پولگرایان
اقتصاد پولی در مکتب شیکاگو چگونه متحول شد؟
فریدمن بدون شک تاثیرگذارترین اقتصاددان در محافل سیاسی، بعد از کینز به شمار میآید. وی به تنهایی اهمیت سیاست پولی را نه تنها در محافل دانشگاهی که برای سیاسیون نیز احیا کرد و همزمان در بسیاری از بخشهای دیگر اقتصاد نیز اثراتی مهم بر جای گذاشت. اما احتمالاً مهمترین کار وی، رهبری مکتب شیکاگو بود. مکتب اقتصادی شیکاگو در دهههای اخیر موضوع بحثهای بسیاری در محافل اقتصادی و سیاسی بوده و با توجه به اثراتی که بر کشورهای مختلف داشت، حتی موضوع بحثهای جامعهشناسی هم بوده است. البته همانند هر موضوع حساس دیگر، بخش بزرگی از این بحثها نه بر اساس نظریات واقعی که بر اساس سوءتفاهمات و کجفهمی نظرات اعضای آن شکل گرفته است. آنچه اغلب به عنوان یک وسواس بیحدومرز در این مکتب نسبت به بازار آزاد نشان داده میشود، در واقع مجموعهای ظریف از نظریههای اقتصادی است که از دههها تحقیق و بحث چندین اقتصاددان به وجود آمده است. کتابهای متعددی نیز با موضوع مکتب اقتصادی شیکاگو یا شخص میلتون فریدمن نگارش یافته است. «پولگرایان: ایجاد سنت پولی شیکاگو 1960-1927» یکی از تازهترین کتابهایی است که درباره این موضوع صحبت میکند. «پولگرایان» تاریخچه عمیق و تحقیقشدهای از سیاستها و شخصیتهایی است که مکتب تفکر پولی شیکاگو را از دهه 1930 تا 1960 تدوین کردند. این سیاستها را میتوان به طور کلی به عنوان پولگرایی توصیف کرد: این باور که قیمتها و نرخهای بهره را میتوان با کنترل مقدار پول در گردش ثابت نگه داشت. همانطور که جرج اس. تاولاس اقتصاددان، به وضوح بیان میکند، این ایدهها چیزی بیش از میراث میلتون فریدمن بود. آنها سنتی در تئوری بودند که بهوسیله انبوهی از ذهنها و بحثها در سراسر دانشگاه مطرح و پرورانده شدند. «پولگرایان» از طریق استخراج بیسابقه مواد آرشیوی، اولین تاریخ کامل یکی از مهمترین دورهها و مکانهای فکری قرن بیستم را ارائه میکند و همزمان تاثیرات عمیق سایر اعضای این مکتب بر دیدگاههای فریدمن را نشان میدهد. این کتاب نوید میدهد که درک ما از این دکترین و ریشههای آن را برای نسلهای آینده ارتقا دهد.
