خاورمیانه در عصر پسانصرالله
شهادت دبیرکل حزبالله لبنان منطقه را به کدامسو میبرد؟
تحولات در منطقه پرآشوب خاورمیانه آنقدر سریع رخ میدهد که آنچه امروز نوشته میشود، ممکن است فردا به اصطلاح «سوخته» شود. در مخیله کسی نمیگنجید که روزی اسرائیل با عبور از خطوط قرمز دست به ترور دبیرکل حزبالله لبنان بزند. سالها بود این تصور شکل گرفته بود که حزبالله بهنوعی بازدارندگی در برابر اسرائیل دست یافته که باعث شده این رژیم از جسارت ترور «سید» برخوردار نباشد. با این حال، این ترور رخ داد. در نهایت، دوشنبهشب مورخ 9 مهرماه بسیاری از رسانههای منطقهای (مانند الجزیره) و بینالمللی (مانند سیانان، نیویورکتایمز و...) خبر حمله زمینی ارتش اسرائیل به لبنان را منتشر کردند. با این حال، «محمد عفیف»، مسئول روابط اطلاعرسانی حزبالله لبنان طی سخنانی، ورود نیروهای صهیونیست به داخل لبنان را دروغ خواند و به دنبال آن رسانههای وطنی مانند تسنیم هم خبر ورود زمینی ارتش اسرائیل را تکذیب کردند. سوژه اول ما این بود: «چرا نتانیاهو جنگ میخواهد؟». این سوژه دارای چند زیرشاخه بود. اما بعد از ترور سیدحسن نصرالله، محور دیگری هم با عنوان «روایت ترور: این تراژدی چگونه رقم خورد؟» انتخاب شد که این هم چند زیرشاخه داشت. با انتشار خبرهای مربوط به حمله زمینی اسرائیل به لبنان (که تا لحظه تنظیم این گزارش در روز سهشنبه 10 مهرماه برخی تکذیب و برخی تایید کردند و ممکن است اکنونکه شما این گزارش را میخوانید حمله زمینی هم رخ داده باشد) مجبور به تغییر شاکله گزارش شدم. در این گزارش که بیش از هشت هزار کلمه شد و سه سوژه اصلی همراه با زیرشاخههایش را بررسی کردم، کوشیدم محورهای مختلف این سوژهها را در گزارش بگنجانم اما به دلیل محدودیت فضا، این گزارش به 4500 کلمه فرو کاسته شد. امیدوارم توانسته باشم حق مطلب را ادا کرده باشم.
یکم) اهداف اسرائیل از ورود زمینی به لبنان
دوشنبهشب برابر با 9 مهرماه 1403 ارتش اسرائیل اعلام کرد که حمله زمینی «محدود» و «هدفمند» به لبنان را آغاز کرد. البته این حمله زمینی با یک پیشزمینه همراه بود: ترور فرماندهان ارشد حزبالله از جمله ترور فواد شکر در 9 مردادماه 1403، انفجار پیجرها و واکی تاکیهای حزبالله در 27 و 28 شهریورماه، حمله به بخشهای جنوبی لبنان در دوم مهرماه و در نهایت ترور سید حسن نصرالله در غروب جمعه 6 مهرماه. این اولین حمله اسرائیل به لبنان پس از سال 2006 است. «الکس گاتوپولوس» در الجزیره نوشت، اسرائیل با استقرار قوای زمینی خود در مرز و انجام حملات هوایی و توپخانهای میخواهد این سیگنال را ارسال کند که در برخورد با حزبالله جدی است. اما این حمله به لحاظ عملی به چه معناست؟
الف) ریشهکن کردن حزبالله؟ این بسیار بعید است. حزبالله در تاروپود جامعه لبنان، بهویژه در میان جمعیت شیعه در جنوب این کشور، ریشه دوانده است. مبارزه با حزبالله این گروه را قویتر میکند و حمایت مردمی را برایش به ارمغان خواهد آورد. این گزارشگر بر این باور است که ریشهکن کردن حزبالله به عنوان یک «اندیشه» و «باور» غیرممکن است.
ب) دامن زدن به درگیری داخلی احتمالی در لبنان؟ این هم یک سناریوی بعید به نظر میرسد. این سناریو شامل بهرهبرداری از فضای آشفته فعلی در لبنان و بهنوعی تشویق مخالفت در بخشهایی از این کشور است. لبنان چند سالی است با بحران اقتصادی دستوپنجه نرم میکند و حتی ثروتمندان این کشور هم از محدودیتها در زمینه خوراک، پوشاک، برق و سوخت به تنگ آمدهاند. با این حال، دامن زدن به بحران داخلی در لبنان یک استراتژی بلندمدت میخواهد، هرچند هیچ تضمینی برای موفقیت آن نیست.
پ) ایجاد یک منطقه حائل: این یعنی دور کردن نیروهای حزبالله از مرز و عملی کردن قطعنامه 1701 شورای امنیت مبنی بر عقبنشینی تقریباً 10کیلومتری حزبالله به پشت خط آبی و رودخانه لیتانی. حمله زمینی ارتش اسرائیل به لبنان در راستای ایجاد همین منطقه حائل است. اسرائیل با علم به وجود کوهها و زمینهای صخرهای، قوای زمینی را با پشتیبانی هوایی به کار میگیرد تا کمین احتمالی حزبالله را تا حدودی خنثی کند.
