رقص هستهای اژدها
چرا چین به دنبال پایان ائتلافهای امنیتی-سیاسی آمریکا در آسیاست؟
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالاتمتحده به تنها ابرقدرت تبدیل شد و نظام جهانی را مطابق با منافع خود شکل داد. این کشور هژمونی خود را در سراسر جهان تثبیت کرده و هیچ دولتی به دلیل موقعیت جغرافیایی مساعد آمریکا جرات حمله یا تسخیر این کشور را ندارد. با این حال، چین از طریق هژمونی اقتصادی -مبارزه با پول بهجای مبارزه با نیروهای نظامی یا جغرافیا- ایالاتمتحده را به چالش کشیده است. اکنون به «استراتژیهای اقتصادمحور» بیش از مسابقه تسلیحاتی اهمیت داده میشود. «عروج مقدس» در «مدرن دیپلماسی» بر این باور است که در دوره ترامپ، ایالاتمتحده با اعمال تعرفههای افزایشی بر محصولات چینی که میتواند به کسری تجاری منجر شود، جنگ اقتصادی را علیه چین آغاز کرد. با وجود نزاعهایشان، هر دو کشور اهمیت تجارت را درک و سعی میکنند از نظر اقتصادی قویتر شوند. کووید هژمونی آمریکا را زیر سوال برد و چین را قدرتمند کرد. جهان جنگی را در زمینه پزشکی تجربه کرد و همه با استفاده از داروها و تزریقات با این دشمن پنهان مبارزه کردند. قرن بیست و یکم، جهان نظم جهانی متفاوتی را تجربه کرده و سرنوشت چین و آمریکا را بهعنوان قدرتهای جهانی تعیین خواهد کرد.
۱) نظریهها
نظریه هارتلند
در سال ۱۹۰۴، «هالفورد مکیندر» مفهوم «هارتلند» را معرفی و اثر خود را به نام تئوری «هارتلند» منتشر کرد. او قوانین دستیابی به تسلط بر جهان از سوی هرکسی که سرزمین اوراسیا را کنترل میکند، تشریح کرد. سرزمین اوراسیا شامل آسیای مرکزی، اروپای شرقی و برخی از بخشهای روسیه است. نقلقول معروف این نظریه این بود: «هرکسی که بر اروپای شرقی حکومت میکند، بر هارتلند فرمان میراند؛ هرکسی که بر هارتلند حکومت میکند، بر جزیره جهانی فرمان میراند؛ هر که بر جزیره جهانی حکومت میکند، بر جهان فرمان میراند.». برای مثال، در طول جنگ جهانی دوم، آلمان نازی، به رهبری آدولف هیتلر، مصمم به حمله به سرزمین اوراسیا برای تسلط بر هارتلند و به دست آوردن قدرت برای حکومت بر جهان بود.
نظریه ریملند
«نیکلاس اسپایمن» در سال ۱۹۴۲ نظریه «ریملند» را مطرح و بیان کرد که برای حکومت بر جزیره جهانی، تسخیر مناطق ساحلی ضروری است. ریملندها مرزهای جزیره جهانی بوده و به دریاها متصل هستند. اسپایمن معتقد بود که برای تسلط بر جهان، یک دولت باید بر ریملند تسلط داشته باشد و برای تسلط بر هارتلند، تسلط بر ریملند نیز بسیار مهم است. برای مثال، در دوران جنگ سرد، ایالاتمتحده مانع گسترش اتحاد جماهیر شوروی برای حفظ نفوذ خود بر جهان با تسلط بر ریملند شد. در نتیجه، ایالاتمتحده آمریکا تنها ابرقدرت جهان شد.
برداشت ماهان از قدرت دریا
«آلفرد تایر ماهان»، افسر نیروی دریایی آمریکا، استراتژی «قدرت دریایی» را توسعه داد که به یکی از تاثیرگذارترین استراتژیها در این زمینه تبدیل شد. او در کتاب خود «تاثیر قدرت دریا بر تاریخ» که در سال ۱۹۸۰ منتشر شد، استدلال کرد که قدرت دریایی میتواند یک کشور را به یک ابرقدرت تبدیل کند. این به این دلیل است که ۷۱ درصد از سطح زمین را دریاها پوشاندهاند و یک کشور با نیروی دریایی قوی میتواند بر جهان مسلط شود. استراتژی ماهان در جنگ جهانی اول موثر بود. قدرت دریایی برای تبدیلشدن به یک قدرت جهانی بسیار مهم است، زیرا مسیرهای تجاری را ایمن میکند و موجب میشود دولت بتواند تسلیحات هستهای را در زیردریاییها پنهان کند، و تشخیص آن دشوار است. علاوه بر این، قدرت دریایی برای حفظ بازدارندگی بهمنظور جلوگیری از اولین حمله دشمن مهم است. در قرنهای نوزدهم و بیستم، قدرت دریایی، قدرتهای بزرگ جهان مانند ایالاتمتحده آمریکا، چین، روسیه، بریتانیا و فرانسه را قوی کرد. کشورهای محصور در خشکی بدون نیروی دریایی معمولاً کشورهای ضعیفی مانند افغانستان و سایر کشورهای کوچک آسیایی مانند نپال و بوتان هستند.
استراتژی ایالاتمتحده بر اساس مفهوم ماهان است که به تقویت کشور کمک کرده است. موقعیت جغرافیایی ایالاتمتحده با مسیرهای دریاییاش، دسترسی یا تسخیر آن را از سوی هر دولت دیگر دشوار میکند. آلمان با محاصره دریایی بریتانیا مواجه شد و هند نیز پاکستان را با محاصره دریایی تهدید کرد که میتواند به جنگ منجر شود. قدرت دریایی میتواند یک مولفه قوی در آغاز جنگها یا نزاعها در آینده باشد. در مجموع، با توجه به مفهوم قدرت دریایی ماهان، تبدیل شدن به یک قدرت دریایی در تبدیل شدن به یک ابرقدرت بسیار مهم است. تاریخ برای حمایت از این ایده، مثالهای متعددی به ما ارائه میدهد. مثلاً استرالیا در حال حاضر زیردریاییهای هستهای را از ایالاتمتحده خریداری میکند که اهمیت قدرت دریایی را برجسته میکند.
برای پاسخ به این پرسش که چه کسی در آینده بر جهان حکومت خواهد کرد -چه آمریکا و چه چین- باید موقعیت استراتژیک و ژئوپولیتیک هر دو کشور را تحلیل کرد. «ابتکار کمربند و جاده» (BRI) در سال ۲۰۱۳ آغاز شد و هدف آن تقویت موقعیت اقتصادی، سیاسی و استراتژیک چین از طریق پیوند دادن جهان به یکدیگر است. اگرچه این ابتکار دارای ریسکهای جهانی است، اما توجه بسیاری از کشورها را از سراسر جهان به سرمایهگذاری در این پروژه و کسب سود جلب کرده است. حدود ۷۰ کشور برای همکاری با چین در ایجاد این زیرساخت جهانی همکاری میکنند. این ابتکار تهدیدی علیه ایالاتمتحده از نظر هژمونی اقتصادی، سیاسی و استراتژیک است. این به این دلیل است که این ابتکار کنترل چین بر مسیرهای دریایی و هارتلند -جایی که بیشتر منابع طبیعی جهان در آن قرار دارد- را افزایش میدهد. با این حال، ایالاتمتحده میتواند با متحدان خود برای ایجاد یک جایگزین و رقابت با چین برای حفظ هژمونی خود همکاری کند. «کریدور اقتصادی پاکستان-چین» (CPEC)، یکی دیگر از پروژههای مهم دولت چین، با هدف تبدیل پاکستان به متحد قوی خود و مشارکت سایر کشورهای جنوب آسیاست. بر اساس استراتژی مکیندر، «ابتکار کمربند و جاده» در آینده به چین کمک خواهد کرد تا کنترل بر هارتلندها را به دست آورد، که در نهایت میتواند به حکومت چین بر سیستم جهانی مانند ایالاتمتحده منجر شود. باوجوداین، چین جنگ اقتصادی را بهجای جنگ نظامی انتخاب کرده است و همچنان به این کار ادامه خواهد داد.
جنگ ایدئولوژیها
نهفقط جنگ اقتصادی بین چین و ایالاتمتحده، بلکه جنگ ایدئولوژیها نیز در جریان است. مشابه بلوکهای سرمایهداری و کمونیستی در دوران جنگ سرد، نبرد ایدئولوژی بین چین و ایالاتمتحده وجود دارد. این ایدئولوژیها میتواند رویکرد آنها را در قالب «قدرت نرم» تقویت کند و آنها را به مبارزه ذهنی تشویق کند. چین دارای ترکیبی عالی از جوامع سرمایهداری و کمونیستی است، اما فرهنگ غربی و ارزشهای آسیایی را نمیتوان نادیده گرفت. چین از ایدئولوژی نسبیگرایی پیروی میکند، درحالیکه ایالاتمتحده طرفدار جهانگرایی است. «برخورد تمدنها»ی ساموئل هانتینگتون را نمیتوان نادیده گرفت؛ اثری که نشان میدهد جنگهای بزرگ ممکن است بر اساس تفاوتهای فرهنگی آغاز شوند. ۱۱ سپتامبر و اسلامهراسی نمونه بارز است و همه میدانیم که ایالاتمتحده به نام مبارزه با افغانستان چه کرد و چین با مسلمانان اویغور چه میکند. همچنین رقابتی بین چین و ایالاتمتحده بر اساس ایدئولوژیها وجود دارد و میتواند یک «معضل امنیتی» ایجاد کند.
