ریشههای هجوم
موتورخانه تولید حاشیهنشین کجا روشن است؟
آصف آیتاللهی: حاشیهنشینی و تبلور آن در قالب گتوهای نژادی و مذهبی و مانند آن ریشه در تاریخ دارد، اما چنین پدیدهای به شکل امروزین آن ناشی از تغییرات در روابط و مناسبات سنتی انسانها بوده است. پس از انقلاب صنعتی و ایجاد فرصت شغلی بسیار در شهرها، سیلی از جمعیت برای کار از سوی روستاها به سمت شهرها روانه شدند. به دلیل هجوم این حجم از نیروی کار و آماده و پاسخگو نبودن تاسیسات و زیرساختهای شهری، به ناچار این افراد در نقاطی حاشیهای یا در نقاطی با کمترین قیمت زمین و با حداقل امکانات ممکن ساکن شدند و با گذشت زمان و به دلیل فقر و پایین بودن سطح طبقاتی و متفاوت بودن در بسیاری از ابعاد با ساختار اصلی شهر، این قشر به مرور از شهر کنار گذاشته شده و حاشیهنشین نامیده شدند. در این میان با مهاجرتهای روستایی و امروزه بعضاً شهری، عدم تخصص کافی و نارساییهای اجتماعی و مهمترین مورد مسکن نامناسب، همه به مشکلات زاغهنشینان میافزایند. با گسترش روزافزون این پدیده در شهرها و عدم مدیریت صحیح در بسیاری از این موارد، پرداختن جدیتر به معضل حاشیهنشینی و راهکارهای آن احساس میشود تا با کمک آنها بهترین روش مدیریت و حل این معضل را پیشنهاد داد.
حاشیهنشینی از دیدگاه اقتصادی
اغلب افراد حاشیهنشین به مشاغل خدماتی سطح پایین اشتغال دارند، تعدادی از ماههای سال بیکارند و در چنین شرایطی آنها حتی نمیتوانند برای آینده نزدیک خود برنامهریزی کنند. دلیل اشتغال این قشر در سطوح پایین خدماتی اغلب نداشتن مهارت کافی و تحصیلات لازم است. برای حل این مشکل صرفاً در بحث اقتصادی باید حاشیهنشینان را با توجه به علایق در گروههایی طبقهبندی کرد و به آنها حرفههای مناسب برای ورود به بازار کار آموخت. همچنین باید فضاهایی برای ایجاد کسبوکارهای کوچک در محلات حاشیهنشین ایجاد کرد تا بتوانند درآمدی برای خود کسب کنند. از بین بردن باندهای مافیا و قاچاق و پاکسازی محلات کمک شایانی به رونق کسبوکارهای قانونی و مناسب در این محلات میکند.
حاشیهنشینی از دیدگاه فرهنگی
حاشیهنشینان از انقلاب صنعتی تا اوایل قرن حاضر عمدتاً از روستانشینان مهاجر بودند که در حواشی شهر به شکلی متفاوت از بافت شهر ساکن شده بودند. این تفاوتها در همه عرصههای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی وجود داشته و دارد. به مرور زمان این مردم فرهنگی را اختیار کردند که نه عملاً شهری بود نه روستایی؛ فرهنگی که مختص به همان بلوک حاشیهنشین بوده و باعث ایجاد حس همبستگی بین ساکنان آن میشود. وجود تفاوت فرهنگی بین جوامع حاشیهنشین و جوامع شهری باعث ایجاد تعارضات و مشکلات بسیار شده است. عوامل به وجود آمدن این تفاوتها را میتوان ناشی از فرهنگ متفاوت شهر و روستا دانست بهطوری که حاشیهنشینان به دلیل پذیرفته نشدن در جامعه شهری و عدم توانایی یا عدم رغبت در بازگشت به روستا، دچار نوعی طردشدگی میشوند. این حالت نیز به خاطر عدم پذیرش توسط شهرنشینان و دارا نبودن طبقه اجتماعی متوسط و بالاتر و همچنین نامتعارف بودن محل سکونت و نداشتن منزلت اجتماعی بین شهرنشینان است. تفاوتهای فرهنگی یادشده اغلب موجب ایجاد نقاط جرمخیز در این مناطق میشود.
حاشیهنشینی از دیدگاه مسکن
مسکن را نمیتوان صرفاً سقفی بالای سر افراد دانست. مسکن مناسب باید از مصالحی مناسب و بادوام و متناسب با محیط و اقلیم ساخته شده و بتواند آسایش محیطی ساکنانش را تامین کرده و طبق اصول و قواعد کلی در این زمینه با ارتباط با تاسیسات و تجهیزات شهری برای رفع نیازهای اولیه ساخته شود؛ نقض این مورد را میتوان به خوبی در بلوکهای حاشیهنشین مشاهده کرد، بهطوری که در بیشتر مواقع خانهها بدون اتصال به شبکه فاضلاب و هرگونه زهکشی مناسب هستند و فاضلاب خود را به درون معابر موجود رها میکنند یا به زیر زمین انتقال میدهند که این اقدام، موجب ایجاد مشکلات بسیار چه برای ساکنین و چه برای ساکنان دیگر بخشهای شهر میشود. از دیگر نکات برای تعریف یک واحد مسکونی خوب میتوان به دسترسی به کاربریهای مختلف اشاره کرد. بلوکهای حاشیه معابر و شبکه راهها اغلب غیراصولی بوده و در بیشتر مواقع، کاربریهای خدماتی و تجاری و فرهنگی مورد نیاز در این قسمتها نیز وجود ندارد و مردم مایحتاج خود را از طریق شهر یا شبهمغازههایی با بدترین کیفیتها تامین میکنند. از دیگر مشکلات مسکن در مناطق حاشیهنشین به قانونی نبودن زمینها میتوان اشاره کرد که باعث میشود شهرداریها تعهدی نسبت به واحدهای مسکونی نداشته باشند و آنها را از خدمات شهری محروم سازند. یکی از مواردی که باعث میشود نوعی طردشدگی از طرف شهر و جامعه شهری در این مناطق احساس شود همین عدم خدمترسانی شهری است.