گاتوپولوس میافزاید، اسرائیل و حزبالله از جنگ سال 2006 درسهایی آموختند. در سال 2006، حزبالله با کمین خود نیروهای اسرائیلی را غافلگیر کرد. یگانهای ارتش اسرائیل دچار اشتباهات فاجعهبار شدند. حداقل 20 تانک در این جنگ نابود شدند زیرا فرماندهان بدون تجربه، ستونهای تانک را به کمینهایی هدایت کردند که با دقت آماده شده بود. اسرائیل نهتنها از آن جنگ بلکه از جنگ با حماس در غزه هم تجربه آموخته است و میکوشد اینبار عملکرد بهتری داشته باشد.
اما حزبالله نیز آموخته و بهشدت بر نیروی خود افزوده است. در سال 2006 حدود پنج هزار رزمنده حزبالله در جنوب حضور داشتند. این تعداد در حال حاضر به حدود 20 تا 30 هزار افزایش یافته و هزاران نفر دیگر ذخیره هستند. یگان ویژه آنها، «یگان رضوان» دارای سه هزار رزمنده است که بهطور خاص برای عملیات در جنوب آموزش دیدهاند. گاتوپولوس بر این باور است که هر منطقه حائل به این معنی است که اسرائیل باید نیروهای خود را در این منطقه در مواضع مستحکم، همراه با گشتزنی تهاجمی، نظارت و استفاده از نیروی هوایی نگه دارد. هر نیروی زمینی هدف ثابتی برای بمبهای کنارجادهای، تکتیراندازها، کمینها و حملات موشکی خواهد بود. تا زمانی که نیروهای اسرائیلی در منطقه حائل باقی بمانند، جریانی از کیسههای اجساد به اسرائیل برمیگردد. حتی اگر سناریوی منطقه حائل هم اتفاق بیفتد، باز هم مانع از پرتاب راکتها، موشکها و پهپادهای حزبالله به سمت اسرائیل نخواهد شد. هر چه وسعت قلمرو اشغالشده بیشتر باشد، مردم لبنان بیشتر تحت اشغال اسرائیل قرار میگیرند. باید توجه داشت حملات راکتی از بخشهایی از لبنان انجام میگیرد که هنوز تحت کنترل اسرائیل نیستند. اگر هدف اسرائیل ایجاد منطقه حائل باشد، انجام آن ساده اما دستیابی به آن غیرممکن به نظر میرسد. این امر ارتش اسرائیل را به باتلاقی میکشاند که از عهده مالی آن برنمیآید.
دوم) روایت یک ترور
روز جمعه 6 مهرماه اسرائیل با 85 بمب سنگرشکن دو هزار پوندی (۹۰۷ کیلوگرم) حملات سنگینی را به منطقه «حریک» در ضاحیه بیروت انجام داد. در این روز «سیدحسن نصرالله»، دبیرکل حزبالله لبنان و تعدادی از فرماندهان این گروه در حال برگزاری جلسهای در زیرزمین یکی از ساختمانها در ضاحیه بودند. اما غروب جمعه خبری «شوکهکننده» مبنی بر ترور سیدحسن نصرالله از سوی ارتش اسرائیل مخابره شد. بسیاری از منابع خبری داخلی روی این مسئله اجماع داشتند که انتشار خبر ترور سیدحسن نصرالله جنگ تبلیغاتی اسرائیل در راستای تضعیف روحیه رزمندگان حزبالله است. در ساعات اولیه انتشار خبر ترور، اخباری از لبنان به نقل از حزبالله میرسید که «سید» به «مکان امن» برده شده و «در سلامت کامل» است. سپس خبرهایی مبنی بر زخمی شدن «سید» رسید. بهتدریج نگرانیها بیشتر شد چراکه هیچ بیانیه رسمی از سوی حزبالله مبنی بر سلامت سیدحسن نصرالله منتشر نشد. از غروب جمعه 6 مهرماه تا ظهر شنبه 7 مهرماه این تصور شکل گرفته بود که حزبالله بهعمد رویکرد «ابهام استراتژیک» را در پیش گرفته تا جنگ تبلیغاتی ارتش یهود را بیاثر کند. اما از ظهر شنبه بهتدریج اخباری حاکی از شهادت «سید» منتشر شد و بسیاری را در لبنان و فراتر از آن در «شوک» و «حیرت» فروبرد. «میدل ایست آی» در گزارش 28 سپتامبر نوشت، پس از شهادت نصرالله فضایی از «شوک» و «اندوه» شدید بر میدان شهدای مرکز بیروت حاکم شد. با انتشار این خبر، بسیاری گریستند در حالی که تعدادی دیگر بر زمین نشسته و در حالی که گریان بودند مشت بر زمین میکوفتند. این گریه و ضجه زن و مرد نمیشناخت. زنی با استفاده از نام مستعار نصرالله فریادزنان میگفت: «خیلی زود بود، ابوهادی.» او با فریاد میگفت: «میتوانی صدای مرا بشنوی؟ ای سید و زعیم امت و عزتش.» «رابعه»، زنی که ابتدا از جنوب لبنان فرار کرد و دوباره آواره شد، گفت: «ما جنگهای زیادی را پشت سر گذاشتیم، اما هیچچیز مانند حمله روز جمعه نبود.» گزارش مربوط به شهادت نصرالله همچون زلزلهای لبنان را تکان داد. مردمی که پیش از این در پی حملات «غمگینِ خانه و عزیزان خود بودند»، اکنون در «غم و خشم عمیقتری گرفتار شدند». «ولید محمد» که او نیز از ضاحیه گریخته است، میگفت: «این خبر غیرقابلباور است. قلب ما میسوزد. گویی تودهای از آتش در قلب ماست.» رابعه گریانکنان میگوید: «اصلاً چرا او وارد این جنگ شد؟ آیا توانستیم از بار غم غزه بکاهیم؟ حالا سید رفت. چه کسی جای او را میتواند پر کند؟ اصلاً کسی میتواند جای او را بگیرد؟»
سوم) رویکرد حزبالله به اسرائیل
قبل از ورود به بحث بیایید تورقی در دل تاریخ کنیم. سپس به یک سال پیش و به 7 اکتبر 2023 (15 مهرماه 1402) برویم؛ یعنی زمانی که حماس حمله تمامعیار خود را به اسرائیل آغاز کرد و ببینیم چه شد که حزبالله وارد جنگ با اسرائیل شد. در نهایت ببینیم چرا و چگونه شرایط به سویی رفت که در نهایت اسرائیل به این نتیجه رسید که سیدحسن نصرالله را به شهادت برساند. از زمان تاسیس حزبالله در اوایل دهه 1980، اسرائیل بارها با این گروه درگیر شده است. رویکرد حزبالله از ابتدا مخالفت با اسرائیل و بیرون راندن این رژیم از لبنان بود. حزبالله در سال 1985 در «نامهای سرگشاده به مستضعفان جهان» بیان میکند که «مبارزهاش با اسرائیلِ متجاوز از یک درک اعتقادی-تاریخی برمیخیزد». آنها میگویند: «تقابل ما [با اسرائیل] زمانی متوقف میشود که بهطور کامل از روی زمین محو شود.» اسرائیل و حزبالله در دهههای 1980 و 1990 با وجود حضور نیروهای یونیفل، عملیاتهای گاهوبیگاه علیه یکدیگر انجام داده و حزبالله در سال 2000 موفق شد ارتش اسرائیل را مجبور به عقبنشینی از لبنان کند. این بزرگترین دستاورد حزبالله به عنوان بخشی از محور مقاومت بود. اما درگیریهای گاهوبیگاه ادامه داشت. درگیری «سطح پایین» بین اسرائیل و حزبالله درنهایت در سال 2006 به جنگی تمامعیار تبدیل شد. به نوشته «مرکز مطالعات بینالمللی و استراتژیک» (CSIS)، برخی از اسرائیلیها به دلیل تعداد زیاد کشتههایشان، این جنگ را «فاجعه» نامیدند و عملکرد ارتش اسرائیل در میدان جنگ بهطور گسترده مورد انتقاد قرار گرفت. جنگ سال 2006 با قطعنامه 1701 شورای امنیت پایان یافت که منطقهای را بین «خط آبی» (Blue Line) و «رودخانه لیتانی» در امتداد مرزهای اسرائیل، لبنان و سوریه ایجاد کرد. طبق قطعنامه 1701 شورای امنیت، منطقه بین خط آبی و رودخانه لیتانی باید عاری از هرگونه نیروی مسلح و تجهیزات نظامی باشد، بهجز نیروهای دولت لبنان و یونیفل. پس از سال 2006، یک بازدارندگی متزلزل حاکم شد. اسرائیل گهگاه به حزبالله و داراییهای نظامیاش حمله میکرد اما دو طرف مشتاق اجتناب از یک جنگ فراگیر دیگر بودند. اما حملات 7 اکتبر شرایط را دگرگون کرد.
