فرصتسوزی دوطرفه
چشمانداز توافق ایران و آمریکا در گفتوگو با علی واعظ
صدف صمیمی: با استناد به اظهارات مقامات رسمی و منابع مطلعی که در جریان مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا بودند CNN در گزارشی اعلام کرد این دو کشور برای آزادسازی بخشی از پولهای بلوکهشده ایران و تبادل زندانیان ایران در آمریکا با زندانیان آمریکایی در ایران، توافق کردند. سیدابراهیم رئیسی چهارشنبه هفته گذشته، چند روز پس از انتشار این خبر در جلسه هیات دولت، «آزادسازی بخشی از منابع ارزی بلوکهشده ایران را جلوهای از دستاوردهای دیپلماسی عزتمندانه در مقابل دیپلماسی ملتمسانه توصیف و تصریح کرد و آن را اقدامی ارزشمند، مایه افتخار و در راستای تامین منافع ملی دانست». در حالی او از آزادی شش میلیارد دلار از پولهای بلوکهشده ایران در بانکهای کرهجنوبی یاد میکند که تابستان سال گذشته دولت او فرصت توافق با دولت بایدن را، که میتوانست ماهانه همین مقدار برای اقتصاد کشور سودآور باشد، از دست داد. این فقط ایران نبود که فرصت توافق و بهرهبرداری از منافع آن را سوزاند؛ بلکه دولت بایدن هم با تلاش برای قبول نکردن هزینه توافق با ایران شرایط را به جایی رساند که هم نتوانست به خواستههایش درباره برنامه هستهای ایران برسد و هم امروز در آستانه انتخابات ریاستجمهوری دیگر توان به سرانجام رساندن آن را ندارد. توافق هستهای ایران و آمریکا، پس از خروج ترامپ از برجام در تعلیق ماند و فرصت احیای آن محقق نشد. در این چند سال تعلیق، اتفاقهای متعددی رخ داد که بر سرنوشت این توافق اثر گذاشت. در این میان میتوان از اثر جنگ روسیه با اوکراین یا آغاز مجدد ارتباط کشورهای عربی با ایران نام برد. فشار تحریمها از یکسو، پیشرفتهای هستهای ایران از سوی دیگر و همچنین سایر عوامل بینالمللی دو طرف را به نقطهای رسانده که به گفته برخی کارشناسان بازگشت بر سر میز مذاکرات هستهای از آنان خیلی دور نیست. در گفتوگو با علی واعظ، کارشناس مسائل سیاست بینالملل به این موضوع پرداختیم که آیا توافق اخیر ایران و آمریکا، آغازی بر مذاکرات هستهای است؟
♦♦♦
آیا تبادل زندانیان و آزادسازی بخشی از پولهای بلوکهشده ایران را میتوان به پای بازگشت ایران و ایالاتمتحده به میز مذاکره هستهای گذاشت؟ آیا این توافق نشانهای برای توافقهای آتی این دو کشور است؟
برای پاسخ به این پرسش باید به این نکته توجه کرد که برای اولینبار در دوره ریاستجمهوری آقای بایدن و همچنین در دوره ریاستجمهوری آقای رئیسی، دو کشور توانستند بر سر «حتی» یک موضع توافق کنند، پس قطعاً این امر نشانه مثبتی است. برای آنکه در سالهای گذشته هر دوی آنها نتوانسته بودند حتی بر سر کمترین مسائل به توافقی برسند. اما به گمان من برای پاسخ دادن به این سوال که آیا این توافق برای توافقهای آینده راهگشا خواهد بود یا نه، بسیار زود است. اگر این واقعیت داشته باشد که دو طرف علاوه بر توافق برای تبادل زندانی و یک توافق بشردوستانه برای آزادی بخشی از داراییهای ایران جهت خرید اقلام دارویی و پزشکی در مورد یک تفاهم کاهش تنش هم مذاکره کردهاند؛ نشانه مثبتتری خواهد بود و نشان میدهد امکان اینکه مذاکراتی در آینده وجود داشته باشد، هست. آقای آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه ایالاتمتحده، گفته مبالغ آزادشده ایران صرفاً برای مصارف بشردوستانه هزینه خواهد شد.
