نامهربان با زنان
چرا نابرابریهای جنسیتی علیه زنان در بازار کار تشدید شده است؟
نه آمارها خوشایند است نه اخبار. در روزگاری که جهان نقش زنان در توسعه را به رسمیت شناخته و میکوشد با هر ترفندی موانع پیشروی مشارکت آنان در تمامی عرصهها را از میان بردارد، ما همچنان نظارهگر نابرابریهای بسیار، در مورد نیمی از جمعیت کشور هستیم. در گزارشی میخوانیم که دستمزد زنان آستارا ماهی 400 هزار تومان بیشتر نیست! چیزی فراتر از مفهوم زیرخط فقر. گزارش دیگری میگوید که زنان هنگام، اقتصاد جزیره را میگردانند اما از مجوز ماهیگیری محروماند، زیرا زناند. در آخرین رتبهبندی بانک جهانی در شاخص «کسبوکار زنان و قانون» در میان 189 کشور جهان رتبه 181 را کسب میکنیم و تا قعر جدول فرو میافتیم. قانون کشور از سه مولفه امکان جابهجایی، قوانین مربوط به ازدواج و آغاز یک کار نمره صفر دریافت میکند؛ یعنی حتی قوانین هم زنان را از بازار کار دور نگه میدارد!
نه آمارها خوشایند است نه اخبار. در روزگاری که جهان نقش زنان در توسعه را به رسمیت شناخته و میکوشد با هر ترفندی موانع پیشروی مشارکت آنان در تمامی عرصهها را از میان بردارد، ما همچنان نظارهگر نابرابریهای بسیار، در مورد نیمی از جمعیت کشور هستیم. در گزارشی میخوانیم که دستمزد زنان آستارا ماهی 400 هزار تومان بیشتر نیست! چیزی فراتر از مفهوم زیرخط فقر. گزارش دیگری میگوید که زنان هنگام، اقتصاد جزیره را میگردانند اما از مجوز ماهیگیری محروماند، زیرا زناند. در آخرین رتبهبندی بانک جهانی در شاخص «کسبوکار زنان و قانون» در میان 189 کشور جهان رتبه 181 را کسب میکنیم و تا قعر جدول فرو میافتیم. قانون کشور از سه مولفه امکان جابهجایی، قوانین مربوط به ازدواج و آغاز یک کار نمره صفر دریافت میکند؛ یعنی حتی قوانین هم زنان را از بازار کار دور نگه میدارد!
اندکی بعد در شاخص جهانی شکاف جنسیتی با شش پله تنزل مقام به رتبه 148 جهان بسنده میکنیم؛ زیرا در زیرشاخصهای توانمندسازی سیاسی و فرصت مشارکت اقتصادی نمره قابل قبولی کسب نکردهایم. رتبه ایران از نظر فرصتها و مشارکت اقتصادی در این شاخص 147 برآورد شده است. به گفته مدیرکل امور بینالملل معاونت زنان و خانواده ریاستجمهوری، میانگین دستمزد زنان در بازار کار یکپنجم مردان است! این البته یافته گزارش مجمع جهانی اقتصاد از شکاف جنسیتی نیز هست که ایران را از نظر میزان درآمد زنان در رده 149 دنیا قرار میدهد.
از گزارشها و شاخصها که بگذریم، نرخ بیکاری و شکاف دستمزدی ناامیدترمان میکند. بر اساس گزارش مرکز آمار و اطلاعات راهبردی در سال گذشته سهم مردان از تمام مشاغل مزد و حقوقبگیر، چهار برابر بیش از زنان بوده است. گزارش مرکز آمار ایران نیز نشان میدهد که در بهار ۹۸، جمعیت فعال مردان به نسبت بهار ۹۷ بیشتر شده اما جمعیت فعال زنان، ۱۷۰ هزار نفر پایین آمده است. این آمار را در کنار نرخ مشارکت اقتصادی 1 /16درصدی زنان در مقایسه با مشارکت 60درصدی مردان بگذارید.
میتوان فرض کرد رکود اقتصادی و کمبود منابع مالی سبب شده زنان به نخستین گروه از تعدیلشدگان بخشهای مختلف اقتصاد بدل شوند. فرض دیگر هم آن است که حقوق و دستمزدهای پیشنهادی به آنان آنقدر پایین بوده که عطای کار را به لقایش بخشیدهاند و خانهنشینی را به کار پرزحمت کمدستمزد ترجیح دادهاند. بیتردید به پژوهشهای گستردهای نیاز است تا دریابیم چرا هر سال در شاخصهای مشارکت اقتصادی زنان به قعر جدول سقوط میکنیم. شکاف جنسیتی دستمزد تنها یکی از عوامل است.