چهارم) 7 اکتبر و نقش پشتیبانی حزبالله
به نوشته «مرکز مطالعات بینالمللی و استراتژیک» (CSIS) از 7 اکتبر 2023 به بعد، اسرائیل و حزبالله نزدیک به پنج هزار حمله راکتی، موشکی و پهپادی علیه یکدیگر انجام دادند. اندکی پس از حمله حماس به اسرائیل در 7 اکتبر، اسرائیل به دنبال آغاز یک جنگ پیشگیرانه علیه حزبالله لبنان بود. برآوردهای اطلاعاتی اسرائیل این بود که رزمندگان حزبالله در آستانه عبور از مرز به سمت شمال اسرائیل به عنوان بخشی از یک حمله چندجانبه بودند. بر همین اساس، به دستور ارتش اسرائیل، جنگندههای این رژیم در موقعیت تهاجمی و آماده پرواز قرار گرفتند. مقامات اسرائیلی حدود ساعت 6:30 صبح روز 11 اکتبر 2023 (19 مهرماه 1402) به کاخ سفید اطلاع دادند که در حال بررسی حملات پیشگیرانه علیه حزبالله هستند و از ایالاتمتحده درخواست حمایت کردند. اما مقامات ارشد ایالاتمتحده، از جمله جو بایدن، رئیسجمهور، مخالفت کردند. استدلال کاخ سفید این بود که حمله اسرائیل به لبنان میتواند به یک جنگ منطقهای منجر شود. اگرچه اسرائیل جنگ پیشگیرانه را آغاز نکرد، اما همواره این خطر از جانب دولت یهود احساس میشد که مبادا در بحبوحه نبرد در غزه، رزمندگان حزبالله بهطور غافلگیرانه دست به حمله به جبهه شمالی زده و دومین غافلگیری را برای اسرائیل رقم بزنند. بههرحال، طی یک سال گذشته اسرائیل همواره از جبهه لبنان بیم داشت (در زیر دلیل آن توضیح داده خواهد شد). اسرائیل معتقد است که حزبالله باید به پشت «خط آبی» و «رودخانه لیتانی» عقب بنشیند و حضور آنها فراتر از این موقعیت نقض قطعنامه 1701 شورای امنیت است. حزبالله یک روز پس از عملیات حماس، یعنی در 8 اکتبر 2023 (16 مهرماه 1402) عملیات ایذایی خود علیه اسرائیل برای متوقف کردن جنگ علیه حماس را آغاز کرد. به نوشته «مرکز مطالعات بینالمللی و استراتژیک»، درگیریها ابتدا «سطح پایین» بود. این درگیریهای سطح پایین طی دو دهه گذشته یعنی از سال 2006 به اینسو، به همین منوال ادامه داشت اما پس از تشدید عملیات اسرائیل در غزه، حزبالله نیز دامنه عملیات خود را بالا برد. استدلال سیدحسن نصرالله این بود که در راستای پشتیبانی از حماس وارد کارزار درگیری با اسرائیل شده اما میکوشید سطح نبرد را به شکل «مدیریتشده» پیش ببرد. حزبالله حملات محدود به اسرائیل را به عنوان راهی برای نشان دادن همبستگی با حماس انجام میداد.
عملیات 7 اکتبر ضربهای غافلگیرانه به نظام امنیتی-اطلاعاتی اسرائیل بود. این رژیم یکبار دیگر هم غافلگیر شده بود: در 6 اکتبر 1973، زمانی که مصر و سوریه به نیروهای اسرائیلی در بلندیهای سینا و جولان حمله کردند. «سِت جونز»، «دانیل بایمن» و دیگران در تحلیل خود برای «CSIS» مدعیاند که حمله 7 اکتبر، 15 برابر مرگبارتر از حملات 11 سپتامبر 2001 در ایالاتمتحده بود. به نوشته این تحلیلگران، در مصاحبههایی که در اسرائیل در دسامبر 2023 انجام شد، اسرائیلیها (از همه گروهها و جناحهای سیاسی) بر شکست سرویسهای اطلاعاتی و نیروهای نظامی خود در 7 اکتبر تاکید کردند. تحلیل مجله پزشکی لانست حاکی از این بود که حمله 7 اکتبر موجب اختلال، افسردگی و اضطراب فراگیر در میان اسرائیلیها شد. جونز و بایمن، تحلیلگران CSIS، نوشتند که برداشت مقامات سیاسی-امنیتی در اسرائیل این بود که «میزان خطر» تغییر کرده است. استدلال آنها این بود که وقتی حماس به عنوان یک گروه مسلح که نسبت به حزبالله کمتر مسلح و کمتر آموزشدیده است میتواند چنین خسارتی به اسرائیل وارد آورد، اگر حزبالله دست به حمله بزند چه خواهد شد. روابط نزدیک حزبالله با ایران این ترس را بیشتر تقویت میکرد. «کاهش خطر» حزبالله یعنی اطمینان از عدم استقرار نیروهای نخبه حزبالله (یگان رضوان) در مرز اسرائیل، مانند قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳. اسرائیل همچنین خواهان محدود کردن تسلیحات حزبالله در کنار سایر محدودیتهای گستردهتر بود. مقامهای اسرائیلی هشدار میدادند که اگر دیپلماسی شکست بخورد، «ما باید خودمان عمل کنیم». علاوه بر افزایش احساس ناامنی در اسرائیل، درگیریها میان حزبالله و اسرائیل از اکتبر 2023 باعث شده بود که حدود 80 هزار نفر از شهرکنشینان از شمال اسرائیل به مناطق دیگر کوچ کنند. برای اسرائیل، اسکان این آوارگان داخلی در مناطق و خانهها و روستاهای خودشان در شمال یک امر ضروری بود. رهبران سیاسی-نظامی اسرائیل باید شهرکنشینان را متقاعد میکردند که اینبار، سرویسهای اطلاعاتی میتوانند هر حملهای را پیشبینی و آن را دفع کنند. وجود گروگانهای اسرائیلی در دست حماس و احتمال مشورت و تعامل این گروه با حزبالله لبنان، فشار برای آزادی آنها را در داخل افزایش داده بود. به گفته آویگدور لیبرمن، اسرائیل در شمال ضعیف بود. او میگفت: «خط قرمز به پرچم سفید تبدیل شد؛ کابینه جنگ تسلیم حزبالله شد و شمال را از دست داد.» این سرخوردگی دلیل دیگری بود برای هدف قرار دادن رهبران حزبالله و در صدر آنها دبیرکل این گروه. تهدید دیگر این بود که حزبالله قوای خود را از سال 2006 بهطور چشمگیری بهبود بخشیده بود. روایت تحلیلگران CSIS این است که حزبالله بین 120 تا 200 هزار از انواع تسلیحات (موشکهایی در ابعاد مختلف با بردهای متفاوت، پهپادهای رزمی و شناسایی و...) را در اختیار دارد. این حجم از تسلیحات در کنار نیروهای زبده حزبالله با عنوان «یگان رضوان» میتوانست تهدید بیشتری بر شمال اسرائیل باشد.
