شناسه خبر : 33017 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

مردم تنگدست

علی مزیکی از فشار ناکارآمدی اقتصاد به قشر آسیب‌پذیر می‌گوید

علی مزیکی معتقد است کارایی اقتصاد در ایران پایین آمده است و دولت در کنترل اقتصاد محدودتر شده است. در این شرایط مردم تنگدست‌تر شده‌اند. این اقتصاددان معتقد است از آنجا که قشر مرفه راحت‌تر با سیاست‌های جدید تطبیق پیدا می‌کنند، دهک‌های پایین درآمدی که در طول سال‌ها وابستگی بیشتری به کالاهای یارانه‌ای پیدا کرده‌اند، بیشترین آسیب را از کاهش یارانه‌ها می‌بینند.

مردم تنگدست

علی مزیکی معتقد است کارایی اقتصاد در ایران پایین آمده است و دولت در کنترل اقتصاد محدودتر شده است. در این شرایط مردم تنگدست‌تر شده‌اند. این اقتصاددان معتقد است از آنجا که قشر مرفه راحت‌تر با سیاست‌های جدید تطبیق پیدا می‌کنند، دهک‌های پایین درآمدی که در طول سال‌ها وابستگی بیشتری به کالاهای یارانه‌ای پیدا کرده‌اند، بیشترین آسیب را از کاهش یارانه‌ها می‌بینند. به اعتقاد او ایجاد برنامه‌های رفاهی برای این قشر نیاز به بررسی‌های علمی و آکادمیک و برنامه‌ریزی منسجم دارد. مزیکی با بیان تجربه‌های گذشته می‌گوید چشم‌انداز مثبتی که در شرایط فعلی وجود دارد این است که تجربه نشان داده معمولاً دولت‌های ایران تحت فشار و در شرایط بحرانی بهتر عمل می‌کنند و ممکن است به کارشناسان رجوع کنند و سیاست‌های علمی‌تری در پیش بگیرند.

♦♦♦

آیا دولت در شرایطی قرار دارد که بتوان گفت تنگدست‌تر شده و از انجام وظایف اصلی خود ناتوان شده است؟

ابتدا باید گفت مفهوم تنگدستی دولت مبهم است. به زبان ساده به هر حال دست تمام دولت‌ها در جیب مردمشان است و تنگدستی دولت بی‌معناست. در حقیقت بهتر است بگوییم مردم تنگدست‌تر شده‌اند یا کارایی اقتصاد پایین‌تر آمده است و کمتر کارآمد است.

این‌گونه پرسش‌ها باید بسیار دقیق طرح شود و در پاسخ به آن باید به مباحث علمی و تئوری‌های آکادمیک رجوع شود، نه اینکه به‌طور کلی پاسخ داده شود. به نظر می‌رسد در حال حاضر اتفاقی که افتاده این است که (به دلایل مختلف که در جای خود می‌توان به آن دلایل پرداخت) دولت در کنترل اقتصاد محدودتر شده است. بهتر است این‌طور بگوییم. یکی از مواردی که دولت در آن محدودتر شده است کنترل شوک‌هاست، مورد دیگر این است که ایده‌های حکومت بر سر راه کارایی و توانمندی آن قرار گرفته است. مثلاً می‌خواهد ایده‌هایی را پیگیری کند که خود آن ایده دوباره کارایی حکومت را کاهش می‌دهد.

البته دولت‌های ایران نشان داده‌اند که در شرایط سخت بهتر عمل می‌کنند. به‌خصوص در مواقعی که در شرایط بحرانی هستیم بهتر از درآمد نفتی خود حفاظت می‌کنیم درست‌تر هزینه می‌کنیم. مثل خانواده‌ای که چون قبلا  در رفاه بوده و دستش در خرج کردن باز بوده است، پدر خانواده ریخت‌وپاش می‌کرده است، اما وقتی در شرایط سخت قرار می‌گیرد سعی می‌کند بهتر هزینه‌ها را مدیریت کند. این مساله ممکن است به صورت خودکار به وقوع بپیوندد. در مورد دولت هم همین است. بسیار جالب است، مثلاً در مورد رجوع به راهکارهای علمی و آکادمیک، پیش‌تر مراجعه می‌کنند که کار علمی انجام شود که یک سیاست رفاهی خاص را چطور می‌توان اعمال کرد. چرا چنین اتفاقی افتاده است؟ به این خاطر که سیاستگذار مستاصل شده است و حالا که کم آورده دست از حرف‌های قبلی خود مبنی بر اینکه مطالعات آکادمیک کارایی ندارد و دردی دوا نمی‌کند برداشته است. چون دست دولت به جایی بند نیست به سراغ محقق آمده است تا نظر او را جویا شود، چون متوجه شده است که شخص دیگری نمی‌تواند به او کمک کند.