جهان را میتوان مجموعهای از جزایر دانست که در مرکز آن «مِین لند» قرار دارد که بیشتر منابع جهان در آن است. کشورها برای قدرت و تسلط بر حفظ منافع ملی خود در این منطقه غنی از منابع میجنگند. «ابتکار کمربند و جاده چین به چشمبادامیها کنترل بر هارتلند را میدهد، در حالی که آمریکا تحت تاثیر استراتژی ماهان، کنترل قدرت دریایی را حفظ خواهد کرد. کنترل چین بر دولتهای ریملند، از جمله از طریق «کریدور اقتصادی پاکستان-چین» همچنان تقویت خواهد شد و راه را برای کنترل این کشور بر هارتلند هموار میکند. این یک تهدید بزرگ برای هژمونی آمریکاست.
در طول جنگ سرد، ایالاتمتحده از سیاست مهار برای جلوگیری از گسترش کمونیسم با تمرکز بر ریملند استفاده کرد. این سیاست میتواند در مورد چین برای جلوگیری از گسترش آن اعمال شود، اگرچه اعتبار ایالاتمتحده پس از جنگ در افغانستان و خروج آشفتهاش در سال ۲۰۲۱ زیر سوال رفته است. بر اساس نظریه ریملند، ایالاتمتحده ممکن است برای مقابله با چین ائتلافهایی تشکیل دهد مانند مشارکت فعلی با هند و سایر متحدان برای اخلال یا بر هم زدن کریدور اقتصادی پاکستان- چین». از نظر اقتصادی، چین بیش از آمریکا در اروپا سرمایهگذاری کرده و چین در فناوری سایبری و کوانتومی نسبت به آمریکا پیشتاز است. انقلاب فناوری ممکن است به نفع چین در جهان پساکووید باشد.
۲) مصاف عقاب و اژدها: چالش سیستمی چین
از سال ۲۰۱۸، تحلیلگران دفاعی آمریکایی بارها چین را بزرگترین تهدید برای امنیت ملی ایالاتمتحده معرفی کردهاند. آنها به دلیل بزرگ شدن زرادخانه نظامی عظیم چین، رفتار ستیزهجویانهاش در آسیا-اقیانوسیه و کارزار جهانی اجبار اقتصادی، پکن را یک «چالش سیستمی»، «تهدید در حال افزایش» و حتی یک «رقیب همتا» توصیف کردهاند. این عبارات مبهم و پرسروصدا به یک اجماع فزاینده اشاره دارد: اینکه جاهطلبیهای چین بهشدت منافع ملی آمریکا را به خطر میاندازد. بااینحال، هیچ اتفاقنظری در مورد نیتِ پسِ حرکات استراتژیک چین وجود ندارد، از جمله مهمترین آنها که همان ساخت سریع تسلیحات هستهای است. جامعه دفاعی ایالاتمتحده عمدتاً این افزایش نیرو را در چهارچوب نظامی محدودی که مربوط به قابلیتهای تسلیحاتی و توازن مسابقه تسلیحاتی است، مینگرد. مقاله اخیر پژوهشگری به نام «تانگ ژائو» در «فارن افرز»، این تحلیل را با توصیف زرادخانه هستهای چین نه بهعنوان ابزاری قهری برای دستیابی به اهداف نظامی کاملاً تعریفشده، بلکه بهعنوان نمادی از قدرت ملی که بهوسیله آن پکن میتواند احترام واشنگتن را بهعنوان یک بازیگر اصلی در امور جهانی به دست آورد، گسترش داده است. اما هرگونه درک از این گسترش هستهای باید مقاصد تجدیدنظرطلبانه پکن را نیز توجیه کند.
«کایل بالزر» و «دَن بلومنتال»، تحلیلگران موسسه امریکن اینترپرایز، در مقالهای در «فارن افرز» نوشتند، چین در تصور خود آرزوهای بزرگی برای بازسازی جهان دارد. این کشور قصد دارد این کار را ابتدا با تسلط بر غرب اقیانوس آرام و سپس کشاندن بخش بزرگی از اوراسیا -منطقهای که از همسایگی چین تا آسیای مرکزی و جنوب شرقی اروپا امتداد دارد- و همچنین آفریقا به مدار خود انجام دهد. اما پکن یک معضل جغرافیایی دارد که کاملاً از آن آگاه است: تعدادی از کشورهای خارج از خط ساحلیاش که با ائتلافهای تحت رهبری ایالاتمتحده پیوند دارند، خود را وقف وضعیت موجود منطقهای کردهاند و اقدامات چین بر آنها تاثیر گذاشته است. اگر چین با انجام یک حمله در مقیاس بزرگ در امتداد حاشیه دریایی خود وضعیت را تشدید کند، در معرض خطر یک واکنش ویرانگر و هماهنگ قرار میگیرد که طرحهای جهانیاش را به خطر میاندازد. ایالاتمتحده باید به انباشت یا افزایش تدریجیِ هستهای چین همچون ابزاری نگاه کند که میتواند به پکن در حل انزوای قارهایاش کمک کند. چین یک «کارزار قهری زیرِ آستانه جنگ» را برای انحلال سیستم ائتلاف ایالاتمتحده در اقیانوس آرام آغاز کرده است و زرادخانه هستهای پیچیدهترش هم به این کشور اهرم بیشتری برای دستیابی به این هدف بدون شعلهور کردن یک جنگ فاجعهبار بین قدرتهای بزرگ میدهد. اگر واشنگتن نتواند به این بُعد از برتری هستهای چین رسیدگی کند، میتواند موقعیت پیشروی ایالاتمتحده را در غرب اقیانوس آرام به خطر بیندازد، زیرا [واشنگتن] از طریق آن از یک محیط آزاد، باز و مرفه که برای منافع آمریکا مناسب است دفاع میکند.
