تعمیق فقر
گفتوگو با فردین یزدانی درباره حاشیهنشین شدن ۳۱ درصد جمعیت تهران
بنا به اعلام رئیس سازمان مدیریت و برنامهریزی استان تهران، در حال حاضر، 31 درصد از جمعیت این استان در سکونتگاههای غیررسمی، مناطق حاشیهای شهرها و بافتهای ناکارآمد زندگی میکنند. این آمار، بنا به گفته فردین یزدانی، کارشناس مسکن، نشاندهنده وضعیت بحرانی در استان تهران است. بخشی از حاشیهنشینی در تهران ناشی از شرایط اقتصادی و ورود خانوارهای متوسط در زمره خانوارهای فقیر است که مجبورند محل سکونت خود را نیز به محدودههای غیررسمی و ناکارآمد و حاشیه منتقل کنند. بخش دیگر آن اما از مهاجرتهایی نشات میگیرد که از دیگر شهرها و استانهای دیگر به سمت تهران در حال انجام است. آقای یزدانی در این گفتوگو از آینده حاشیهنشینی در تهران میگوید و یادآور میشود که فضاهای تولیدکننده فقر در حاشیه شهرها چرخههایی ایجاد میکنند که ساکنان نتوانند از دایره آن رها شوند و این وضعیت، بسیار چالشبرانگیز است.
♦♦♦
بهتازگی، رئیس سازمان مدیریت و برنامهریزی استان تهران اعلام کرده که بیش از چهار میلیون نفر از جمعیت این استان در سکونتگاههای غیررسمی، مناطق حاشیهای شهرها و بافتهای ناکارآمد زندگی میکنند. درباره اینکه این آمار چگونه به دست آمده اما توضیحی داده نشده است. برآورد شما چیست؟ فکر میکنید این عدد، به واقعیت نزدیک است؟
در سال 95 در استان تهران اگر اشتباه نکنم 14 میلیون نفر جمعیت ساکن داشتیم و اگر جمعیتی را که در بافتهای ناکارآمد و فرسوده که داخل شهر زندگی میکنند هم به حساب بیاوریم، به نظرم عدد غلطی نیست.
این چهار میلیون نفر، به نسبت جمعیت، عددی بحرانی است؟
قطعاً بحرانی است و حدود 30 درصد جمعیت را شامل میشود. اصولاً حاشیهنشینی به هر شکل که باشد، پدیدهای نابههنجار است نه به این معنا که باید خرابش کرد؛ بلکه حاشیهنشینی نشاندهنده گسترش فقر در جامعه است و باید برای آن چارهای اساسی اندیشید.
بهطور کلی، حاشیهنشینی در تهران نسبت به گذشته چه تغییری کرده است؟ آیا روند حادتر شده است؟
هم در تهران و هم کل کشور، روند حادتر شده است. مثلاً سیستانوبلوچستان بیش از 50 درصد حاشیهنشین دارد و وضعیت دیگر شهرهای کشور نیز خوب نیست. روند حادتر شده است که چند علت دارد. یکی اینکه اقتصاد خانوار در حال بحران است، در نتیجه توان کافی برای زندگی، طبق استانداردهای مناسب، برای درصدی از جامعه وجود ندارد. از طرفی، عدم تعادل بین هزینههای سکونت اعم از خرید یا اجاره، و درآمدهای خانوارها باعث شده که به تدریج به نقاط فقیرتر با ارزش سکونتی کمتر سوق پیدا کنند و این روندی بوده که از سال 97 به بعد بهشدت تشدید شده است و میتوان گفت هم در تهران و هم کل کشور روی دور فزاینده افتاده است.
همانطور که اشاره کردید، همه شهرهای ایران درگیر پدیده حاشیهنشینی هستند. آیا تفاوتی بین حاشیهنشینی در تهران و دیگر شهرهای کشور وجود دارد؟
میتوانیم بگوییم دلیل آن تفاوت چندانی ندارد ولی شکل آن متفاوت است.
