سردار شرمگین
آیا علیاکبر درخشانی جاسوس بود؟
روزنامههای تهران در فروردین 1357، با تیترهای درشت خبر از «دستگیری قدیمیترین جاسوس شوروی در ایران» میدادند. قدیمیترین جاسوس شوروی در ایران، پیرمردی هشتاد و چندساله بود که هفتم فروردین 1357 دستگیر و پس از چند ساعت بازجویی در زندان اوین درگذشت. او یکی از قدیمیترین ارتشیهای ایران بود که در کارنامهاش مبارزه با میرزا کوچک خان را داشت. در غائله پیشهوری، فرمانده ارتش آذربایجان بود و طبق فرمان، عقبنشینی کرد، اما دادگاهی شد و دو سال هم به زندان رفت و پس از آن به یکی از مخالفان رژیم پهلوی تبدیل شد. خبر چندانی از او نبود تا فروردین 1357، یکی دو روز پیش از برگزاری مراسم چهلم شهدای تبریز که او را به جرم جاسوسی برای شوروی دستگیر کردند و همان شب در زندان درگذشت و فردای آن روز، تمام روزنامهها با تیتر درشت، دستگیری و مرگ او را اعلام کردند. اما آیا به راستی علیاکبر درخشانی، سرتیپ ارتش در دهه 20، جاسوس شوروی بود؟
♦♦♦
افسر وظیفهشناس
علیاکبر درخشانی، از نخستین افسران ارتش ایران بود که پس از تشکیل قشون متحدالشکل، به ریاست قسمت گیلان منصوب و در جنگ با میرزا کوچک خان به درجه سرهنگی رسید. او در خاطرات روزانهاش به صراحت نوشته است که مردم گیلان از میرزا کوچکخان در برابر نیروهای دولتی حمایت کردند، ولی همان مردم در جنگ با بلشویکها صمیمانه از سربازان دولت ایران جانبداری میکردند. در دوران سردار سپهی رضاخان، فرمانده اردوی خلع سلاح عشایر و ایجاد نظم و امنیت در غرب کشور شد و چند سال بعد، به دستور رضاشاه مامور سرکوب اشرار لرستان شد. درخشانی موفق شد اشرار آن منطقه را به اطاعت دولت ایران درآورد و سپس خلع سلاح عمومی، اسکان عشایر، استقرار انتظامات کامل، تاسیس دوایر دولتی و اجرای قانون نظام وظیفه عمومی در این منطقه مهم مرزی را با موفقیت به اجرا گذاشت.
در سال ۱۳۱۹ به ریاست بازرسی املاک اختصاصی رسید، اما پس از مدت کوتاهی به علت مخالفت با افراطکاریهای املاک سلطنتی از جمله بیگاری و ابراز آن به رضاشاه، از این سمت برکنار و به ریاست کل بازرسی املاک گرگان، علیآباد و گنبد کاووس تنزل مقام یافت. یادداشتها و خاطرات درخشانی از جمله مهمترین منابع برای دریافت چگونگی عملکرد املاک سلطنتی رضاشاه در گرگان و مازندران است. اما در این شغل هم دوام نیاورد و در پاسخ به تلگراف دفتر مخصوص شاه مبنی بر ارسال گندم گرگان به تهران، پاسخ داد که نان روزانه مردم گرگان به سختی تامین میشود و گندمی نیست که به تهران فرستاده شود. بلافاصله برکنار و از سوی ارتش منتظر خدمت شد. سرتیپ درخشانی پس از شهریور ۱۳۲۰ و بیش از دو سال انتظار خدمت در خرداد ۱۳۲۲ به معاونت فرماندهی لشکر ۳ آذربایجان منصوب شد. هنگامی که آتش ناامنی بار دیگر رضائیه را فراگرفته و پارهای طوایف کرد تحت حمایت ارتش شوروی مستقر در منطقه به بستن راهها و غصب املاک مزروعی و گرفتن باج مشغول بودند، سرلشکر رزمآرا، رئیس ستاد ارتش، او را به فرماندهی تیپ و ژاندارمری و همزمان استانداری آذربایجان باختری منصوب کرد. درخشانی اینبار نیز توانست نظم و امنیت را به منطقه بازگرداند و به درجه سرهنگی و فرماندهی لشکر 3 آذربایجان نائل شود.