در واقع این کتاب داستان گروه کوچکی از اقتصاددانان دانشگاه شیکاگو را روایت میکند که از اهمیت نظریه مقداری پول حفاظت کرده و از سیستم بازار آزاد دفاع کردند. آنها این کار را در زمانی انجام دادند که جامعه اقتصادی آمریکا نقش نیروهای پولی را باور نداشته و سیاستهای مالی را تنها موضوع مهم و تاثیرگذار بر روند شاخصهای اقتصادی تلقی میکردند و نقش بسیار گستردهای برای دولت در امور اقتصادی قائل بودند. اعضای اولیه «گروه» -همانطور که شیکاگوییها در دهه 1930 به خود میگفتند- شامل هنری سیمونز، لوید مینتز، پل داگلاس، فرانک نایت، آرون دیرکتور و گارفیلد کاکس بودند. تاولاس کتاب را از جوانههای اولیه ایجاد گروه در سال 1927 شروع کرده و روند تغییرات آن را تا تبدیل به پولگرایی در سال 1960 شرح داده است. در سال 1927، پل داگلاس ایدههای خود را در مورد مطلوبیت قوانین پولی و کسریهای مالی با تامین مالی پول ارائه کرد و فرانک نایت تردیدهای خود را در مورد بانکداری ذخایر کسری منتشر کرد، که هر دو این مباحث به ویژگیهای متمایز سنت شیکاگو تبدیل میشود. سال 1927 همچنین شاهد ورود نایت، هنری سیمونز و آرون دیرکتور به شیکاگو بود. شیکاگوییها با استفاده از معادله فیشر بهعنوان چارچوب تحلیلی و نوشته خود در بحبوحه رکود بزرگ، بر بیثباتی ذاتی سرعت گردش پول در غیاب قاعدهای برای مدیریت بلندمدت پول تاکید کردند. تغییرات در سرعت گردش پول، محرک اصلی چرخههای تجاری در نظر گرفته شد که به روند سالم چرخه از طریق تاثیر بر تغییر انتظارات قیمتی، کمک میکند. رویکرد شیکاگوییها برای پیشبرد برنامه سیاستشان از نظر اصالت، ترکیب سیاستهای پیشنهادی و قاطعیتی که با آن ارائه شد، متمایز بود. در اوایل دهه 1930، شیکاگوییها دو کنفرانس بزرگ درباره علل و پاسخهای سیاسی به رکود بزرگ با حضور برخی از برجستهترین اقتصاددانان آن روز، از جمله جان مینارد کینز، برگزار کردند و آنها مجموعهای از یادداشتها و پیشنهادهای سیاستی را برای سیاستگذاران واشنگتن فرستادند. الگویی که در اواخر دهه 1940 و اوایل دهه 1950 درباره موضوعاتی مانند تورم پس از جنگ جهانی دوم و تورم مرتبط با جنگ کره تکرار شد. کاری که به گفته تاولاس، موجب معرفی مکتب شیکاگو و فعالان آن به سیاستگذاران دوران شد.
تاولاس اقتصاددانانی یونانی-آمریکایی که مدرک دکترای اقتصاد خود را از دانشگاه نیویورک در سال 1977 دریافت کرده است، با پایاننامه خود «توسعه دکترین اقتصاد پولی میلتون فریدمن» علاقه و کنجکاوی خود را نسبت به فریدمن و مکتب شیکاگو نشان داده است. تاولاس در حال حاضر در بانک مرکزی یونان، اتحادیه اروپا و مرکز هوور در دانشگاه استنفورد مشغول به کار است. وی «پولگرایان» را در 650 صفحه و در اول ژوئن سال جاری از سوی انتشارات دانشگاه شیکاگو به بازار کتاب ارائه کرد. او به رغم شیفتگی نسبت به میلتون فریدمن اما در «پولگرایان» به وی محدود نمیماند و تلاش میکند تاریخ فکری مکتب شیکاگو را از ابتدا و با مراجعه به همه منابع موجود بررسی کند.
تاولاس بر این باور است که مورخان دکترین شیکاگو، مدتهاست که به اشتباه گفتهاند که سنت شیکاگو با دو رکن اساسی مشخص میشود:
1- اعتقاد به کارآمدی عملیات بازار باز
2- این دیدگاه که رکود بزرگ ناشی از شکست سیاستهای پولی بوده و به وسیله همین سیاستها هم عمیقتر شده است.
به نظر وی، این ویژگیها سنت اولیه شیکاگو را مشخص نمیکرد. شیکاگوییهای دهههای 1930 و 1940 معتقد بودند که عملیات بازار باز در دوران رکود بیاثر است، زیرا بانکها نمیخواهند وام بدهند و شرکتها نمیخواهند در چنین دورههایی وام بگیرند. به استدلال تاولاس، این برداشت بیشتر به علت این موضوع رخ داد که 24 اقتصاددان در ژانویه سال 1932، تلگرافی امضا کردند و برای رئیسجمهور وقت ایالاتمتحده، هوور، فرستاده شد به دلیل اینکه 12 اقتصاددان مکتب شیکاگو آن را امضا کرده بودند نماینده تفکرات اقتصادی این مکتب در نظر گرفته شد، در حالی که اینطور نبود. امضاکنندگان این نامه، خواستار اقدامات انبساطی دولت از طریق سیستم بانکی شده بودند. براساس آنچه تاولاس میگوید، این یک سند مصالحهای بود که نمایانگر دیدگاههای ناهمگون امضاکنندگان آن بود. تدابیر و سیاست مندرج در آن سند نه در یادداشتهای گروهی شیکاگو و نه در نوشتههای تکتک اعضای گروه شیکاگو (به استثنای وینر، که برخلاف سایر اعضا سیاست بانک مرکزی ایالاتمتحده را مقصر رکود میدانست) ظاهر نشد. در دهه 1930، اعضای گروه منشأ رکود بزرگ را به سیاستهای فدرالرزرو نسبت ندادند. انتقادها به فدرالرزرو و سیاستهای اتخاذشده به وسیله این نهاد در سالهای پس از آن پی گرفته شد.
