شناسه خبر : 48215 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

آخرین محافظه‌کار

چرا باید کتاب زندگی‌نامه میلتون فریدمن را خواند؟

 

ایما موسی‌زاده / نویسنده نشریه 

94میلتون فریدمن فردی بود که با نگاهی ظاهری بعید به نظر می‌رسید  علاقه یا خشم کسی را برانگیزد. اما او در تمام سال‌های زندگی خود و حتی پس‌ازآن هدف علاقه و خشم‌های شدیدی قرار داشته است. در زمان حیات، واکنش‌های بسیاری را نه‌تنها در میان اقتصاددانان که در میان مردم عادی هم برانگیخت. در ویسکانسین برای اعتراض به اخراج او صف بسته بودند. در لوئیزیانا، صف‌هایی برای استقبال از او هنگام ورود به شهر تشکیل شده بود. بنا به روایت برنز حتی در مهدکودک نوه‌اش یک صف برپا بود. فریدمن اقتصاددانی مهم در قرنی بود که به اقتصاددانان قدرت فوق‌العاده‌ای داد. همین موضوع بخشی از واکنش‌ها را توضیح می‌دهد. اما برای مدتی -و حتی امروز- نام فریدمن نه‌فقط یک شخص، بلکه مجموعه‌ای از ایده‌ها را به ذهن متبادر کرد. میلتون فریدمن در کنار جان مینارد کینز، معاصر چپ‌گرای خود، تاثیرگذارترین اقتصاددان قرن بیستم بود. وی را همچنین می‌توان ستایش‌شده‌ترین اقتصاددان قرن بیستم لقب داد. فریدمن در طول زندگی حرفه‌ای خود از سوی بسیاری از مفسران به‌عنوان ناجی یا تهدیدی برای جامعه تلقی می‌شد. به همین دلیل اغلب زندگی‌نامه‌هایی که درباره وی نوشته شده است تحت تاثیر مثبت یا منفی این کاریزمای افسانه‌ای قرار داشته است و همین، یکی از دلایل اهمیت بیوگرافی جدیدی است که جنیفر برنز، مورخ دانشگاه استنفورد، درباره فریدمن نوشته است. برنز به‌عنوان تاریخدانی مهم که هیچ پیش‌زمینه اقتصادی ندارد (تا حدی که در بعضی جاها مفاهیم اقتصادی عقاید فریدمن را اشتباه توضیح می‌دهد) تحت تاثیر این کاریزمای افسانه‌ای قرار نگرفته و نگاهی بی‌طرفانه به سوژه ستایش‌شده خود دارد. «میلتون فریدمن: آخرین محافظه‌کار» که در اواخر سال گذشته میلادی به بازار کتاب عرضه شد محصول تلاش‌های برنز برای شناخت و درک میلتون فریدمن و نقش او در تاریخ فکری و سیاسی قرن بیستم است. او بدون پیش‌زمینه به موضوع خود نزدیک می‌شود و در جایگاه یک زندگی‌نامه‌نویس و مورخ می‌نویسد و از وسوسه قرار دادن فریدمن بر روی پایه قهرمان یا پایین کشیدن او از آن مرتبه، دوری می‌کند.

کتاب او به‌هیچ‌وجه یک کتاب مقدس نیست. برنز در مقاطع مختلف از فریدمن انتقاد می‌کند، گاهی اوقات حتی غیرمنصفانه. او همچنین نسبت به همسرش، رز فریدمن، که خودش اقتصاددان است، کمی بی‌انصافی می‌کند. اما این باعث می‌شود بسیاری از ارزیابی‌های مثبت برنز از کار میلتون معتبرتر شود. اگرچه همان‌طور که اشاره شد، او تاریخدان است، نه اقتصاددان، و گاهی اوقات لغزش‌های کوچکی در توضیح اقتصادی‌اش انجام می‌دهد، درک تصویر بزرگ او از اقتصاد، به‌ویژه در مورد یکی از سخت‌ترین مسائل قابل درک، سیاست پولی، چشمگیر است. در واقع با خواندن کتاب متوجه خواهید شد وی نقش سیاست‌های پولی و فدرال‌رزرو را در تعیین نرخ بهره بسیار بهتر از بسیاری از اقتصاددانان درک کرده است.