پژوهشی که پیرامون بررسی عوامل موثر بر تبعیض جنسیتی دستمزد در ایران انجام شده نشان میدهد متوسط بالاتر تحصیلات در بین زنان شاغل، موجب کاستن از شکاف جنسیتی دستمزد در بین شاغلان کشور شده، با این حال تبعیض جنسیتی دستمزد برای کار و میزان تحصیلات برابر، به میزان چشمگیری وجود دارد. این پژوهش همچنین پیشنهاد میکند شکاف جنسیتی دستمزد در بخش خصوصی بیش از بخش عمومی است. با توجه به اینکه بخش خصوصی سهم قابل توجهی از اشتغال را دربر دارد، هم دستمزد کمتری پرداخت میکند و هم در مقایسه با بخش عمومی شکاف جنسیتی بیشتری در پرداخت دستمزدهای این بخش وجود دارد.
آنچه غیرقابل کتمان است، بازار کار ایران با زنان مهربان نیست. با وجود آنکه زنان فرصتهای بیشتری برای ادامه تحصیل پیدا کردهاند، کلید مدرک نتوانسته قفل درهای بازار را به رویشان باز کند؛ و چهبسا با تشدید رقابت حتی مجرای ورودشان به مشاغل دلخواه را تنگتر و دستمزدها را کمتر کرده است. این پدیده البته مختص ایران نیست. در اتحادیه اروپا نیز زنان 16 درصد کمتر از مردان (برای کار مشابه) حقوق میگیرند و در آمریکا حقوق زنان 75 سنت در برابر هر یک دلار حقوق مردان است! مجمع جهانی اقتصاد میگوید 257 سال طول میکشد تا دستمزد زنان با مردان برابر شود. بازار کار اما، چرا تا این اندازه زنستیز است؟
پشت سد هنجارهای اجتماعی!
گرچه در دهههای گذشته در سراسر جهان میلیونها زن وارد بازار کار شدهاند و دستاوردهای زیادی نیز در حوزه آموزش و تحصیلات عالی داشتهاند اما شکاف درآمد میان زنان و مردان همچنان باقی است. منتقدان البته میگویند آمارها، مدرک متقنی برای اثبات تبعیض اقتصادی علیه زنان نیستند زیرا عوامل دیگری به جز جنسیت وجود دارند - مانند سالهای تحصیل، تجربه کاری، موقعیت
مکانی - که میتوانند بر درآمد تاثیر بگذارند. آنها معتقدند شکاف درآمدی ناشی از انتخابهای اختیاری زنان و مردان، به ویژه انتخاب نوع کار است. البته بیتردید تفاوتهای شغلی نیز موثرند؛ مطالعات نشان میدهند نوع شغل و صنعت تقریباً در نیمی از شکاف جنسیتی درآمد اثرگذار است.
اما این گزارهها نمیتواند پتانسیل تبعیض جنسیتی در کاهش درآمد زنان را انکار یا توجیه کند چراکه نابرابری جنسیتی فقط در سیستم پرداختی کارفرمایان رخ نمیدهد. این نابرابری در تمام مراحلی که زنان در بازار کار طی میکنند، وجود دارد. به بیان سادهتر اگر زنان وارد مشاغل با دستمزد پایین و زنانه میشوند، این تصمیم ناشی از تبعیضها، هنجارها و سایر نیروهایی است که زنان بر آنها کنترلی ندارند.
کسانی که میکوشند شکاف جنسیتی دستمزد را کمرنگ جلوه دهند مدعی هستند زنان خودخواسته مشاغلی را انتخاب میکنند که دستمزد پایینی دارد زیرا به سمت کارهایی میروند که بهطور کلیشهای زنانه تصور میشود. اما مطالعات حاکی از آن است که حتی زمانی که مردان و زنان در یک موقعیت شغلی قرار دارند- چه آرایشگر یا خیاط باشند و چه مهندس کامپیوتر یا معمار- مردان بهطور متوسط بیشتر از زنان درآمد دارند. به علاوه هنجارها و بستر فرهنگی جنسیتزده خود عاملی است که آنان را به سوی انتخاب مشاغل زنانه میراند. برای مثال «انتظارات» عامل مهمی است که به شکاف جنسیتی دستمزد دامن میزند. دختران از همان سالهای نخستین زندگی به مشاغل نگاه جنسیتی پیدا میکنند زیرا در سنی که تاثیر والدین زیاد است، آنها اغلب از پسران خود انتظار دارند که به حوزه علم، تکنولوژی، مهندسی و ریاضیات (STEM) وارد شوند. نتیجه کاملاً واضح است. میخواهم بگویم محروم ماندن زنان از فرصتهای شغلی بهتر، در خلأ اتفاق نمیافتد. عوامل زیادی وجود دارد که دختران را از ورود به حوزههای فنی و پردرآمدتر بازمیدارد.