معمولاً دولت‌ها وقتی وضع مالی خوبی دارند می‌گویند دانشمندان و کتاب خوانده‌ها مساله ما را نمی‌فهمند، ولی وقتی گیر می‌افتند به همان‌ها مراجعه می‌کنند. دولت باید آینده‌نگر باشد که در شرایط مساعد اقتصادی هم به این فکر بیفتد نه اینکه مانند فردی که تنها در موقع بیماری سراغ پزشک برود. در واقع دولت باید پیشگیری کند. ممکن است خود پایین آمدن کارایی اقتصادی تا این حد باعث شود سیاستمداران کار درست‌تری انجام دهند و بازدهی افزایش یابد. اما چیزی که من آن را یکی از موانع کارآمدی اقتصاد می‌دانم این است که آنچه مانع خارج شدن از وضعیت فعلی است، ایده‌های ماست. ایده‌ها و بایدها و نبایدها مانع انعطاف‌پذیری ما می‌شود. اگر انعطاف‌پذیر باشیم راحت‌تر می‌توانیم از این شرایط گذرکرد. گاهی مشکل خود ایده‌هاست.

 چه ایده‌هایی؟

برخی جاها پیاده کردن برخی ایده‌ها پرهزینه است. من سیاستمدار نیستم، ولی مثلاً در اوایل روی کار آمدن ترامپ به نظر می‌آمد پافشاری روی یک چیزهایی بی‌مورد باشد. فرضاً روحانی یا ظریف با ترامپ عکس می‌انداخت، چه اشکالی پیش می‌آمد؟ اینکه بگوییم نمی‌خواهیم با آمریکا کاری داشته باشیم برای ما هزینه دارد و هزینه آن شاید این است که مردم در مضیقه باشند. اینکه چقدر می‌خواهیم از اولی بگذریم تا به دومی نرسیم تصمیم سیاستگذار است. این است که می‌گویم پافشاری روی برخی ایده‌ها بیشتر فشار می‌آورد و باید انعطاف‌پذیر باشیم.

 معتقدید در مورد ایده‌های اقتصادی دولت همین‌طور رفتار کرده است؟

بله. مثلاً در مورد گرانی بنزین. یک دفعه می‌گوییم می‌خواهیم این کار را انجام دهیم و از هیچ کس هم نمی‌پرسیم. این یعنی هر چیزی که می‌گوییم باید بشود. انعطاف‌پذیر نبودن در قبال مردم باعث می‌شود بازدهی پایین بیاید. این مساله اثرات روانی هم دارد. مثلاً اگر یک کارفرما نظر کارگر را اعمال نکند و هر کاری بخواهد انجام دهد، هر اقدام اثر بد روانی روی او برجا می‌گذارد و باعث کاهش کارآیی کارگر می شود. ولی حتی اگر همان کار را بکند اما با کارگر مشورت کند، کارگر تصور بهتری دارد، حتی اگر کارفرما بگوید می‌خواهم حقوق تو را به فلان دلیل کم کنم.

اگر با دنیا و مردم خودتان انعطاف‌پذیری داشته باشید کارایی بالا می‌رود و توانمندتر می‌شوید. اگر نتوانید فشار بیشتر می‌شود و مساله ما این می‌شود که «عده‌ای برای تأمین معیشت خود در استیصال هستند و حالا چه باید بکنیم» که در این زمینه هم دولت ما بسیار ناکارآمد است؛ به این خاطر که سال‌ها برنامه‌ریزی صورت نگرفته است. این‌طور نیست که یک ‌دفعه بگوییم سیستم را عوض می‌کنیم. سیستم تامین اجتماعی برای کمک به فقرا یا محرومان باید سال‌ها کار کرده باشد تا الان بتواند گروهی را زیرمجموعه خود قرار دهد و وقتی تحت شرایط بد قرار می‌گیرد، اقشار آسیب‌پذیر خیلی تحت فشار قرار نگیرند. سیستم تامین اجتماعی و وزارت رفاه ما چنین بدنه‌ای ندارد. گاهی ممکن است تحت فشار، دولت متوجه شود نمی‌توان مردم را زیر فشار قرار داد و تصمیم بگیرد انعطاف‌پذیر شود.