واشنگتن باید در برابر خطر هوشیار باشد. این کشور باید طرحهای ژئوپولیتیک چین برای زرادخانه هستهای در حال گسترشش را بشناسد و برای حفظ تعادل منطقهای اقدام کند. ازآنجاکه کمپین قهری پکن متحدان ایالاتمتحده را تهدید میکند، واشنگتن باید استراتژی خنثیکنندهای را به اجرا درآورد که مزیتهای رقابتی ایالاتمتحده را در برابر آسیبپذیریهای متمایز چین بهصف کند. شاید چین پیشازاین استفاده از انرژی هستهای خود را بهعنوان یک «یورش اولیه» در پروژه بزرگتر «جهانسازی»اش آغاز کرده باشد، اما ایالاتمتحده هنوز فرصتی برای خنثی کردن این جاهطلبیهای جهانیِ در ابتدای راه دارد.
ژئوپولیتیک چینمحور
«شی جین پینگ»، رئیسجمهور چین، معتقد است که کشورش را به عصر جدیدی از «ژئوپولیتیک چینمحور» هدایت میکند. او میگوید که کشمکش بین «سوسیالیسم چینی» و «سرمایهداری دموکراتیک غربی» در حال انجام است و شکوفایی و نفوذ روزافزون کشورش را شاهدی بر این موضوع میداند که بر مبنای آن، این کشور آماده است جای ایالاتمتحده را بگیرد و جهان را تغییر دهد. چنین نظم بینالمللی بیشتر منعکسکننده نظام داخلی چین است تا ارزشهای لیبرالی که دههها بیشتر جهان را شکل داده است. «شی» بهویژه مطمئن است که روندهای ساختاری -همانطور که در بحران مالی ۲۰۰۸ و ظهور جنبشهای پوپولیستی در غرب نشان داده شد- به نفع برتری چین است. اما جغرافیای چین چشمانداز «شی» را پیچیده میکند. مانند فرانسه ناپلئونی در قرن نوزدهم و آلمان، ژاپن و اتحاد جماهیر شوروی در قرن بیستم، پکن خود را در محاصره کشورهای ساحلی متخاصم میداند که از سوی یک قدرت دریایی جهانی حمایت میشوند. همچنین مانند پیشینیانش، موقعیت قارهای چین (که در یک نوع مرز زمینی-دریایی قرار دارد که «نیکلاس اسپایکمن»، استراتژیست هلندی آمریکایی قرن بیستم، آن را «ریملند» اوراسیا لقب داده است) این احتمال را افزایش میدهد که یک استراتژی اجراشده ضعیف چینی میتواند آتش جنگی فاجعهبار را با ایالاتمتحده و متحدان آسیاییاش شعلهور کند [اسپایکمن معتقد بود قدرت اصلی جهان و بهخصوص قدرت اقتصادی در حاشیه رودها، تنگهها و دریاها و بنادر متمرکز است و هر قدرتی بر سه تنگه مالاکا، هرمز و بابالمندب مسلط باشد در واقع بر کل دنیا مسلط خواهد بود].
برای استراتژیستهای چینی، این نمونههای گذشته آموزنده است. تجدیدنظرطلبان مدرن همگی در حلوفصل تهدیدهای موجود در جناحهای دریایی خود ناکام مانده و از این بابت رنج کشیدند. نه فرانسه و نه آلمان بهطور طبیعی تمایلی به دریا نداشتند و به دست ائتلافهای ریملند به رهبری قدرتهای دریایی جهانی نابود شدند. امپراتوری ژاپن جنگی دوجبههای را برانگیخت و با ارتش چین در سرزمین اصلی آسیا و با نیروهای اعزامی آمریکایی در دریا جنگید، که تحمل آن بسیار سخت بود. اتحاد جماهیر شوروی در نهایت نتوانست بر حریف «ریملندی» خود در جنگ سرد - متشکل از کشورهای ساحلی و تحت رهبری نیروهای هوایی و دریایی ایالاتمتحده - غلبه کند. بنابراین، پکن عزم کرده است قبل از اینکه بتواند بخش وسیعی از اوراسیا را به مدار خود بکشد، ابتدا باید در حاشیه دریایی آشکار خود به برتری دست یابد. پکن اعتراض میکند که جناح دریاییاش از طریق دو زنجیره جزیرهای متحدالمرکز و هلالیشکل که مملو از متحدان و پایگاههای نظامی ایالاتمتحده است، احاطه شده است. اولی، نزدیکتر به چین، از مجمعالجزایر «آلوتی» آلاسکا از طریق ژاپن و تایوان به سمت جنوب میرود و از فیلیپین میگذرد. دومی، بهسوی شرق، از ژاپن از طریق مرکز نظامی ایالاتمتحده در گوام و به شمال استرالیا میرود. ایالاتمتحده با معاهدات دفاعی به استرالیا، ژاپن و فیلیپین و همچنین به کره جنوبی که در این محدوده ریملند قرار دارند، متعهد است.