درخشانی و دولت پیشهوری
فرماندهی لشکر آذربایجان مصادف بود با اشغال نظامی آذربایجان توسط 30 هزار سرباز ارتش شوروی و اعلام حکومت ملی آذربایجان از سوی پیشهوری که به شدت از فعالیتهای سرتیپ درخشانی در آذربایجان ابراز ناراحتی کرده و معتقد بودند اقدامات او «میتواند پیچیدگیهای جدی در اوضاع بهوجود آورد و در کاری که در حال انجام است اختلال ایجاد نماید».
در حالی که لشکر آذربایجان، درگیر اوضاع آشفته و حضور ارتش شوروی در منطقه بود، از ستاد ارتش مرتب دستورات ضدونقیض دریافت میشد. یکبار از ستاد ارتش دستور رسید که لشکر با تمام افراد و تجهیزات از سربازخانه بیرون آمده و از دامنه شمالی کوه سهند (که در آن زمان پوشیده از چند متر برف بود) رهسپار تهران شود. بار دیگر به لشکر امر شد: «تا آخرین قطره خون ایستادگی کنید اما خونریزی نشود، زیرا با وجود ارتش سرخ در آن منطقه خطرناک خواهد بود.» در ۱۹ آذر ستاد ارتش تاکید میکند: «فرمانده لشکر بایستی کاملاً مراقبت شود بهانه به دست اشخاص داده نشود که باعث تعرض به ارتش و خونریزی گردد، زیرا در این موقع مصلحت نیست.» و در دستور دیگری در عصر ۲۲ آذر به فرمانده لشکر امر شد که افراد و گروهبانان را مرخص، اسلحه لشکر را معدوم، و خود با افسران به طرف تهران حرکت کند. نهایتاً در ساعت هشتونیم شب ۲۲ آذر آخرین دستور سرلشکر ارفع به فرمانده لشکر صادر شد. این دستور مبهم که تصمیمگیری نهایی را بر دوش افسران لشکر میگذارد، برخلاف دستورهای گذشته نه به رمز بلکه به کشف فرستاده میشود و عملاً شورویها و دموکراتها را در جریان تصمیم ستاد ارتش ایران قرار میدهد: «تلگراف کشف به وسیله بیسیم -تبریز فرمانده لشکر- مطابق اعلام نخستوزیر در جلسه چهارشنبه ۲۱ /۹ /۲۴ مجلس شورای ملی، دولت این قیام مسلحانه را که برخلاف قانون اساسی و علیه ملت ایران است به رسمیت نمیشناسد؛ بنابراین باید اصولاً مقاومت شود. شورایی از افسران خودتان تشکیل بدهید و متن بیانات آقای نخستوزیر را اظهار کنید. اگر مطابق تشخیص شورا مقاومت غیرمقدور است خود شما و افسران به تهران حرکت نمایید. ۵ /۸ عصر ۲۲ /۹ /۲۴ -سرلشکر ارفع» و تصمیمگیری را بر عهده افسران میگذارد.
روز 22 آذر 1324 لشکر آذربایجان بر اساس دستور صادره از ستاد ارتش و طبق رای شورای افسران اسلحه را زمین میگذارند و تسلیم فرقه دموکرات آذربایجان میشوند و سرتیپ درخشانی با نوشتن اعلامیه زیر آن را تسلیم پیشهوری میکند: «به موجب تصمیمی که در کمیسیون افسران ارشد پادگان تبریز اتخاذ شد به قصد جلوگیری از خونریزی، برادرکشی، اتلاف نفوس، غارت اموال دولت، تجار و سایر افراد دستور میدهم که کلیه پادگان تبریز اسلحه خود را زمین گذارده و طبق اعلامیه صادره رفتار نمایند.» درخشانی همان شب لشکر را مرخص و خود پس از افسران ارشد چند روز بعد به تهران مراجعت کرده و در بدو ورود بازداشت و تحت بازجویی قرار گرفته و پرونده او به دادگاه نظامی احاله میشود.