بخش تلخ ماجرا این است که دولت‌های خارجی هم بر این نظرند که ما پیش‌برنامه‌ریزی نداریم و حتماً باید تحت فشار قرار بگیریم که اقدامی انجام دهیم. پس راهی که پیش‌روی آنها قرار می‌گیرد هم همین است که ما را تحت فشار قرار دهند و چون هزینه‌ای برای آنها ندارد این کار را می‌کنند. منافع ما برای آنها مهم نیست و فقط به فکر منافع خود هستند، اما باید ابزاری در اختیارشان بگذاریم که بدون اینکه ما را تحت فشار قرار دهند وارد گفت‌وگو شویم.

 با توجه به حجم بالای یارانه‌های قیمتی پنهان، آیا دولت همچنان می‌تواند نظام کنونی یارانه‌ای را ادامه دهد؟

مشکل همین جاست که حتماً باید کار به جایی برسد که مجبور شویم انجام دهیم. در مورد گرانی بنزین هم دولت مجبور شد. اینکه روش اشتباه بود مسلم است، اما به هر حال دولت تحت شرایطی قرار گرفت که دید نمی‌تواند همان وضع را ادامه دهد و مصرف هم به صورت فزاینده رشد می‌کرد و مشکل‌ساز می‌شد. پاسخ به این پرسش نیاز به بررسی علمی و آکادمیک دارد که ببینیم در چه حوزه‌ای می‌توان چه اقدامی کرد. فرضاً به این نتیجه برسیم که نمی‌توان یارانه داد یا قیمت بنزین مثلاً پنج هزار تومان باشد سوال اساسی‌تر این است که چطور باید این قیمت را زیاد کرد؟ دانشجوی لیسانس اقتصاد حتی مردم عادی هم می‌فهمند نمی‌شود قیمت را این‌گونه نگه داشت، اما کیفیت حکومت‌داری به فهم این موضوع نیست؛ به این است که طرح را با چه کیفیت و هزینه‌ای اجرا و عملیاتی کند که نیاز به برنامه‌ریزی و درس گرفتن از گذشته خود و کشورهای دیگر دارد.

 در بسیاری از کالاها این یارانه پنهان وجود دارد، اما چطور باید از این وضعیت خارج شد؟ مساله مهم دیگر این است که اگر خارج هم شدیم چه کار کنیم که دوباره به وضع اول برنگردیم؟ ما در اواخر دهه ۸۰ هم افزایش قیمت داشتیم، اما دوباره به وضعیت قبل برگشتیم پس سیاست اشکال داشته است. اول باید دید اشکال چه بوده است. اتفاقاً در این زمینه مطالعه صورت گرفته و بحث شده است، اما باید توجه کرد. فقط مطالعه آکادمیک می‌تواند کمک‌کننده باشد. مخالفان اشتباه می‌کنند، چون چارچوب دیگری وجود ندارد. هیچ کس نمی‌تواند بگوید راهکار دیگری وجود دارد.

 اینکه شما بر مطالعه آکادمیک تاکید دارید ممکن است بخشی از حکومت بگویند الان وضعیت امنیتی است و باید راهکار دیگری در پیش گرفت.

حتی وقتی وضعیت کشور امنیتی باشد بازهم می‌توان مطالعه آکادمیک انجام داد و فهمید راهکار چیست، چون مطالعه آکادمیک بدون جهت‌گیری نسخه می‌دهد. اگر سیاستگذار می‌خواهد موفق باشد باید به این سو برود. البته مطالعه آکادمیک ادعا نمی‌کند به شما جواب نهایی می‌دهد بلکه ادعا دارد درجه محنت شما را می‌تواند کم کند و راه دیگری نیست.