بر اساس برخی گزارشها، این گروه 30 هزار رزمنده فعال و 20 هزار رزمنده ذخیره دارد. نیروهای آن عمدتاً شامل «پیادهنظام سبک» است که طی دههها بهمنظور تحرک و چابکی و پنهان ماندن از رصد اسرائیل آموزش دیده و ساخته شدهاند. حزبالله نسخهای از آنچه ایالاتمتحده آن را «فرماندهی ماموریت» مینامد را به کار گرفته است که بر اساس آن، به فرماندهان ردهپایین و میدانی اختیار میدهد تا تصمیم مستقل در میدان جنگ بگیرند. در پی جنگ سال 2006، حزبالله فرماندهی و کنترل خود را غیرمتمرکز کرد تا چابکی خود را افزایش داده و بتواند از مواضع مخفی و مستحکم استفاده کند. تجربه حزبالله در سوریه قابلیتهای رزمی این گروه و دسترسیاش به انواع تسلیحات جدید را افزایش داد. حزبالله همچنین در سوریه علیه دشمن دیگری جنگید: داعش. این گروه تروریستی به عنوان نیرویی نامنظم توانایی رزمی حزبالله را افزایش داد بهطوریکه توانست با ارتقای ساختار فرماندهی خود در برابر قدرت آتش اسرائیل در سال 2006 دوام آورد.
پنجم) ذینفعان جنگ چه کسانی هستند؟
«جنگ، راکت است.» جنگ احتمالاً قدیمیترین و سودآورترین مصیبتهاست. جنگ تنها چیزی است که در آن سود به دلار و زیان به زندگی محاسبه میشود. از زمانی که سرلشکر «اسمدلی باتلر»، یکی از برجستهترین تفنگداران دریایی ایالاتمتحده، رساله خود را با عنوان «جنگ، راکت است» در سال 1935 نوشت، چیز زیادی تغییر نکرده است. جنگ همچنان هست و با شدت هم جریان دارد. فقط کافی است به غزه، لبنان، سودان، سومالی و... بنگرید. «اقتصاد جنگ» البته از رنج انسان سود میبرد. درگیریها میتوانند باعث شوکهای عرضه شوند و به تجارت ضربه بزنند و در نتیجه، اقتصاد جهان را تحت تاثیر قرار دهند. در حالی که جنگها در نهایت به اقتصاد کشورهای در حال جنگ ضربه میزنند، اما فعالیت اقتصادی ناگهانی میتواند در کوتاهمدت باعث رشد اقتصادی در برخی حوزههای خاص شود. ویژگیهای «اقتصاد جنگی» افزایش هزینههای نظامی، نرخ بهرهبرداری بالاتر از نیروی کار و سرمایه، تولید و فروش تجهیزات نظامی و سایر کالاها و خدمات موردنیاز برای جنگ است. همچنین شامل فعالیتهای اقتصادی ایجادشده از سوی ارتش، مانند ساخت پایگاههای نظامی و ارائه پشتیبانی لجستیک به نیروها میشود. درگیریهای مسلحانه همچنین فرصتهای شغلی را در صنایع دفاعی و سایر بخشهایی که از ارتش حمایت میکنند، ایجاد میکند و این به نفع پیمانکاران نظامی، سازندگان تسلیحات و بخشهایی است که به ارتش تسلیحات میرسانند. ذینفعان جنگ هم کشورها و شرکتها هستند. اما هر یک به شیوهای از جنگ بهره میبرند.
الف) روسیه: از دمشق تا اوکراین
روسیه به عنوان یکی از طرفهای منطقهای در برخی بحرانها ذینفع است. روسیه یک رویکرد «پیچیده» به جنگ دارد.
گام اول) روسیه طی یک دهه گذشته برای تقویت شبکهها و نفوذ خود در خاورمیانه دست به تلاشهایی زده است. دولت پوتین، یکی از حامیان ماندگاری بشار اسد در قدرت بوده است. مسکو کنشگری خاصی در دمشق داشت: از یکسو، دست اسرائیل را برای هدف قرار دادن برخی مواضع جریان مقاومت در سوریه باز گذاشت. از سوی دیگر، با فعال شدن داعش در سوریه، پوتین با اعزام قوای هوایی خود همراه با نیروی زمینی جریان مقاومت توانست ضمن شکست داعش، اسد را در قدرت حفظ کند و چنبره خود بر فضای شامات را بگستراند.