عامل دیگر پشیمانی زنان از ورود به برخی مسیرهای شغلی، فرهنگ خاص حاکم بر صنایع است. حتی برای دخترانی که مسیر علم و تکنولوژی را برمیگزینند، اگر کارفرمایان هر صنعت محیطی غیردوستانه برای زنان فراهم کنند سهم زنان در این مشاغل محدود خواهد بود. مطالعهای که در سال 2008 در ایالاتمتحده آمریکا انجام شد نشان داد 52 درصد از زنان کاملاً مجرب در شرکتهای SET (علوم، تکنولوژی و مهندسی) کار خود را به دلیل محیط خصومتآمیز و فشارهای شغلی ترک کردهاند. فشارهای شغلی در این مطالعه نیاز به 100 ساعت کار در هفته، در دسترس بودن 24ساعته و کار در شیفتهای کاری متعدد تعریف شده بود. حتماً میدانید که در مقایسه با مردان زنان دو برابر بیشتر درگیر مسوولیتهای خانگی هستند و دو برابر بیشتر، وقت صرف نگهداری از اعضای خانواده میکنند. به دلیل هنجارهای فرهنگی از این دست، آنها قادر نخواهند بود فشارهای شغلی زیاد را با مسوولیتهای خانگی تطبیق دهند. اگر میخواهید بدانید شرایط برای زنان تحصیلکرده تا چه اندازه سختتر است باید بگوییم 51 درصد از زنان همان مطالعه پس از ترک شغل، کلاً آموزشهای تخصصی SET خود را رها کردهاند.
داستان انتخاب عقلانی
مخالفان وجود شکاف جنسیتی دستمزد استدلال دیگری هم دارند. آنها میگویند زنانی که سخت کار میکنند و به بالاترین درجه حرفهای میرسند ثمره این تلاش را خواهند دید. اما در واقعیت شکاف دستمزد برای کسانی که درآمد بالاتری دارند حتی بیشتر نیز هست. مطالعات نشان میدهد زنانی که در صدک 95 دستمزد قرار دارند در مقایسه با زنانی با درآمد کمتر، شکاف دستمزد بیشتری را تجربه میکنند.
این بار نیز شکاف جنسیتی دستمزد در میان زنان پردرآمد ناشی از سوگیری جنسیتی است. کلودیا کلدوین، اقتصاددان هاروارد در تبیین این موضوع میگوید: بنگاههایی که دستمزد بالایی پرداخت میکنند سیستم پرداختی دارند که بهطور نامتناسب به افرادی که ساعات طولانی و در روزهای خاص کار میکنند، پاداش میدهد. این یعنی اگر بهرهوری زنان و مردان به ازای هر ساعت برابر باشد افرادی که -در عمل مردانی که- بیشتر اضافهکاری میکنند یا در روزهای کاری هم میتوانند در خدمت بنگاه باشند حقوق بیشتری دریافت میکنند.
واضح است که چرا این سیستم به ضرر زنهاست. هنجارهای اجتماعی و انتظارات، فشار بیشتری بر زنان وارد میکند تا سهم عمده کارهای خانگی را برعهده بگیرند. بنابراین همراهی با این خواستههای شغلی برایشان ناممکن است. هرقدر حضور در ساعات طولانی و روزهای تعطیل، برای ارتقای شغلی یا درجا زدن تعیینکنندهتر باشد، این زنان هستند که متضرر میشوند و این نابرابری در یک چرخه معیوب تشدید هم میشود. خانوادهای را در نظر بگیرید که هر دو زوج شغل مشابهی دارند. اگر سیستم پرداختی کارفرما بر مبنای نابرابری شکل گرفته باشد زن، اولین کسی است که از شکاف دستمزد رنج خواهد برد. بنابراین برای زوجین عقلانی به نظر میرسد که شغل مرد در اولویت قرار گیرد و زن به امور خانه برسد.