این کتاب بنا به ادعای نویسنده اولین بیوگرافی کامل فریدمن بر اساس تحقیقات آرشیوی است. یادداشت‌هایی از کلاس‌های فارغ‌التحصیلی او، نامه‌های همکاران و دوستان، پیش‌نویس‌های اولیه، یادداشت‌های سیاسی و آثار منتشرشده گسترده‌اش درهم‌تنیده شده تا ذهنی در حرکت را نشان دهد. داستان با خانواده مهاجر فریدمن در نیوجرسی شروع می‌شود، مسیر فکری او را از یک ناهماهنگی عجیب‌وغریب به نیروی غالب در اقتصاد دنبال می‌کند و با نقش او در چرخش جهانی به سمت بازارها پس از سقوط برتون وودز به اوج می‌رسد. نویسنده برای بیش از یک دهه بخش زیادی از وقت خود را در آرشیو حجیم فریدمن (شامل بیش از دویست جعبه پر از کاغذ، که در موسسه هوور دانشگاه استنفورد، جایی که فریدمن در دهه‌های آخر زندگی‌اش در آنجا پژوهش می‌کرد) گذرانده است.

نویسنده در تمام طول کتاب با فریدمن به‌عنوان یک محقق برخورد می‌کند و تلاش می‌کند ایده‌های او را در چهارچوب قرار دهد و به دستاوردهایش برسد، به صورتی که برای نسل جدید، چه دوست و چه دشمن فریدمن، راهگشا و خواندنی باشد. برنز همچنین به‌عنوان مورخی روشنفکر، تلاش می‌کند ایده‌های اقتصادی، دگرگونی آنها در طول زمان، و نقش اجتماعی گسترده‌ترشان را خلاصه کرده و به‌صورت ساده توضیح دهد، به همین دلیل خوانندگان برای دنبال کردن روایت نیازی به پیش‌زمینه یا تخصصی خاص ندارند. بسیاری از فصل‌ها بر رابطه بین فریدمن و یک شخصیت مرکزی زمان خود تمرکز می‌کنند- نام برخی از آنها هنوز آشناست، مانند مارگارت تاچر، نخست‌وزیر بریتانیا، و برخی که با گذشت زمان کمتر مشهور شده‌اند، مانند آرتور برنز، رئیس فدرال‌رزرو. این کتاب همچنین یک بیوگرافی مختصر از اقتصاد، رشته مهم و اصلی قرن بیستم، است. اقتصاد مدرن که از سنت قدیمی‌تر اقتصاد سیاسی بیرون آمد، از نمودارها و معادلات استفاده کرد تا رفتار انسان را در بازارها نشان دهد و شرایط تحلیل را یکنواخت کند. اگرچه فریدمن بخشی از این تغییر بود، اما او نیز از آن جدا ایستاد. فریدمن از جنبه‌ای مهم یک اقتصاددان سیاسی باقی ماند و به مسائل مربوط به حکومت، اخلاق و عدالت توجه داشت. با وجود این، او راه خود را به‌عنوان یک اقتصاددان حرفه‌ای باز کرد و بالاترین افتخارات این رشته از جمله مدال کلارک، جایزه نوبل و ریاست انجمن اقتصادی آمریکا را به دست آورد.