 اگر دولت در شرایط فعلی که مشکلات اقتصادی شدید است از یارانه‌ها بکاهد کدام قشر بیشتر متضرر می‌شود؟

مشکل بزرگی که وجود دارد این است که وقتی به سمت این سیاست می‌روید طبقه بهتر و مناسب‌تر می‌تواند پاسخ سیاست را بدهد. اتفاقاً قشر ضعیف‌تر نمی‌تواند واکنش نشان دهد. برخی مدعی‌اند پولدارها بیشتر بنزین مصرف می‌کنند. سال ۸۲ که ما دانشجو بودیم همین حرف را می‌زدیم، ولی فرق می‌کرد. در آن زمان قشر آسیب‌پذیر راحت‌تر می‌توانست خود را تغییر دهد، ولی الان نوع زندگی و شیوه مصرف مردم بیشتر به کالای یارانه‌ای مثل سوخت وابسته شده است. دولت هم هیچ سرمایه‌گذاری برای جایگزینی آن نکرده است و قشر آسیب‌پذیر مجبور است مثلاً بنزین گران را هم استفاده کند. مشخص است قیمت‌ها را زیادتر کنید فرد پربازده‌تر عمل می‌کند، ولی فردی که با موتور فرسوده خود کارهایش را انجام می‌دهد یا یک مسافربر شخصی چه جایگزینی دارد؟ ثروتمندی که با خودرو کم‌مصرف خود بنزین زیادی مصرف می‌کند وقتی بنزین گران شود مصرف خود را کاهش می‌دهد و بازدهی در کل افزایش می‌یابد، اما طبقه پایین تحت فشار شدید است. اگر سال ۱۳۹۳ قیمت بنزین ۱۵۰۰ می‌شد قشر آسیب‌پذیر هم راحت‌تر خود را منطبق می‌کرد، ولی وقتی الان سه برابر می‌شود آنچنان فرد در طبقه کم درآمد به مصرف بنزین وابسته است که زندگی برای او غیرممکن می‌شود. در اعتراضات اخیر، در شمال شهر خبری نبود. چون مثلاً افزایش ۴۰۰ هزارتومانی هزینه در ماه برای او ناچیز است، اما یک‌سوم حقوق کارگری است که در حاشیه شهر زندگی می‌کند و باید خرج رفت‌وآمد کند.

 آیا دولت می‌تواند بار فشار این دوره را به طبقات مرفه و آسیب‌‌ناپذیر منتقل کند نه قشر آسیب‌پذیر؟

مساله اصلی همین است. اینکه چه باید کرد نیازمند برنامه‌ریزی و مطالعه آکادمیک است. باید سرمایه‌گذاری انجام می‌شد که نشد. الان باید دوباره مطالعه کنیم که در چنین شرایطی چه باید کرد. راه‌حل فی‌البداهه وجود ندارد. برخی همیشه فکر می‌کنند یک دفعه راه‌حلی ارائه می‌دهید و همه چیز حل می‌شود. برای من جالب است که هر وقت به سیاستگذاران نسخه می‌دهید مثلاً در حوزه توسعه حمل‌ونقل عمومی، می‌گوید این چند سال دیگر جواب می‌دهد الان چه کنیم؟ چندین سال است همین حرف را می‌زنند. تا این مساله حل نشود وضعیت همین است. مثلاً در مورد نوع افزایش قیمت بنزین پیشنهاد شد که به صورت پویا افزایش قیمت دهید که وقتی تورم بالا رفت دوباره وضعیت به حالت قبل برنگردد. این را قبلاً تجربه کردیم و بارها در موردش صحبت کردیم. اما انجام نمی‌شود. برخی نمی‌خواهند از کارهای علمی استفاده کنند و فکر می‌کنند خودشان بیشتر می‌دانند.

 در این شرایط آیا ممکن است سیاستی مثل افزایش سن بازنشستگی در دستور کار قرار گیرد؟ اثرگذاری آن چگونه است؟

الان جمعیت زیادی که به سمت بازنشستگی بروند نداریم. اگر دهه شصتی‌ها به سن بازنشستگی برسند باید چه کنیم؟ اگر الان صندوق‌های بازنشستگی ورشکسته باشند در آن زمان دچار فروپاشی می‌شوند. الان وضعیت بازار کار خراب است. جوان‌هایی هستند که پدر و مادرشان کار می‌کنند، چون اگر جوان برود سر کار حقوق کمی دریافت می‌کند و حاضر نیست سرکار برود. کسانی که بازنشسته می‌شوند دوباره سر کار می‌روند. پیشتر افراد را با زور بازنشسته می‌کردند و نمی‌گذاشتند دوباره استخدام شوند. حتی اساتید دانشگاه را که در هنگام پیری هم می‌توان از خدماتشان استفاده کرد.

