیادی هم، فقر را تجربه کرده بودند.
دکتر پورمحیآبادی در توضیح بیشتر در اینباره میگوید: «یکی از عوامل موثر در کودکان مورد بررسی ما، پرخاشگری والدین و برخورد فیزیکی با آنان بود که اکثر کودکان به تناسب سنی که داشتند این خشونت را تجربه کرده بودند. داده دیگری که به دست آوردیم، اعتیاد والدین بود؛ بسیاری از خانوادههای این کودکان اعتیاد داشتند و کودکان بهصراحت میگفتند وقتی پدرمان مواد مصرف و با ما به آرامش رفتار میکرد، احساس میکردیم ارتباطی بین این رفتار و مصرف مواد وجود دارد و ترغیب میشدیم تا ما هم مصرف کنیم.»
یکی دیگر از عوامل مهم، جدایی پدر و مادر است که نقش بسزایی در بزهکاری کودکان دارد؛ وجود پدر و مادر به عنوان عوامل اصلی رشد عاطفی و شخصیت کودک بسیار مهم است و چنانچه هریک از این ارکان اساسی خانواده، چه پدر و چه مادر، دچار فوت یا طلاق شده باشد، در پژوهش مورد اشاره به اثبات رسید که تاثیر بسزایی بر آینده کودک دارد. همچنین مشخص شد که کمبود مطالعات و سواد والدین و خانوادهها نیز از دیگر عوامل تاثیرگذار بر بزهکاری فرزندان است. منطقه زندگی و اقتصاد خانواده هم بر میزان خشونت، نوع رفتار و تابآوری والدین و طبیعتاً آینده کودکان تاثیرگذار است. در پژوهشی که به آن اشاره کردم مشخص شد اکثر کودکان بزهکار در حاشیه شهر زندگی میکردند و معاشرتهای آنان با کسانی بوده که به سمت بزهکاری سوقشان داده بود.
اما بهراستی، تجربیات بد دوران کودکی چگونه مسبب جرائم دوران نوجوانی میشود؟ در اینباره تاکنون مطالعات متعددی در ایران و سایر کشورها انجام شده است. در سال 2021 مقالهای توسط بابک جهانشاهی، کت مواری و سوزان مکوای با عنوان: «تجربیات مضر دوران کودکی، جایگاهها و نابرابری: فهم اثرات تجربیات مضر دوران کودکی و فقر در رفتارهای غیرقانونی دوران نوجوانی» نوشته شده که به این پرسش، پاسخهای روشنی میدهد. بابک جهانشاهی، استاد دانشکده حقوق دانشگاه «ادینبورو» و متخصص جرمشناسی است و همچنین تخصص ویژهای در کاربست روشهای اقتصادسنجی و آماری برای بررسی اثر متغیرهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی روی جرم و جنایت دارد. تجزیهوتحلیلهای نویسندگان این مقاله با استفاده از دادههای کوهورت GUS یا Growing Up in Scotland بوده است. GUS یک مطالعه ملی در اسکاتلند است که زندگی کودکان اسکاتلندی در سالهای اولیه تولد و بعد از آن را رصد میکند.
نویسندگان پس از انجام مطالعات خود به این نتیجهگیری میرسند که «تجربیات مضر دوران کودکی باعث میشود رفتارهای غیرقانونی در سنین نوجوانی افزایش یابند و از میان تجربیات مضر دوران کودکی شامل رفتار بد پدر و مادر (تنبیهات)، مشکلات درون خانواده (خشونت، اعتیاد)، آسیبهای روحی، روانی (از دست دادن اعضای خانواده) و تخلفات خانواده (زندانی شدن) اولی به همراه تجربه فقر، نقش مهمی در توضیح رفتارهای غیرقانونی ابتدای نوجوانی دارد.»
نویسندگان تصریح میکنند: «بهرغم اینکه تجربیات کودکی از مهمترین عوامل پیشبینیکننده رفتارهای ناشایست دوران نوجوانی هستند، انواعی از تجربیات مضر کودکی بسیار مهمتر از بقیه هستند. بهعنوان مثال، زندگی در یک محله فقیر بهطور دائم، به عنوان پیشبینیکنندهای کلیدی در تعیین رفتارهای غیرقانونی عمل میکند.»
گفته میشود طی سه دهه گذشته، جرم و جنایت در اسکاتلند به طرز قابل توجهی کاهش یافته است که دلیل عمده آن، کاهش جرم و جنایت در میان نوجوانان این کشور بوده است.
