نا اطمینانی؛ آفت اعتماد و اقتصاد
حسین عباسی از جنبههای آکادمیک ارتباط اعتماد و اقتصاد میگوید
رشد اقتصادی همواره یکی از شاخصهای برجسته و مورد توجه بسیاری از مردم، کارشناسان و حوزههای آکادمیک بوده است. در این گذرگاه، «اعتماد» به عنوان یکی از مبناهای اساسی در روند جریانهای اقتصادی و تاثیر آن بر شاخصی اساسی چون رشد اقتصادی و تمایل به سرمایهگذاری مطرح میشود چراکه تاثیر عمیق آن بر رفتارهای اقتصادی مردم با یکدیگر و ارتباط آنها با حکومت میتواند نمودهای متفاوتی را بر جای بگذارد. در این گفتوگو، حسین عباسی استاد دانشگاه مریلند آمریکا تاکید دارد که در پرتو شکلگیری یک سیستم اعتماد خصوصی و سیستم اعتماد عمومی میتوان نااطمینانی را کاهش داد و از این مسیر، شکوفایی و رشد اقتصادی را به نظاره نشست.
♦♦♦
بهطور کلی، اعتماد عمومی را چگونه میتوان تعریف کرد و در ارتباط با چنین شاخصی، حکمرانی خوب چگونه میتواند در ایجاد، تقویت و تداوم حس اعتماد در جامعه نقشآفرین باشد؟
در دنیای مدرن، دولتها دارای وظایفی هستند که طبیعتاً این وظایف در حوزههای مرتبط با کالاها و خدمات عمومی دستهبندی میشوند. انطباق انتظارات با آنچه در عمل دیده میشود و اعتماد به بخش عمومی (یعنی دولت یا حاکمیت) را شکل میدهد، میتواند تعریفی عمومی برای اعتماد در نظر گرفته شود. آنچه عملاً در بسیاری از کشورهای جهان در نظرسنجیها به آن استناد میشود، بیشتر به همین شکل است که چه انتظاری از حاکمیت و سازمانهایی که در بخش عمومی فعالیت میکنند دارند و چقدر به آنها میتوان اعتماد کرد که کار خود را به درستی انجام میدهند یا نه. این تعریف، صورتی عمومی دارد و سالهاست که بدین شکل ارائه میشود. طبیعتاً زمانی که مساله عملکرد در میان است و ارزیابی اعتماد عمومی به میان میآید، مساله عملکرد بیشتر مدنظر قرار میگیرد. مثالی که اخیراً در مورد آن بسیار صحبت میشود، اعتماد عمومی به سیستم بهداشت و درمان در زمانه کروناست که نهادهای مرتبط با شبکههای بهداشت و درمان در این شرایط به ارائه خدمات عمومی میپردازند.
تعریف حکمرانی خوب نیز اینگونه است که وقتی سازمانی برای انجام وظیفه خاصی تاسیس میشود، باید بتواند انتظارات عمومی را برآورده کند. مثلاً وزارتخانه مشخصی برای بهداشت و درمان وجود دارد و توقع میرود وقتی افراد جامعه به بیماری دچار میشوند، این سیستم بهخوبی بتواند برای بیماران کار کند. نمونه دیگر آن را میتوان در انتخابات اخیر آمریکا ملاحظه کرد؛ اخیراً صحبت در مورد میزان اعتماد به سازوکارهای انتخابات بسیار زیاد بوده است که آیا این سیستم میتواند از پس چالشهای بهوجودآمده بر بیاید یا نه که دیدیم تا حد زیادی توانسته است این چالشها را برطرف کند. در ایران، سیستم بهداشت و درمان با کرونا و عواقب آن روبهرو است و در نتیجه زمانی که سیاستی در اینجا اعمال میشود، طبیعتاً نوع عملکرد، تصمیماتی که گرفته میشود و... اگر نتیجهبخش باشد به معنی برآورده شدن انتظارات است که اعتماد به سیستم را افزایش میدهد.
آنچه تحت عنوان اعتماد عمومی نسبت به حکمرانی گفته میشود بهطور واقعی وجود خارجی دارد و دادههایی در این مورد نیز وجود دارد و اگرچه شاخصهایی نیز در نظر گرفته میشود که میتواند اعتماد را اندازهگیری کند اما میتواند مستقیماً عملکرد آنها را نیز اندازهگیری کند. وقتی صحبت از حکمرانی خوب میشود، مساله صرفاً در اعتماد خلاصه نمیشود بلکه مساله به عملکرد آنها نیز بازمیگردد. به عنوان نمونه، در ایران از پارلمان چه انتظاراتی وجود دارد و چه اعتمادی به آن هست؟ از آنجا که این مساله با زندگی روزمره مردم درگیر نیست، بنابراین در شاخصهای حکمرانی وارد نمیشود. یا در کشوری مانند آمریکا اینکه چقدر اعتماد به سیستمهای نظامی وجود داشته باشد، به هیچ وجه جزو شاخصهای حکمرانی در نظر گرفته نمیشود. معمولاً نمیتوان به این شکل نتیجهگیری کرد که اگر مردم اعتماد کافی داشته باشند و حکمرانی خوب نیز وجود داشته باشد، این دو میتوانند دست در دست یکدیگر پیش بروند. ارزیابی مردم از عملکرد، تنها قسمتی از شاخصهای اعتماد است و الزاماً به معنای اعتماد کامل نیست ولی با آن در ارتباط است.