در کل سیاست فله‌ای برای کل کشور مردود است. به‌طور کلی سیاستی که هدف آن جبران پول باشد غلط است. این یعنی به داستان فکر نشده است. مشخص است که کمبود درآمد برای دولت مساله است، اما اگر به این خاطر سن بازنشستگی افزایش یابد اشتباه است. مثل این است که هوای تهران آلوده است شهرداری به خاطر کمبود پول طرح ترافیک را ارزان کند که مردم بیشتر بخرند. باید هدف پاکیزه بودن هوا باشد. سن بازنشستگی هم باید دقیق بررسی شود.

 آیا برنامه‌هایی برای گذر از دوره ریاضت در دنیا تجربه شده است که قشر فقیر آسیب کمتری ببیند و بتوانیم از آن تجربه استفاده کنیم؟

معمولا در برخی کشورها وقتی دچار بحران می‌شوند  چنین چیزی وجود دارد، ولی معمولاً سیستم شروع به افزایش کارایی می‌کند و ریاضت اقتصادی در جهت افزایش کارایی است که ملزوماتی دارد مثلاً همراهی اجتماعی. اعتراضاتی هم صورت می‌گیرد، ولی در کل در جهت افزایش کارایی است. می‌توان گفت سیاست‌هایی که در حالت ریاضت اقتصادی رخ می‌دهد بالا بردن کارایی است، اما در ایران بحث متفاوت است و ریاضت اقتصادی به آن شکل نیست. مشکل اقتصادی ما با یکسری سیاست‌های بین‌المللی قابل کاهش است. مساله مهمی که شاید به همین دلیل مردم همراهی نکنند این است که از یک طرف به مردم فشار می‌آورند که ریاضت است، از طرف دیگر در صحنه بین‌الملل انعطاف نشان نمی‌دهند. همین مساله همراهی مردم را کاهش می‌دهد و ماجرا را سخت‌تر می‌کند. وقتی در یونان هم این اتفاق می‌افتد نارضایتی می‌آورد، ولی مردم توجیه هستند که راهی جز این نیست، اما در ایران خیلی‌ها فکر می‌کنند راهی جز این وجود دارد. پس همراهی اجتماعی کاهش پیدا می‌کند.

دولت می‌تواند برای قشر آسیب‌پذیر تور ایمنی اجتماعی ایجاد کند؟

برای تور ایمنی اجتماعی باید سال‌ها کار می‌شد، ولی وزارت رفاه قابلیت کافی ندارد، چون در طول زمان برنامه‌ریزی کافی صورت نگرفته است و بدنه کامل نیست و یک‌شبه هم به وجود نمی‌آید. برنامه‌ریزی بلندمدت می‌خواهد. مسوولان کوتاه‌مدت فکر می‌کنند در حالی که نمی‌شود سریع به جواب رسید. باید آنقدر انجام بدهید و تمرین کنید تا به سیستم تامین اجتماعی و مالیات‌گیری و تور ایمنی برسید. همه اینها نیاز به مطالعه دارد تا ببینیم کدام برای ایران مناسب است. نسخه‌ای وجود ندارد که از آمریکا کپی کنیم و در ایران اجرا کنیم، باید برای خودمان نسخه ایرانی بسازیم. با تحقیق و مطالعه، اجرا کردن و خطاسنجی و اینکه دوباره مرتکب خطاهای گذشته نشویم این امر حاصل می‌شود. اما چنین رویکرد منسجم و بلندمدتی وجود ندارد. این همه سال است برنامه رفاهی داریم و می‌خواهیم به محرومان کمک کنیم، ولی هدف‌گیری درست نیست و نمی‌بینیم برنامه‌ای منظم اجرا شده باشد. با این همه دولت‌ها در ایران معمولا تحت فشار عاقل می شوند.

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها