برگ برنده
نگاهی به جایگاه ایران در معادلات چین و آمریکا
جنگ تجاری آمریکا و چین به ویژه در سالهای اخیر شکل تازهای به خود گرفته است. از سیاستهای ضدتعرفهای آمریکا تا ارزشگذاری پایین واحد پول ملی به صورت تعمدی از سوی چین گوشهای از این رقابت است. البته ماجرا به همین جا ختم نمیشود و مساله ابعاد تازهتری نیز یافته است. به عبارت بهتر، اگر تا دیروز مساله بر سر مازاد تجاری و صادرات و واردات بود، اکنون چندسالی است که به ویژه با پشت سرنهادن تبعات بحرانی مالی ۲۰۰۸، دو کشور به دنبال یکهتازی در عرصه اقتصاد جهانی هستند.
جنگ تجاری آمریکا و چین به ویژه در سالهای اخیر شکل تازهای به خود گرفته است. از سیاستهای ضدتعرفهای آمریکا تا ارزشگذاری پایین واحد پول ملی به صورت تعمدی از سوی چین گوشهای از این رقابت است. البته ماجرا به همین جا ختم نمیشود و مساله ابعاد تازهتری نیز یافته است. به عبارت بهتر، اگر تا دیروز مساله بر سر مازاد تجاری و صادرات و واردات بود، اکنون چندسالی است که به ویژه با پشت سرنهادن تبعات بحرانی مالی ۲۰۰۸، دو کشور به دنبال یکهتازی در عرصه اقتصاد جهانی هستند. اما اینکه رقیب نسبتاً نوپای آمریکا (به لحاظ تاریخی) چه در سر دارد و چگونه برای این رقابت خود را آماده میکند مساله دیگری است. مساله اصلیتر که دورنمای اقتصاد جهانی را شکل میدهد، واکنش سایر کشورها به این رقابت تازه است. در واقع هر کشور سعی میکند جایگاه آینده خود را با توجه به تحلیلی که از چگونگی و نتیجه این کارزار تمامعیار دارد، شکل دهد. در این میان، موقعیت ایران نیز به عنوان یک کشور راهبردی در خاورمیانه که در گلوگاه جابهجایی نفت دنیا یعنی تنگه هرمز تسلط دارد، قابل بحثتر از همیشه است. بهخصوص در کشاکش واقعیتهای تاریخی رابطه با هردو کشور، موضع ایران میتواند موضوع معتبری برای تحلیل باشد. اما واقعاً تا چه حد جایگاه ایران در این رقابت تعیینکننده است؟ این پرسشی است که نوشتار حاضر در تلاش برای پاسخ به آن است.
تعامل یا تقابل
در مورد ذهنیت ایران و چین از یکدیگر میتوان دو دیدگاه اصلی را مطرح کرد. از زاویه نگاه چین که چنددههای است در رویکردهای جهانیاش تجدید نظر کرده و همساز شدن با هنجارهای جهانی را در دستور کارش قرار داده، همسویی کامل با شریکی چون ایران که هنوز چندان با ارزشهای جهانی هماهنگ نیست، بعید به نظر میرسد. از این نظر ایران نقطه اتکای چندان مهمی در معادلات قدرت و رقابت چین با آمریکا به حساب نمیآید چراکه چین سیگنالهای کنش و واکنش خود را در مسیری دیگر دریافت میکند و بهکار میبندد. در طرف مقابل از سوی ایران، چین به عنوان رقیب آمریکا، میتواند شریکی مهم قلمداد شود و همچنین از عمدهترین کشورهای دارای مراودات تجاری با ایران نیز به شمار میرود. البته نگاه نهچندان خوشبینانه واقعیاتی را پیشروی ما میگذارد. در سالهای اخیر مواردی همچون پروژه یک کمربند یک جاده و نیز کاهش علاقه چینیها به سرمایهگذاری کلان در ایران و یافتن راههای جایگزین با برخی کشورهای منطقه از جمله پاکستان شاهدی بر این مدعاست. در سوی دیگر اما همین تقابل ایدئولوژیک ایران با آمریکا میتواند در راستای منافع ایران و چین عمل کند. شواهد نشان میدهد که به ویژه از زمان تحریمهای شدید در یک دهه اخیر، چین یکی از قابل اعتمادترین شرکای تجاری ایران محسوب میشود و عملاً ایران با حفظ روابط با پکن قادر به دور زدن تحریمهای غرب بوده است. فارغ از این، در دو کشور ظرفیتهای اقتصادی فوقالعادهای در عرصههای انرژی، زیرساختی، صنعتی، و فناوری وجود دارد که زمینه را برای همکاریهای دوجانبه ایجاد میکند. بهطور مشخص در حوزههای انرژیهای فسیلی و تجدیدپذیر، امنیت عرضه و تقاضا، سرمایهگذاری و تامین پروژههای بزرگ و کوچک در صنایع انرژی امکان همکاری وجود دارد. به علاوه ابتکار عمل مبنا قرار دادن یوآن /ریال بهجای دلار در معاملات دو کشور میتواند همکاریهای اقتصادی دو کشور را بیش از پیش گسترش دهد. پتانسیل بالای گردشگری به ویژه با توجه به قیمت ارز در ایران، میتواند چینیها را در راستای اهدافشان برای چشمانداز صنعت گردشگری یاری دهد. این امر بهخصوص برای ایران نیز حائز اهمیت است. در نهایت آخرین حوزه بالقوه همکاری، مسائل مربوط به پتانسیلهای سیاسی و دفاعی افزایش روابط ایران و چین است و دو کشور منافع بسیاری در همکاریهای نظامی دارند. به عبارت بهتر همکاری در فروش تجهیزات و تسلیحات، تامین امنیت منطقهای و مبارزه با گسترش تروریسم بینالمللی و ایجاد امنیت دریایی قطعاً به همافزایی قدرت و نفوذ دو کشور منجر خواهد شد. از این منظر اخیر، ایران میتواند بازیگر تاثیرگذاری در رقابت تنگاتنگ چین و آمریکا باشد. هرچند ذهنیتهای پیشتر یادشده درباره ملاک سیاست خارجی چین ممکن است همچنان پابرجا باشد، اما در عمل به ویژه در سالهای اخیر ایران و چین همکاریهای گستردهای با یکدیگر داشتهاند که نشان از پتانسیل بالای هر دو کشور دارد. در ضمن نباید فراموش کرد که پتانسیلهای یادشده لزوماً ماحصل مواضع سیاسی امروز دو کشور نیست. به عبارت بهتر این پتانسیلها برخاسته از منافع ذاتی برای دو طرف است. در واقع موقعیت راهبردی ایران و وضعیت فعلی اقتصاد چین، فارغ از جهتگیریهای سیاسی حتی، زمینه مساعدی برای همکاریهای اقتصادی است.