راهکارهای پیشنهادی برای رفع معضل حاشیهنشینی
حل معضل حاشیهنشینی وابسته به همکاری گروهها و سازمانهای بسیاری است و همکاری دولت، مردم و حاشیهنشینان را میطلبد. کشورهای مختلف به روشهای گوناگون همواره سعی در رویارویی با این مشکلات داشتهاند، هرچند سیاستهای شهری آنان اغلب با شکست مواجه شده است. این مساله، ناشی از آییننامههای نامناسب، عدم کارایی و راکد بودن بازار زمین، کمبودهای اساسی در امور سیاسی و نظایر اینهاست. وسعت و مقابله با فقر شهری در کشورهای مختلف متفاوت است که به بعضی از آنها اشاره میشود:
1 ـ تغییر موقعیت زاغهها و مناطق فقیرنشین
در این روش به از بین بردن زاغه و مناطق فقیرنشین مرکز شهر و انتقال آنها به مراکز خارج از شهر و دور از مرکز تاکید میشود. اغلب محلههای فقیرنشین در مرکز شهرها ظاهر میشوند زیرا در این مکانها فقرا سادهتر میتوانند کار پیدا کنند. تغییر مکان معمولاً به دو روش انجام میشود؛ یکی جابهجایی ساکنان بدون اعمال زور، در مقابل دادن زمین در مکانی دیگر به صورت معوض و دیگری جابهجایی زاغهها با اعمال زور. این روشها، معمولاً نتایج مطلوبی را به همراه ندارد. به عبارت دیگر دولتها نهتنها منابع مالی زیادی را صرف این جابهجایی میکنند، بلکه هزینه زیادی را به پاک کردن منطقه از زاغهها و ایجاد تسهیلات لازم برای دسترسی ساکنان به مراکز اشتغال در مرکز شهر اختصاص میدهند. به این ترتیب این روش از لحاظ اقتصادی چندان مناسب نیست.
2 ـ پاک کردن منطقه از زاغهها و بازسازی و توسعه مجدد آنها
در این روش ساکنان این محلهها بهطور موقت به نقاط دیگر انتقال داده میشوند. سپس منطقه از سکونتگاههای زاغهای پاک شده و پس از ساختن سکونتگاههای جدید، مجدداً در این مناطق که ساختمانها اغلب به صورت آپارتمانهای چندطبقهاند، اسکان داده میشوند تا جمعیت بیشتری اسکان داده شود. البته تجربیات نشان میدهند که تراکم جمعیت در سکونتگاههای آپارتمانی جدید کمتر از زاغههاست.
3 ـ بهسازی محلههای فقرنشین
راهحل جایگزین دیگر، بهسازی و بهبودی شرایط زندگی در زاغهها و محلههای فقیرنشین است. این بهبودی شامل ایجاد زیرساختهای مناسب زیستمحیطی مانند شبکههای آبرسانی، سیستم تخلیه فاضلاب، سیستم زهکشی، برق و نظایر آنهاست. بهسازی زاغهها بازسازی سکونتگاهها را شامل نمیشود و این امر به عهده ساکنان آنهاست و میتوان وامهایی را برای بهبود شرایط مسکن در اختیار آنان قرار داد. قدم بعدی از بین بردن خطرات زیستمحیطی و ایجاد مراکز بهداشتی و مراکز آموزشی در سطح منطقه است.
راهحلهای یادشده با اینکه میتواند با مدیریت صحیح و همکاری ساکنان موثر باشد، با این حال در بسیاری از موارد به دلیل تحقق یکی از دو مورد بالا یا هر دو آنها عملیاتی نمیشود. مقاومت حاشیهنشینان به دلیل مطلوبیت نسبی و حس تعلقی است که آنها به محیط دارند. اکثریت حاشیهنشینان علاقه برای برگشت به محیط زندگی قبل از حاشیهنشینی خود ندارند. فرهنگ فقر و سرشکستگی و طردشدگی در این جوامع بهطوری نهادینه شده که به سختی میتوان آنها را از این فضا خارج و به محیطی جدید وارد کرد. شاید بهترین راه برای حل مشکل حاشیهنشینی در اولین گام رفع مشکلات اقتصادی آنان باشد؛ این وضعیت میتواند با تامین شغل مناسب و رسمی تثبیت شود و در گام بعدی با از بین بردن حس تعلق و فرهنگ فقر در این مناطق اقدام به قانونی کردن مساکن و اراضی و سپس نوسازی آنها یا انتقال شود.