شناسه خبر : 48659 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

فرصت ترامپ

چرا اقتصاد می‌تواند جایگزین اعتماد برای همکاری شود؟

 

نوید رئیسی / مشاور علمی نشریه 

«در سیاست، نفرت‌های مشترک تقریباً همیشه اساس دوستی‌ها هستند.»

الکسی دو توکویل

 

از بحران سفارت آمریکا تا ماجرای ایران-کنترا، از عذرخواهی مادلین آلبرایت بابت کودتای 28 مرداد و خودداری سیدمحمد خاتمی از دیدار با بیل کلینتون در اجلاس سازمان ملل تا گنجاندن ایران در محور شرارت توسط جورج بوش پسر و از گفت‌وگوی تلفنی حسن روحانی با باراک اوباما تا عدم صدور مجوز دیدار جواد ظریف با دونالد ترامپ در اجلاس جی 7 در بیاریتز، روابط ایالات‌متحده و ایران تصویر آشفته‌ای را از فرازوفرودهای تاریخی بسیار در رابطه متقابل دو کشور به نمایش می‌گذارد، روابطی که هیچ‌گاه نتوانسته از بن‌بست خارج شود. طی دهه اخیر، اوج نزدیکی دو کشور در برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) در سال 2015 و اوج خصومت متقابل نیز در زمان فروپاشی این توافق با خروج یک‌طرفه دونالد ترامپ از آن در سال 2018 رقم خورد؛ خروجی که کمپین «فشار حداکثری» را در واشنگتن و راهبرد «مقاومت حداکثری» را در تهران کلید زد.

پیروزی مجدد دونالد ترامپ در انتخابات 2024 موجب شد تا ایالات‌متحده و ایران در سال 2025 ناگزیر از رویارویی مجدد با یکدیگر باشند، اما این رویارویی در شرایطی بسیار متفاوت نسبت به سال 2015 یا حتی 2018 رخ می‌دهد. در فاصله سال‌های 2024-2018 ایران توانایی‌های هسته‌ای خود را گسترش داده، به‌گونه‌ای که اکنون به صورت دوفاکتو در آستانه هسته‌ای شدن قرار دارد. این بدان معناست که دونالد ترامپ در دولت دوم خود باید لاجرم یا با استفاده همه‌جانبه از ابزارهای دیپلماتیک و اقتصادی، تهدید را خنثی کند یا آنکه دستور حمله نظامی به ایران را صادر کند. این البته وضعیتی است که دونالد ترامپ، خودش برای خود به ارمغان آورده است: تصمیم او در سال 2018 برای کنار گذاشتن توافق هسته‌ای دوران اوباما به نفع کمپین «فشار حداکثری»، تهران را بر آن داشت تا برنامه هسته‌ای خود را تسریع کند. البته ایران نیز اکنون زیر فشارهای فزاینده اقتصادی قرار دارد و طی فعل و انفعالات منطقه‌ای در دوره پسا 7 اکتبر، کارت‌های نیابتی خود را تا حد زیادی از دست داده است. ایران آسیب‌پذیر اما همچنان مصمم است: علاوه بر برخورداری از بزرگ‌ترین ذخایر موشکی در منطقه، برنامه هسته‌ای ایران توانسته جهش‌های چشم‌گیری رو به جلو داشته باشد.

چگونه می‌توان سناریوهای محتمل در رویارویی ایران و آمریکا را تحلیل کرد؟ نظریه بازی و به‌ویژه معمای زندانیان ابزار تحلیل مناسبی را برای این هدف در دسترس ما قرار می‌دهد. معمای زندانیان یک مدل نظری است که توضیح می‌دهد چرا و چگونه دو بازیگر منطقی می‌توانند، به‌رغم وجود پتانسیل بالا برای نتایج سودمند متقابل، در همکاری با یکدیگر شکست بخورند. اهمیت چهارچوب‌بندی روابط کنونی ایالات‌متحده و ایران در قالب معمای زندانیان تنها از آن رو نیست که می‌تواند برای درک محاسبات استراتژیک بنیادین هدایت‌کننده تصمیم‌های طرفین طی دوره فروپاشی برجام مورد استفاده قرار گیرد، بلکه بیشتر از آن‌رو است که می‌تواند به ما نشان دهد برای شکستن بن‌بست به چه نیاز داریم.