موضوع اصلی تاولاس در کتاب اما، بررسی تاثیرپذیری و میزان تاثیرپذیری نظریه پولی فریدمن است. رویکرد وی در «پولگرایان» تحلیل تحول اقتصاد پولی در شیکاگو است. به عبارت دیگر، اگرچه رویکرد تطبیقی-ایستا میتواند نشانههایی از چارچوب پولگرایی را در ادبیات دهههای 1930 و 1940 شیکاگو و پیش از ورود فریدمن ارائه دهد، اما لزوماً شواهدی مبنی بر تاثیرگذاری بر پولگرایی فریدمن ارائه نمیکند. رویکردی که تاولاس در پیش میگیرد، ردیابی توسعه اقتصاد پولی در شیکاگو است. این تحول نحوه شکلگیری دیدگاههای فریدمن در مورد اقتصاد پولی را کمی پس از شروع تدریس در شیکاگو در سال 1946 توضیح میدهد.
وی نوشتههایی شامل آثار مینتس، دیرکتور، داگلاس، نایت و کاکس را در این مسیر بررسی میکند. قبلاً تصور میشد که هر یک از آنها تاثیرات حاشیهای یا حاشیهای بر توسعه تفکر پولی فریدمن داشتهاند. با گسترش بررسی نوشتههای اقتصاددانان شیکاگو در نمونه دادهها، وی نشان میدهد که این اثرات جزئی نبوده و اقتصاددانان به طور قابل ملاحظه و اساسی به شکلگیری چارچوب پولگرایی فریدمن کمک کردند. وی ردپاهایی را دنبال میکند که در اوایل دهه 1930 وجود داشت و در اواسط دهه 30 شکل گستردهتری به خود گرفت.
تاولاس نظریههای پولگرایی را که از اواسط دهه 1930 تا اواخر دهه 1940 سیمونز، مینت، نایت و دیرکتور ارائه کرده بودند بررسی کرده و همچنین نشان میدهد که کار یک غیرشیکاگویی، کلارک واربرتون، در داستان شیکاگو نفوذ میکند. به عقیده وی آثار واربرتون در دهه 1940 و اوایل دهه 1950 نقشی اساسی در کمک به شکلگیری ظهور فریدمن ایفا کرد و این علاوه بر نقش سازنده سایر اقتصاددانان مکتب شیکاگو در شکلگیری و توسعه این نظریه بود. همچنین تاولاس نشان میدهد برخلاف پژوهشهای قبلی درباره مبانی اعتقادی اقتصاد پولگرایی فریدمن -که معمولاً بر تفاوتهای چارچوبهای نظری دهههای 1930 و 1940 شیکاگوییها و نسخه فریدمن از نظریه مقداری متمرکز بود- ، زمانی که فریدمن شروع به کار در زمینه اقتصاد پولی کرد، هرگونه تفاوت در نظریه پول نسبتاً جزئی بود. تاولاس بر سیاستهایی تمرکز میکند که شیکاگوییهای قبلی و فریدمن از آنها حمایت میکردند و نشان میدهد که با اعمال تغییرات جزئی، فریدمن از دستور کار قبلی سیاست شیکاگو در زمانی که اقتصاد پولی را حوزه اصلی مورد علاقه خود در اواخر دهه 1940 قرار داد، حمایت کرد و بسیاری از برنامههای سیاستی قبلی مکتب شیکاگو را در چارچوب پولگرایانه خود در اواخر دهه 1950 گنجاند.