گام دوم) رویکرد مسکو در «خارج نزدیک» البته متفاوت است. این «خارج نزدیک» از یکسو عبارت است از جمهوریهای آسیای مرکزی و قفقاز و از سوی دیگر، اقمار اروپایی روسیه. مسکو برای حفظ منافع خود مانند همتایانش در پکن به دنبال ثبات بیشتر در آسیای مرکزی و قفقاز و بخشهایی از خاورمیانه است. آشفتگی بیشتر در «خارج نزدیک» به معنای تسری افراطگرایی بیشتر به روسیه است. مصداق آن، فعال شدن داعشیها در تاجیکستان و حمله آنها به یک سالن کنسرت در مسکو و کشتن حدود 150 نفر بود. پس آرامش در مناطق پیرامونی روسیه به منظور مبارزه با «تروریسم» و «افراطگرایی» اسلامی میتواند مفید باشد.
گام سوم) اما روسیه به دنبال ثبات در روابط با شیخنشینهای ثروتمند حاشیه خلیجفارس است. «جورجیو کافایرو»، استادیار دانشگاه جرج تاون، مینویسد، فراتر از مبارزه با تروریسم، روسیه به دنبال حمایت از دولتهای مستبد عربی دوست، حفاظت از حضور نظامی روسیه در سوریه، جذب سرمایهگذاری خارجی از کشورهای ثروتمند عرب خلیجفارس و ایجاد روابط تجاری با منطقه است که تحریمهای غرب بر سر اوکراین را دور زده تا بتواند سیاستهای انرژی را با کشورهای شورای همکاری خلیجفارس هماهنگ کند. افزون بر این، زمینه برای صادرات تسلیحاتی روسیه به منطقه هم فراهم میشود. کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا در زمره یکی از خریداران مهم سلاحهای روسی بودند.
بنابراین، جنگ در مناطق و حوزهها میتواند به نفع روسیه باشد و در جاهایی (مانند اوکراین) به ضرر این کشور. روسیه مخالف جنگ همهجانبه است اما «تشدید محدود تنش» در برخی حوزهها بهگونهای که قابل مدیریت باشد به نفع روسیه است. چگونه؟
نخست، سطوح بالاتر ناامنی در خاورمیانه و تشدید تنشها در لبنان و سایر نقاط منطقه این پیام را به جوامع عربی میفرستد که ایالاتمتحده ضامن ناکارآمدیِ ثبات در این بخش از جهان است. پوتین و دیگر مقامات روسی دهههاست آمریکا را به خاطر حمایت یکجانبه از اسرائیل و ناتوانی در حلوفصل ریشهای بحران خاورمیانه -یعنی درگیری فلسطین و اسرائیل- سرزنش میکنند. به این طریق، مسکو با تقویت وجههاش خود را به عنوان ضامن ثبات مطرح میکند.
دوم، بحرانهای بیشتر در خاورمیانه این مزیت را برای روسیه دارد که توجه جهانی را از اوکراین منحرف کند. به این ترتیب، روسیه با عطف توجه غرب به بحران غزه و تحولات لبنان میتواند از بار فشار غرب در اوکراین کاسته و بر قدرت آتش خود بهمنظور فشار بر کییف بیفزاید. با توجه به بنبست موجود در اوکراین و کمکهای بیشتر ایالاتمتحده به کییف، پیروزی احتمالی ترامپ میتواند تداوم حمایت ایالاتمتحده از کییف را در هالهای از ابهام قرار دهد. بنابراین، مسکو تداوم بحران در برخی نقاط خاورمیانه را به نفع خود میداند.
سوم، تنش میان ایران و اسرائیل میتواند ضامن تقویت نفوذ روسیه در منطقه باشد. کابینه نتانیاهو، پوتین را به عنوان رهبری با بیشترین اهرم فشار در رابطه با ایران میبیند. با تقویت همکاریهای تهران-مسکو در پرتو بحران اوکراین و ناتوانی آشکار ایالاتمتحده و اروپای غربی در نفوذ بر تهران، برخی از کشورهای شورای همکاری خلیجفارس هم ممکن است بهطور مشابه روسیه را به عنوان قدرت جهانی برای روی آوردن به تلاشهای دیپلماتیک با هدف کاهش تنشهای مرتبط با ایران بدانند.