تهران-واشنگتن: معمای زندانیان

«معمای زندانیان» یک مفهوم کلاسیک در نظریه بازی است که نشان می‌دهد چگونه ممکن است دو بازیکن منطقی و عقلانی عدم همکاری را در شرایطی که رفتار همکارانه به منفعت هر دو طرف است، انتخاب کنند. برای درک این مفهوم، دو زندانی را تصور کنید که به اتهام یک جرم مشترک دستگیر شده و در دو سلول جداگانه بازجویی می‌شوند. هر یک از زندانیان می‌توانند از بین دو گزینه دست به انتخاب بزنند: به مشارکت خود در جرم اعتراف کرده یا سکوت کنند. چنانچه هر دو زندانی سکوت اختیار کنند، به دلیل نبود شواهد کافی، با یک مجازات سبک (برای نمونه، هر کدام دو سال زندان) مواجه می‌شوند. با این حال، چنانچه یکی از دو متهم به مشارکت در جرم اعتراف کرده و دیگری سکوت کند، اعتراف‌کننده با تخفیف از زندان آزاد می‌شود (یا با مجازاتی کمتر از دو سال مواجه می‌شود) در حالی که برای متهم دیگر، به دلیل کتمان حقیقت، مجازاتی سخت (برای نمونه، 12 سال زندان) در نظر گرفته می‌شود. درنهایت، چنانچه هر دو متهم به جرم اعتراف کنند، هر دو یک حکم نسبتاً متوسط (برای نمونه، هفت سال زندان) دریافت می‌کنند. دو متهم نمی‌توانند با یکدیگر تماس برقرار کنند و باید به‌طور همزمان در مورد اعتراف به مشارکت در جرم یا سکوت تصمیم‌گیری کنند. چنانچه خود را در جایگاه یکی از این دو زندانی تصور کنید، انتخاب شما چه خواهد بود؟

عنوان معمای زندانیان به این واقعیت اشاره دارد که انتظار داریم در این بازی، منطقاً هر دو زندانی برای به حداقل رساندن مجازات فردی خود، اعتراف را برگزینند. این انتخاب استراتژیک در حالی است که سکوت می‌تواند در مجموع برای هر دو متهم نتیجه بهتری را به دنبال داشته باشد. چرا «تعادل» بازی معمای زندانیان انتخاب رفتار غیرهمکارانه است؟ برای یافتن پاسخ، لحظه‌ای خود را به جای یکی از دو بازیکن تصور کنید. شما از تصمیم متهم دیگر اطلاع ندارید اما می‌دانید که چنانچه او اعتراف کند، منفعت شما نیز در اعتراف است. در همین حال، چنانچه متهم دیگر اعتراف نکند باز هم بهترین تصمیم برای شما آن است که به مشارکت خود در جرم اعتراف کنید و از تخفیف در مجازات بهره‌مند شوید. چرا با چنین وضعیتی مواجه هستیم؟ معمای زندانیان یک «معضل» است، زیرا انحراف از گزینه همکارانه برای بازیکنان، پاداش به همراه دارد و بنابراین، به صورت فردی منطقی است که هر یک از دو بازیکن برای تخطی از همکاری وسوسه شوند. در واقعیت، همه موقعیت‌هایی که در آنها خروجی برای هر فرد به انتخاب سایرین وابسته بوده و به «تقلب» پاداش می‌دهد، به شکل‌گیری مشکل کنش جمعی همانند آنچه مشخصه معمای زندانیان است، منجر می‌شوند. روابط ایالات‌متحده-ایران و فروپاشی برجام نیز از نظام انگیزشی مشابهی پیروی می‌کند.

برای ایالات‌متحده، «همکاری» در قالب برجام، کاهش تحریم‌ها و برای ایران، محدود کردن غنی‌سازی اورانیوم و اعطای دسترسی گسترده‌تر به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را شامل می‌شد. در سمت مقابل، «عدم همکاری» به معنای اتخاذ راهبردهای سخت‌گیرانه بود: ایالات‌متحده باید تحریم‌ها یا عملیات‌های پنهانی خود علیه ایران را تشدید می‌کرد، در حالی که ایران منطقاً به سمت تشدید برنامه هسته‌ای و فعالیت‌های منطقه‌ای خود کشیده می‌شد. در آن زمان، دستاوردهای استراتژیک رفتار همکارانه برای هر دو کشور قابل ‌توجه بود: کاهش تحریم‌ها نه‌تنها می‌توانست امکان فروش نفت را برای ایران فراهم آورد بلکه درهای قفل‌شده سرمایه‌گذاری و تجارت خارجی و انتقال فناوری را می‌گشود. سود واقعی گزینه همکاری برای ایالات‌متحده نیز در اجتناب از هزینه رویارویی نظامی با ایران نهفته بود. همکاری می‌توانست راه را برای کاهش حضور نظامی ایالات‌متحده در خاورمیانه هموار کرده و منابع این کشور را برای اولویت‌های بین‌المللی مهم‌تر آزاد کند.

