شهردار وعدهها
اقتصاد با ایدههای زاکانی به کدامسو میرود؟
بدون در نظر گرفتن نتیجه بهدستآمده از انتخابات و میزان رای رئیسجمهور دولت چهاردهم، بیایید تصور کنیم زاکانی بالاترین رای ممکن را به دست آورده و به دلیل وعدههایی که داده ردای ریاستجمهوری به دوش انداخته و حالا به عنوان رئیسجمهور محبوب باید به وعدههایش جامه عمل بپوشاند. به دلایل زیادی علیرضا زاکانی را باید پدیده این دوره از انتخابات دانست. او به صورت همزمان چند نقش را بر عهده گرفت؛ تهدید و تخریب میکرد، یقه نامزدهای جناح مقابل را میگرفت و پوپولیستیترین وعدههای اقتصادی را میداد.
بدون در نظر گرفتن نتیجه بهدستآمده از انتخابات و میزان رای رئیسجمهور دولت چهاردهم، بیایید تصور کنیم زاکانی بالاترین رای ممکن را به دست آورده و به دلیل وعدههایی که داده ردای ریاستجمهوری به دوش انداخته و حالا به عنوان رئیسجمهور محبوب باید به وعدههایش جامه عمل بپوشاند.
به دلایل زیادی علیرضا زاکانی را باید پدیده این دوره از انتخابات دانست. او به صورت همزمان چند نقش را بر عهده گرفت؛ تهدید و تخریب میکرد، یقه نامزدهای جناح مقابل را میگرفت و پوپولیستیترین وعدههای اقتصادی را میداد.
اگرچه علیرضا زاکانی در زمره اصولگرایان است که در گذشته معروف به جناح راست بودند و به نوعی اقتصاد بازار را قبول داشتند اما این روزها نه زاکانی و نه اصولگرایان، جناح راست نیستند و پوست انداختهاند. جریان اصولگرا در دهه 60 تا حدودی مدافع بخش خصوصی بود و کارکرد بازار را قبول داشت و در برابر ایدههای چپگرایانه جناح مخالف میایستاد اما به مرور پوست انداخت و خود را جایگزین جریان چپ کرد. محمود احمدینژاد که با تابلوی عدالت اجتماعی در عرصه سیاسی ایران ظهور کرد، بهترین مصداق برای این دگردیسی بود. بهرهگیری ارزان و آسان از نعمتهای طبیعی در میانههای دهه 80 باعث شد سیاستمداران پوپولیست تصور کنند که حکمرانی کاری ساده و بدون دردسر است. به قول مسعود نیلی، «فرآیندی انگاشته شد که در ابتدای آن، منابع و ظرفیتهای خدادادی را میکاری و در انتها، محبوبیت درو میکنی. میتوانی به درون مردم بروی و منابع طبیعی برگشتناپذیر و منابع مالی تورمآفرین را میان آنان تقسیم کنی و از فریادهای شوقآمیز و قدرمندانه آنها با غرور لذت ببری».
علیرضا زاکانی هم از این سنت دور نیست. به همین دلیل است که وعده ارزان شدن بنزین را میدهد، از یارانه طلا سخن میگوید و قرار میگذارد که اگر رئیسجمهور شود، گوشت را به در منزل مردم برساند.
چنان که در مناظرهها پیداست، چهارچوب کلی فکری علیرضا زاکانی در اقتصاد، چپ است. او را باید در امتداد همه آنهایی دانست که هم تفکرات چپگرایانه دارند و هم مدافع اقتصاد اسلامیاند. معروفترینشان ابوالحسن بنیصدر است که عواقب اقدامات زیانبار او همچنان باقی است.
اوایل انقلاب و در کشاکش شکلگیری ساختار جمهوری اسلامی، ابوالحسن بنیصدر با تز «اقتصاد توحیدی» اقتصاد ایران را دچار سردرگمی نظری کرد. اقتصاد توحیدی بنیصدر، در حقیقت برگرفته از نظریههای مارکسیسم بود که با رنگ و لعاب اسلامی در اقتصاد ایران مطرح شد. هرچند آن روزها بنیصدر را در دسته سیاستمداران لیبرال میشناختند اما واقعیت این بود که دیدگاههای اقتصادی بنیصدر هیچگاه به لیبرالیسم نزدیک هم نبود. علیرضا زاکانی هم برخلاف اردوگاهی که در آن حضور دارد، اصولگرا نیست و افکار چپگرایانه دارد. او خود را مدافع عدالت اجتماعی مینامد و مدافع بالاترین حد مداخله دولت در اقتصاد است. هیچ نوع از آزادی را برنمیتابد؛ یعنی نه مدافع آزادی اقتصاد است، نه آزادی تجارت را قبول دارد و نه آزادی انتخاب را به رسمیت میشناسد. آقای زاکانی مدافع بخش خصوصی نیست و از دولتی دفاع میکند که در همه شئونات زندگی مردم دخالت کند. دولتی که نهتنها مدافع قیمتگذاری و دخالت در کسبوکار مردم است که حتی عرضه کالای خصوصی را هم گردن میگیرد.
نشان به آن نشان که در دومین مناظره انتخاباتی در بخشی از اظهارات خود قول داد اگر رئیسجمهور شود، روزی ۱۲۰ تن گوشت توزیع کند. آقای زاکانی گفته: «با نرمافزارهای موبایلی به اندازه نیاز مردم درب منزل، گوشت را به آنها تحویل خواهیم داد.» به گفته شهردار تهران، «این یک طرح انتخاباتی نیست و زیرساختهای آن از یک سال و نیم پیش آماده شده و بنا بوده برای تامین و توزیع نیازهای مردم افتتاح شود». این وعده آقای زاکانی را باید یکی از عجیبترین وعدههای انتخاباتی دانست که پس از انقلاب و در جدیترین رقابت سیاسی کشور مطرح شده است.
اقتصاددانان میگویند، دولت نباید وعده تامین کالای خصوصی را به آحاد جامعه بدهد چون اصولاً دولتها حتی قادر به تامین کالاهای عمومی هم نیستند. در حالی که دولت در تامین مهمترین کالاهای عمومی مثل امنیت، دیپلماسی، آموزش، سیاستگذاری اقتصادی و حتی ایمنی جادهها ناتوان است اما نامزد انتخابات ریاستجمهوری تامین کالای خصوصی مردم را هم گردن میگیرد.
اقتصاددانان میگویند دولتها باید زمینه لازم برای رونق کسبوکار مردم را فراهم کنند که این کار نیاز به سیاست داخلی صحیح، سیاستگذاری درست اقتصادی، دیپلماسی فعال و امنیت فراگیر دارد و در این صورت چرخ اقتصاد میچرخد و مردم کالای خصوصی مورد نیاز خودشان را تهیه و تامین میکنند. یعنی برای خود خانه میخرند، ماشین تهیه میکنند، سفر میروند، مراقب سلامت خود هستند و گوشت هم میخرند.
وعده طلایی
«یارانه خانوار در حوزه بنزین و گاز به درستی توزیع نمیشود. بنابراین بستهای رفاهی داریم که توزیع عادلانه یارانه انرژی را مدنظر دارد و ناظر به معیشت، اشتغال، سلامت و تفریح مردم است.» زاکانی افزود: «بنزین، گاز و برق را در نظر بگیرید؛ به هر خانواده سهنفره معادل اعتبار ۲۰ گرم طلا در سال یارانه داده میشود. یک خانوار پنجنفره ۱۱۰ میلیون در سال یارانه دارد و اعتباری به میزان طلا به آنها داده میشود که مصون از تورم است. در این زمینه اسباب صرفهجویی فراهم میشود و به میزان انتقال از سوختهای فسیلیِ بنزین به سمت سوختهای پاک میروند و سودشان بیشتر میشود.»
زاکانی گفت: «با این روش، برای همه عشایر و همه ملت ثروت ایجاد میشود. به میزان صرفهجویی، سود میکنند و در برق هم که صرفهجویی میشود و در خدمت تولید قرار میگیرد. لازم نیست برق کارخانه را قطع کنیم و به تولید آسیب بزنیم، یارانه انرژی بخش تولید سر جای خود است و فقط ناظر به سه قلم بنزین، گاز و برق خانوار هستیم.»
وی گفت: «با این کار کل مردم ثروتمند میشوند و پاسخ بعدی ناظر به موضوع پرسش بعدی یعنی فقر مطلق ریشهکن میشود. ۱۰۰ درصد مردم بهرهمند میشوند اگر کسی هم علاقه داشت که بیشتر مصرف کند ایراد ندارد از کسی که کمتر مصرف کند بگیرد و تنظیمگرش هم دولت است. عدالت در کشور جاری و ساری میشود. به ویژه زنان و دختران و کسانی که در خانه محوریت اساسی دارند.»
قرار بر آن بود فرض کنیم انتخابات به پایان رسیده و علیرضا زاکانی رئیسجمهور ایران شده، در این صورت باید این وعده خود را اجرایی کند. دادن 20 گرم طلا به خانواده سهنفره، یعنی اعطای همین مقدار طلا به ۲۸ میلیون خانوار که در سال به 533 تن طلا نیاز دارد. این در حالی است که تولید طلا در کشور ما زیر 10 میلیون تن است و در این صورت دولت چهاردهم باید هر سال دستکم 520 میلیون تن طلا وارد کند.
وعده بنزینی
شهردار تهران در بخش دیگری از سخنان خود، یکی از خطرناکترین وعدههای این دوره انتخابات را مطرح کرد. او وعده داد که اگر رئیسجمهور شود، بنزین را 1500 تومان خواهد کرد. زاکانی گفت: «محاسبات ما این بود که باید بنزین را تکنرخی کنیم، تمام معادلاتمان هم با 1500 تومان بسته شده است. دولت ممکن است چیزی بالغ بر 20 تا 30 هزار میلیارد تومان ضرر کند که ایرادی ندارد.»
این وعده آقای زاکانی حتی از سوی رسانههای اصولگرا نیز به عنوان وعدهای نشدنی تلقی شده است، چنانکه روزنامه فرهیختگان نوشت: «زاکانی در حالی از نصف شدن قیمت بنزین در کشور سخن میگوید که در حال حاضر با توجه به سرانه مصرف، کشور در مواردی مجبور به واردات بنزین شده، در سمت دیگر نیز زمزمههایی از لزوم گرانی بنزین برای کنترل مصرف و تولید آن از جانب برخی کارشناسان مطرح میشود، در چنین شرایطی مشخص است که ارزان کردن قیمت بنزین میتواند کمر دولت را بشکند و هزینههای زیادی روی دوش او بیندازد که اقدامات او در موارد دیگر را تحتالشعاع قرار میدهد.»
جامعه ایران روزانه بیش از یک میلیارد لیتر انرژی مصرف میکند؛ ۸۰۰ میلیون لیتر گاز و ۲۰۰ میلیون لیتر بنزین و گازوئیل که اگر قیمت متوسط آن را ۴۰ تا ۵۰ سنت حساب کنیم، در واقع ما روزانه ۴۰۰ میلیون دلار انرژی میسوزانیم. یک برآورد بدبینانه نشان میدهد در حدود هشت سال دیگر مجبور میشویم ۳۰ میلیارد دلار هزینه صرف واردات سوخت مایع و سوخت جایگزین کنیم که معادل فروش پنج میلیون بشکه نفت در بازارهای جهانی است و این مسیر اگر ادامه پیدا کند تا سال ۱۴۲۰ به ۵۰ میلیارد دلار میرسد. چنین تصویرهای هولناکی نشان میدهد تصمیمگیران کشور در سالهای گذشته با سیاستهای غلطی که به جامعه تحمیل کردهاند چه ناترازی بزرگی را رقم زدهاند. در چنین شرایطی، سه راه بیشتر پیشروی دولت نیست؛ یا باید قیمت سوخت افزایش پیدا کند یا مصرف کاهش یابد یا سوخت سهمیهبندی شود. به نظر میرسد شرایط اجتماعی برای هیچکدام از این راهحلها مهیا نیست و امکانی که دولتهای قبل تا حدودی میتوانستند از آن بهره ببرند برای دولت چهاردهم عملاً وجود ندارد. مردم از شرایط موجود ناراضیاند و اعتمادشان به سیاستگذاران به شدت کاهش پیدا کرده است، بنابراین هیچ علاقهای به همراهی با سیاستها نشان نمیدهند. این در حالی است که بنزین به شکلی که اقتصاددانان از آن به عنوان «مصرف مسرفانه» یاد میکنند در حال دود شدن است. اخیراً مدیرعامل شرکت ملی پالایش و پخش فرآوردههای نفتی ایران از میانگین مصرف روزانه 139 میلیون لیتر بنزین در کشور خبر داده و گفته: «روزانه در کشور ۱۳۹ میلیون لیتر بنزین و سیانجی مصرف میشود که ۱۱۸ میلیون لیتر بنزین و ۲۱ میلیون مترمکعب مصرف سیانجی است.» وزارت نفت نیز اخیراً از افزایش نگرانکننده مصرف روزانه بنزین خبر داده که در دو سال اخیر معادل 38 درصد رشد داشته است. تحلیلگران همچنین درباره جدی شدن روند ناترازی درباره بنزین هشدار داده و مطرح کردهاند که به زودی میزان مصرف بنزین از میزان تولید آن پیشی میگیرد. به این ترتیب ناترازی بنزین از تابستان سال گذشته اوج گرفته است و دولت مجبور شده صدها لیتر از ذخایر استراتژیک خود را وارد بازار کند. پیشتر برخی گزارشها از اقدام دولت برای واردات بنزین به کشور حکایت داشت. این گزارشها نشان میدهد که ایران به عنوان یکی از بزرگترین تولیدکنندگان، با سرعت زیاد در حال تبدیل شدن به یکی از بزرگترین واردکنندگان بنزین در جهان است. در همین زمینه امسال پیشبینی میشود که بین سه تا چهار میلیارد دلار بابت واردات 20 تا 30 میلیون لیتر بنزین روزانه صرف شود که این مسئله در سالهای آینده وخیمتر خواهد شد. هرچند موضوع واردات بنزین بارها از سوی مسئولان ذیربط رد شده اما شواهد نشان میدهد ایران در مسیر تبدیل شدن به یک واردکننده بنزین است. اخیراً مدیرعامل شرکت ملی پالایش و پخش فرآوردههای نفتی با بیان اینکه تا امروز واردات بنزین نداشتهایم بر ناترازی تولید و مصرف تاکید کرد و گفت: «سیر رشد مصرف بنزین غیرمنتظره است.» همین واقعیتهاست که جوان انقلابی راهیافته به مجلس را هم به واکنش واداشته است. امیرحسین ثابتی که از حامیان سعید جلیلی است اخیراً گفته: «الان در مجلس همه نمایندهها دارند بر سرشان میزنند که از کجا چند میلیارد دلار بیاوریم بنزین وارد کنیم.»
حتی از یک زاویه دیگر هم میتوان منتقد ایده بنزین 1500تومانی شد. اقتصاد از متغیرهای واقعی و حقیقی تبعیت میکند و نه از متغیرهای اسمی. در سه سال گذشته در دولت سیزدهم، متوسط نرخ تورم بالای 40 درصد بوده و قیمت بنزین ثابت ماند؛ معنیاش این است که اگر بنزین را با قیمتهای واقعی در نظر بگیریم، قیمتش کاهش پیدا کرده است. وقتی میگوییم قیمت بنزین کاهش پیدا کرده، یعنی همین الان هم بیش از اندازه اعلامشده دولت به مردم یارانه میدهد. این در حالی است که بر اساس آمار بیش از 50 درصد مردم ایران، اصلاً خودرو ندارند. آیا ارائه چنین یارانه گرانی به همه مردم، چه آنهایی که خودرو دارند و چه نه، خلاف مبانی عقلانی و حتی انسانی نیست؟
چنین ایدههایی کشور را دچار بحران خواهند کرد. وقتی میگویم بنزین سههزارتومانی را کاهش میدهیم، یعنی یارانه میدهیم که کشور را بیشتر آلوده کنیم، یارانه میدهیم که محیط زیست را بیشتر تخریب کنیم، یارانه میدهیم که سوختهای فسیلی را سریعتر تمام کنیم. آیا این تفکر تفکری ضدتوسعه (anti-development) نیست؟ کدام اقتصاددانی است که نداند قدم گذاشتن در چنین بیراههای ایران را به بنبست میکشاند و کشور را به لبه پرتگاه میبرد؟
حتی میتوان از زاویه دیگری هم به این وعده نگاه کرد. همانطور که دولت گزارش داد و پیشتر به آن اشاره شد بخشی از بنزین مصرفی کشور وارد میشود. بنزین با دلار وارد میشود اما تقریباً مجانی در اختیار مردم قرار میگیرد. قیمت نیملیتر آب معدنی که در سوپرمارکتها ارائه میشود 4500 تومان است. نیملیتر بنزین 750 تومان است. برای آنان که به زبان اقتصاد سخن میگویند ترسناک است که دولتها بنزین را از آب ارزانتر میفروشند. مثل آب خوردن وعده ارزانتر شدن بنزینی را میدهند که قیمتش از آب ارزانتر است.
یارانه بنزین قرار بود مسکن کوتاهمدتی باشد اما الان به افیون جامعه بدل شده است. به عنوان جمعبندی بخش وعده بنزینی آقای زاکانی و افرادی که مانند او فکر میکنند باید از هادی حقشناس، اقتصاددان و استاندار پیشین گلستان نقلقولی کنیم که بهطور کلی ایده یارانه دادن بهویژه در حوزه بنزین ایدهای ضدتوسعه است.
او به هممیهن میگوید: «یارانهها در اقتصاد ایران از سال ۱۳۸۹ شروع و با مبلغ ماهانه ۴۵ هزار تومان شروع شد. در آن زمان هیچکس گمان نمیکرد یارانهها در اقتصاد کشور دائمی میشود. زیرا فلسفه پرداخت یارانهها تنها یک مُسکن بود، از آنجا که در آن مقطع قیمت حاملهای انرژی افزایش یافت، قرار شد یارانهها مختص به دوره گذار باشد. اصل مطلب این بود که باید زیرساختهای حملونقل و حملونقل عمومی تقویت شود و اتلاف منابع به حداقل برسد. اما بعد از گذشت ۱۴ سال از آن تاریخ همچنان به دنبال پرداخت یارانه هستیم.»
آسیب جبرانناپذیر وعدهها
مهدی پازوکی، عواقب جبرانناپذیر اقدامات پوپولیستی در اقتصاد را اینگونه مطرح میکند: «بهترین برنامهای که بعد از انقلاب اجرا شده و قابل دفاع است برنامه سوم توسعه است (بین 1379 تا 1383). چرا این برنامه پنجساله بهترین است؟ چون 70 درصد اهدافش اجرا شد. در آن دوران نرخ ارز یکسان شد؛ ارز بازار آزاد چهارراه استانبول کمتر از ارز بانک مرکزی بود. چرا بهتر است؟ چون روند رشد اقتصادی مثبت شد، روند تورم کاهنده شد، روند اشتغال فزاینده شد و اقتصاد خوب عمل میکرد. متاسفانه مجدداً پوپولیستها سر کار آمدند و این روند را نابود کردند. افزایش درآمدهای نفتی در دولت احمدینژاد اقتصاد را دچار مشکل کرد. من بارها گفتم اگر الان هر رئیسجمهوری بتواند ایران را به لحاظ ساختار اقتصادی به آخر دولت محمد خاتمی بازگرداند باید مجسمهاش را از طلا در میدان پاستور تهران ساخت.»
تجربه نشان داده که پوپولیستها کشور را به عقب میبرند. وعدههایی میدهند که اجراییشدنش یا ناممکن است یا هزینههای گزافی را بر دست یک ملت میگذارد. افرادی بر سر کار میآورند که بعضی از آنها حتی خانه خود را هم نمیتوانند اداره کنند چه برسد به اداره بخشهای مهم یک کشور. شاید الان یکی از نمودهای افکار پوپولیستی را در مدیریت سازمان برنامه میبینیم. بر اساس استانداردهای بینالمللی، سازمانی تخصصی است که 70 درصد مدیرانش از درون سازمان انتخاب شده و از عناصر تکنوکرات محسوب شوند. مدیران سازمان برنامه دولت سیزدهم یا از سازمان مالیاتی آمدند یا از دانشگاه امام صادق و امثال آن. در چنین شرایطی به جای مدیریت کارآمد مدیران به سمت آزمون و خطا میروند و آنقدر از مسیر عقلانیت دور میشوند که حتی شعارهای خود را هم نمیتوانند اجرا کنند.
«سوال بعدی که در دوران انتخابات زاکانیها با وعدههای عجیب اقتصادیشان باید به آن پاسخ میدادند این بود که آیا در سه سال گذشته قدرت خرید مردم افزایش پیدا کرده یا کاهش یافته است؟» این سوالی است که پازوکی برای تبیین اشتباه بودن ایدههای اقتصادی پوپولیستها مطرح میکند. «آمار رسمی بانک مرکزی به صراحت میگوید کاهش پیدا کرده؛ یعنی نیازهای اساسی مردم به شدت کاهش یافته است. قیمت بهترین برنج در ابتدای دولت سیزدهم 30 هزار تومان بود الان به بالای 100 هزار تومان رسیده است. قیمت سایر اقلام از مرغ و گوشت گرفته تا ارز و لاستیک هم افزایش یافته است. باوجود اینکه میگویند نفت هم فروختند، (به دلیل آسان گرفتن در اجرایی شدن تحریمها توسط بایدن) اما قیمت ارز به 60 هزار تومان رسیده است. ارزش پول ملی به شدت کاهش پیدا کرده و قدرت خرید مردم از بین رفته است. همین الان به میوهوترهبار شهرداری سر بزنید میبینید مردم قدرت خرید این بازار را هم ندارند. بنابراین میخواهم بگویم حرفهای آقای زاکانی غیرعلمی و غیرقابل اجرایی است. من اعتقاد دارم با تفکر آقای زاکانی و امثال او قطعاً ایران از افغانستان عقبتر خواهد رفت. اینهایی که این وعدهها را میدهند تصوری از نابودی بیشتر ایران ندارند.»
آزموده را آزمودن خطاست
شاید خیلی از پوپولیستها یکشبه مورد توجه مردم قرار گیرند اما روش و منش آنان یک مسیر مستقیم و ریشهدار است. منظور آن است، کسی که پیشتر موفقیتهایی به دست آورده و مسیر تحقق وعده را میداند نمیتواند به یکباره وعدههای دروغین و غیرقابل اجرا بدهد و کسی که بار سیاسیاش را با وعده توخالی پر کرده، نمیتواند به یکباره مسیر حقیقی توسعه را طی کند. چه کسی در دوران انتخابات ریاستجمهوری از احمدینژاد شهردار، که بر سازمانهای مردمنهاد شهرداری فشار میآورد تا سکوت کنند، انتظار دولتی با سعهصدر مقابل مخالفانش را داشت؟ نوع نگرش به قدرت چیزی نیست که با تغییر لباس از شهردار به ریاستجمهوری تغییر کند. منش سیاسی افراد در جایگاههای گذشته عموماً روند حکمرانی آنان را بر مسند جدید نشان میدهد. در این دور از انتخابات نیز با چنین موقعیتهایی روبهرو شدیم. مثلاً کسی که با وعده «اعطای پروانه ساختمانی ظرف مدت دو ماه» شهردار شد امروز وعده حل معضل مسکن در چهار سال را سر داده است. وعده رساندن گوشت به در منزل مردم نیز وعدهای شبیه به ایجاد حساب و کارت شهروندی برای شهروندان تهرانی بود. او میگفت شهروندان تهرانی میتوانند با استفاده از این کارت از مزایای خرید بلندمدت و اقساطی بهره ببرند.
به نظر میرسد امروز میتوان گفت اگر تهرانیها شهروند کارت خود را دریافت کردند، در آینده گوشت را هم درب منزل تحویل خواهند گرفت.
جای خالی تکنوکراتها
در ایامی که رشد و توسعه کشورهای منطقه و رقیب روزانه شده است، افکار، عقاید و وعدههای پوپولیستی فقط ما را عقب میاندازد. راهکار اینکه بر این مشکلات پیروز شویم حاکمیت نظام تدبیر است. اگر دولت کارآمد (good governance) بر کشور حاکم شود تعامل با جهان باید از سر گرفته شود. با اقتصاد بسته در بهترین حالت درجا میزنیم. استفاده از نیروهای تکنوکرات برای اداره کشور ضروری است. به گفته کارشناسان بهترین برنامه شاه برنامه چهارم بود (بین 1346 تا 1351). تیم اقتصادی دولت وقت را عناصر تکنوکرات تشکیل داده بود و موفق هم عمل میکرد. کارشناسان میگویند شاه کار احمقانهای که کرد آنها را کنار زد و منجر به سقوط خودش شد. بعد از انقلاب بهترین برنامه کشور، برنامه سوم توسعه جمهوری اسلامی ایران، توسط تکنوکراتها اجرایی شد. حتی در دولت اول روحانی پیش از روی کار آمدن ترامپ دیوانه هم، تکنوکراتهایی در دولت فعال شدند و شرایط بهتر بود؛ نرخ رشد ایران بعد از انقلاب برای اولین بار دورقمی شد. اما با آمدن یک دیوانه و تحریمهای ناجوانمردانه مجدداً شاخصهای کلان کشور منفی شد.
مسئله وعدههای انتخاباتی البته مختص ایران نیست و دارای یک ادبیات جهانی است. در تمامی رقابتهای انتخاباتی در دنیا نیز مسئله وعدههایی که از سوی نامزدها داده میشود با عنوان Campaign Promise مدنظر تحلیلگران قرار میگیرد و پس از انتخابات نیز تحقق این وعدهها و عمل نامزدها به آنچه گفتهاند از سوی احزاب و نامزدهای رقیب مورد پیگیری قرار میگیرد. برای آنها بسیار مهم است که نامزد یا نامزدهای پیروز تا چه اندازه به شعارها و وعدههایی که دادهاند توجه دارند و به آن پایبند میمانند. این مسئله در کشورهایی که انتخابات آزاد دموکراتیک با تعدد احزاب رقیب دارند برای دور بعدی انتخابات بسیار اثرگذار است، چرا که دادن وعدههایی خارج از توان نامزدها یا وعدههایی که در عمل به اجرا درنمیآیند میتواند عمر حضور فرد یا حزب در قدرت را بسیار کوتاه کند و در دور بعدی انتخابات برای آنها شکست سخت و خروج کامل از دامنه قدرت را به ارمغان بیاورد. اگرچه در همان کشورها هم میتوان ردپایی از پوپولیسم را در وعدههای انتخاباتی دید اما در نهایت نامزد منتخب ملزم به عمل به آنهاست حتی اگر نتایج مخربی به بار بیاورد، اما چون انتخاب رایدهندگان همان شعارها و وعدههاست در نهایت باید همان سیاست پیاده شود. نمونه بارز آن انتخاب دونالد ترامپ در رقابتهای ریاستجمهوری ایالاتمتحده در نوامبر 2016 بود که با وعدههایی پوپولیستی مانند خروج از برخی پیمانهای بینالمللی مانند توافق زیستمحیطی پاریس یا پیمان تجاری ترانس-پسیفیک بود. ترامپ با شعار «اول آمریکا» (America first) این باورهای عامهپسند را دنبال کرد که کارگران مهاجر از کشورهای مکزیک یا کوبا باعث ایجاد مشکل اشتغال برای کارگران آمریکایی شدهاند یا اینکه ورود کالاهای چینی با قیمت ارزانتر نسبت به کالاهای آمریکایی که با مزیت نیروی کار ارزان تولید میشوند، فضا را برای تولید در آمریکا سخت کرده است. او در رقابتهای انتخاباتی بهوضوح از فضای حاکم بر جامعه آمریکا استفاده کرد و بسیاری از شعارهایش عملاً در تضاد با سیاستهای دولت باراک اوباما، رئیسجمهور پیشین، بود. ترامپ البته در عمل نیز شعارهایش را دنبال کرد و ورود به آمریکا را برای مهاجران بسیار سخت کرد و به قول خودش میان آمریکا و مکزیک دیوار کشید. البته او این وعده را نیز داده بود که این دیوار را با پول مکزیکیها خواهد ساخت که البته مکزیک زیر بار این هزینه نرفت. ترامپ که درخواست هزینه 18میلیارددلاریاش برای توسعه حصار آمریکا و مکزیک در کنگره مصوب نشد، با استفاده از اختیارات خود و استفاده از بودجه وزارتهای دفاع، خزانهداری و... در نهایت نزدیک به 15 میلیارد دلار هزینه کرد تا در بخشهایی حصار موجود را تقویت کند و در بخشهایی که فاقد حصار بود، دیوار بکشد. البته او در نهایت توانست در مسافتی در حدود 130 کیلومتر دیوار بکشد که 76 کیلومتر آن دیوار اولیه و 53 کیلومتر آن نیز دیوار ثانویه و تقویت حصارهای موجود بود. ترامپ از آن دست سیاستمدارانی بود که به وعدههای انتخاباتیاش تا حدودی وفادار ماند و تا جایی که کنگره مانعش نبود آنها را جلو برد؛ ولو اینکه در نهایت این سیاستها هم در حوزه اقتصاد و هم در حوزه بینالملل چندان به نفع ایالاتمتحده تمام نشد و به همین دلیل بود که رایدهندگان برای دور دوم به او اعتماد نکردند و در انتخابات دور بعد ریاستجمهوری شکست خورد.