وجه مشترک اقداماتی که دولتهای موفق در کاهش بزهکاری نوجوانان انجام دادهاند، حمایت از والدین فقیر و محروم بوده که موجب شده شرایط مناسبتری برای فرزندان مهیا و در نتیجه، در سنین نوجوانی، کمتر درگیر رفتارهای غیرقانونی و جرم و جنایت شوند. در این میان، شکستن چرخه فقر که به شکست چرخه شر منجر میشود، راهی است که رفتگان آن، به سعادت رسیدهاند.
این اما همه ماجرا نیست. ماریا میکائلا اسویاچی، محقق دانشگاه پرینستون در تحقیقی، اثرپذیری کودکان «پرو» از سیاستهای ضدمواد مخدر دولت را مورد بررسی قرار داده است.
در سال ۱۹۹۹ کلمبیا که در آن زمان بزرگترین تولیدکننده کوکائین بود، با همکاری آمریکا طرحی موسوم به Plan Colombia را اجرا کرد که هدف آن، مداخله نظامی در مقابل تجارت کوکائین در این کشور بود. این اتفاق تا سال ۲۰۱۰ موجب افت شدید تولید کوکا در کلمبیا و در نتیجه افزایش قیمت جهانی آن در اثر کمبود عرضه شد.
قیمتهای بالاتر، سود مزارع کوکا در کشور همسایه یعنی پرو را بالا برد و تولید کوکا در پرو تا سال ۲۰۱۲ به قدری بالا رفت که از کلمبیا جلو زد و این کشور به بزرگترین تولیدکننده کوکائین در جهان تبدیل شد. در پی اجرای این طرح در کلمبیا برای کاهش تولید کوکائین، قیمت جهانی این ماده افزایش یافت و همین سیاست، در چند جنبه بر زندگی کودکان پرویی در این مقطع اثر گذاشت، به این صورت که «به طرز قابل توجهی، ورود آنها به صنعت کوکائین را بالا برد، روی نرخ ثبتنام آنها در مدارس مقاطع دوم تاثیر گذاشت و در بزرگسالی باعث شد آنها نسبت به همسالان خود در دیگر مناطق پرو ۳۰ درصد بیشتر راهی زندان شوند». نویسنده مقاله تصریح میکند: «در مقایسه با کودکانی که در معرض افزایش قیمت کوکائین نبودند، کودکانی که در این دوره زمانی زندگی کردند بیشتر جذب جرم میشوند. افرادی که در مزارع کوکا رشد کردند ۳۰ درصد بیشتر ممکن است که در بزرگسالی به زندان بروند.»
البته، یافتههای نویسنده اگرچه نشان داد کودکانی که در معرض افزایش قیمت کوکائین بودهاند، به فعالیت در این صنعت ترغیب شدند، اما حضور آنها در دیگر جرائم مانند آزار جنسی یا پولشویی بیشتر نشد. او یادآوری میکند: هرچند افزایش قیمت در محصولاتی مانند طلا و قهوه نیز موجب بیشتر شدن شمار کودکان کار میشود اما روی نرخ به زندان افتادن آنها تاثیری ندارد.
در همین حال، یکی دیگر از مسائلی که بهطور ویژه مورد توجه ماریا میکائلا اسویاچی بوده است، تاثیر «موقعیت» و «محل» بر آینده افراد به ویژه در گرایش آنها به جرم است. او در اینباره، در متن مقاله مینویسد: «اثرات منفی در معرض قرار گرفتن کودکان در سیاستهای منجر به افزایش قیمت کوکائین، حتی برای کودکانی که به مناطق بدون کوکائین نقل مکان کردند نیز دیده شده است. این نشان میدهد که «نتایج متاثر از فضای کودکی» اثر بیشتری از آنچه در بزرگسالی در معرض آن قرار میگیرند داشته است.»
بنا به آنچه ماریا میکائلا اسویاچی بدان دست یافته، برنامهای که دولت پرو اجرا کرده در کاهش ورود کودکان به این چرخه تاثیرات بسزایی داشته است. در دوره افزایش قیمت کوکائین در پرو، دولت به والدینی که کودکانشان به مدارس روزانه میرفتند، پول میدهد. با اجرای این طرح در مناطق مستعد کوکائین، افت قابل توجه 50درصدی در تولید کوکائین و کار کودکان مشاهده شد.
او مینویسد: «حداقل در این زمینه سیاستهایی که میتوانند مشوقها برای کودکان را به صورت هدفمند نشانه بگیرند، کار کرده و بهطور بالقوه توسعه یافتن یک آینده مجرمانه به عنوان حرفه را کاهش دادهاند.»