«میلتون فریدمن» به‌ویژه بر دو نوع تفکر اقتصادی تمرکز می‌کند که فریدمن آنها را پذیرفت، احیا کرد و آنها را رواج داد: نظریه قیمت شیکاگو و پول‌گرایی. در ابتدایی‌ترین سطح، نظریه قیمت شیکاگو (که ریشه نام‌گذاری آن به دانشگاه شیکاگو، جایی که فریدمن چندین دهه در آن آموزش دیده و تدریس می‌کرد برمی‌گردد) صرفاً اقتصاد خرد (یعنی تحلیل منطقی انتخاب انسان در شرایط کمبود) نبود، نسخه «شیکاگو» متفاوت بود، زیرا از حفظ تحلیل اقتصادی در محدوده‌های سنتی خود سر باز زد. فریدمن با حذف تئوری قیمت از کلاس درس، مجموعه‌ای از سیاست‌های گیج‌کننده با موضوعی ثابت ایجاد کرد: آزاد کردن قیمت‌ها. این ایده زیربنای همه چیز بود، از حمایت فریدمن از کوپن‌های مدرسه و درخواست‌های او برای لغو پیش‌نویس گرفته تا اصرار او بر اینکه دولت‌ها کنترل قیمت ارزهای خود را متوقف کنند. نظریه قیمت شیکاگو با وجود تاثیر آن، برای چندین دهه یک جریان خلاف جریان اصلی در اقتصاد بود.