روشن است که زوال اعتماد در جوامع، حاکمیت قانون در کشورها را خدشهدار میکند. بهطور کلی، اعتماد چه آثار مستقیم و غیرمستقیمی میتواند بر رشد اقتصادی داشته باشد؟ آیا میتوان ارتباط مشخصی بین تمایل و امکان سرمایهگذاری در کشورها و میزان اعتماد عمومی یافت؟
در اینجا لازم است کمی به عقب برگردیم. باید مشخص شود که منظورمان از اعتماد مشخصاً چیست. میتوان این مساله را در شاخههای روانشناسی اجتماعی یا شخصی یا در شاخههای جامعهشناسی دنبال کرد اما آنچه من در ادبیات اقتصادی مطالعه کردهام، وجود درجاتی از عدم اطمینان است که اطلاعاتی که در یک مدل پایهای یا اطلاعاتی که برای انجام یک مبادله مورد نیاز است، معمولاً وجود ندارد. در این حالت، جوامع لازم است دست به ابداع مکانیسمهایی بزنند که از عواقب منفی این نبود اطلاعات و اطمینان در امان بمانند. ریشههای این مسائل به نهادگرایی بازمیگردد که دارای اصلهای مهمی هستند که میگویند نهادها ایجاد میشوند تا عدم اطمینانها کاهش یابد.
کاستن از عدم اطمینان برای ایجاد امکان مبادله و تدوین قرارداد است که این را میتوان هسته مرکزی نگرشی دانست که در مورد اعتماد در حال سخن گفتن از آن هستیم. در جوامع کوچک، اعتماد و شناخت شخصی، مهمترین ابزار برای رفع عدم اطمینان محسوب میشود. مثلاً در جوامع کوچک اگر کسی بخواهد کالایی را خریداری کرده یا بفروشد، اگر خود فرد نتواند کالای مدنظر را ارزیابی کند، معمولاً از اقوام خود کمک میگیرد و میتواند بر اساس تجربههای خود، شخص را راهنمایی کند یا اقدام به خرید از اقوام خود میکند. دلیل اینکه در جوامع کوچک، مساله «غریبه» و «آشنا» یا «خودی» و «غیرخودی» بسیار حائز اهمیت است، ناشی از درجههای اعتمادی است که با یکدیگر دارند و بر اساس آن اقدام به معامله میکنند که مطالعات فراوانی در این حوزه را در چین و هند میتوان یافت. پژوهشهایی نیز در همین بازار تهران صورت گرفته است که نشان میدهد معاملات بزرگ با همه افراد صورت نمیگیرد و هر کسی به راحتی نمیتواند معاملات بزرگ را انجام دهد. بلکه شبکهای شناختهشده وجود دارد که معاملات از طریق آنها صورت میگیرد که این همان سیستم اعتمادسازی است.
اما وقتی جوامع بزرگتر میشوند، دیگر سیستمهای پیشین کار نمیکنند چراکه شناخت شخصی به شدت کاهش مییابد بنابراین تشکیل سیستمهای عمومی مانند دولت به وقوع میپیوندد و سیستمهای ثبت و سیستمهای قضایی تشکیل میشود. این سیستمهای عمومی نااطمینانی ها را کاهش میدهند و به مبادلات، شکل نوینی میبخشند. حتی زمانی که با شخصی مبادله میشود و مثلاً از مغازه یا فروشگاههای آنلاین خرید صورت میگیرد، تردید در مورد انجام این کارها، لزوم مشورت با اقوام و آشنایان باتجربه در مورد خرید را کاهش میدهد چراکه اگر به هر دلیلی کالایی که خریداری میشود دارای مشکلاتی باشد، میتوان آن را به یک سیستم عمومی سپرد یا پس داد و همین که یک سیستم عمومی وجود دارد، مشکلاتی را که پیشتر در مورد فقدان اطلاعات ثبتی وجود داشته است، کاهش میدهد. مشکلاتی که پیشتر با عنوان مخاطرات اخلاقی یا انتخاب معکوس مورد استفاده قرار میگیرد.