علاوه بر آنچه در بالا گفته شد، «تخطی» از برجام نیز همواره یک گزینه وسوسه‌انگیز بود. برای ایران، پیشبرد مخفیانه برنامه هسته‌ای خود در حالی که از معافیت‌های تحریمی سود می‌برد، می‌توانست اهرم‌های راهبردی این کشور و در نتیجه، توان بازدارندگی و موقعیت چانه‌زنی آن را تقویت کند. برای ایالات‌متحده نیز افزایش تحریم‌ها یا تحمیل درخواست‌های اضافی، پس از آنکه ایران امتیاز داده بود، می‌توانست تهران را در موضع ضعف قرار دهد. وجود انگیزه برای تخطی همان چیزی است که انحراف در همکاری در بازی معمای زندانیان را بنیان می‌گذارد: برای هر یک از دو بازیکن، بهترین گزینه این است که دیگری به گزینه همکارانه متعهد بماند و خود از آن تخطی کند. در همین حال، انتخاب گزینه همکارانه از سوی یک بازیکن می‌تواند او را به‌شدت در برابر تخطی‌های رقیب آسیب‌پذیر کند. به لحاظ تاریخی، وضعیت مشابهی بر روابط دو کشور ایالات‌متحده و ایران حاکم بوده است: هر دو کشور عمدتاً به دلیل ترس از تخطی دیگری، به سمت رفتار غیرهمکارانه متمایل شده‌اند و بر یک ذهنیت آنتاگونیستی از یکدیگر پافشاری کرده‌اند. در آخرین مواجهه، تجربه تلخ فروپاشی برجام توسط دونالد ترامپ این پیام را ارسال کرد که در غیاب قدرت قانونی و قهری معتبر در نظام بین‌الملل، اعتماد طرفین به یکدیگر می‌تواند ساده‌لوحانه باشد. این بدترین سناریوی ممکن بود. از سال 2018 به بعد، ایران همچنان تحت تحریم‌های شدید اقتصادی قرار دارد و در همین حال، بلندپروازی‌های هسته‌ای و منطقه‌ای خود را دنبال می‌کند. ایالات‌متحده نیز درگیر تقابل‌های پرهزینه در خاورمیانه است. هر دو طرف منابع خود را خرج کرده و با این خطر دست‌وپنجه نرم می‌کنند که تنش‌ها در نتیجه یک اقدام ناخواسته به سطح غیرقابل‌کنترل افزایش یابد در حالی که فرصت‌های قابل ‌توجه برای همکاری بر روی میز قرار دارد. این تعادل «پایدار» اما «پرهزینه» همان تعادل آشنای بازی معمای زندانیان است. معمای زندانیان به ما یادآوری می‌کند که اگرچه انتخاب رفتار غیرهمکارانه ممکن است مسیری امن از آسیب به نظر برسد اما در بهترین حالت، به عدم منفعت متقابل و در بدترین حالت، به فاجعه ختم می‌شود. چگونه می‌توان بر معضل معمای زندانیان فائق آمد؟

کلید ماجرا در هزینه‌های گزاف مرتبط با تخطی‌های استراتژیک در تعاملات تکرارشونده نهفته است: انحراف از همکاری در تعاملات تکرارشونده، اعتماد متقابل را از بین برده و طرفین را به سمت یک مارپیچ تلافی‌جویانه می‌راند. در همین حال، ترس از آنچه در انتهای مارپیچ در انتظار است می‌تواند انگیزه‌ها را به سمت رفتارهای متقابل سازنده هدایت کند. اما چگونه؟