در اقتصاد، فریدمن در درجه نخست یک پول‌گرا شناخته می‌شد- نامی که او با اکراه برای مکتب اقتصادی خود، که بر نظریه کمیت پول متمرکز بود، پذیرفت. در ابتدایی‌ترین حالت، نظریه کمیت معادله‌ای بود که سطح قیمت را به مقدار پول در یک اقتصاد مرتبط می‌کرد. اما فریدمن آن را به یک مکتب اقتصاد هترودکس کامل گسترش داد، با تمرکز بر این ایده که پول نیروی جزر و مدی در زندگی اقتصادی است. او که به خاطر این تمرکز ظاهراً وسواسی بر پول مورد تمسخر قرار گرفته بود، یکی از معدود اقتصاددانانی بود که شاهد وقوع رکود تورمی در دهه 1970 بود. در نتیجه، پول‌گرایی مطالعه مدرن تورم را با میراث‌های مهمی که امروزه پابرجاست، به وجود آورد. نقش فریدمن بر این رشته ناشی از استفاده از روش‌ها، رویکردها و رسانه‌هایی بود که اقتصاد مدرن رد می‌کرد. فریدمن با نقب زدن عمیق در داده‌ها، بررسی نظریه در مقابل اندازه‌گیری، و استفاده از تاریخ به‌عنوان یک آزمایش طبیعی، در جست‌وجوی فکری خود بی‌باک بود- هرگز ترسی از اشتباه کردن و مهم‌تر از آن عدم محبوبیت نداشت. بخش دیگری از کتاب بر یک راز نادیده‌گرفته در موفقیت فریدمن تمرکز دارد که برنز ادعا می‌کند اولین کسی است که آن را برجسته می‌کند: مجموعه‌ای از اقتصاددانان زن که در هر مرحله از زندگی او نقش‌های بسیار مهمی بر عهده داشته‌اند. برنز به دنبال بازسازی نقش آنها در اقتصاد فنی فریدمن و ظهور او در جایگاه یک روشنفکر مهم و بزرگ است. مهم‌ترین شریک فکری فریدمن، آنا جاکوبسون شوارتز، متفکر خلاق و پژوهشگری بود که همکاران مردش او را نادیده گرفته‌اند. فریدمن به‌تنهایی در میان همتایان خود، پتانسیل شوارتز را درک کرد و با هم کتاب برجسته تاریخ پولی ایالات‌متحده را نوشتند- اما تنها فریدمن ستایش‌های مرتبط با آن را دریافت کرد. برنز تلاش می‌کند این همکاری چنددهه‌ای را شفاف کند و نشان دهد چگونه عشق شوارتز به تاریخ و روایت، یک مطالعه آماری را به یک کلاسیک مدرن تبدیل کرد. وی همچنین تلاش می‌کند یک حلقه کامل از زنان اقتصاددان را از گمنامی نجات دهد. بازدیدکنندگان دائمی خانه تابستانی فریدمن‌ها، که در مکالمات طولانی نیمه‌شب مجموعه‌ای از ایده‌های جدید در مورد مصرف را که به بازگرداندن شهرت متزلزل فریدمن در اقتصاد کمک می‌کرد، پایه ریختند. یکی دیگر از سرچشمه‌های قدرت فریدمن، اخوت مردانه محکم اقتصاددانان شیکاگو بود. آنها از برادر رز، آرون مدیر، چهره پنهان دیگر، تا اقتصاددان اتریشی مشهور جهان، هایک، که فریدمن را به تاجرانی ثروتمند برای شکست دادن نیو دیل وصل می‌کردند، متغیر بودند. اما چرا برنز فریدمن را آخرین محافظه‌کار می‌نامد؟ وی اذعان می‌کند که با کمی ترس این عنوان را انتخاب کرده است، زیرا خود فریدمن این برچسب را رد کرده است. فریدمن ترجیح می‌داد خود را لیبرال بنامد- به معنای نوع کلاسیک، معتقد به دولت محدود، نماینده تجارت آزاد و حقوق فردی. دریافت فریدمن از این کلمه سنت آدام اسمیت بود- نه آنارشیسم به‌هیچ‌وجه، بلکه اعتقادی بود که در مورد سوءاستفاده از قدرت دولتی هشدار می‌داد و متقاعد کرد که حوزه بازار باید تا حد امکان گسترده باشد. اما به عقیده برنز در ایالات‌متحده منطقی نیست که فریدمن را لیبرال خطاب کنیم، زیرا این کلمه به‌طور اجتناب‌ناپذیری با نظم نیو دیل مرتبط شده است که فریدمن در طول زندگی خود با آن مخالفت کرده است. در کشورهای دیگر، فریدمن به‌طور گسترده یک نئولیبرال شناخته می‌شود، اما این واژه هم در ایالات‌متحده فراتر از حلقه‌های محدود نخبگان تحصیل‌کرده، خریدار چندانی نداشته است. علاوه بر این به نظر می‌رسد استفاده از اصطلاحات تخصصی آکادمیک به‌عنوان راه اصلی برای توصیف متفکری که با موفقیت به مخاطبانی گسترده‌تر رسیده است، غیرعاقلانه است. در مورد لقب «آزادیخواه» چطور؟ فریدمن به‌طور مشابه تمایلی به پذیرش این اصطلاح نداشت، اما به‌خوبی علاقه او را به آزادی و جشن گرفتن آزادی فردی نشان می‌دهد. با این حال، اگر فریدمن یک آزادی‌خواه در نظر گرفته شود، فردی محافظه‌کار خواهد بود، زیرا او برخلاف بسیاری از آزادی‌خواهان دیگر، به‌ویژه در عصر ارزهای دیجیتال امروزی، سرسختانه به مدیریت دولتی پول وابسته بود. بنابراین برنز به واژه «محافظه‌کار» بازمی‌گردد، که متقاعد شده است از دو جهت انتقادی با فریدمن مطابقت دارد. یکی از آنها اصل اندیشه اقتصادی اوست: فریدمن حرفه‌اش را بر حفظ تکنیک‌ها، رویکردها و ایده‌های فکری بنا نهاد که دیگران آن را ترک کردند. او محافظه‌کاری خلاق بود، زیرا به‌سادگی ایده‌هایی مانند نظریه کمی پول را نبش قبر نمی‌کرد، بلکه سعی می‌کرد آنها را برای شرایط فعلی قالب‌بندی و تفسیر کند. به‌طور مشابه، همان‌طور که تکنیک‌های اقتصاد نهادی در اواسط قرن بدنام شد، فریدمن و شوارتز برای توسعه تفسیر جدیدی از رکود بر این سنت تکیه کردند. اگر فریدمن متفکری جسور و حتی انقلابی به نظر می‌رسد، اغلب با نگاه به عقب و جلو به‌طور همزمان به آن رسیده است. فریدمن از راه دوم محافظه‌کار است- از طریق ارتباط مادام‌العمرش با جنبش سیاسی محافظه‌کار. همان‌طور که «لیبرال»به معنای چیزی متمایز در سنت سیاسی آمریکایی است، «محافظه‌کار» نیز به همین شکل است. مانند بسیاری از پژوهشگران تاریخ آمریکا، برنز از واژه «محافظه‌کار» استفاده‌ای عمل‌گرایانه‌ کرده و از آن برای استناد به یک جهت‌گیری فکری بی‌زمان استفاده نمی‌کند، بلکه در اشاره به یک جنبش سیاسی خاص تاریخی است که پس از جنگ جهانی دوم شکوفا شد و اخیراً رو به افول گذاشته است. در سراسر قرن بیستم، محافظه‌کاری آمریکایی به‌عنوان ترکیبی از اقتصاد آزادی‌خواهانه، مخالفت با کمونیسم و دفاع از ارزش‌ها و سلسله‌مراتب سنتی تعریف شد و فریدمن یکی از ستون‌های فکری آن بود. فریدمن که مصمم بود محافظه‌کاری آمریکایی را از عناصر «حاشیه‌ای» آن نجات دهد، در زمان خود از شهرت و موفقیت آکادمیک خود بهره گرفت تا راست میانه را به‌عنوان منبعی برای نوآوری فکری و نه واکنش کور تعریف کند. و «آخرین» محافظه‌کار؟ به احتمال زیاد، محافظه‌کاری به‌عنوان یک برند در سیاست آمریکا باقی خواهد ماند. اما در قرن بیست و یکم، ترکیبی که فریدمن نماینده آن بود -بر اساس اقتصاد بازار آزاد، آزادی فردی و همکاری جهانی- به نظر برنز به انتهای خود رسید و با این حساب فریدمن آخرین محافظه‌کار خواهد بود. به نظر نویسنده فریدمن که از سیاست لحظه‌ای خود رها می‌شود، به منبعی برای همه کسانی تبدیل می‌شود که با مسائل همیشگی رشد اقتصادی و قدرت دولتی، رفاه اجتماعی و آزادی فردی، جزء و کل دست‌وپنجه نرم می‌کنند. «میلتون فریدمن: آخرین محافظه‌کار» بیش از داستان زندگی یک مرد، مرثیه‌ای برای دنیای گذشته است؛ بخشی از داستان هشداردهنده، و گواهی کامل بر قدرت ایده‌ها.