البته بدیهی است که اغلب زنان در صنایع زنانه با دستمزد کم مشغول به کار هستند. پرستاری، آموزش و خدمات خانگی از این جملهاند. اما مطالعات پیشنهاد میکند که زنان بر مبنای موانع موجود، دست به انتخاب عقلانی میزنند. آنها میبینند که اگر وارد حوزه کارهای مردانه هم بشوند باز هم شاهد افزایش قابل توجهی در دستمزد خود نخواهند بود. البته موارد استثنا هم وجود دارد. با این حال اگر زنان در مشاغل زنانه وارد حوزههایی شوند که در سلطه مردان است باز هم نسبت به زنان حاضر در مشاغل زنانه باید انتظار دستمزد کمتری داشته باشند. این اصل در تمام موارد صدق میکند به جز زنانی که تحصیلات بالاتری دارند و احتمالاً در حوزههای مردانه درآمد بیشتری خواهند داشت. بهطور خلاصه انتخاب شغل تا حد زیادی تحت تاثیر موانع موجود قرار دارد که غالباً جنسیتی و مبتنی بر نظام پرداخت دستمزد هستند.
این شرایط ممکن است حتی رو به وخامت بگذارد؛ وقتی زنان بیشتر و بیشتری وارد یک حوزه میشوند متوسط دستمزد آنان در آن حوزه در مقایسه با سایر حوزهها رو به کاهش میگذارد. مطالعهای که در سال 2009 در ایالاتمتحده انجام شد نشان میدهد هر قدر زنان بیشتری به یک صنعت وارد شوند پرداختها در آن صنعت تا 10 سال بعد همچنان پایین باقی خواهد ماند. محققان این مطالعه بر پدیده «کاهش ارزش» (Devaluation) تاکید میکنند، بدین معنا که نسبت زنان در یک موقعیت شغلی بر دستمزدها در آن صنعت اثر میگذارد زیرا کار زنان اغلب «کمارزش» تلقی میشود. برنامهنویسی کامپیوتر مثالی است از یک بازار که در آغاز، بیشتر کاری زنانه تلقی میشد و توسط منشیها صورت میگرفت. در دهههای اخیر که این حرفه تخصصی و فنیتر شد، به حوزهای مردانه تغییر پیدا کرد. وقتی مردان وارد این حرفه شدند دستمزدها نیز افزایش یافت. در نقطه مقابل وقتی زنان به شغل پارکبانی ورود کردند پرداختها در این بازار به شدت سقوط کرد!
مشکل دیگری که بازار کار را با زنان نامهربان کرده، آن است که اغلب مشاغلی که به دلیل نیروهای بازار، دستمزد در آنها پایین است ولی از مزایای اجتماعی خوبی برخوردارند به بازار کار زنانه تبدیل میشوند. مثالی از این دست مشاغل، آموزگاری، پرستاری و مراقبت از کودکان است که درآمد کمی دارند اما به دلیل مزایایی نظیر بیمه مورد استقبال زنان قرار میگیرند. مطالعات نشان میدهد اگر شکاف جنسیتی دستمزد در این حوزهها بسته شود و درآمد زنان و حرفهایگرایی در این بخشها بالا رود، نهفقط زنان که جامعه و اقتصاد نیز برندگان واقعی خواهند بود.
قربانیان رکود اقتصادی
صرف نظر از عواملی که در شرایط عادی هم مانع از ورود برابر زنان به بازار کار و دریافت دستمزدهای عادلانه و برابر میشود، بحران و رکود اقتصادی سدها و موانع بیشتری را مقابل مشارکت اقتصادی زنان علم میکند. این یافته مطالعاتی است که پس از بحران بزرگ کوشیدند تا نشان دهند بیکاری، بیش از مردان، سبب خروج زنان از بازار کار شده است. در سال 2012 مقاله تاملبرانگیزی که بانک فدرالرزرو کانزاس سیتی منتشر کرد نشان میداد کاهش 60درصدی مشارکت مردان از سالهای 2007 تا 2011 ناشی از روند طبیعی کاهش مشارکت بوده است. یعنی چه بحران رخ میداد چه نه، وقوع آن در تداوم کاهش تدریجی فرصتهای شغلی محتمل بود. در مقابل کاهش مشارکت زنان در بازار کار در مدت مشابه مستقیماً به «رکود چرخه بازار کار» نسبت داده شد؛ پدیدهای که ناشی از بحران اقتصادی بود.
اما چرا رکود، زنان را شدیدتر از مردان از بازار کار میراند؟ زیرا وقتی بازار کار بیثبات باشد کارهای غیررسمی خارج از بازار برای زنان کارایی بیشتری پیدا میکند. به بیان سادهتر، کارهای خانگی به ویژه مراقبت از فرزندان در چنین شرایطی ارزش بیشتری مییابد. واقعیت آن است که تفاوت بین کار کردن و نکردن برای زنان کمدرآمد اندک است اما سرمایه انسانی مردانه غالباً در راستای نیازهای بازار تخصصی شده است؛ به عبارتی برای کارهای بیرون از خانه.
