شناسه خبر : 48178 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

حال ناخوش جامعه

آیا جامعه ایران در مسیر افول اجتماعی قرار گرفته است؟

 

فائزه مومنی / نویسنده نشریه

18 شرایط بسیار پیچیده و دشوار شده و شکاف میان جامعه و قدرت به مرحله نگران‌کننده رسیده است. مردم می‌گویند در حالی ‌که هیچ نهادی در ساختار سیاسی پاسخگوی نابسامانی‌های موجود در سیاست‌گذاری اقتصادی و شرایط زندگی مردم نیست، زندگی خصوصی و کسب‌وکارشان مدعیان بی‌شماری دارد. مداخله گسترده در اقتصاد و تمایل به تشدید نظام چندقیمتی از یک‌سو دولت‌ها را از انجام وظایف اصلی‌شان یعنی تولید و عرضه کالای عمومی بازداشته و از سوی دیگر به سرکوب انگیزه ‌بخش خصوصی برای تولید کالاهای خصوصی منجر شده است. خروجی این وضعیت، تشدید فقر و بیکاری مردم بوده است.

 مداخله بی‌حدومرز در علایق اجتماعی و سیاسی و دخالت وسیع و عمیق در زندگی و کسب‌وکار مردم در حالی صورت می‌گیرد که دولت‌ها از عهده کوچک‌ترین مسائل روزمره خود هم برنمی‌آیند و توان تامین کالاهای مهم عمومی نظیر سلامت، آموزش، امنیت، دیپلماسی و سیاست‌گذاری عاری از خطا را هم ندارند.

زندگی در کشور ما به آدم‌ها یاد داده چاره‌ای جز ایزوله کردن حریم خود در برابر دخالت‌های بی‌اندازه دولت ندارند، یعنی باید دور حریم خصوصی خود دیوار بکشند تا بتوانند در یک قلعه شخصی آن‌گونه که می‌خواهند زندگی کنند،‌ آنها که امکانات بیشتری دارند طبعاً قلعه‌های بهتر و بزرگ‌تری می‌سازند. ما عادت کرده‌ایم بین خانه و بیرون فاصله بگذاریم؛ بیرون یعنی خیابان، پیاده‌رو، محل کار، مغازه، مترو و هر جایی که بیرون قلعه ماست، جایی که خودمان نیستیم چون هم کنترل می‌شویم و هم به خودکنترلی در آن عادت داریم حالا یکی بیشتر یکی کمتر ولی بیرون جایی است که امن نیست. پس عجیب نیست که ما به بیرون و آدم‌هایش دلبستگی و تعلق نداریم چون هرچه خارج قلعه است می‌تواند عامل یک ناامنی بالقوه باشد. این باعث ازهم‌گسیختگی جامعه شده، ما کنار هم زندگی می‌کنیم اما به هم اعتماد نداریم؛ دکتر محسن گودرزی اسم این وضعیت را افول اجتماع (Community) گذاشته است.

در چنین جامعه‌ای آدم‌ها به هم احساس وابستگی ندارند. وقتی اکثریت به حقوق من احترام نمی‌گذارند من هم نفعی در احترام گذاشتن به حقوق دیگران ندارم. نوعی تعادل نش هم اتفاق می‌افتد و پایبندی به هنجارهای زندگی جمعی دیگر حتی به هزینه‌اش هم نمی‌ارزد. مثالش رانندگی یا نظم و نظافت شهر است.

در این گزارش با مشورت و راهنمایی تقی آزادارمکی این پرسش را مطرح می‌کنیم که جامعه ایران چگونه در مسیر افول اجتماعی قرار گرفت؟

تقی آزادارمکی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه تهران معتقد است که اوضاع به آن وخیمی هم که فکر می‌کنیم نیست. او می‌گوید؛ به این شوری که می‌گویید نیست، ولی وضعیت تلخ و دردآور است. جامعه این‌قدر درهم‌ریخته و برهم‌شده نیست. خیلی از چیزهایی که به جامعه نسبت داده می‌شود متعلق به جامعه نیست. متعلق به سیاست، دولت و نظام حکمرانی کشور است. اگر متعلق به جامعه بود تاکنون صد بار منفجر و مضمحل شده بود و مردم سر همدیگر را می‌بریدند؛ اما مردم همچنان در شهر با همه سختی‌هایش با هم زندگی می‌کنند،‌ با همه گرفتاری‌ها، همسایه‌ها از هم مراقبت می‌کنند و والدین مواظب بچه‌هایشان هستند و برعکس؛ پس ماجرا و دردسر جای دیگری است.

