شناسه خبر : 47834 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

بازی اراده‌ها

چرا تنش فزاینده می‌تواند به زیان یک طرف باشد؟

 

نوید رئیسی / مشاور علمی نشریه 

تنش‌های پینگ‌پنگی میان ایران و اسرائیل تا سطح غیرقابل باوری افزایش یافته و آینده منطقه را با ابهام بسیار مواجه کرده است. این تنش‌ها با تحقیر اسرائیل در عملیات 7 اکتبر 2023 آغاز شد. تحقیری که اسرائیل به آن با حمله به کنسولگری ایران در دمشق واکنش نشان داد. گرچه پاسخ موشکی ایران در عملیات وعده صادق1 موفق شد تا برای دوره‌ای کوتاه، آرامش را به همراه آورد با این حال، تظاهرات ساکنان سرزمین‌های اشغالی در اعتراض به وضعیت گروگان‌ها در سپتامبر 2024، انگیزه‌های سیاسی در اسرائیل را در جهت تغییر وضعیت تحریک کرد. ترور اسماعیل هنیه در تهران و پس از آن، حملات مکرر اسرائیل به حزب‌الله لبنان و در نهایت، ترور سیدحسن نصرالله، رهبر این گروه، را  می‌توان به عنوان تلاش‌هایی در همین راستا ارزیابی کرد که خود، به‌طور متقابل، با واکنش ایران در عملیات موشکی وعده صادق2 پاسخ داده شد. همه از خود می‌پرسند که این تنش‌ها تا کجا ادامه می‌یابد؟ آیا ممکن است این تنش‌ها با خارج شد از کنترل به تقابلی فراگیر بدل شود؟ تصور تقابل فراگیر بین قدرت‌های بزرگ ترسناک است. هر دو سمت تقابل از این موضوع آگاهی دارند که جنگ فراگیر با ویرانی گسترده همراه است، اما خویشتنداری یک‌جانبه نیز بهایی هنگفت از نظر واگذاری موقعیت مسلط به دشمن دارد.   موقعیت‌های این‌چنینی به‌وضوح، موقعیت‌های پیچیده‌ای هستند که تعیین تاکتیک‌های برنده و بازنده در آنها بسیار دشوار است. برای درک این موقعیت‌ها، نیازمند چهارچوب‌های مفهومی هستیم که بتوانند پیش از همه توضیح دهند که چرا چنین در دام گزینه‌های محدود گرفتار می‌شویم. از منظر نظری، مدل‌های بازی همان ابزارهای قدرتمندی هستند که می‌توانند برای تجزیه‌و‌تحلیل موقعیت‌هایی که در آنها تصمیم‌های استراتژیک یک فرد یا کشور به اعتبار، انگیزه‌ها و تصمیم‌های پیش‌بینی‌شده سایرین بستگی دارد، راهگشا باشند. در واقع، این جایی است که نظریه‌های اقتصادی، بینش‌های ارزشمندی را برای ارزیابی مشکلات دنیای مدرن فراتر از اقتصاد ارائه می‌دهد. در این میان، بررسی مجدد تصمیمات سرنوشت‌ساز منجر به جنگ جهانی اول، به دلیل نقش محوری مفهوم جنگ‌های پیشگیرانه، می‌تواند نقطه مناسبی برای شروع تحلیل باشد.