پیشبینیناپذیری
در سوی دیگر این جنگ تجاری اما آمریکا ایستاده که از قبل دغدغه اصلیاش درباره ایران را آشکار ساخته است. نفوذ منطقهای و قدرت چانهزنی ایران در خاورمیانه به اصلیترین امتیاز ایران در تقابل با آمریکا بدل شده است. از سوی دیگر سیاستهای تحریمی آمریکا نیز در جهت تضعیف اقتصاد ایران، این کشور را به سوی استفاده هرچه بیشتر از پتانسیل رقبای ایالاتمتحده همچون چین سوق داده است. آمریکا اما در سالهای اخیر و به ویژه با روی کار آمدن ترامپ، تصمیمهای جاهطلبانهای اتخاذ کرده که منطق آنها از نظر عرف بینالملل محل بحث است. بهطور مشخص، ملاک قرار دادن ملیگرایی و خروج از عهدنامههای بینالمللی، پیشبینی رفتار آمریکا را در قبال رقبایش تا حدی مشکل کرده است. همین پیشبینیناپذیری در مورد توافقات تجاری و سیاستهای محدودکننده آمریکا بهخصوص در قبال چین میتواند عاملی باشد برای حرکتهای ناگهانی. اساساً در سالهای اخیر، ترامپ شخصاً مساله تقابل با چین را داغ کرده و به یکی از دستور کارهای اصلی خود بدل ساخته است. البته مشخصاً در یکسال اخیر، سطح اظهار نظرهای او درباره ایران افزایش یافته است اما به نظر نمیرسد که ایالاتمتحده در تقابلش با چین، مساله ایران را به عنوان یک عامل جدی دخیل کند. اساساً حتی اروپا نیز به عنوان یک قدرت اقتصادی متحد بهطور مستقیم در مساله دخیل نیست، بلکه ارتباطات تجاری آن با آمریکا مدنظر است. از همینرو مساله فعلی چین و آمریکا تا حد زیادی به عنوان یک واقعیت موجود، بین دو طرف قابل بحث است. البته ممکن است هر یک از طرفین ترتیبات جدیدی برای یاری گرفتن در این معرکه، اتخاذ کنند و بهطور مشخص شرکای موقت یا راهبردی برای خود برگزینند، کماینکه اکنون نیز کم و بیش چنین میکنند. اما این مساله نافی و تعدیلکننده رقابت دوقطبی ایالاتمتحده و جمهوری خلق چین نخواهد بود.
در نهایت تصور کلی که در نتیجه رقابت این دو کشور در دو دهه اخیر شکل گرفته است تا حدی احتمالاً تداعیکننده دوران جنگ سرد است، با این تفاوت که به نظر نمیرسد بلوکی در طرفین در حال شکلگیری باشد. بهعلاوه ماهیت این تقابل ذاتاً اقتصادی است منتها بحث اصلی این است که این دوقطبی اقتصادی میتواند هژمونی سیاسی امنیتی نیز بیافریند یا خیر. چین به عنوان یک قدرت نوظهور، قاعدتاً تکاپوی بیشتری برای ایجاد و تثبیت چنین تصویری به خرج میدهد و باید بدهد. نحوه تعامل با ایران به عنوان یک بازیگر راهبردی نیز در همین چارچوب قابل تحلیل است. به عبارت دیگر چشمانداز احتمالی عادیسازی روابط آمریکا با ایران و گسترش تعاملات چین با ایران، به ترتیب برای هر دو قدرت بزرگ جهانی به اندازه کافی جذاب هست اما اولاً منطق همیشگی هزینه فایده بر آن سایه گسترده و ثانیاً حتی در صورت وقوع، تقلیلدهنده نزاع تجاری فعلی نخواهد بود.
در واقع به جهت سطح تعامل و گستردگی روابط، ایران برای چین شریکی مهم محسوب میشود، اما نباید تصور کرد که حتی گسترش روابط با این کشور، تصویر ایران را در ذهن چینیها به یک بازیگر کلیدی در تقابل با آمریکا بدل میکند. البته ایران همچنان برگ برنده خود را برای اثرگذاری منطقهای و چانهزنی برای منافعش به این طریق دارد. اما این نقش مهم منطقهای چه در قالب تقابل ایران با آمریکا چه در قالب تعامل ایران با چین، به نظر نمیرسد در سرنوشت جنگ تجاری آمریکا و چین تعیینکننده باشد یا حداقل آنچه مسلم است دو طرف منازعه چنین دیدگاه تعیینکنندهای در این مساله خاص برای ایران قائل نیستند. با این حال حوادث دنیای امروز به ویژه در مقطع فعلی و با جو حاکم بر دنیای سیاست و امور بینالملل همواره نیمنگاهی به حوادث بعید و غیرمترقبه دارد. در چارچوب تحلیل فعلی اما به نظر نمیرسد جایی برای چنین معجزهای وجود داشته باشد. به هر حال تنها زمان نشان خواهد داد که چشمانداز این امر به کدام سو خواهد رفت.