تعاملات تکرارشونده: از هویت تا اقتصاد

برخلاف بازی ساده تک‌دوره‌ای معمای زندانیان معرفی‌شده که در آن بازیکنان فقط برای یک دور با یکدیگر تعامل دارند روابط کشورها، مانند آنچه بین ایالات‌متحده و ایران طی دهه‌ها جریان داشته است، معمولاً در قالب بازی‌های تکرارشونده شکل می‌گیرند. این پویایی‌ها می‌توانند جبر محاسبات استراتژیک را به‌طور قابل توجه تغییر دهند چرا که هر دو طرف می‌دانند پس از هر دور از بازی ناگزیر از رویارویی مجدد با یکدیگر هستند. در تعاملات تکرارشونده، مزایای بلندمدت همکاری می‌تواند بر وسوسه‌های کوتاه‌مدت تخطی از همکاری بچربد و انگیزه‌ها را به سمت ایجاد اعتماد متقابل، همکاری و اجتناب از پیامدهای پرهزینه بلندمدت سوق دهد. موثرترین راهبرد پویا در این سناریو بر پایه یک ایده ساده اما قدرتمند استوار است: با همکاری شروع کنید و سپس آخرین حرکت حریف خود را تقلید کنید؛ اگر او همکاری کرد، شما نیز به همکاری ادامه دهید و اگر او تخطی کرد، شما هم به آن پاسخ دهید. این استراتژی می‌تواند از آسیب‌پذیری جلوگیری کند زیرا به همکاری پاداش می‌دهد و تخطی را به شیوه‌ای متناسب مجازات می‌کند.

شرایط لازم برای ظهور رفتارهای همکارانه در چهارچوب تعاملات تکرارشونده، دست‌کم به لحاظ نظری، چندان پیچیده نیستند. برای نمونه، لازم نیست بازیکنان درگیر، منطقی باشند: فرآیندهای تکاملی به سناریوهای موفق اجازه می‌دهد تا حتی بدون آگاهی بازیکنان از چرایی یا چگونگی، به استراتژی‌های غالب بدل شوند. به‌طور مشابه، بازیکنان در تعاملات تکرارشونده مجبور نیستند پیام یا تعهدی را ردوبدل کنند: آنها نیازی به کلمات ندارند چرا که انتخاب‌هایشان به جای آنها سخن می‌گویند. به همین ترتیب، نوع‌دوستی و دیگرخواهی نیز یک شرط لازم نیست و سناریوهای موفق همکارانه می‌توانند از خودخواهی آغاز شوند. در نهایت، شکل‌گیری رفتار همکارانه وابسته به وجود قدرت قانونی و قهری بیرونی نیست؛ تعهد به مجازات تخطی می‌تواند از انحراف جلوگیری کند. اما، از همه مهم‌تر، همکاری در تعاملات تکرارشونده نیازمند فرض اعتماد متقابل بین بازیکنان نیست بلکه کافی است تعاملات به تعداد نامشخص (یا دست‌کم پیش‌بینی‌نشده) تکرار شوند.

در تعاملات تکرارشونده، اعتماد اساس همکاری نیست بلکه این تداوم است که ثبات همکاری را بنیان می‌گذارد. تداوم به این معناست که اهمیت رویارویی‌های بعدی بین بازیکنان باید آنقدر زیاد و محتمل باشد که تخطی را به یک استراتژی هزینه‌زا تبدیل کند. این شرط در بیشتر تعاملات دنیای واقعی برقرار است و معمولاً بازیکنان نمی‌توانند مطمئن باشند که آخرین رویارویی آنها در چه زمانی انجام می‌شود اما برای شروع همکاری در وهله اول یک شرط دیگر نیز لازم است. در دنیای بی‌قیدوشرط روابط بین‌الملل، پیشنهاد همکاری یک کشور تنها در صورتی می‌تواند به تغییر فضای خصمانه موجود منتهی شود که با پاسخ مثبت افرادی در سمت مقابل همراه شود. این بدان معنی است که برای شکل‌گیری همکاری باید خوشه‌های به اندازه کافی بزرگی از افراد با تعاملات مستمر در دو کشور وجود داشته باشد. در ادامه، چنانچه یک استراتژی «خوب»، یعنی استراتژی که پیشنهاددهندگان اولیه را به لحاظ سیاسی به قربانی تبدیل نمی‌کند، توسط همه افراد این خوشه‌ها اتخاذ شود، آنگاه احتمال بالایی وجود دارد که این افراد بتوانند از خود و از همکاری متقابل در برابر گروه‌های مخالف محافظت کنند. چنین فرآیندی در صورت استقرار می‌تواند همکاری متقابل را به سطوح بالاتر میل دهد.