مشکل کژمنشی و جنگ بزرگ

مرور تاریخ جنگ جهانی اول، یک قرن پس از پایان آن، یادآوری می‌کند که رهبران کشورهای بزرگ می‌توانند با انگیزه‌های استراتژیک، تصمیم‌های فاجعه‌بار بگیرند. در سال 1914، ارتش آلمان به‌وضوح قوی‌ترین ارتش اروپا بود، اما مدرن‌سازی نظامی روسیه، دورنمایی از پتانسیل برتری یافتن ارتش عظیم این کشور بر آلمان تا سال 1917 فراهم می‌آورد. ترس از این احتمال موجب شد تا در سال‌های منتهی به جنگ جهانی اول، مزایای بالقوه یک جنگ پیشگیرانه برای تضعیف روسیه در ذهن رهبران آلمان بیش از پیش تقویت شده و در نهایت، این ذهنیت تا آنجا قوی شد که دیگر به‌سختی می‌توانست متوقف شود. در عمل، در همان زمان نیز قدرت روسیه (حتی در صورت اتحاد با فرانسه) می‌توانست از مسیر اتحاد آلمان با امپراتوری اتریش-مجارستان متعادل شود؛ با این حال، خودداری این امپراتوری از حمایت از آلمان در بحران‌های بین‌المللی پیشین موجب شده تا ذهنیت رهبران آلمان بر از بین بردن تهدید فزاینده روسیه در یک جنگ پیشگیرانه متمرکز شود. بر همین اساس، بهترین نوید برای آلمانی‌ها، بروز رخدادهایی بود که امپراتوری اتریش-مجارستان را به سمت تقابل با روسیه سوق می‌داد. بهانه در نیمه‌های سال 1914، زمانی که اتریش-مجارستان درگیر انتقام‌گیری از صربستان، متحد روسیه، شد فراهم شد.

در ساعت 11:15 صبح روز 28 ژوئن 1914 در پایتخت بوسنی، سارایوو، فرانتس فردیناند و همسرش توسط یک صرب بوسنیایی به ضرب گلوله کشته شدند. رئیس ستاد کل اتریش- مجارستان و وزیر امور خارجه این کشور، بلافاصله این ترور را به عنوان فرصتی برای تحقیر صربستان و در نتیجه افزایش اعتبار اتریش-مجارستان در بالکان یافتند. در واقع، وزیر امور خارجه اتریش-مجارستان پیشتر از حمایت آلمان در صورت آغاز جنگی پیشگیرانه علیه صربستان، اطمینان یافته بود. بر همین اساس، اتریشی‌ها، در واکنش به حادثه ترور، به صربستان اولتیماتوم داده و در ادامه، با تکیه بر پشتیبانی آلمان به منظور بازدارندگی اعلان جنگ کردند. صربستان در 25 جولای به اولتیماتوم اتریشی‌ها پاسخ داده و ضمن اعتراض به دو مورد، اکثر خواسته‌های آنها را پذیرفت. با این حال، تشویق وزیر امور خارجه آلمان موجب شد تا «جنگ بزرگ» به‌طور رسمی در 28 جولای آغاز شود: توپخانه اتریش-مجارستان در 29 جولای شروع به بمباران بلگراد کرد.

با اعلام بسیج محدود و سپس عمومی در روسیه، آلمان در 31 جولای طی اولتیماتومی خواستار توقف بسیج عمومی در روسیه شد و در همین حال، از فرانسه خواست تا در صورت بروز جنگ میان روسیه و آلمان قول بی‌طرفی دهد. روسیه و فرانسه هر دو به‌طور قابل پیش‌بینی این خواسته‌ها را نادیده گرفتند. در اول آگوست، آلمان دستور بسیج عمومی صادر کرده و علیه روسیه اعلام جنگ کرد. با اعلام دستور بسیج عمومی در فرانسه، آلمان در 3 آگوست علیه فرانسه نیز اعلام جنگ کرد. در شب‌های 3-4 آگوست، آلمان که برای عبور بی‌خطر نیروهای خود از بلژیک مجوز نیافته بود، به این کشور حمله کرد. پس از آن، بریتانیا که هیچ تعهد آشکاری به روسیه و فرانسه نداشت اما صراحتاً متعهد به دفاع از بلژیک بود، در 4 آگوست علیه آلمان اعلام جنگ کرد. در ادامه، جنگ بزرگ نه‌تنها همه اروپا را در بر گرفت بلکه با درگیر شدن کشورهای ژاپن، ترکیه عثمانی و از سال 1917، ایالات‌متحده به فراتر از مرزهای این قاره گسترش یافت.