ما با یک جامعه فربه قوی روبه‌رو هستیم و با دولت‌هایی که شرایط متزلزلی دارند و یکی از شاخص‌های آن این است که همگرا نیستند. دولت آقای پزشکیان که آمده و بحث از وفاق ملی می‌کند، تلاشش این است که تعارضات درونی نظام سیاسی را کم کند؛ یعنی تعارضی بین رئیس‌جمهور و دیگر قوا و نهادهای تصمیم‌گیر نباشد؛ ولی می‌دانیم که این اتفاق به سختی صورت می‌گیرد؛ یعنی دولت آقای پزشکیان تمام انرژی‌اش را گذاشته تا در اینجا یک نوع سازگاری به وجود بیاید که این سازگاری به یک بی‌تصمیمی در نظام سیاسی انجامیده و نظام سیاسی یک نظام سیاسی ناکارآمد و معطل است و هیچ قدرت تصمیم‌گیری ندارد. تا دیروز می‌گفتیم به خاطر اینکه دوقطبی راست و چپ یا اصولگرا و اصلاح‌طلب است،‌ مشکلاتی وجود دارد اما حالا که دولت وفاق ملی هم هست، می‌بینیم که قدرت تصمیم‌گیری ندارد. دیروز اگر تصمیم‌گیری نمی‌کرد می‌گفتیم به خاطر تعارض‌هایش است و امروز به خاطر وفاق. پس این مشکل چیزی فراتر از افول اجتماعی است چرا که دولت و نظام سیاسی در چرخه خود قرار ندارد. نظام سیاسی باید در کجا قرار می‌گرفت که این ناکارآمدی یا ضعف یا عدم تصمیم‌گیری درست یا مداخله‌گری زیاد را نمی‌کرد؟ در جایی که می‌توانست بروکراسی‌اش را فعال کند.

همگرایی نیست!

به اعتقاد ارمکی؛‌ دولت‌های مدرن و دولت‌های قوی دولت‌هایی هستند که از ابزارهای در دسترسشان خوب و بجا استفاده می‌کنند و این ابزار چیزی به نام بوروکراسی است. بوروکراسی فقط به معنای دولت نیست و کل نظام سیاسی است که عناصری دارد؛ یعنی سپاه، ارتش، حوزه امنیت، حوزه داخلی و خارجی و اقتصاد باید یک مجموعه همگرا، همراه و هماهنگ برای انجام اهدافی که نظام سیاسی به آنها متعهد است باشد و باید به آنها عمل کند که در این تعارض وجود دارد. تعارضی که میان وزارت علوم و شورای عالی انقلاب فرهنگی هم وجود دارد و هر دو این نهادها با دفتر تبلیغات اسلامی و تعارض هر سه نهاد با حوزه است که اینها در حوزه آموزش، تربیت، فرهنگ و میراث تمدنی وحدت نظر ندارند و با همدیگر همراهی نمی‌کنند و سیاست‌های معارض دارند.

در حوزه اقتصاد و بازار هم همین‌طور است. بخش خصوصی، بخش دولتی و حوزه بین‌المللی با همدیگر همگرا نیستند. وقتی در حوزه اقتصاد کالا تولید می‌کنید، نمی‌توانید بفروشید یا اگر کالای خارجی می‌آورید با اشکال گوناگون و شیوه‌های غلط می‌فروشید؛ یعنی بین بازار بخش داخلی، چه سنتی و چه مدرن، با بخش دولتی عرصه اقتصاد، سیاست‌گذاری اقتصاد به نام نظام پولی و بانکی و اعتباری و اقتصاد بین‌الملل رابطه وجود ندارد. در حوزه سیاست نیز همین وضعیت وجود دارد؛ مثلاً تا دیروز قرار بود وزیر امور خارجه به عنوان نماینده دولت سیاست خارجی را دنبال کند؛ ولی یک‌باره می‌بینیم نماینده‌های دیگری رایزنی می‌کنند و در اینجا هم هم‌گرایی و همراهی وجود ندارد و بعد مجلس هم تصمیم دیگری می‌گیرد.