اما در کشورهایی که انتخاباتی چندان آزاد یا دموکراتیک ندارند و سهم مولفههایی غیر از عمل به وعدهها در پیروزی یا شکست نامزدها اثرگذار است، ابزار کاربردی عدم انتخاب از دست رایدهندگان خارج شده است. در نتیجه در این کشورها پوپولیسم انتخاباتی رواج بیشتری داشته و وعدههای انتخاباتی بسیار فراتر از حد توان نامزدهاست؛ چرا که نامزدها از ابتدا به این امر واقف هستند که پایبند نبودن به وعدهها، عاملی اثرگذار یا حداقل تنها عامل اثرگذار، در انتخاب مجدد یا عدم انتخاب آنها در رقابتهای بعدی نیست. نامزدها میدانند شرایط برای خلف وعده بسیار فراهم است و به همین دلیل وعدههایی میدهند که گاهی از همان ابتدا عملی نشدن آنها مشخص است، مانند ساخت یک میلیون مسکن در سال. ردپای پوپولیسم را میتوان در تمامی شعارها و وعدههای انتخاباتی در کشورمان دید. پوپولیسم پای ثابت همه رقابتهای انتخاباتی است اگرچه شدتوحدت آن متفاوت است و گاهی همان وعدههای پوپولیستی هم به اجرا درمیآید و نتایج ناگواری در بر دارد؛ اما اینجا خبری از رای نیاوردن به دلیل خلف وعده نیست. مثل وعدههای انتخاباتی در کشور ما همان وعده سر خرمن است. شاید مرور برخی وعدههای انتخاباتی چه آنها که رگههایی از واقعیت دارد و چه آنها که تنه به هرچه پوپولیسم بوده و هست میزند، کمی به شفافتر شدن مسئله کمک کند (وعدههای فضایی، منتشرشده در شماره 524 تجارت فردا).
جمعبندی
سالهای طولانی است که جامعه ایران با بهتوحیرت شاهد طرح وعدههای عجیبوغریب از سوی سیاستمداران است. وعدههایی که از نظر علم اقتصاد شدنی نیست و اگر هم باشد هزینه سنگینی به کل جامعه تحمیل میکند. بسیاری از نامزدها در دوره انتخابات وعدههایی میدهند که کاربرد این وعدهها بیشتر در همان دوره نامزدی است و بیشتر برای کسب رای است. خود کاندیداها هم متوجه هستند که بسیاری از وعدههای آنها امکانپذیر نیست. اما این وعدهها را صرفاً با هدف جذب مردم میدهند. مسلماً بسیاری از افرادی که در ایام انتخابات و در جریان تبلیغات در حال طرح کردن وعدههای غیرعقلانی و ناممکن هستند، خودشان هم از اینکه وعدههایشان واقعاً انجامپذیر است یا نه، آگاه هستند و به احتمال قوی اگر به قدرت برسند، هیچگاه به این وعدهها عمل نخواهند کرد. در چنین شرایطی وعده علیرضا زاکانی برای کاهش قیمت بنزین یک وعده نشدنی و کاملاً پوپولیستی است که در صورت اجرا، کشور را در مسیر ونزوئلایی شدن قرار میدهد. با اینکه بر اساس تحلیل داده روباتهای اینستاگرام، وعده گوشتی آقای زاکانی چندان مورد توجه مردم قرار نگرفت و رسانههای رسمی بیشتر به آن پرداختند اما این گفته هم وعدهای نشدنی و کاملاً پوپولیستی است که توهین به شعور مردم حساب میشود. وعده طلایی ایشان هم چیزی جز اشتباه محاسباتی نیست و اگر سیاستمداری کمی اقتصاد بداند، نهتنها هرگز چنین وعدهای نمیدهد، بلکه شرایطی را مهیا میکند تا مردم بتوانند روند تحقق وعدههای او را پیگیری کنند.