چرا روند حوادث به نفع جنگ بزرگ به پیش رفت؟ مدل‌سازی تصمیم‌گیری در مورد آغاز جنگ به عنوان تعادل در یک بازی استراتژیک می‌تواند به‌‌خوبی نشان دهد که چگونه، تحت برخی شرایط، رهبران ملی با توجه به انتظارات خود از رفتار استراتژیک سایر بازیگران، جنگ پرهزینه و پرریسک را به عنوان بهترین گزینه دردسترس تلقی می‌کنند. کلید تحلیل اینجاست که تعهد رهبران سیاسی یک قدرت نظامی در حال ظهور به عدم استفاده از زور در آینده به نفع خود، نمی‌تواند تعهدی معتبر باشد. به بیان فنی‌تر، وقوع یک جنگ پیشگیرانه از سوی یک کشور مسلط علیه قدرتی در حال ظهور از مشکلات ناشی از تعهد و کژمنشی در یک بازی استراتژیک پویا ناشی می‌شود. کژمنشی زمانی پدید می‌آید که دو یا چند طرف، قراردادی را تشکیل می‌دهند و خود این قرارداد با بیمه کردن یک طرف در برابر مسئولیت، انگیزه‌ها را به سمت سوءرفتار آتی سوق می‌دهد. چرا دیپلماسی به‌سختی می‌تواند در این موارد مثمرثمر باشد؟ زیرا نمی‌توان انتظار داشت که کشور مسلط کنونی توافق بلندمدتی را بپذیرد که برای او چیزی کمتر از آنچه اکنون، در حالی که برتری نظامی دارد، می‌تواند با جنگ به دست آورد، در پی داشته باشد. در همین حال، نمی‌توان انتظار داشت که کشور در حال ظهور، پس از کسب برتری نظامی، به توافق بلندمدتی که کمتر از آنچه در آن زمان می‌تواند با جنگ به دست آورد، عمل کند. تحت برخی شرایط، ممکن است یافتن یک توافق صلح‌آمیز بلندمدت که هر دوی این محدودیت‌های مخاطره‌آمیز حفظ صلح را برآورده کند، غیرممکن باشد. مشکلات ناشی از تعهد و کژمنشی، نظریه‌ای از جنگ‌های پیشگیرانه را مبتنی بر این انتظار شکل می‌دهد که هرکس ابتدا ضربه بزند، مزیت قاطع نه‌تنها در دوره حاضر بلکه در دوره‌های آتی به دست می‌آورد. اظهارات رهبران نظامی و سیاسی در سال 1914 بیانگر باورهای استراتژیک سازگار با همین منطق هستند.

به‌رغم همه آنچه در تایید منطق جنگ پیشگیرانه گفته شد، ما همچنین می‌توانیم دلایل خوبی را برای تردید در مورد اینکه آیا شرایط این نظریه واقعاً در آن زمان برقرار بوده یا نه، بیابیم. به‌طور خاص، اگرچه هیچ‌کس در سال 1914 نمی‌توانست از نتیجه یک جنگ بزرگ اطمینان داشته باشد، اما نتایج واقعی در سال 1918 نشان داد که یک شکست پرهزینه برای آلمان باید به‌عنوان یک احتمال واقع‌بینانه که می‌توانست به‌طور قابل توجهی انگیزه‌های آلمان را برای مقابله با مشکلات ناشی از کژمنشی کاهش دهد، در نظر گرفته می‌شد. در واقع، تفکیک اظهارات رهبران از شواهد تاریخی در مورد واقعیت‌های نظامی نشان می‌دهد که ناظران هوشمند می‌توانستند طی بحران جولای 1914 در مورد چگونگی درک برخی از رهبران کلیدی از وضعیت نامطمئن باشند. مدل‌سازی این عدم‌ اطمینان‌ها و در همین حال، در نظر گرفتن نقش احتمالی انگیزه‌های نظامیان و سیاستمداران در شکل‌گیری انتظارات غیرواقعی می‌تواند برای درک تجربه‌های امروز نیز راهگشا باشد.

نقش محوری انتظارات در انتخاب گزینه‌های استراتژیک تنها به موقعیت‌های مرتبط با جنگ‌های پیشگیرانه خلاصه نمی‌شود بلکه ممکن است در موقعیت‌هایی متفاوت از بروز برخوردهای نظامی جلوگیری کند. تقابل 13روزه ایالات‌متحده و اتحاد جماهیر شوروی (16 تا 28 اکتبر 1962) در مورد استقرار موشک‌های بالستیک روسی در کوبا (بحران موشکی کوبا)، نمونه‌ای واقعی از این موقعیت‌هاست.

بحران خلیج خوک‌ها و نبرد سرسختی

کوبا از سال 1959، زمانی که فیدل کاسترو رژیم باتیستا را سرنگون کرد، به یک منبع نگرانی فزاینده برای آمریکا بدل شد. گرایش کاسترو به مارکسیسم و ترس آمریکا از جای پا پیدا کردن شوروی در نیمکره‌غربی، آن هم در فقط 90 مایلی سواحل فلوریدا، دلایل کافی برای این نگرانی ارائه می‌کرد. بیش از این، چندین توطئه برای سرنگونی کاسترو و تهاجم فاجعه‌بار سال 1961 به خلیج خوک‌ها، از کندی، رئیس‌جمهور وقت ایالات‌متحده، چهره‌ای به عنوان یک دشمن فعال دولت کوبا ترسیم کرد. در تابستان 1962، هواپیماهای جاسوسی آمریکا، نشانه‌هایی از پایگاه‌های موشکی در حال ساخت در کوبا یافتند. این پایگاه‌ها توسط شوروی ساخته می‌شدند. شواهد امر نشان می‌داد که استقرار موشک‌های بالستیک در ایتالیا و ترکیه توسط ایالات‌متحده، شوروی را تحریک کرده بود تا دولت کوبا را برای ساخت پایگاه‌های موشکی متقاعد کند. در آمریکا، انتخابات در جریان بود و کاخ سفید نمی‌توانست این تحولات را نادیده بگیرد. ایالات‌متحده آشکارا خواستار حذف این پایگاه‌های موشکی بود؛ با این حال، به نظر نمی‌رسید که شوروی بدون یک تهدید معتبر جنگی به این امر تن دهد. نکته در اینجا بود که هیچ یک از دو کشور شوروی و ایالات‌متحده به عنوان قدرت‌های هسته‌ای خواهان جنگ نبودند، اما هر دو طرف همچنین امیدوار بودند که طرف مقابل عقب‌نشینی کند. در نهایت، با نزدیک شدن کشتی‌های شوروی به کوبا، کندی موضع سرسختانه‌ای گرفت و محاصره دریایی جزیره خوک‌ها را اعلام کرد. در طرف مقابل، خروشچف نیز ناگزیر اعلام کرد که تمام اقدامات لازم برای جلوگیری از بحران را انجام دهد.