مشکل ایران و ایالات‌متحده آن است که «سیاست هویت» بر روابط آنها در دوره پس از انقلاب سایه افکنده است. سیاست هویت در اینجا به مجموعه‌ای از ایده‌ها در مورد یک جامعه سیاسی خاص اشاره دارد که سیاستمداران از آن برای مشروعیت بخشیدن به سیاست خارجی استفاده می‌کنند. سیاست هویت تقریباً همیشه با یک دوگانه «ما-آنها» شناخته می‌شود. اهریمن‌سازی مستمر متقابل همان عاملی بوده که کار را برای حل اختلافات دو کشور دشوار کرده است. همکاری اساساً ریشه در ایجاد یک چشم‌انداز آینده مشترک دارد که بر اهمیت سود و امید متقابل در همه طرف‌های درگیر تاکید کند. برای دستیابی به همکاری، منطقی‌ترین رویکرد این است که ابتدا خودانگاره‌های آنتاگونیستی از میز مذاکرات حذف شوند؛ اما چه چیزی باید بر روی میز قرار گیرد؟ پاسخ، قطعاً اقتصاد است. اقتصاد ایران به دلیل دهه‌ها تحریم بین‌المللی با مشکل فقدان سرمایه‌گذاری و فرسودگی زیرساخت‌ها و فناوری دست‌به‌گریبان است. این بدان معناست که ظرفیت‌های بالقوه کشور می‌تواند اگرنه مهم‌ترین، دست‌کم یکی از مهم‌ترین کارت‌های مذاکراتی ایران باشد. بازار ایران یک بازار 85میلیونی و تشنه کالاهای به‌روز است که چشم‌انداز جذاب و خیره‌کننده‌ای را در برابر چشمان همه سرمایه‌گذاران و بنگاه‌های خارجی قرار می‌دهد. نقش محوری قائل شدن برای اقتصاد همچنین این مزیت را به همراه دارد که می‌تواند با درگیر کردن بنگاه‌های خارجی و لابی‌های آنها در بازی، به خوشه‌های به‌اندازه بزرگ متمایل به همکاری در هر دو کشور شکل داده و نه‌تنها مسئله تداوم بلکه حتی معضل بی‌اعتمادی را نیز حل کند. آیا سیاستمداران ایرانی آمادگی جایگزینی موشک با اقتصاد را دارند؟

جمع‌بندی

ریچارد نیکسون، رئیس‌جمهور ایالات‌متحده، در زمان سفر تاریخی خود به چین در سال ۱۹۷۲ یادداشت‌های دست‌نویسی می‌نوشت که شامل دو عنوان «آنچه آنها می‌خواهند» و «آنچه ما می‌خواهیم» بود. این می‌تواند نشان دهد که چرا و چگونه ریچارد نیکسون و مشاور امنیت ملی او، هنری کیسینجر، توانستند تاریخ‌ساز شوند و گشایش روابط با چین، کشوری که برای دهه‌ها از ایالات‌متحده فاصله گرفته بود، را کلید بزنند. البته نیکسون از یک مزیت دیگر نیز برخوردار بود که او را برای رهبری این ابتکار دیپلماتیک جسورانه از نظر سیاسی قابل دفاع می‌کرد. او در تمام دوره شغلی خود، به‌ویژه در دوران حضور در کنگره و تصدی مقام معاون رئیس‌جمهور، به مخالفت با نفوذ کمونیسم شهره بود: «تنها نیکسون می‌توانست به چین برود.»

همچون نیکسون، دونالد ترامپ نیز در مورد خصومت با ایران به اندازه کافی اعتبار دارد که بتواند در روندی تاریخ‌ساز مشارکت کند. ترامپ همچنین به‌عنوان سیاستمداری غیرلیبرال و تاجرمسلک شناخته می‌شود که محور کنش‌هایش نه حول دفاع از ارزش‌های غربی بلکه بر منطق منفعت می‌چرخد. همه این موارد نشان می‌دهد که می‌توان سال 2025 را به «سال فرصت» تبدیل کرد به شرط آنکه همانند لیست «آنچه آنها می‌خواهند»، اقتصاد در بالای لیست «آنچه ما می‌خواهیم» نیز قرار گیرد. اعتماد اساس همکاری نیست بلکه برای ثبات همکاری لازم است آینده «سایه‌ای بلند» داشته باشد. اینکه کشورها به یکدیگر اعتماد دارند یا نه، در بلندمدت اهمیت کمتری دارد تا اینکه شرایط برای ایجاد یک الگوی پایدار همکاری با یکدیگر فراهم باشد. اقتصاد می‌تواند مبنای الگوی همکاری قرار گیرد.

دراین پرونده بخوانید ...