چند صفحه پایانی این کتاب حجیم، مانند بقیه آن قطعاً ارزش خواندن کامل را دارد، اما چند سطر آن بسیار برجسته است. یکی این است که «به عبارت ساده، فریدمن متفکری اساسی است و نمی‌توان وی را کنار گذاشت». و آخرین سطرها طلای ناب است: «اگر ما بدشانس باشیم، آینده فریدمن و تمام آنچه ساخته است را محکوم و برکنار خواهد کرد. اما اگرخوش‌شانس باشیم، آینده به قرن بیستم نگاه خواهد کرد و ذهن پرسشگر، کنجکاو و منحصربه‌فردی را خواهد یافت که در امواج طولانی تغییرات سیاسی و اقتصادی موج می‌زند.» زندگی‌نامه استادانه برنز از میلتون فریدمن بیش از یک پرتره فکری است. این کتاب یک یادآوری غنی است از اینکه چگونه ایده‌ها، زمینه تاریخی و روابط شخصی، دنیایی را که در آن زندگی می‌کنیم شکل داده است. فریدمن خواه کار اولیه پولی‌اش، درخواست‌هایش برای نرخ‌های ارز شناور، یا استدلالش برای پایان دادن به پیش‌نویس نظامی باشد، اخلاق لیبرال کلاسیک-فردگرایی، بازارهای آزاد و دولت محدود را نشان می‌دهد. شاید هم همان‌طور که برنز توصیف می‌کند، او آخرین محافظه‌کار بود. 

دراین پرونده بخوانید ...