آنچه در بالا بیان شد، نمونه‌ای واقعی از شکل‌گیری بن‌بست و خروج از آن در یک «بازی اراده‌ها» -یا آن‌گونه که اغلب گفته می‌شود بازی «جوجه»- است. بازی اراده‌ها شامل دو راننده ماشین است که در جهت‌های مخالف با سرعت به سمت یکدیگر می‌رانند. چنانچه هیچ‌کدام از مسیر منحرف نشود، نتیجه تصادفی است که به صدمات جدی منجر می‌شود. برعکس، چنانچه هر دو سرسختی را کنار بگذارند، برخوردی صورت نمی‌گیرد اما در همین حال، برنده‌ای نیز وجود ندارد. بهترین سناریو در این بازی برای هر کدام از دو راننده این است که خود با سرسختی در مسیر باقی مانده و موقعیت برترِ شجاعت و خونسردی را در اختیار بگیرد و در مقابل، دیگری وحشت‌زده تسلیم شده و از مسیر منحرف شود. مورد اخیر به‌لحاظ استراتژیک تصویری از وضعیتی است که در آن هر بازیکن در تلاش برای تضمین بهترین نتیجه، سطح بالایی از ریسک را می‌پذیرد. سناریوی بازی اراده‌ها بین دو کشور از آن‌رو اهمیت دارد که خطر تهاجم‌های پیشگیرانه و اولیه را به همراه دارد. یک مثال رایج از این تله هابزی، معضلی است که یک سارق مسلح و صاحب‌خانه مسلح هنگام درگیری با یکدیگر با آن مواجه می‌شوند. می‌توان چنین فرض کرد که هر دو طرف تنها برای تهدید مسلح هستند و هیچ‌کدام واقعاً نمی‌خواهند تیراندازی کرده و وخامت اوضاع را تشدید کنند. با این حال، هر دو از تیراندازی اول طرف مقابل می‌ترسند و به دلیل ترس دوجانبه از حمله قریب‌الوقوع ممکن است وسوسه شوند اول شلیک کنند. این در حالی است که نتیجه مطلوب برای هر دو طرف این است که هیچ‌کس به دیگری شلیک نکند. آنچه در اینجا احتمال حمله پیشگیرانه را افزایش می‌دهد، ترس و بی‌اعتمادی متقابل بین بازیکنان است. استراتژی‌های تعادلی در بازی اراده‌ها کدام است؟ به‌لحاظ نظری، بازی اراده‌ها، فاقد تعادل خالص بوده و استراتژی بهینه برای هر دو بازیکن این است که ترکیب تصادفی از سرسختی و خویشتنداری را به نمایش بگذارند. در همین حال، بدیهی است که چنانچه آورده بازی، یک منبع به اندازه کافی ارزشمند نبوده و بازی تنها برای یک دوره با صدمات محدود انجام شود، دلیل کافی برای سرسختی و به خطر انداختن صدمات جدی وجود نخواهد داشت. اما آیا می‌توانیم این گزینه منطقی را به شرایطی که در آن به‌طور مکرر با موقعیت مشابهی روبه‌رو می‌شویم، گسترش دهیم؟ روشن است که یک بازیکن غیرمنطقی در بازی تکرارشونده اراده‌ها مزیت دارد. اگر گزینه «عقلانی‌تر» خویشتنداری بارها و بارها انتخاب شود، بازیکن به هدف نرمی برای قلدری تبدیل می‌شود. این تنها شأن اجتماعی یا سیاسی بازیکن را تحت‌تاثیر قرار نمی‌دهد بلکه او را در معرض آسیب‌های شدیدتر آتی قرار می‌دهد. چگونه می‌توان بر چنین موقعیتی در یک بازی تکرارشونده غلبه کرد؟ یک تاکتیک این است که دست‌کم گه‌گاه دیوانه‌بازی کنید. بیایید به سناریوی بازی اراده‌ها با دو راننده ماشین برگردیم. فرض کنید درست پیش از علامت حرکت، یکی از بازیکنان فرمان ماشین را از جا درآورده و آن را دور بیندازد. با وجود شگفتی، بازیکن دوم به‌سرعت متوجه می‌شود که حالا بازیکن اول حتی اگر بخواهد هم نمی‌تواند از مسیر منحرف شود. چنین اقدام دیوانه‌واری، بازیکن دوم را مجبور به تسلیم می‌کند. با این حال، تعادلی بودن این تاکتیک با یک قید مهم محدود می‌شود: برای انتخاب تاکتیک غیرعقلانی، یک بازیکن باید تا حد زیادی از صدمات جدی متقابل به بازیکن دیگر اطمینان داشته باشد. به عبارت دیگر، در اینجا نیز همانند بازی مرتبط با جنگ پیشگیرانه، انتظارات نقشی محوری دارد. در بازی تکرارشونده اراده‌ها بین شوروی و ایالات‌متحده با دو کشور دارای سلاح اتمی مواجه بودیم. این بدان معنا بود که قدرت دو کشور در صورت تشدید تنش با یکدیگر برابری کرده و در صورت تکرار بازی تا بی‌نهایت، رفتارهای غیرعقلانی به نابودی هر دو طرف منجر می‌شد. به‌طور مشابه در شرایط غیرمتقارن، تاکتیک انتخاب گزینه رفتار غیرعقلانی نمی‌تواند برای بازیکن ضعیف‌تر تعادلی باشد؛ چنانچه یکی از دو بازیکن با یک ماشین سنگین و دیگری با یک سواری به سمت همدیگر حرکت کنند، پیامد بازی غیرعقلانی صدمه شدید راننده سواری است. در بازی‌های تکرارشونده دنیای واقعی، نه‌تنها میزان سرسختی یا خویشتنداری دو طرف تقابل روشن نیست بلکه قدرت نسبی نیز می‌تواند با ابهام مواجه باشد. از این منظر، انتخاب‌های تاکتیکی بازی تکرارشونده به مثابه سیگنال‌هایی عمل می‌کنند که نه‌تنها باور نسبت به سرسختی دیگری را شکل می‌دهند بلکه می‌توانند دست طرف‌ها را به لحاظ قدرت نظامی نیز رو کنند. بنابراین، انتخاب گزینه‌های غیرخویشتندارانه مستلزم آن است که اول، بازیکن با بازبینی منظم، از قدرت ماشین خود و نیز عدم خرابکاری طرف مقابل ارزیابی واقع‌گرایانه داشته باشد و دوم، تاکتیک بازی گاه‌وبی‌گاه سرسختی را در چهارچوب یک استراتژی بلندمدت مدون کند.