ابراهیم حکیمی، نخستوزیر، در سخنرانی خود در جلسه علنی مجلس در تاریخ چهارشنبه ۲۸ آذرماه ۱۳۲۴ درباره وضعیت لشکر آذربایجان چنین توضیح میدهد: «دولت نظر به قلت قوای تامینه در استانهای ۳ و ۴ و برای جلوگیری از وقایع سوء و ناامنی و تجری اشخاص نادان و مغرض و تامین آسایش و آزادی مردم تصمیم گرفت پادگانهای موجود در آن استانها را تقویت نماید و قوای امدادی از مرکز روانه دارد که فرمانده لشکر آنجا قادر به استقرار نظم و آرامش و امنیت در سراسر استانهای ۳ و ۴ بشود ولی بهطوریکه استحضار دارید قوای دوست و مجاور ما برخلاف انتظار مانع این اقدام شده و قوای اعزامی از تهران در شریفآباد قزوین ماند تا اینکه اخیراً ناچار به بازگشت گردید. نیروی جزئی و غیرکافی آن استانها هم آزادی عمل نداشتند و در نتیجه ماموران دولت و عده قلیل قوای تامینه این استانها در مقابل متجاوزین و متجاسرین دستبسته و محصور شدند و هیچ اقدامی از طرف ماموران دولت میسر نگردید، زیرا نه آزادی عمل داشتند و نه امید تقویت از مرکز را. از طرف دیگر متجاسرین که اسلحه هم به دست آورده بودند و همه قسم تقویت میشدند و اشخاص مجهولالهویه هم در میان آنها پیوسته زیاد میشد با وجود قلت عده و عدم موافقت مردم آذربایجان با آنها توانستند همه آنها را مرعوب کرده و به اجرای نقشههای خائنانه و ناروای خود آزادانه موفقیت حاصل و مجلس محلی تشکیل و وزیر معرفی نمایند. دولت مخاصمه و منازعه و خونریزی را به مناسبت حضور پادگان و پستهای شوروی در آن استان مضر و بینتیجه دانسته و دستور مقابله با این جماعت را که البته بوسائل عدیده تقویت میشد صلاح تشخیص نداد.»
با وجود این، سرتیپ درخشانی دستگیر شد، به دادگاه رفت و با شش مورد اتهام روبهرو شد که از چهار مورد آن تبرئه شد. یک- امتناع از مقاومت و لغو دستور معدوم کردن اسلحه؛ دو- تسلیم کردن ذخیره و آذوقه و اسلحه و مهمات ارتش؛ سه- صدور دستور عدم مقاومت و تحویل اسلحه پادگان اهر؛ چهار- پردهپوشی حقایق.
با وجود آنکه دادگاه نظامی با توجه به مدارک انکارناپذیر نتوانست سرتیپ درخشانی را در موارد اصلی اتهامی محکوم کند، اما چون دستور داشت به هر نحو ممکن وی را راهی زندان کند، در دو مورد حکم محکومیت را صادر کرد که آن دو مورد هم درخور تامل هستند: «انعقاد قرارداد با پیشهوری» و «ادامه فرماندهی». این در حالی است که قرارداد با پیشهوری هرگز در دادگاه ارائه نشد و تا امروز هم در جایی ارائه نشده است، اما دادگاه با استناد به نوشته روزنامه فرقه دموکرات وجود یک قرارداد را قبول و به صدور حکم محکومیت دست زد. مورد دوم محکومیت سرتیپ درخشانی، یعنی «ادامه فرماندهی»، 47 روز پس از بازگشت وی به تهران به او ابلاغ شد (در ۱۵ بهمنماه ۱۳۲۴) و به ۲۸ آذرماه عطف بماسبق گردید، بنابراین ارزش قانونی این دو مورد محکومیت مورد تردید جدی است. حتی بازپرس ارتش در محاکمه سرتیپ درخشانی در قرار بازپرس مینویسد که ستاد ارتش «در یک حال تردید و بدون رعایت توازن عملیات نظامی در پادگانها» دستورها را به پادگان تبریز صادر میکرده است.