این یک واقعیت است که در گذشته در مثلاً شهرهای بزرگ حاشیهنشین داشتیم اما اکنون در شهرهای کوچک هم حاشیهنشین داریم. فرض کنید در چابهار اگر اشتباه نکنم 15 سال قبل، حاشیهنشینی وجود نداشت ولی اکنون محلات گستردهای ایجاد شده که ناشی از تشدید فقر و خشکسالی است یعنی در واقع روستاییان داخل سرزمین سعی کردهاند خود را به نوعی به آب و لبه ساحلی برسانند تا بتوانند معیشت بهتری برای خود ایجاد کنند؛ ولی در تهران، بخشی از حاشیهنشینی، ناشی از خروج خانوارهای متوسط و ورود آنان در زمره خانوارهای فقیر است که بالطبع، محل سکونت را هم جابهجا کردهاند. بخش دیگری، ناشی از جریان مهاجرتی است و عواملی مثل خشکسالی و فقر، باعث شده جمعیت از دیگر استانهای کشور به تهران و البرز حرکت کند. این حرکات جمعیتی در تهران چنین شرایطی را رقم زده است و در سیستانوبلوچستان آن اتفاقی که عرض کردم. میتوان گفت که علل پدیدارشناسانه تا حدی متفاوت است ولی علل ساختاری آن، فقر مضاعف و ضعف تولید و فروپاشی هرچه بیشتر اقتصاد خانوارهاست.
درباره اصلیترین عامل بروز و تشدید حاشیهنشینی ممکن است توضیح دهید؟
پدیده حاشیهنشینی، از دو بُعد اقتصاد خانوار و گسترش فقر و بُعد سکونتی قابل بررسی است. از بعد سکونتی، باید گفت که جهشهای قیمتی در بازارهای رسمی زمین و مسکن به قدری بالا بوده است که دیگر، بسیاری از گروههای اقتصادی و اجتماعی نمیتوانند نیاز خود را در بازار رسمی تامین کنند در نتیجه به بازارهای غیررسمی برای تامین نیاز خود پناه میبرند؛ اشکال مختلف سکونتی نیز در این زمینه وجود دارد از جمله ساخت تدریجی مسکن، استانداردهای بسیار پایین ساختوساز؛ در بازارهای رسمی، استانداردهای نظام مهندسی است که گران تمام میشود ولی این گروهها، توان تحمل استانداردهای نظام مهندسی که بالاست را ندارند و در نتیجه هجوم به سمت مناطق حاشیهای بیشتر میشود. در جمعبندی باید بگویم که رشد کم اقتصادی و عدم بهرهمندی خانوارها و توزیع نامناسب درآمد و ثروت یکی از عوامل است و دیگر اینکه، در بازارهای مستغلاتی، نیازهای این گروهها در بازارهای رسمی تامین نمیشود و در نتیجه، به بازارهای غیررسمی روی میآورند. نکته جالب اینکه سیاستهای دولت در عرصههای مختلف هم نمیتواند پاسخگوی این گروهها باشد. نتیجه شده اینکه از دهه هشتاد به بعد، همزمان با واگذاری زمین به گروههای مختلف درآمدی، رشد حاشیهنشینی را هم شاهد هستیم. حاشیهنشین کسی است که نیاز او، نه توسط دولت و نه بازار تامین نشده است در نتیجه خود او، بازاری درست میکند تا حداقل نیازهای خود را به هر شکل تامین کند.