ب) اسرائیل
همانطور که بالاتر در مورد «اقتصاد جنگ» گفته شد، درگیری اسرائیل در غزه موجب افزایش تقاضا برای تسلیحات و تجهیزات نظامی شده است که به نفع شرکتهای دفاعی اسرائیل مانند «البیت» و «رافائل» است. «البیت» یک سیستم مهمات دقیق به نام Iron Sting را برای ارتش اسرائیل بهمنظور هدف قرار دادن اهداف خاص حماس ساخت. گفته میشود که Iron Sting توانایی نفوذ به بتن تقویتشده را دارد و آن را به یک سلاح ایدهآل برای جنگ شهری تبدیل میکند. به غیر از دولت، شرکتهای دفاعی و پیمانکاران نظامی، دلالان کالا نیز از سهامداران بزرگ جنگ هستند. درگیریها معمولاً باعث کمبود در عرضه کالاها میشود و این دلالان وارد بازی میشوند و سبب قیمتهای بالاتر برای مصرفکنندگان و درآمد بیشتر برای تاجران میشوند. بر اساس تحلیل اخیر «سیپری» (SIPRI)، اسرائیل نهمین سوداگر بزرگ تسلیحات در جهان است که طبق گفته مقامات رسمی این رژیم، فروش تسلیحاتش در سال 2022 به 5 /12 میلیارد دلار در سال رسید. مشتریان اصلیاش هم شامل هند، فیلیپین، ایالاتمتحده، امضاکنندگان توافقنامه ابراهیم و سایر کشورهایی است که ناقض حقوق بشر شناخته میشوند. به گزارش هاآرتص در سال 2022، در حالی که بسیاری از کشورها پس از حملات هونتاهای نظامی میانمار به بیمارستانها و دیگر اهداف غیرنظامی، از تامین سلاح به حکومتنظامی این کشور خودداری کردند، اما اسرائیل از سال 2018 حداقل چهار محموله سلاح به میانمار ارسال کرد.
ج) شرکتهای غربی
اسپنسر آکرمن، خبرنگار برنده جایزه پولیتزر در «The Nation» نوشت، برندگان جنگ در اتاقهای هیاتمدیره شرکتها هستند. آنها از پشت میزشان جنگ را هدایت میکنند و نفع خود را میبرند. بهطور نمونه، در جنگ اسرائیل در غزه که 7 اکتبر 2023 (15 مهرماه 1402) آغاز شد (و امروز که این گزارش را میخوانید شاهد یکسالگی جنگ غزه هستیم که دامنه آن به لبنان هم کشیده شده است) بسیاری از شرکتهای آمریکایی فعال هستند. شرکت «کُلت» یکی از همین شرکتهاست. در نوامبر 2023، اسرائیل سفارش 24 هزار قبضه تفنگ نیمهاتوماتیک و اتوماتیک را به شرکتهای آمریکایی داد که بیشتر آنها از شرکت «کلت» بود. اسرائیل اعلام کرد که برخی از این تفنگها به غیرنظامیان میرسد، احتمالاً به عنوان بخشی از طرح «ایتامار بن گویر» برای توزیع اسلحه بین جوخههای «امنیتی» شهرکنشینان.
شرکت «فورد موتور» هم یکی دیگر از شرکتهای فعال در جنگ غزه است. در ماه دسامبر، وزارت دفاع اسرائیل اعلام کرد که محموله جدیدی از تجهیزات نظامی را دریافت کرده و به دنبال آن، تصویری از یک خودرو شاسیبلند فورد «F-350» را منتشر کرد. این یکی از چندین شاسیبلند غولپیکر فورد در مجموعه خودروهای ارتش اسرائیل بود. به گفته ارتش اسرائیل، این خودروهای شاسیبلند «F-350» به سنسورها و دوربینهای پیشرفته مجهز شده تا به عنوان یک وسیله نقلیه زمینی بدون سرنشین عمل کند. فورد اولین کارخانه مونتاژ خود را اندکی پس از جنگ ششروزه 1967 در اسرائیل ساخت. کسبوکار چنددههای فورد در آنجا برای پاک کردن لکه یهودیستیزی بنیانگذارش بسیار مهم بوده است.
شرکت «کاترپیلار»، غول تجهیزات ساختوساز، خرابیهای زیادی را در غزه به بار آورده است. بهویژه بولدوزرهایش مشغول حفر بزرگراه وسیعی بودند که از حصار مرز شرقی غزه در نزدیکی کیبوتص «نهال اوز» تا خیابان «الرشید» که در امتداد سواحل مدیترانه قرار دارد، کشیده شده است. هدف از این بزرگراه که به «کریدور نتساریم» معروف است، تسهیل دسترسی ارتش اسرائیل به سراسر غزه برای سالهای آینده و در عین حال دو قسمت کردن این باریکه است. این بولدوزرهای ترسناک فقط ماشینآلات سنگین نیستند. برای سالها، اسرائیل از کاترپیلارهای «D9» -یک بولدوزر زرهپوش برای مقاومت در برابر شلیک موشک و آرپیجی- برای تخریب خانههای فلسطینیها در کرانه باختری و غزه استفاده کرده است. سال 2004 و طی انتفاضه دوم، «دیدهبان حقوق بشر» از کاترپیلار خواست تا فروش D9 به اسرائیل را که از آن برای «ویران کردن خانههای فلسطینیها، تخریب کشاورزی و خرد کردن جادهها برخلاف قوانین جنگ» استفاده میکند، متوقف کند.
