الگوهایی که خطا پیشنهاد میکنند
چرا مردم از مسوولان توقع رفتار پوپولیستی دارند؟
از سختترین و پیچیدهترین تصمیمگیریها، میتوان آنهایی را مثال زد که تصمیم درست از تصمیم خوب متفاوت است. در کسبوکار این مساله را خیلی شفاف میبینیم. مدیری که به دلیل شرایط بازار تصمیم درستی میگیرد تا بخشی از نیروهایش را تعدیل کند، در حالی که از نظر عرف اجتماعی، تعدیل و اخراج نیروها تصمیم خوبی به شمار نمیرود.
از سختترین و پیچیدهترین تصمیمگیریها، میتوان آنهایی را مثال زد که تصمیم درست از تصمیم خوب متفاوت است. در کسبوکار این مساله را خیلی شفاف میبینیم. مدیری که به دلیل شرایط بازار تصمیم درستی میگیرد تا بخشی از نیروهایش را تعدیل کند، در حالی که از نظر عرف اجتماعی، تعدیل و اخراج نیروها تصمیم خوبی به شمار نمیرود. اما، زمانی که پای این مساله به سیاست میرسد، پیچیدگیهایش دوچندان میشود. این بار قرار است مردم تصمیمها را قضاوت کنند. همانهایی که خودشان بخش زیادی از این عرف را تشکیل دادهاند. اینجاست که رفتارهای پوپولیستی پدیدار میشود.
برای اینکه به خوبی تفاوت سختی نمایش رفتاری یک مدیر کسبوکار و یک مدیر دولتی را درک کنید، از شما میخواهم که به یکی از مصاحبههای اخیر جف بزوس مالک شرکت آمازون که از موفقترین افراد حاضر در کسبوکارهاست، دقت کنید. او در مصاحبهاش اشاره میکند به آنکه در روز تصمیمهای زیادی نمیگیرد. او میگوید در هر روز سعی میکند سه تصمیم باکیفیت بگیرد. فرض کنید همین جمله مصاحبه جف بزوس را تیتر روزنامه کنیم و بهجای اسم او، اسم یکی از مدیران دولتی را تیتر کنیم. احتمال زیادی وجود دارد که مردم با عصبانیت زیادی نسبت به کمکاری این فرد واکنش نشان دهند. شاید اگر بخواهیم قضاوت اولیهای داشته باشیم، بتوانیم تصور کنیم که مردم به راحتی نمیتوانند تفاوت تصمیمهای روزمره با تصمیمهایی را که به سیاستگذاری کلی منتهی میشود به صورت شفاف درک کنند. اگر از دید اقتصاد رفتاری به نحوه شکلگیری بخشی از ذهنیت مردم در بحرانها و مواقع حساس نگاه کنیم، متوجه مواردی میشویم که گاهی اوقات چارهای جز رفتار پوپولیستی باقی نمیگذارد، مگر آنکه مسوولان و رسانهها پیشزمینهسازی ذهنی صحیحی برای این شرایط انجام داده باشند، تا مجبور نشوند با رفتارهای احساسی، سعی در کنترل احساسات مردم داشته باشند. برای آنکه از بالا به مساله نگاه کنیم، چارتی را ترسیم کردهام که نحوه شکلگیری قضاوت یک فرد را در این شرایط توضیح میدهد. اثر قاببندی یا Framing میگوید که مردم بر اساس اینکه چطور اطلاعات برایشان به نمایش درآید، تصمیمهای متفاوتی میگیرند. Framing به این دلیل اتفاق میافتد که مغز بر پایه میانبرهای ذهنی به دنبال استفاده از موارد قابل قیاس مرتبط به یکدیگر است. یعنی مغز ترجیح میدهد که به صورت مطلق برای یک مساله قضاوت نکند، و بر اساس الگوها و مواردی که وجود دارد، در ابتدا مقایسه انجام دهد و سپس قضاوتش را انجام دهد. برای آنکه کاملاً مساله را درک کنید، به این مثال دقت کنید. هیچوقت یک فرد نمیگوید که «اوه! امروز هوا 22 درجه سانتیگراد است» همیشه افراد میگویند «امروز هوا خیلی گرم شده است. از دیروز 3 درجه گرمتر است». به همین ترتیب مغز در تمام شرایط به دنبال الگوها میگردد که بر اساس آن الگوها قضاوت کند.
در شرایط بحرانی به نظر شما چه الگوهایی ساخته میشود؟ بخشی از الگوها را رسانهها که بخشی از آن صداوسیماست، شکل میدهند. در یکی از ماجراهایی که اخیراً اتفاق افتاد، یکی از مجریان تا کمر داخل آب رفته بود. بعد از آن حاشیههایی شکل گرفت. صداوسیما به سرعت سعی در کنترل حواشی کرد و این کار را بسیار حرکت هوشمندانهای جلوه داد. در این مقاله تحلیلی، قصد نداریم که بررسی کنیم این حرکت هوشمندانه بوده است یا نبوده است. اما، نکتهای که برای ما حائز اهمیت است، این است که این قبیل مسائل باعث شکلگیری الگوها در ذهن مردم میشود. اینکه باعث شویم تا کمر در آب رفتن، نشانه هوشمندی باشد.