نتیجه این مقدمه طولانی آن است که وقتی با یک سیستم اعتماد خصوصی یا سیستم اعتماد عمومی میتوان این نااطمینانی در مبادلات را کاهش داد، طبیعتاً تعداد مبادلات افزایش مییابد، بازارها شکل میگیرند و معاملات بزرگتر راحتتر امکان تحقق مییابند. بنابراین امکان اعتماد به سیستمهای خصوصی (در جوامع کوچکتر) یا سیستمهای عمومی (در جوامع بزرگتر) که میتوانند مشکلات احتمالی را با هزینه کم و نتیجه قابل پیشبینی رفع و رجوع کنند، بیشتر میشود. نتیجه قابل پیشبینی یعنی مثلاً اگر کسی خطایی را انجام داد و دزدی کرد، به سرعت و دقت مجازات متناسب بر او اعمال شود و مردم بتوانند عواقب کار درست و نادرست را به روشنی دریابند و معاملات و امور اقتصادی خود را نیز بر همان مبنا شکل دهند. بنابراین، کارکرد اعتماد در عرصه بینفردی و حتی در کل جامعه، کل حجم فعالیتهای اقتصادی در اقتصاد را شکل میدهد.
تفاوت الگوی اعتماد «مردم به مردم» و «مردم به حاکمیت» را چگونه میتوان تشریح کرد و چه کشورهایی را میتوان به عنوان بهترین و بدترین الگوی این دو نوع اعتماد معرفی کرد؟
مساله اعتماد مردم به مردم تا حد زیادی یک امر شخصی و مربوط به محیط پیرامون شخص است. اعتماد به اعضای خانواده، آشنایان، بستگان، همسایگان و... معمولاً وجود دارد. در توضیح امور اعتماد به افراد خانواده، درجاتی از مسائل مربوط به ژنتیک افراد نیز در آن دخیل است. به همین دلیل است که بعضاً گفته میشود اینکه افراد به دوستان یا آشنایان و خانواده خود اعتماد دارند، مبتنی بر این است که معمولاً انسانها به خانواده و دوستان خود کلک نمیزنند که اکولوژیستها ریشههای آن را مربوط به ژن انسان میدانند که به بقای انسان وابسته است. در عرصه جوامع کوچک، مساله اعتماد به این بازمیگردد که در آنجا انسانها دائماً با یکدیگر در مبادلات و معاملات گوناگون هستند و در واقع بازیهای تکرارشونده صورت میگیرد که اگر کسی یکبار خطا کند و دیگری را فریب دهد، دیگر از منافع جمعی محروم میشود. در نتیجه از منافع کوتاهمدت چشمپوشی میشود چراکه در جمع بودن، منافع بیشتری دارد. مثلاً اگر کسی یک خودرو ناکارآمد را به پسرخاله خود بفروشد، قطعاً با خاله خود نیز روبهرو خواهد شد و متعاقباً مادر خودش نیز در این داستان وارد میشود و حجمی از گلایه را بر سر شخص خاطی میریزند.
اما بزرگتر شدن جوامع، نقش افراد را کمرنگتر میکند چراکه برای مبادلات، سیستمهای عمومی وجود دارد. مثلاً در یک روستا یا یک شهر کوچک در ایران ممکن است رضایت افراد از یکدیگر بسیار مهم باشد و بهطور تاریخی نیز این مساله در فقدان حضور نهادهای دولتی مهم بوده است. با بزرگتر شدن جوامع و ایجاد سیستمهای جایگزین که تا حدی نسبت به گذشته کارآمدتر هستند و قابلیت پیشبینی دارند، میتوان به آنها اتکا کرد. وقتی از یک سیستم کوچک به سیستمی بزرگ کوچ میشود، در واقع گونهای بدهبستان صورت میگیرد. وقتی اعتماد بین انسانها مبنای معاملات و مبادلات قرار میگیرد، مساله این است که اطلاعات پنهان چگونه آشکار میشود. مثلاً در جوامع کوچک، اطلاعات به خاطر پیوندهای خانوادگی آشکار میشود در حالی که در جوامع بزرگتر وقتی از کسی خواسته میشود که برای شما کار بکند، میزان کم اطلاعات، بیشتر وابسته به میزان اعتماد است. وقتی این مسائل عمومی میشود، میتوان بدون مشکل، از خدمات بهرهمند شد. در این صورت، اگر سیستم درست کار کند، میتوان بدون مشکل از آن استفاده کرد اما آنچه مهمتر است، مربوط به زمانی است که سیستم درست کار نمیکند. بنابراین به شکلی یکدست نمیتوان کشوری را یافت که در آن همگی به یکدیگر یا به دولت بهطور کامل اعتماد کنند یا همگی اعتماد نکنند.
مثال تفاوت نیویورک و کپنهاگ نیز مصداق همین مساله است. در آمریکا، ایران یا هر کشور دیگری نیز همین رویه برقرار است که بهطور کلی مثلاً اگر در فرودگاه چیزی را گم کنید، نمیتوانید آن را پیدا کنید. در حالی که در همین کشورها و در جوامع کوچکتر آنها مثل شهرهای کوچک یا روستاها، درجاتی از امنیت و اعتماد را میتوان دید.
آیا ادبیات جدید تولیدشده در فضای آکادمیک، درباره نسبت اعتماد و رشد اقتصادی حرف تازه و شایان اهمیتی برای گفتن دارد؟ چه خلأهایی را در این میان میتوان رهگیری و برای پر کردن آنها اقدام کرد؟
با بررسی مقالات اخیر میتوانم بگویم که من هنوز به این باور نرسیدهام که ادبیات در این حوزه رشد کافی داشته که بتواند حقایق پایدار را ارائه کند. هنوز دادههای قابل اتکا در مورد مساله اعتماد و پیوند آن با اقتصاد، انباشت علمی کافی ندارد. مشکلاتی در این حوزه وجود دارد که همه متغیرهایی که بهطور مستقیم قابل اندازهگیری نیستند، مثل میزان خوشحالی، اعتماد و... از مواردی است که مثل پول یا GDP قابل اندازهگیری مستقیم نیستند. در نتیجه، تئوریهایی که بتواند این مسائل را در کنار هم قرار بدهد و مجموعهای را فراهم کند که بتوانیم بر اساس آن مسائلی را مورد آزمون قرار دهیم و آنها را پیشبینی کنیم، وجود ندارد. ادبیات مربوط به اعتماد و رشد اقتصادی کماکان ادبیات ضعیفی است. البته مقالات خوبی در موارد خیلی خاص مثلاً در مورد سرمایهگذاری در بورس و اعتماد به کارگزار وجود دارد که در چنین مدلهایی اثبات شده است که اگر درجاتی از اعتماد وجود داشته باشد میتوان درآمد بیشتری کسب کرد.
اما همین سری مقالات نیز اثبات میکنند که اگر اعتماد بیش از حد نیز وجود داشته باشد، ممکن است منجر به ضرر شود و بنابراین، اعتماد نیز دارای میزان بهینهای بوده که وابسته به متغیرهایی است که در حوالی آن مبادله صورت میگیرد. در نتیجه، بسیار شایان اهمیت است که در چه زمینهای تامل میشود و چه بازاری مورد مطالعه قرار میگیرد و دقیقاً منظور از اعتماد چه چیزی است. در مقالات اخیر، نتایج قابل اعتمادی با وجود ارائه تعاریف دقیق وجود دارد اما در مورد مقالاتی که در دهه 90 میلادی منتشر شده است و به یکی از آنها نیز در شماره پیشین تجارت فردا اشاره شده بود و مشابه آن نیز در برخی نشریات مورد استناد قرار میگیرد که آنها با جمعآوری برخی دادههای مربوط به اعتماد از کشورهای مختلف مانند دادههای موجود در World Value Survey گردآوری میشود و با انجام رگرسیون بر روی دادههای کشورهای گوناگون همراه با شاخصهایی مانند رشد اقتصادی و... است آنها را نمیتوان قابل اعتماد دانست. اینگونه مقالات معمولاً در ژورنالهای معتبر منتشر نمیشوند چراکه خیلی دقیق به این مسائل نمیپردازند. بهخصوص مقالاتی که در دهه 80 یا 90 و حتی در اوایل سال 2000 منتشر شدهاند به لحاظ اقتصادسنجی دچار مشکلات جدی هستند.
امروزه در ژورنالهای برجسته اقتصادی، Cross-country Regulation قابل پذیرش نیست چون مشکلات قابل توجهی دارد که قبلاً به آنها اهمیت داده نمیشد. بنابراین به نظر من، ادبیات این حوزه به نتیجهگیری مشخصی حتی در مبانی اصلی نیز نرسیده است و در سطح تئوری نیز حرف خاصی برای گفتن ندارد. پیشتر در سطح بازار، تئوریسینهایی ظهور کردند که مسائلی مانند وجود تعادل در بازار را تحت شرایط مشخص اثبات کردند. در میان خیل این تئوریها که سعی کردهاند مسالهای مانند اعتماد را با رشد اقتصادی در هم آمیزند، بهجز مسائلی که در مورد نهادگراها اشاره کردم، هنوز تئوری دقیق و مشخصی وجود ندارد. با این حال، من بسیار علاقهمند هستم که افرادی این تئوری را ارائه و گسترش دهند و راهی را بگشایند که بتوانیم مفهوم مبهم و وسیعی چون اعتماد را تعریف کرده و سپس آن را اندازهگیری کنیم و در نهایت، تئوریهایی را ایجاد کنیم که آنها را بتوان به رشد اقتصادی نیز متصل کرد.