اجازه دهید با مثالی بحث را روشن کنیم. وقتی والدین سعی میکنند هزینهها را کاهش دهند جای تعجب نیست که هزینه نگهداری از بچهها و سالمندان در فهرست صرفهجوییها قرار میگیرد. جای تاسف آنکه بیشتر زوجها این هزینه را در برابر درآمد یک زن ارزیابی میکنند و نتیجه آشکار است. بسیاری از مادران تصمیم میگیرند که ماندن در خانه و تمرکز بر امور خانواده از بیرون رفتن و تلاش برای یافتن یک شغل در یک اقتصاد آشفته، مقرون به صرفهتر است. این به ویژه در مورد زنان کمدرآمد صدق میکند. مادرانی که خانهنشین میشوند به احتمال زیاد زنانی با تحصیلات اندک و فاقد مهارتهای شغلی هستند که نتوانستهاند شغلی بیابند که درآمد کافی برای سپردن بچهها به مهد کودک را فراهم کنند. رکود اقتصادی این تصمیم را به شیوه دیگری هم سختتر میکند. پرداخت حق مراقبت از کودکان به یک فانتزی تبدیل میشود و در بخش خصوصی زنانی که برای زایمان یا دوران شیردهی از بازار خارج میشوند دیگر روی کار را نمیبینند؛ آنها با نیروهای کارآمدتری که اغلب مرد هستند جایگزین میشوند.
یکی دیگر از یافتههای مطالعات آن است که بخشی از زنان در دوران رکود اقتصادی به دلیل پایین بودن دستمزدها از بازار کار خارج میشوند تا ادامه تحصیل دهند. این قصد- حال برای یافتن موقعیت بهتر ازدواج یا شغل مناسبتر- الزاماً به بهبود شرایط شغلی و دستمزد منجر نمیشود. زنان تحصیلکرده حتی بیشتر از سایرین پشت درهای بسته بازار کار راکد باقی میمانند. مهمتر از این همه، آنگونه که مطالعات نشان میدهد در یک اقتصاد بیثبات احتمال آنکه هنگام کوچک شدن یک بنگاه زنان اخراج شوند، بیش از مردان است.
بپذیریم یا نه، نابرابری در مشارکت اقتصادی و شکاف جنسیتی دستمزد به ویژه در دوران رکود اقتصادی واقعیتی انکارناپذیر است. درآمد کم و هزینههای بیشتر بدین معناست که زنان با بحرانهای متعددی روبهرو میشوند. این بحرانها که اغلب خطرات مستقیمی روی الگوی مصرف خانوار دارند زنان را بیش از مردان متاثر میکنند. توان تهیه مواد غذایی با از دست دادن شغل یا کاهش درآمد بسیار محدود میشود. در این شرایط زنان برای تامین غذای فرزندان، حتی سهم غذای خود را کاهش میدهند یا به دلیل شرایط نااطمینانی، با افزایش خشونت از سوی همسرانشان روبهرو میشوند. پیامد دیگر بیکاری زنان، ترک تحصیل دختران است؛ آنها در خانه میمانند تا اندک بودجه باقیمانده خانوار صرف تحصیل پسران شود! این پیامدهای نامطلوب را در کنار عاقبت جامعهای قرار دهید که یک بال توسعه آن شکسته یا ناتوان است!
زمانی میتوانیم از حقوق بشر برای کار، آموزش، بهداشت و تغذیه کافی سخن بگوییم که بتوانیم به نابرابریهای مبتنی بر جنسیت پایان دهیم. ساختار اجتماعی که در آن زنان «مراقبتکننده» و مردان «نانآور» تلقی میشوند برای این حقوق اساسی آسیبزاست. به نظر میرسد اگر عزمی برای برداشته شدن موانع اجتماعی و فرهنگی وجود ندارد ناشی از آن است که نقش زنان در توسعه را باور نکردهایم. توسعه در ایران نیمه کمتر شناختهشدهای دارد: زنانی که به خودباوری و دگرباوری نیازمندند تا جایگاه واقعی خود را در اقتصاد پیدا کنند. این مسیر نهفقط به سیاستهای حمایتی دولت، که به تغییر باورها و نگرشهایی نیاز دارد که سالهاست زنان را مسوول کارهای بیدستمزد خانه میداند، آنها را به نقشهای تعریفشده خاصی محدود میکند و از نظر اجتماعی و اقتصادی در فرودست قرار میدهد.