این مانع مورد حمایت ایالاتمتحده، از روزهای اولیه جنگ سرد، چین را ناامید کرد، آنگاه که یک شبکه «مرکز و سخنگو»یی از اتحادهای دوجانبه بین ایالاتمتحده و تعدادی از کشورهای غربی اقیانوس آرام، جاهطلبیهای منطقهای پکن را خنثی کرد. در دهه ۱۹۵۰، ایالاتمتحده در دفاع از متحدان خود، حتی چین را به حمله اتمی تهدید کرد. در سال ۱۹۹۶، در جریان سومین بحران تنگه تایوان، واشنگتن با اعزام دو ناوگروه ضربتی برای حمایت از تایپه، پکن را تحقیر کرد. امروز، ایالاتمتحده در حال ترویج همکاری سهجانبه با ژاپن و کره جنوبی برای تقویت دفاع منطقهای در برابر موشکهای بالستیک است. وقتی «شی» این را تماشا میکند، تجربیات تلخ گذشته از ذهن او دور نمیشود. چین اکنون چیزی را در «ورق»های خود دارد که زمانی فاقد آن بود: قدرت حمله؛ هم هستهای و هم متعارف، از نوعی که میتواند واشنگتن را از متحدانش در آسیا-اقیانوسیه جدا کند.
جاهطلبی ژئوپولیتیک پکن
بحث در ایالاتمتحده بر سر معنای افزایش تدریجی یا انباشت هستهای چین مدتهاست که در وضعیتهای نظامی محدود و جدا از ژئوپولیتیک جریان دارد. تحلیلگران آمریکایی در درجه نخست به این موضوع پرداختهاند که آیا پکن در حال شرکت در یک مسابقه تسلیحاتی است یا خیر، آیا در حال مقابله با آن چیزی است که افزایش تهدید هستهای ایالاتمتحده تلقی میشود، یا اینکه آیا سیاست اعلامشده این کشور مبنی بر «عدم استفاده اول» از سلاحهای هستهای واقعی است. اما برتری چین تنها در چهارچوب جاهطلبیهای ژئوپولیتیکش قابل ارزیابی است. تمرکز بر اینکه چگونه این گسترش ابزاری برای اهداف سیاسی گستردهترش است، نشان میدهد که چرا چین علاقه چندانی به درک آمریکایی از «ثبات استراتژیک» ندارد، یا این ایده که رقبا تلاش نمیکنند از تحولات نظامی به نفع خود بهرهبرداری کنند. به زبان ساده، ژئوپولیتیک هستهای چین در مورد بیثبات کردن آن مانع دریایی است که اکنون علیه این کشور ایجاد شده است.
گسترش هستهای چین بر نحوه درک متحدان ایالاتمتحده از توازن نظامی منطقهای تاثیر میگذارد. همانطور که آنها ارزیابیهای خود را انجام میدهند، ماهیت خیرهکننده، از نظر کمی و کیفی، برتری هستهای چین را در نظر میگیرند. ایالاتمتحده دارای زرادخانه فعال حدود ۳۷۰۰ کلاهک هستهای است، هرچند کمتر از نیمی از آنها بهکار گرفته میشوند. پکن با افزایش موجودی کلاهکهای هستهای از ۲۰۰ به ۵۰۰ کلاهک بین سالهای ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۳، بهسرعت در حال کاهش این شکاف است. پنتاگون پیشبینی کرده است که چین تا سال ۲۰۳۰ به بیش از هزار کلاهک و تا سال ۲۰۳۵ به ۱۵۰۰ کلاهک خواهد رسید. چین در حال حاضر ظرفیت فوقالعادهای برای بهکارگیری چنین سلاحهایی در حملات بسیار دقیق دارد: این کشور تعداد بیشتری پرتابگرهای موشکی بینقارهای و میانبرد زمینی نسبت به ایالاتمتحده دارد. علاوه بر این، واشنگتن در سال ۲۰۱۳ تنها گزینه هستهای منطقهای خود -موشک کروز پرتابی از زیردریایی- را بازنشسته کرد، به این معنی که در یک بحران بالقوه، هیچ توانایی هستهای منطقهای برای اطمینان دادن به متحدانش از تضمین امنیتی خود نخواهد داشت.