و نتیجه آن هم گسترش حاشیهنشینی در شهرهای مختلف کشور شده است. در سالیان اخیر، دولتها، طرحهای مختلفی برای تامین مسکن افراد کمتر برخوردار و همچنین، ساماندهی سکونتگاههای غیررسمی و حاشیهنشینی اجرا کردهاند. مسکن مهر، مسکن اجتماعی، طرح اقدام ملی و... لطفاً بفرمایید چرا با وجود این، وضعیت بهبود نمییابد؟
بخشی از حاشیهنشینی مربوط به مسکن است و بخشی مربوط به محیط مسکونی است. این طرحها که شما به آن اشاره کردید، طرحهای مسکن است. به جرات میتوانم بگویم که در مناطق حاشیهنشین هیچ طرح مَسکنی اجرا نشده است. به بیان دیگر، طرحهایی که دولتهای مختلف در زمینه مسکن طراحی و اجرا کردهاند، برای گروههای با درآمد بسیار پایین مثمرثمر نبوده است و عمدتاً گروههای هدف این طرحها، طبقات متوسط و رو به بالا بودهاند و اگر هم این گروهها به سمت طرحها رفتهاند، به این قصد بوده که داراییای کسب کنند و آن را به فروش برسانند تا زندگی اقتصادی خود را که دچار کمبود است، بچرخانند. بنابراین اگر بخواهم کل طرحها اعم از اقدام ملی و مسکن مهر و... را براساس دهکهای درآمدی ارزیابی کنم، به جرات میگویم هیچکدام، دهکهای یک تا سه را هدفگذاری نکردند و البته از اول هم مشخص بود که گروههای هدف، این اقشار جامعه نیستند. در حالی که در بسیاری از کشورها، بهسازی و ارتقای تدریجی مسکن یا ساخت تدریجی مسکن متناسب با شرایط این اقشار اجرا میشود ولی در ایران در عرصه مسکن چندان مورد توجه کسی قرار نگرفت. در عرصه محیط مسکونی نیز، سند ملی توانمندسازی را داشتیم که سابقه آن به سالهای 81، 82 برمیگردد که از زاهدان شروع شد. در این زمینه، سندی تهیه شد که نیازمند مدیریت متمرکز و نهادهای ویژه بود. تا حدی، اقدامات پراکندهای هم مطابق آن صورت گرفته است ولی چون سازماندهی و نهادسازی مناسبی صورت نگرفت، این طرح بهطور مستمر ادامه پیدا نکرده و تنها اقدامات مقطعی و گاهبهگاه انجام شده است. از طرفی، سیل نابسامانی اقتصادی به حدی بوده که همین اقدامات هم جلوی آن را نمیتوانسته بگیرد و در واقع این دیوارهای کوچکی که ساختهاند، توان اینکه مانع از آن سیل بشود را نداشته است. نتیجه هم وضعیتی شده است که امروز میبینید. یک مورد را مثال میزنم.
محله مرادآباد چابهار را در نظر بگیرید که زندگی مردم در آنجا وضعیت بسیار فجیعی دارد. طرحی که دولت میخواست پیاده کند این بود که محله را صاف کند و خانههای نو و شیک برای این مردم بسازد؛ اما اولاً توان مالی و اقتصادی دولت در حدی نیست که برای همه، این کارها را انجام دهد، از طرفی، این خانههایی که قصد داشت بسازد، متناسب با شرایط اقتصادی و اجتماعی ساکنان نبود. نتیجه طرح را نمیدانم که چه شد
و آیا ساخته شد یا خیر؟ اما در بهترین حالت، این بود که چون حداقل درآمد و شغل مناسب را نداشتند، ساخت مسکن به ابزاری برای فروش دارایی و امرار معاش تبدیل میشد و مساله را حل نمیکرد. بنابراین، اگر هرکس بخواهد راهحلی بدهد اول باید به اقتصاد کلان و وضعیت رشد اقتصادی و بهرهمندی نیروی کار از این رشد و بعد، به اقدامات در زمینه مسکن و مستغلات بپردازد.
وقتی مقامات مسوول از حاشیهنشینی صحبت میکنند، بیشتر از تبعات اجتماعی آن میگویند و به وفور میشنویم که نسبت به افزایش آسیبهای اجتماعی ناشی از گسترش حاشیهنشینی هشدار داده میشود. از لحاظ اقتصادی اما افزایش حاشیهنشینی چه تبعاتی میتواند به دنبال داشته باشد؟
وقتی یک محیط کالبدی ایجاد میشود که فقرا در آن در کنار هم زندگی میکنند، دچار چرخه باطل فقر میشوند یعنی اگر اختلاط اجتماعی بهصورت سکونتی باشد، مراودات زیاد شده و بسیاری از نیروهای توانمندی که در بین آنها وجود دارد نمیتوانند از فرصتهایی که میشود برای اشتغال به دست آورد، استفاده کنند. مساله دیگر اینکه چون این افراد، رسمی نیستند، از لحاظ اقتصادی نمیتوانند به چرخه بازارهای رسمی وارد شوند. مثلاً یک حاشیهنشین نمیتواند وام برای تعمیر و بهسازی خانهاش بگیرد و ارتباط و اتصالی با نظام بانکی ندارد و در نتیجه این وضعیت، بخشی از حوزه عملکرد نظام بانکی کاملاً کنار گذاشته میشوند و این خود، به رشد اقتصادی کشور ضرر وارد میکند. باز هم چابهار را مثال میزنم. دولت قصد دارد منطقه آزاد احداث کند که صنایع مدرنی در آن باشد و... ولی نمیشود منطقهای توسعه پیدا کند و در کنار آن، دریایی از فقر سکونتی وجود داشته باشد. این اقدامات، تلاطماتی ایجاد میکند که در بهترین حالت، رشد را کند خواهد کرد؛ در حال حاضر که اساساً رشدی وجود ندارد.
پیشبینی شما از آینده حاشیهنشینی در تهران چیست؟
من فکر میکنم حاشیهنشینی همچنان رو به رشد خواهد بود مگر اینکه راهحلی برای اقتصاد کشور ارائه و اجرا شود. موتور تولید فقر در کشور روشن است و با قدرت کار میکند. سیاستگذاری اقتصادی یکی از موتورهای تولید فقر در کشور است. خشکسالی هم یکی از دلایل تشدید فقر است و باید قبل از هرچیز این موتورها را خاموش کرد.
متولی اصلی حاشیهنشینی کیست؟ نهادهای مختلف از شهرداری تا وزارت مسکن و شهرسازی و منابع طبیعی و استانداریها درگیر این موضوع هستند.
ستاد توانمندسازی حاشیهنشینی را داشتیم که نمیدانم در دولت جدید چه وضعیتی پیدا کرده است. در این ستاد، نهادهای مختلف عضو هستند و قرار بود همه اقدامات را هماهنگ کنند. سازمان بازآفرینی شهری وابسته به وزارت مسکن هم دبیرخانه این نهاد است. این ستاد تشکیل شده ولی شکل ناقصی دارد. برای حاشیهنشینی باید نهادهای تامین مالی و نهادهای محلی و... ایجاد کرد. نهاد مذکور اما، توسعهای را که لازم بود داشته باشد، پیدا نکرد. ضمن اینکه امروز همه ما به این واقعیت دست پیدا کردهایم که اصلاحات اقتصادی با هدف ایجاد رشد و کاهش فقر باید در اولویت سیاستگذاری قرار گیرد. تا زمانی که سیاستگذاری اصلاح نشود و موتور تولید حاشیهنشینی خاموش نشود کاری از ستاد توانمندیسازی حاشیهنشینی برنمیآید. ستادها هستند تا تعداد کمی از مردمان حاشیهنشین را ساماندهی کنند نه ۳۰ درصد جمعیت یک شهر را.
تجربیات جهانی برای جلوگیری از گسترش حاشیهنشینی و ساماندهی آن، چه کمکی میتوانند به ما داشته باشد؟
پلتفرمهای مختلفی وجود دارد. در دهه هشتاد بانک جهانی طرح اصلاح و بهسازی شهری را داشت و تا حدی، اقداماتی صورت گرفت که بحثهای مجزایی میطلبد. تجربه برزیل و هندوستان و... را داریم که درسهای خوبی میتوان از آن گرفت.
تصویر شما از چشمانداز حاشیهنشینی در کشور چیست؟ چه عواقبی دارد و چه نگرانیهایی برای سیاستگذار خواهد داشت؟
تشدید حاشیهنشینی برای کشور بسیار خطرناک است. در این ساختار به دست آوردن مسکن تقریباً غیرممکن شده و این رویه باعث ناامیدی بخش زیادی از جامعه شده است. جامعه ناامید از اصلاح چشمانداز خوبی ندارد. من واقعاً از این حجم ناکارآمدی متعجبم. ساختار سیاسی ما باید برای پایان دادن به این وضعیت چارهاندیشی کند. برای مقابله با حاشیهنشینی اولین گام این است که اقتصاد را به ثبات نسبی برسانند تا سیل ویرانگر حاشیهنشینسازی متوقف شود و بعد، سیاستهای حوزه مسکن شهری را تدوین میکنند. در این حوزه، یکسری سیاستهای پیشگیرانه وجود دارد که معطوف به برطرف کردن ناکارآمدیهای بازار آزاد مستغلات است که از گسترش بیشتر حاشیهنشینی جلوگیری میکند و در واقع، معطوف به آینده است. حوزه دیگر نیز اصلاح و بهسازی همین بافتهای حاشیهنشین کنونی است که برای اقدام در این زمینه باید نهادهای تامین مالی و اجرایی مختلف تشکیل شود که بیشتر هم محلی هستند ولی ضرورت دارد که تحت حمایت جدی دولت مرکزی قرار گیرند.