رسانهها همچنین نقش مهمی در اطلاعات شکلگرفته از گذشته در ذهن مردم دارند. قانونی به نام «بالاترین و پایان» یا Peak and End در اقتصاد رفتاری داریم که میگوید هر فرد در یک جریان یا رویداد، خاطراتی را به ذهن میسپارد که در بالاترین درجه احساسی آن رویداد قرار گرفته باشد و همچنین پایانیترین خاطره آن رویداد باشد. به حوادث بحرانی گذشته برگردید. به حادثه پلاسکو یا به زلزله کرمانشاه. چه خاطرهای در ذهن شما از عملکرد مسوولان شکل گرفته است؟ به نظر میرسد بخش زیادی از خاطرات، مربوط به مسوولانی است که در صحنه حضور داشتهاند و در حال فعالیت بودهاند. علت این موضوع چیست؟ احتمالاً بخشی از چرایی این موضوع مرتبط به آن است که رسانهها اغلب در اوج بحبوحه یک رویداد، اخباری را نقل میکنند که حاوی مقادیر زیادی اخبار پوپولیستی است. و بعد از گذشت اوج آن حادثه، دیگر در آینده گزارشهای کاملی تهیه نمیکنند از حرکتهای اصولی که انجام شده است یا باید انجام میشده است. در نتیجه خاطراتی که در ذهن ما ثبت شده است، تماماً مربوط به حضور مسوولان در صحنه بحران است، نه تصمیمگیریهای اساسی و سیاستگذاری اساسی در این بحرانها.
تمام خاطراتی که از گذشته در ذهن مردم ثبت شده است و همچنین الگوهایی که از گذشته در ذهن مردم ثبت شده است، به علاوه الگوهایی که شرایط بحرانی کنونی در ذهن مردم شکل میدهد، موجب به وجود آمدن هنجارهای اجتماعی یا Social norms میشود. نکته حیرتانگیز در ارتباط با هنجارهای اجتماعی زمانی مشخص میشود که نحوه کارکرد آن را در مغز بدانید. هنجارهای اجتماعی در مغز را سیستم سریع فکری میسازد. دنیل کانمن (Daniel Kahneman) اقتصاددان مشهور رفتاری که جایزه نوبل اقتصاد سال 2002 را برده است در کتاب تفکر، سریع و کند (Thinking, Fast and Slow) نحوه کارکرد سیستم فکری سریع و کند را توضیح میدهد. سیستم تفکر سریع به صورت خودکار، بدون نیاز به تلاش زیاد عمل میکند. همچنین، سیستم تفکر کند نیاز به تلاش ذهنی در مغز دارد. برای آنکه کاملاً نحوه کارکرد این دو سیستم را در مغز متوجه شوید، به یادگیری رانندگی دقت کنید. فردی که روز اول میخواهد رانندگی را یاد بگیرد، باید تلاش کند و برخی سختیها را پشت سر بگذارد تا رانندگی را یاد بگیرد. این فرد در حال استفاده از سیستم تفکر کند است. اما فردی که رانندگی را بلد است و به راحتی میراند و هیچ تلاشی برای انجام رانندگی نمیکند، از سیستم تفکر سریعاش استفاده میکند.
نکات ظریف بسیار زیادی درباره این دو سیستم وجود دارد. موردی که مرتبط به بحث ماست، این مساله است که سیستم تفکر سریع، بیوقفه پیشنهادهایی به سیستم تفکر کند میدهد. مثل عقاید، ادراکات، نیات، احساسات. چنانچه سیستم تفکر کند این پیشنهادها را قبول کند، این موارد تبدیل به باورها و امیال میشوند. در اغلب موارد این پیشنهادها توسط تفکر کند تایید میشوند. در اکثر موارد وجود این سیستم به زندگی بهتر کمک میکند. اما برخی اوقات وجود این روند باعث خطاهایی میشود. اینکه تفکر سریع الگوهای به وجود آمده و بسیاری از رفتارهای پوپولیستی را به عنوان کار و تلاش در نظر میگیرد و این اطلاعات را به سیستم تفکر کند پیشنهاد میکند، در اغلب موارد باعث به وجود آمدن مشکلاتی میشود. از آنجا که اطلاعات موثق، و تبلیغات رسانهای خوبی در ارتباط با مدیرانی که تصمیمهای اصولی میگیرند و به دور از حواشی کارشان را انجام میدهند وجود ندارد، تفکر کند همان رفتارهای پوپولیستی را قبول میکند و به عنوان باورهایش در آینده در نظر میگیرد. در نتیجه میبینیم که بخش زیادی از مردم توقع انجام این رفتارهای پوپولیستی را از مسوولان دارند.