شرکای ایالاتمتحده در آسیا و اقیانوسیه بهطور قابلدرکی نگران هستند. طبق یک مطالعه اخیر از سوی «دفتر ملی تحقیقات آسیایی»، مزیتهای کمّی چین باعث نگرانی در اولین زنجیره جزیرهای، بهویژه در ژاپن، شده است. توکیو نگران است که واشنگتن ریسکگریزی را در امتداد ریملند افزایش دهد، زیرا ظرفیت چین برای انجام حملات دقیق علیه ایالاتمتحده قارهای همچنان در حال افزایش است و به پکن اجازه میدهد فشار را بدون واکنش آمریکا کاهش دهد. تشکیلات دفاعی چین نیز علاقه فزایندهای به استراتژیهای هستهای قهری نشان میدهد. نظریهپردازان نظامی چین در حال حاضر بهطورمعمول از تسلیحات هستهای مدرنیزهشده این کشور بهعنوان «کارت برنده» یاد میکنند که میتواند مانع مداخله خارجی در امور منطقه شود. بسیاری از تحلیلگران دفاعی چین به این نتیجه رسیدهاند که فشار هستهای ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه در جریان جنگ روسیه در اوکراین، ناتو را از مداخله عمیقتر در این درگیری بازداشته است، و این نشان میدهد که پکن میتواند از زرادخانه خود برای دستیابی به اهداف مشابه استفاده کند. تصور چین از بازدارندگی شامل مفهوم غربی منصرف کردن دشمنان از اتخاذ یک روش خاص است، اما این شامل یک هدف گستردهتر هم میشود: مجبور کردن دشمنان برای تغییر رفتارشان. دستورالعملهای آموزشی برای شاخهای از ارتش چین که موشکهای زمین پایه این کشور را کنترل میکند، مدتهاست که توصیه میکند قرار دادن صِرفِ سلاحهای هستهای در سطوح بالاتر آمادگی، «شوک بزرگی در روان دشمن ایجاد میکند» و اقدامات دشمن را شکل میدهد. اکنونکه چین یک نیروی موشکی قوی برای انجام حملات هستهای قهری دارد، چنین تاکتیکهایی در چشم شرکای منطقهای آمریکا اعتبار بیشتری خواهد داشت. بنابراین، بهبود قابلیتهای حمله پکن میتواند این کشور را تشویق کند بهطور علنی از سیاست هستهای عدم استفاده اولیه خود برای ایجاد شکاف میان واشنگتن و متحدانش دست بکشد.
ازآنجاکه شرکای ایالاتمتحده در اقیانوس آرام بهطور فزایندهای تلاشهای چین برای استفاده از اجبار برخاسته از حمایت هستهای را میبینند یا تجربه میکنند، دیدگاه آنها نسبت به موازنه منطقهای میتواند تغییر کند. مشاهده انفعال یا اقدام ناکافی از سوی واشنگتن در مواجهه با این ارعاب، دلیل موجهی برای هشدار بیشتر به آنها میدهد. ایجاد یک پاسخ موثر به قدرت قهری کلی چین و انباشت تدریجی هستهای خودش، کلید حفظ اعتبار ایالاتمتحده در منطقه خواهد بود.
نقطه جوش
چین قصد دارد از برتری هستهای خود برای شکافتن مانع ریملند بدون شعلهور کردن جنگ قدرتهای بزرگ استفاده کند. توانایی «شی» برای تسلط بر طیف درگیری -از فشار سیاسی کمشدت گرفته تا جنگ هستهای بالقوه- احتمالاً او را برای تشدید فشار در این منطقه در ماههای اخیر جسور کرده است. اما چین بیش از یک دهه است که ظرفیت خود را برای پیگیری این کارزار قهری تقویت کرده است. در سال ۲۰۱۲، پکن با استفاده از نیروی نظامی کمشدت و فشار اقتصادی، از جمله تحریم برخی از صادرات فیلیپین، کنترل ماهیگیری سد ساحلی «اسکاربرو» -یک مرکز مهم ماهیگیری در دریای چین جنوبی- را از فیلیپین گرفت. ایالاتمتحده به الحاق دوفاکتوی این سد ساحلی به چین اعتراض کرده بود، اما تشدید تنش پکن علیه فیلیپین، واشنگتن را مجبور به عقبنشینی کرد. تابستان گذشته، زمانی که کشتیهای چین به کشتیهای فیلیپینی در منطقه اقتصادی انحصاری مانیل هجوم بردند، پکن دوباره درگیریها را در دریای چین جنوبی آغاز کرد. چین با عواقب جدی مواجه نشد.
