شهر تنهایی
روند افزایش تنهایی و تبعات آن در شهری مثل تهران چگونه است؟
«تنهایی» یک رخداد عینی است یا یک مفهوم انتزاعی؟ این پرسش ظاهراً فلسفی، پیشدرآمد بحثی جامعهشناختی است که شاید در دورههای متاخر و در روزگار ابرشهرهای مدرن، بیش از گذشته مورد مداقه متخصصان و فیلسوفان بوده است. زمانهای که مردم در اجتماعات گسترده به نوعی جدای از هم و در یک گرفتاری دستهجمعی به نام تنهایی، شریکاند. پیشتر از این البته فیلسوفان بزرگی چون ارسطو در مذمت یا حتی در ستایش تنهایی سخن گفتهاند. تعابیری که به نوعی تعارض مفهوم «تنهایی» را گستردهتر میکند.
جواد حیدریان: «تنهایی» یک رخداد عینی است یا یک مفهوم انتزاعی؟ این پرسش ظاهراً فلسفی، پیشدرآمد بحثی جامعهشناختی است که شاید در دورههای متاخر و در روزگار ابرشهرهای مدرن، بیش از گذشته مورد مداقه متخصصان و فیلسوفان بوده است. زمانهای که مردم در اجتماعات گسترده به نوعی جدای از هم و در یک گرفتاری دستهجمعی به نام تنهایی، شریکاند. پیشتر از این البته فیلسوفان بزرگی چون ارسطو در مذمت یا حتی در ستایش تنهایی سخن گفتهاند. تعابیری که به نوعی تعارض مفهوم «تنهایی» را گستردهتر میکند.
تنهایی از گذشتههای دور تا اکنون نهتنها مردم عادی و متخصصان جامعهشناسی و روانشناسی را بلکه متفکران و فیلسوفان و شاعران را نیز به تکاپویی ذهنی و علمی واداشته است، تا دربارهاش سخن بگویند. اگرچه تنهایی دیگر یک مفهوم فلسفی صرف نیست، بلکه با انواع آلام بشری در گره است و بهرغم ظاهر معناییاش، با افزایش جمعیت شهرها، نهتنها از سیطره آن بر روان و فیزیک انسان کاسته نشده که همزیستی در شهرها نیز به زهر تنهایی جمعی آلوده است.
واشکافی مفهوم «تنهایی» که به قول مصطفی ملکیان فیلسوف و متفکر ایرانی از نوعی «ایهام» واژگانی و مفهومی نیز لبریز است و تعابیر و مفاهیم متکثری را در خود دارد، مثال و مصداقی از شهر تهران به عنوان پایتخت و کلانشهر مرکزی ایران را میطلبد. امروز در کنار تنهایی، حتماً افسردگی به عنوان یک بیماری هم بازگویی میشود. تنهایی حالا حتی صورت فیزیکی خود را هم از دست داده است. به تعبیری اغراقآمیز، شهرهایی چون تهران حالا در حصار اتوبانها و خیابانها و در بنبست کوچهها، شهروندان را به گروگان گرفتهاند.
مدیریت ناپایدار بر شهرها حالا این مرکز تجمعات انسانی را به سازههایی از بتن و ماشین بدل کرده است. به تعبیر حسین ایمانیجاجرمی عضو هیات علمی دانشگاه تهران؛ آنچه امروز در تهران شاهد آن هستیم نوعی از تنهایی است که محصول «اتمیزه شدن خانوادههاست». به باور این جامعهشناس: سیاست دولت برای شهرهای جدید برنامهریزی ناموفقی داشته است و گسترش شهر در نقاط برنامهریزینشده از جمله تبعات آن است.
تهران از نظر تاریخی یک شهر محلهای و دیواردار بود که مردم اعم از فقیر و غنی در آن در کنار هم زندگی میکردند. حالا یک پدیده که کمتر به آن توجه میشود تحلیل اقلیتها در شهر[ ی مثل تهران] است؛ شهر خوب به همه فرصت زندگی میدهد. برای شهری که میخواهد پویا و سرزنده باشد، این اتفاق بدی است.1