 مشکل اولیه و اساسی ما این است که نظام سیاسی به معنای عام یا نظام حکمرانی به تعبیر دیگری بوروکراسی را نمی‌شناسد و نمی‌تواند از آن استفاده کند. بوروکراسی کشور به مسیر دیگری می‌رود و حکمرانان کار دیگری می‌کنند و باید به این موضوع سروسامان داد. به جای اینکه به سراغ جامعه بیاییم و جامعه را تحقیر کرده و بگوییم مردم همدیگر را می‌کشند و خودکشی و طلاق بالا رفته است. به این سادگی نیست که بگوییم جامعه در حال مضمحل شدن است و این است که نظام سیاسی قدرت و توانایی ندارد. برای اینکه فرآیند را درست کنیم،‌ راه‌حل این نیست که به سراغ تنبیه یا تغییر نظام سیاسی برویم بلکه باید نظام سیاسی بر اساس نظام کارشناسی بپذیرد که ناتوانی‌ها، ضعف‌ها و قوت‌هایش کجاست.

نخبگان ناظران حیات جامعه‌اند و می‌توانند جامعه را پیش برده و مشکلات را احصا کنند. تا این مشکل را حل نکنیم، هر دولت یا نظام سیاسی موفق نخواهد بود. از گذشته مردم کشور گوشت، نان و آبشان را با مقتضیاتی تهیه کرده و می‌خوردند، دولت به میان آمده و مدیریت آب، گوشت، نان، سیب‌زمینی و پیاز را به عهده گرفته و به خاطر بوروکراسی ضعیفی که دارد نمی‌تواند آن را مدیریت کنیم. آن وقت ما مدام بحران گوشت داریم یا گوجه یا برنج و تخم‌مرغ و مرغ!‌ مشکلات به سادگی حل نمی‌شوند و باید یک تیم کارشناسی آنها را احصا کرده و بعد نیروها در جهت توسعه کشور آموزش ببینند،‌ در این صورت می‌توان امیدوار بود که هشت یا 10 سال آینده، نظام حکمرانی کشور در مسیر حرکت می‌کند.

جامعه در مسیر افول نیست!

ارمکی می‌گوید؛‌ هزاران سال این مردم تربیت، اخلاق و فرهنگ، دغدغه‌شان بوده و ملت تازه‌ای نیستند که چیزی ندانند. این ملت در تربیت کردن، اخلاق‌ورزی، دین‌ورزی و فرهنگ‌پذیری برای جامعه جهانی نشانه و معیاراند و باید توجه کنیم که این مردم در سخت‌ترین شرایط و نبود آب و امکانات توانستند زنده بمانند و با طبیعت بجنگند، ولی آرام بجنگند و طبیعت را خراب نکنند. پس جامعه ایران افول نکرده است. اما کشور در سطح فرهنگی مشکلی دارد؛ باید اجازه بدهند قهرمانان مردم در تاریخ خوش‌نام بمانند،‌ قهرمانانی که در ورزش،‌ هنر،‌ سینما،‌ دانشگاه و... هستند. باید اجازه داده شود که دانشمندان و متخصصان بر سرکار بروند تا افراد مهاجرت نکنند.

در صنعت و تجارت هم همین‌طور است. کسانی که کارگاه‌های موفق و تعدادی کارمند دارند و خصوصی عمل می‌کنند، نظام بیمه‌ای را به جانشان می‌اندازند و شروع به تنبیه ‌کردنشان می‌کنند و از طرف دیگر از آنها می‌خواهند شروع به فعالیت کنند. نظام حکمرانی درباره جامعه، اقتصاد، فرهنگ و مدیریت کشور فهم غلطی دارد. خودکشی یک کنش مثبت برای جامعه‌ای است که به آن زور گفته می‌شود. مهاجرت یک کنش مثبت است، برای اینکه بتواند خودش را نجات بدهد و نگه دارد.

قتل‌ها هم همین‌طور است. نگاه نکنید به اینکه در فضای عمومی آن را صرفاً زشت و پلید نشان می‌دهند. باید به این فکر کرد که چرا قتل اتفاق می‌افتد؟ برای مثال مردی زنش را می‌کشد که کار بسیار بدی می‌کند؛ به این دلیل زنش را می‌کشد که او را طلاق نمی‌دهد و نقطه امنی وجود ندارد که زن و مرد به آنجا بروند و مشکلشان را مطرح کنند. در نتیجه در نظام حقوقی کشور مشکل وجود دارد. چرا طلاق زیاد است؟ و چرا فرآیند طلاق به این اندازه عذاب‌آور است؟ به نحوی که زن و مرد یکدیگر را گروگان بگیرند؟ همه خانواده‌های ایرانی مشکل ارث و میراث دارند و با هم دعوا می‌کنند. چرا باید این مردمان نازنین و مهربان بر سر پول مشکل داشته باشند؟ چون مشکل اقتصادی وجود دارد و همزمان نظام حقوقی هم کارآمد نیست. در تهران ترافیک است چون شهردار به جای مدیریت ترافیک، فکر دیگری می‌کند و جای دیگر است! به همین دلیل مردم ساعت‌ها در ترافیک می‌مانند،‌ اعصابشان خرد می‌شود و درگیری هم پیش می‌آید! پس مشکل باز هم اینجا مردم نیستند! مردم وقتی تصادف می‌کنند چاره‌ای جز خشونت ندارند. چرا مردم باید این‌قدر تصادف کنند و در جاده‌ها کشته شوند؟ 30 هزار نفر سالانه در تصادفات می‌میرند،‌ چرا هیچ‌کس به موضوع ورود نمی‌کند تا جلوی ماجرا را بگیرد؟ اگر نظام حکمرانی در سیاست‌های اولیه‌اش شکست خورده، یک دولت توسعه‌گرا بسازد و هرکس اهل توسعه است به میدان بیاید. با این شرایط 90 درصد مشکلات کشور حل خواهد شد،‌ در غیر این صورت مشکلات پابرجا خواهند ماند.

فراتر از افول

با این حال، برخی دیگر از کارشناسان معتقدند که؛ آنچه در جامعه ایران اتفاق می‌افتد فراتر از افول است. این چیزی است که احمد بخارایی،‌ جامعه‌شناس، از آن به نام فروپاشی اجتماعی تعبیر کرده است. افول معمولاً در یک ساختار اتفاق می‌افتد، برای مثال ممکن است ساختار سیاسی با بحران مشروعیت مواجه شود. این افول ممکن است در ساختار اقتصادی یا بعد فرهنگی نیز اتفاق بیفتد، مثلاً وقتی در جامعه‌ای تضاد بین الگوهای سنتی و مدرن به اوج می‌رسد یا در بعد اجتماعی فرض کنید بحث اشتغال و بیکاری یا شکاف طبقاتی اتفاق می‌افتد، جامعه در آن ساختار دچار افول می‌شود. اگر صرفاً در یکی از این چهار ساختار که به آنها اشاره شد یعنی در خرده‌نظام‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی شما فرودها و نزول‌هایی را شاهد باشید، اطلاق افول اجتماعی بیشتر معنادار است.

اما اگر در بیش از یک خرده‌نظام و به‌ویژه در همه چهار خرده‌نظام شاهد یک سیر نزولی باشید این فراتر از یک افول و بحران است و شما با یک «ابربحران» مواجه هستید. در چنین شرایطی اطلاق «افول» یک اطلاق تمام‌عیار نیست و آنجاست که ما از آن با عنوان «فروپاشی اجتماعی» یاد می‌کنیم. یعنی در یک جامعه ممکن است فروپاشی سیاسی اتفاق نیفتد و حاکمیت با هر ترفند و تاکتیکی که شده سرپا بماند اما فروپاشی اجتماعی دیده می‌شود، فروپاشی اجتماعی مانند این است که سیستم اعصاب بدن مختل شود یا مانند یک بدن که با غدد سرطانی دست‌وپنجه نرم کند به مرور ضعیف و ضعیف‌تر شود. این بدن در ظاهر زنده است اما احتمال بازگشت آن به حالت سلامت سابق خیلی دشوار است. در این میان ممکن است نظام سیاسی نیز تغییر کند اما آن جامعه به این راحتی به حالت طبیعی برنمی‌گردد چرا که تاروپود آن از هم گسسته شده است.

بخارایی می‌گوید:‌ «چه جامعه ما و چه هر جامعه دیگری وقتی با این وضعیت مواجه باشد اگر حاکمیت و خرده‌نظام سیاسی با همان فرمان گذشته به مسیر ادامه دهد قطعاً دچار مشکل می‌شود. هرچند می‌تواند با توسل یه باندبازی و رانت‌خواهی مدتی ادامه دهد. در عرصه بین‌المللی نیز که هر کشوری به دنبال حفظ و گسترش منافع خویش است ممکن است بده‌بستان‌های کوتاه‌مدت با دیگر کشورها موجب تثبیت قدرت در داخل شود و در نتیجه مجموعه عوامل داخلی و خارجی ممکن است دست‌به‌دست هم دهند و باعث شوند آن نظام سیاسی سر پا بماند اما این قابل تداوم نیست، چون ابربحران مانند یک گلوله برفی از بالای کوه حرکت می‌کند و بزرگ‌تر و بزرگ‌تر می‌شود و در نهایت به بهمن تبدیل خواهد شد.» 

دراین پرونده بخوانید ...