دادگاه بدوی با اکثریت آرا سرتیپ درخشانی را به حبس ابد محکوم کرد و در دادگاه تجدیدنظر به ۱۵ سال زندان تخفیف یافت که پس از تحمل دو سال و 10 ماه از زندان آزاد شد.
قدیمیترین جاسوس شوروی
علیاکبر درخشانی شب هفتم فروردین ۱۳۵۷ در منزلش توسط ماموران ساواک به اتهام جاسوسی برای شوروی دستگیر شد و همان شب در زندان اوین درگذشت. همزمان با خبر دستگیری وی که با عناوین درشت به تیتر یک روزنامههای کشور بدل شد، خبر برگزاری تظاهراتی در تبریز به حمایت از حکومت نیز منتشر شد و سه روز بعد، تظاهرات دولتی در تبریز با شرکت جمشید آموزگار نخستوزیر و دبیرکل حزب رستاخیز و اعضای دولت و معاونان حزب رستاخیز برپا شد.
روزنامهها به مدت 18 روز، به تبلیغاتی گسترده و ضدونقیض درباره سرتیپ درخشانی پرداختند، روزنامه اطلاعات روز 17 فروردین نوشت که متهم اعتراف کرده سالها با سفارت شوروی در تماس بوده و اطلاعات در اختیار آنها میگذاشته، اما پس از انقلاب مشخص شد که درخشانی چند ساعت پس از دستگیری و پیش از بازجویی درگذشته است. روزنامه رستاخیز در 31 فروردین 1357 نوشت: «یک دستگاه گیرنده از وسایل اولیه جاسوسی سرتیپ درخشانی بود.» حال آنکه در اصل پرونده ساواک نوشته شده که اشیای ضبطشده از منزل سرتیپ درخشانی عبارتند از: یک رادیو توشیبا مستعمل، یک عصای فلزی، سه تقویم و مقداری نوشته؛ در واقع دستگاه گیرنده جاسوسی، چیزی جز یک رادیوی مستعمل نبوده است.
مقامات ساواک هیچگونه مدرک قانونی در مورد دلایل و چگونگی دستگیری و مرگ سرتیپ درخشانی به مقامات قضایی ارائه نکردند و هیچگونه پیگیری قانونی هم در مورد صحت و سقم اتهامات وارده و چگونگی مرگ وی از سوی مقامات قضایی انجام نشد.
رادیوی بیبیسی در تفسیر ۱۸ فروردین خود گفته بود: «بعضی دیپلماتها چنین تصور میکنند که این مورد هشداری بود درباره خطر شوروی به ملت ایران و تاییدی بر این نظرات دولت که آشوبهای اخیر ایران نتیجه تحریکات بیگانه است.»