تاولاس نقش اصلی ایجاد نظریه پولی پیش از ورود فریدمن به شیکاگو را به وینر، داگلاس و مینتز میدهد. وینر در همان سالهای ابتدایی دهه 1930 و زمان نوشتن تلگراف معروف به هوور، نقش اصلی را در بحران اقتصادی موجود در آن زمان بر عهده بانک مرکزی و سیاستهای اتخاذشده از سوی آن نهاد میدانست. وی همچنین در همان زمان به نقش مثبت عملیات بازار باز در مهار بحران ایمان داشت. نفر بعدی طبق بررسیهای تاولاس، پل داگلاس بود؛ داگلاس اگرچه به دلیل شیفتگی به سیستم اتحاد جماهیر شوروی در آن زمان و شرکت در جنگ یا به روایت تاولاس شیفتگی زیادش به سیاست یکی از مهرههای در معرض دید و مطرح مکتب شیکاگو نبود، اما از همان سالهای ابتدایی دهه 1930، موافق سیاستهایی بود که بعداً در قالب نظریه مقداری پول از سوی فریدمن ارائه شد. با وجود اختلافات شدید با سایر اعضای گروه بر سر سیاست، داگلاس نظرات خود را در مورد مسائل پولی به اشتراک گذاشت. او از قوانین پولی، در ابتدا از قانون رشد سه تا چهاردرصدی پول و متعاقباً از قانون ثبات سطح تورم، ذخایر 100درصدی و نرخهای ارز انعطافپذیر حمایت میکرد. در سالهای ارائه نظریه پولی فریدمن نیز داگلاس علاوه بر رهبری خزانهداری و فدرالرزرو در سال 1951، در جلسات استماع کنگره در اواخر دهه 1950، دستور کار سیاست پولی فریدمن را به صورت ضمنی تایید کرد. تاولاس میگوید، ورود مینتز به بحثهای پولی در اواسط دهه 1940 باعث ایجاد تغییراتی در چارچوب نظریه مقداری شیکاگو شد. مینتز در کتاب «تاریخ نظریه بانکی در بریتانیای کبیر و ایالاتمتحده»، تکنیک تاریخی-روایی را وارد ادبیات شیکاگو کرد تا از سیاستهای اختیاری فدرالرزرو انتقاد کند. در انجام این کار، او از دکترین لوایح واقعی، نامی که خود ابداعکننده آن بود، برای توصیف سیاستهای فدرالرزرو از زمان تاسیس آن استفاده کرد، بنابراین یک استدلال منسجم ارائه کرد که نقدهای تاریخی او از سیاستهای فدرالرزرو را به هم ارتباط میداد. مینتز از نقش فدرالرزرو در تعمیق رکود بزرگ انتقاد و استدلال کرد که اگر فدرالرزرو به جای پایبندی به دکترین لوایح واقعی، از یک قانون سیاست پیروی میکرد، از شدت آن دوره جلوگیری میشد.
البته تاولاس به هیچ عنوان نقش مهم فریدمن در مکتب شیکاگو، چه در مرحله شکلگیری نظریه مقداری پول و چه ارائه آن به جهان را انکار نمیکند. و صرفاً در تلاش است دیدگاهی کاملتر و همهجانبهتر از تمام بازیکنان موجود در این داستان ارائه دهد. روایت وی اگرچه بسیار طولانی اما بسیار جامع و کامل ارائه شده و به اسنادی در آن ارجاع داده شده که حداقل به ادعای خود وی، پیش از این در دسترس قرار نداشته است. شیفتگان مکتب شیکاگو و شخص فریدمن در میان اقتصاددانان و علاقهمندان به این حوزه بسیارند و کتابهای متعددی نیز در بسط و توضیح این مکتب نوشته شده است. کتاب تاولاس نیز یکی از این کتابهای خواندنی است که میتواند ما را با روند شکلگیری یکی از مهمترین نظریههای اقتصادی تاریخ این علم، بیشتر آشنا کند.