ژاپن نیز از سپیدهدم قرن ۲۱ در معرض اجبار چینیها بوده و فشار با انباشت هستهای چین در حال افزایش است. امروز، چین درگیر تلاشی مداوم برای تغییر یکجانبه وضعیت موجود جزایر سنکاکوی تحت مدیریت ژاپن (که در چین به جزایر دیائویو معروف است) در شمال تایوان است؛ تقریباً هر روز، نیروی دریایی چین در مجاورت آنها برای اجرای «قانون دریایی داخلی» چین فعالیت میکند. نیروهای نظامی چین نیز بهطورمعمول وارد خاک ژاپن میشوند یا آن را محاصره میکنند. برای مثال، در ماه آگوست، نیروی دریایی و هوایی چین آبهای سرزمینی و حریم هوایی ژاپن را نقض کردند؛ تشدید تنشی که تنها چند هفته بعد، زمانی که چین برای اولینبار یک ناو هواپیمابر را از آبهای ژاپن عبور داد، تحتالشعاع قرار گرفت. این فشار مداوم برای فرسودن و خسته کردن توکیو، تضعیف ائتلاف ایالاتمتحده و ژاپن و عادیسازی رفتار چین برای ایجاد یک نوار جدید است که بهمنظور اندازهگیری تجاوزهای آتی طراحی شده است.
تایوان همچنان هدف اصلی کارزار قهری، اما زیر آستانه جنگ چین است. علاوه بر ارعاب نظامی و سیاسی این جزیره، پکن تلاش میکند جایگاه تایوان را در صحنه جهانی به حاشیه برده و پوشش آن را در ساختارهای حقوقی بینالمللی از بین ببرد. اما تهدید تشدید تنش کلیدی برای تحت سلطه درآوردن تایوان بدون جنگ در مقیاس بزرگ است. برای مثال، پکن میتواند از احتمال تهاجم «دوزیست» [از زمین و دریا] برای وادار کردن بخشهای خاصی از طبقه سیاسی و جمعیت تایوان برای تسلیم شدن در برابر کنترل چین بر جزیره استفاده کند. اگر پکن تصمیم به اتخاذ اقدام شدیدتر بگیرد، احتمالاً از تهدید تشدید محدود هستهای برای جلوگیری از مداخله ایالاتمتحده و ژاپن استفاده خواهد کرد. از زمانی که پکن کارزار اجباری گسترده خود را آغاز کرد، تعداد اندکی از کشورهایی که این کشور [چین] آنها را هدف قرار داده است، تواناییهای نظامی خود را افزایش دادهاند. از سوی دیگر، ارتش چین به بزرگترین نیروی نظامی آسیا در هر دو قابلیت «متعارف» و «هستهای» تبدیل شده است. بااینحال، برای «شی»، موفقیت پیروزی در یک درگیری نظامی رودررو نیست که مداخله ایالاتمتحده را دامن زند. در عوض، موفقیت این است که ایالاتمتحده را بهطور کامل از منطقه دور کند، آنهم با تضعیف اعتبار واشنگتن در آنجا و وادار کردن متحدان آن کشور به دوری از رویارویی. همانطور که رفتار اخیر چین نشان میدهد، افزایش تدریجی یا انباشت هستهای چین «شی جین پینگ» را تشویق کرده تا خطرات بیشتری را برای دستیابی به این اهداف بپذیرد.
آمریکا نیازمند استراتژی جبرانی است
کارزار قهری زیر آستانه جنگِ پکن، واشنگتن را در موضعی واکنشی-تدافعی قرار داده که شرکای منطقهایاش را عصبی کرده است. مقامات ایالاتمتحده هنوز به پیامدهای استراتژیک برتری هستهای چین نپرداختهاند. اگر این روند ادامه یابد، چین میتواند موقعیت خوبی برای انحلال پیوندهایی که ایالاتمتحده را به متحدان آسیا-اقیانوسیه خود وصل میکند، بیابد. برای کاهش سرعت حرکت چین و به دست آوردن مجدد ابتکار عمل، ایالاتمتحده به یک استراتژی جبرانی نیاز دارد که بتواند اعتبار خود را به شرکای منطقهای خویش نشان دهد و محاسبات پکن را تغییر دهد. چین همزمان بر امنیت داخلی، جاهطلبیهای منطقهای خود و طرحهای جهانی بزرگتر که حامی اقدامات منطقهایاش است، متمرکز است. هر استراتژی آمریکایی باید «شی» را مجبور کند بین اهدافش «بدهبستانهای تنبیهی» برقرار کند تا او نتواند توهم پیشروی در یک جبهه را بدون به خطر انداختن جبهههای دیگر داشته باشد.