اعترافات اجباری
روز ۳۱ فروردین ۱۳۵۷ متن مصاحبه با «احترام درخشانی» همسر سرتیپ درخشانی بهطور همزمان در مطبوعات اصلی کشور، رستاخیز، کیهان، اطلاعات و آیندگان به چاپ رسید که وی در این مصاحبه در مورد اتهام جاسوسی همسرش میگوید: باید بگویم شوهرم متاسفانه از زمانی که تبریز را بوسید و به کشور بیگانه تحویل داد از ارتش اخراج و در دادگاه نظامی محاکمه و به حبس ابد محکوم شد. اما با توجهات اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر از زندان نجات یافت و مورد عفو قرار گرفت. من در آن زمان دچار شوکی شدم، چون تا روز دستگیری شوهرم فکر میکردم شوهر من یک سرباز فداکار است، ولی وقتی پی به حقیقت بردم از فرط ناراحتی دست به خودکشی زدم، ولی باز میگویم متاسفانه با تلاش پزشکان مرا از مرگ نجات دادند که ای کاش همان روز مرده بودم و چنین روزهایی را نمیدیدیم... این اواخر همسرم به من پول میداد، بهطوریکه آخرین پولی که به من داد دو هزار و هشتصد تومان بود... راستش را بخواهید این اواخر به او کمی مشکوک شده بودم، چون او میگفت روزهای شنبه از نیم ساعت به ظهر تا دوازده و نیم وقتی تلفن زنگ میزند هیچکس به جز خودم اجازه برداشتن گوشی را ندارد و همین مسئله مرا مشکوک کرده بود... میخواهم به تمام مردم شریف ایران بگویم من و بچههایم بیگناه هستیم و جز شاهپرستی و وطنپرستی هیچ چیزی در قلبمان وجود ندارد و هیچکس نمیتواند فکر و عقیده من و بچههایم را عوض کند. میخواهم به مردم بگویم این راه خطایی که سرتیپ درخشانی رفت نروند چه این راه جز ننگ و بدنامی چیز دیگری ندارد.
اطلاعات در گزارش دیگری درباره عملیات جاسوسی سرتیپ درخشانی توضیحاتی نوشته که مشابه آن را کوزیچکین در کتاب «کا.گ.ب در ایران» نیز تکرار کرده است و باید یادآور شد که احتمال جعلی بودن خاطرات کوزیچکین بسیار بالاست.
خانم درخشانی پس از انقلاب، در نامهای به روزنامه اطلاعات که روز دوم مهر 1358 به چاپ رسید، مینویسد: «این مصاحبه در پی چندین روز تمرین با دو مامور ساواک بود. آنها سوالات و جوابها را به صورت تایپشده ارائه دادند و من میبایستی چون کودکی دبستانی آنها را خط به خط حفظ مینمودم و به آنها پس بدهم و در روز مصاحبه هم آنها با عدهای از خبرنگاران به منزل ما آمدند. خبرنگاران سوالات تایپشده را داشتند و از روی آنها سوال میکردند و من هم طبق قرار و تمرینهای قبلی و از روی نسخه دیکتهشده از حفظ جواب میدادم.»
♦♦♦
سرتیپ علیاکبر درخشانی هنگام دستگیری و مرگ، 82 سال سن داشت و چشمهایش هم خوب کار نمیکرد. به مدت 33 سال از مخالفان شناختهشده حکومت و همواره تحت نظر بود. او پس از خروج از ارتش و تحمل نزدیک سه سال زندان (۱۳۲۴ تا ۱۳۲۷) از دسترسی به مراکز قدرت و مقامات و اطلاعات حساس محروم بود و نه شرایط جسمی یک جاسوس را داشت و نه شرایط اجتماعی آن را که بتواند عامل مفیدی برای شوروی باشد.
وقتی انقلاب مردم ایران وارد مراحل حساس خود شده بود، دستگاههای تبلیغاتی حکومت، تبلیغات گستردهای را برای پررنگ کردن نقش شوروی و وصل کردن حرکت مردم به قدرتهای خارجی آغاز کردند و درست دو روز قبل از برگزاری مراسم چهلم شهدای تبریز، اقدام به دستگیری یک پیرمرد 82ساله با عنوان قدیمیترین جاسوس شوروی کردند. درخشانی هم طعمه خوبی برای دستگاههای امنیتی رژیم بود، یک افسر قدیمی که از دستور ارتش تمرد و با پیشهوری قرارداد امضا کرده بود تا این انقلاب را به شوروی متصل کند.