جمع‌بندی

مردم اروپا عموماً از آغاز جنگ جهانی اول در آگوست 1914 با شادمانی و جشن استقبال کردند. تنها تعداد کمی از مردم با این تصور درگیر بودند که جنگ میان کشورهای بزرگ اروپا می‌تواند تا چه اندازه طولانی و فاجعه‌بار باشد. بیشتر مردم بر اساس احساسات میهن‌پرستانه، یا بر اساس ضرورت‌های ملی جنگی تدافعی یا از نظرگاه جنگ آرمانی برای دفاع از حق در برابر قدرت، معتقد بودند که کشورشان ظرف چند هفته یا چند ماه پیروز می‌شد. با این حال، نبرد میان قدرت‌های مرکزی و متفقین که طی چهار سال حدود 10 میلیون سرباز و بیش از 5 /6 میلیون نفر غیرنظامی را به کام مرگ کشید، در نهایت با فروپاشی سه امپراتوری آلمان، اتریش-مجارستان و ترکیه عثمانی و انقلاب بلشویکی در روسیه پایان یافت. خواه در میان مردم و خواه در میان رهبران کشورها، عدم برآورد صحیح ریسک‌های مرتبط با جنگ و شکل‌گیری انتظارات غیرواقعی را می‌توان به عنوان مهم‌ترین عامل اشتباه محاسباتی در نظر گرفت. باید توجه داشت که رفتارهای ریسک‌پذیر تنها با یک تابع مطلوبیت غیرحساس به زیان‌های بزرگ مرتبط نیست، بلکه این رفتارها می‌تواند توسط سوگیری‌های ادراکی جمعی و گروهی نسبت به تخمین بیش از حد احتمالات مطلوب هدایت شود. بازی تکرارشونده اراده‌ها نیز با چالش‌های مشابهی مواجه است. شکل‌گیری انتظارات واقع‌گریانه می‌تواند با این رهیافت کلیدی همراه باشد که نه‌تنها اتخاذ تاکتیک‌های سرسختانه بلکه اساساً مشارکت در بازی کنار گذاشته شود. 

دراین پرونده بخوانید ...