چین آسیبپذیریهای مشخصی دارد. مانند همه کشورها، این کشور منابع محدودی دارد و نمیتواند بهسادگی راه خود را از دل «بار انتخاب» بگشاید. این امر بهویژه در مورد یک قدرت قارهای در حال ظهور و نسبتاً منزوی با جاهطلبیهای بزرگ، اقتصاد کندشده و ناامنی یک رژیم مارکسیست-لنینیست (یعنی بیاعتمادی عمیق و تقریباً وسواسگونه نسبت به شهروندان خود) صادق است. در مقابل، ایالاتمتحده یک قدرت جهانی تثبیتشده با یک سیستم دموکراتیک است که خود را در اختیار ائتلافهای دوردست و انرژیهای خلاق جوامع آزاد قرار میدهد. بنابراین، وظیفه واشنگتن این است که از عدم تقارن نظامی، اقتصادی و سیاسی مطلوب خود برای تشدید انزوای قاره پکن استفاده کند. نیروی نظامی یک استراتژی خنثیکننده باید بر مزیتهای موجود ایالاتمتحده در مشارکتهای اتحاد، دفاع موشکی و جنگ در زیر دریا تاکید کند. برای مثال، با گنجاندن ژاپن و کره جنوبی در یک سیستم دفاع موشکی منطقهای و پیوند آن با سیستم دفاع موشکی پیشرفته ایالاتمتحده، واشنگتن میتواند ترس متحدان خود را کاهش دهد و فشار بر پکن را بهمنظور افزایش فشار بر هر یک از آنها بالا ببرد. بهکارگیری دوباره یک موشک کروز مجهز به تسلیحات هستهای از زیردریایی از طریق واشنگتن، که به آن یک گزینه واکنش سریع و منطقهای میدهد، اعتماد متحدان را بیشتر تقویت کرده و منابع بیشتر چین را به سمت دفاع موشکی و جنگِ زیرِ دریا سوق میدهد. بُعد اقتصادی باید از منافع متحدان در بازارهای آمریکا استفاده کند. با تعمیق روابط تجاری در غرب اقیانوس آرام، واشنگتن به شرکای خود و پکن اعلام میکند که امنیت اقتصادی ایالاتمتحده از وضعیت موجود منطقهای جدا نیست. پیمانهای تجاری دوجانبه بهروزرسانیشده که بر بخشهایی تمرکز دارد که چین بر آنها مسلط است -مانند مواد معدنی حیاتی و زنجیرههای تامین دارویی- واشنگتن و شرکای آن را نیز از بازار چین دور میکند و آنها را در برابر اجبار پکن سرسختتر میکند. اگرچه سیاست داخلی آمریکا ایجاد پیمانهای تجاری را دشوار کرده است، اما واشنگتن میل به توافقهایی دارد که با استراتژی چین برای ایجاد وابستگیهای اقتصادی مقابله کند. آخرین نقطه استراتژی ایالاتمتحده باید بر سیاست متمرکز باشد. پکن در تلاش برای سوءاستفاده از شکافهای موجود در جامعه آمریکا، یک مبارزه فلسفی یکطرفه را علیه ایالاتمتحده از طریق پر کردن رسانههای آنلاین با اطلاعات نادرست به راه انداخته تا از شکافهای موجود در جامعه آمریکا بهرهبرداری کند. واشنگتن در مواجهه با این چالش ایدئولوژیک دچار تردید شده است. اما با انجام این کار، این کشور شانس بهرهبرداری از بزرگترین آسیبپذیری چین یعنی سیستم سیاسی آن را از دست داده است. پکن منابع عظیم برای کنترل ۴ /۱ میلیارد شهروند خود اختصاص میدهد. ایالاتمتحده میتواند از این وسواس برای تحمیل هزینههای سنگین به چین استفاده کند، مانند یافتن راههایی برای دور زدن سانسور آنلاین و انتشار نوشتههای مخالفان چینی درباره فساد و شکستهای اقتصادی دولت. پکن تمام تلاش خود را برای ساکت کردن مخالفان و خنثی کردن اعتراضات جزئی انجام داده است، و این نشان میدهد که از هیچ هزینهای برای مقابله با یک کارزار گستردهتر دریغ نمیکند. بهترین راه برای ایجاد نردههای محافظ با چین این است که توجه «شی» را از طرحهای منطقهای و جهانیاش دور کنیم. هر چه او بیشتر داخل متمرکز باشد، پکن تلاش و منابع کمتری را به فرافکنی قدرت اختصاص خواهد داد. بدون یک استراتژی جبرانی یا خنثیکننده که از مزیتهای رقابتی خود استفاده میکند، ایالاتمتحده موقعیت روبهجلوی خود را در غرب اقیانوس آرام به خطر میاندازد، که با نگاه محدود نظامی به برتری هستهای چین بیشتر از بین خواهد رفت. واشنگتن باید از نقاط قوت نامتقارن خود استفاده کند و بر احیای اعتبار خود در میان متحدانش، تشدید آسیبپذیریهای متمایز پکن، و در نهایت ایجاد تعادل هزینه-فایده برای کارزار قهری چین با حمایت هستهای تمرکز کند. زمانی که ایالاتمتحده نقش ظریفی را که انباشت هستهای چین در پیشبرد برنامه ژئوپولیتیک پکن ایفا میکند درک کند، میتواند سیاستهای خود را برای حفظ وضعیت موجود تغییر دهد.