شرکت «پالانتیر» (Palantir) یک شرکت هوش مصنوعی است که باافتخار همکاری خود را با اسرائیل ترویج میکند. در سال 2021، «گوگل» و «آمازون» هم قراردادی 2 /1 میلیارددلاری برای «سیستم محاسبات ابری» اسرائیل به نام «پروژه نیمبوس» برنده شدند. اگرچه اطلاعات عمومی کمی در مورد نحوه کار نیمبوس در دسترس است اما «سام بیدل» -گزارشگر The Intercept که اسناد داخلی گوگل را به دست آورده است- نقش این شرکت را ارائه دستاوردهای حیاتی در هوش مصنوعی به اسرائیل توصیف میکند؛ بهویژه «قابلیتهای تشخیص چهره، دستهبندی خودکار تصویر، ردیابی اشیا و حتی تجزیهوتحلیل احساسات که مدعی است محتوای احساسی تصاویر، گفتار و نوشتار را ارزیابی میکند».
ششم) خاورمیانه پسانصرالله
از فوریه 1992 یعنی زمان ترور عباس موسوی تا لحظه شهادت، 32 سال میشد که سیدحسن نصرالله رهبری حزبالله را به دست داشت. رهبری او بر این گروه چنان ریشه دوانده که شاید بتوان ادعا کرد حزبالله بیشتر با نام نصرالله شناخته میشود. در حقیقت، او طراح بازسازی سازمانی این گروه بود. «جاناتان پانیکوف» در مقالهای برای «شورای آتلانتیک» مینویسد: «نصرالله همچون اسامه بنلادن نبود که در یک محوطه روستایی یا غارها پنهان شده باشد. حزبالله هم یک گروه منزوی نیست. این گروه بخشی مستقیم از جامعه و دولت لبنان است هرچند برخی را خوش نیاید.» «نیکلاس بلانفورد»، از پژوهشگران شورای آتلانتیک، اذعان میکند که «حزبالله یک نهاد قوی با یک زنجیره فرماندهی قوی است که باید تداوم را در سطح رهبری تضمین کند». آیا میتوان از «عصر پسانصرالله» یا «خاورمیانه پسانصرالله» سخن گفت.
شهادت نصرالله هم پایان یک دوره و هم آغاز دورهای جدید است. «سارا زعیمی»، کارشناس ارشد مسائل آفریقای شمالی در شورای آتلانتیک و معاون مدیر ارتباطات در مرکز رفیق حریری بر این باور است که ترور نصرالله ممکن است وحدت ملی لبنان را خدشهدار کند. او مینویسد دو گروه در لبنان در مقابل هم قرار گرفتهاند: گروهی که از انحلال حزبالله حمایت میکنند و گروهی که قول انتقام از ترور فرماندهی خود میدهند. این تقابل در طرابلس رخ نمود، جایی که آوارگان جنوب وقتی به آنجا وارد شدند، برخی به خودروهایشان هجوم برده و تصاویر رهبر شهیدشان را از ماشینهایشان کندند. این میتواند نشاندهنده تهدیدی برای صلح اجتماعی در لبنان و نشانهای احتمالی از پایان «توافق طائف» در سال 1989 باشد که به جنگ داخلی 15ساله در لبنان پایان داد. شکاف فرقهای ممکن است با دخالت بازیگران و خردهبازیگران منطقهای تشدید شود.
«توماس اس. واریک»، یکی از همکاران ارشد در شورای آتلانتیک که از سال 1997 تا 2007 در وزارت امور خارجه و از سال 2008 تا 2019 به عنوان معاون دستیار وزیر برای سیاست ضدتروریسم در وزارت امنیت داخلی ایالاتمتحده خدمت کرد، بر این باور است که خاورمیانه پسانصرالله بر دامنه مشکلات اسرائیل میافزاید. اسرائیل فاقد یک برنامهریزی استراتژیک است، به این معنا که اسرائیل اکنون باید دارای دو طرح باشد: طرح صلح برای غزه و طرحی هم برای لبنان. او معتقد است که حزبالله همچنان به عنوان یک نیروی اصلی در سیاست لبنان وجود خواهد داشت.
«نور دبوسی»، یکی از معاونان مرکز رفیق حریری و از نویسندگان شورای آتلانتیک بر این باور است که با شهادت نصرالله، لبنان در یک دوراهی قرار گرفته است. او معتقد است عصر پسانصرالله در لبنان میتواند شکننده و حساس باشد. بنابراین، برای کنترل بر اوضاع او پیشنهاد میدهد که «دیپلماسی باید حاکم شود». او معتقد است: «اکنون زمان آن فرارسیده که جامعه بینالمللی به رهبری ایالاتمتحده، فرانسه و بریتانیا، اهرمهای کامل خود را بر اسرائیل اعمال کنند و خواستار آتشبس کامل و فوری در لبنان شوند.» او معتقد است خواست لبنانیها مبنی بر آتشبس بارها از سوی اسرائیل نادیده گرفته شده و اسرائیل همچنان به نقض تعهدات خود و تجاوز به لبنان ادامه میدهد. به هر روی، باید دید در عصر پسانصرالله، لبنان و حزبالله چگونه بحران را مدیریت میکنند تا هم وحدت داخلی لبنان حفظ شود و هم اسرائیل تجربه اشغال دوباره را تکرار نکند.