یعنی میگویید زمانی میتوانیم توافق انجامشده را پایدار بدانیم که مذاکرات ثانی در دل آن مستتر باشد؟
من میگویم مهم این است که یک تفاهم با هدف تنشزدایی ایجاد شده باشد تا بستر را برای گفتوگوهای بیشتر و سازندهتر ایجاد کند. تصور کنید تبادل زندانی در بستری ایجاد شده بود که به عنوان مثال یک هفته یا یک ماه بعد از این توافق طرفین اقداماتی را انجام دهند که باعث بدتر شدن شرایط شود. در چنین شرایطی نه فقط اهمیت توافق بر سر زندانیها از بین میرفت بلکه حتی هزینه سیاسی این اقدام هم برای هر دو دولت افزایش پیدا میکرد. بنابراین اینکه محیط آرامتری وجود داشته باشد تا ابتدا در آن بستر تبادل زندانیان سیاسی صورت بگیرد و در ذات آن، امکان گفتوگو برای امور دیگر را فراهم کند؛ امر مهمتری است.
مذاکره انجامشده بر پایه حقوق بشر و اقدامی فراتر از بحث هستهای بوده است. آیا میتوان در انتخاب موضوع توافق هم نشانه مثبتی یافت؟
زمان برای ایران و آمریکا بسیار مهم است. یعنی جلوگیری از تنش در ماههای آینده تا پیش از انتخابات ریاستجمهوری آمریکا یک امر چندوجهی است. بین ایران و آمریکا تنش در موضوعات زیادی وجود دارد. مثلاً در مورد موضوعاتی مثل تنش در سوریه و عراق، تنش بر سر موضوع آبهای آزاد خلیجفارس، تنش بر سر مساله جنگ اوکراین، تنش بر سر موضوع محدودیتهای موشکی قطعنامه 2231 (که به زمان انقضایش نزدیک میشویم) اختلاف نظر وجود دارد. همه اینها با هم عواملی هستند که میتوانند باعث شوند که یک طرف از خطوط قرمز طرف دیگر عبور کند و تنشها از کنترل آنان خواسته یا ناخواسته خارج شوند و به یک بحران بدل شوند. با تمام این موضوعات میخواهم نتیجه بگیرم اینکه طرفین بتوانند در یک مساله چندوجهی مثل آنچه رخ داده، به نتیجهای برسند (که شرایط فعلی را حداقل تا زمانی که محیط سیاسی بهتری فراهم شود، آرام کنند) دستاورد مهمی تلقی میشود. گفته شده بر اساس توافق صورتگرفته پنج نفر از زندانیان ایرانی در آمریکا و پنج نفر از زندانیان آمریکایی در ایران تبادل خواهند شد. همچنین علاوه بر این تبادل متقابل، شش میلیارد دلار از پولهای بلوکهشده ایران در کرهجنوبی، بههمراه مقدار قابل توجهی از وجوه ایران در بانک TBI عراق آزاد خواهد شد. فرآیند آزادسازی مبلغ دیگری از وجوه ایران در یکی از بانکهای اروپایی نیز آغاز شده است. وجوه بلوکهشده در کره باید در یکی از بانکهای سوئیس تبدیل به یورو شود و واریز وجوه به بانک سوئیسی تایید شده و این ارقام آماده انتقال به قطر است. بر اساس توافق صورتگرفته زندانیان به محلی غیر از زندان منتقل شدهاند اما تا زمانی که پولهای آزادشده به حسابهای مدنظر ایران واریز نشود، تبادل صورت نخواهد گرفت. تبادل زندانیان پس از حصول اطمینان ایران از دردسترس بودن منابع مالی آزادشده در قطر انجام خواهد گرفت. این موارد نکات مهمی است که باید به آنها توجه کرد.
تا پایان تابستان احتمالاً مانند سالهای گذشته، ایران در مجمع عمومی سالانه سازمان ملل شرکت خواهد کرد. آیا این تفاهم انجامشده بستر مذاکره در آمریکا را در آن ایام فراهم میکند؟
این امکان وجود دارد تا در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل، گفتوگوهای هستهای شکل بگیرد. حالا اینکه در این میان کل 1+5 شریک خواهند بود یا گروههای کوچکتری گفتوگو خواهند کرد، معلوم نیست. به هر حال ممکن است به زودی کلید آغاز مجدد گفتوگوهای هستهای زده شود. اما من معتقد هستم که این گفتوگوها به قصد رسیدن به یک توافق، در یک سال و نیم آینده نیست. هرآنچه پیش میآید به قصد گفتوگو برای یک توافق در آینده خواهد بود، نه به قصد رسیدن به یک توافق. یعنی هدف اصلی در اینجا توافق است و نه تعامل.
چرا به توافق زودهنگام خوشبین نیستید؟
برای آنکه از طرف آمریکا محدودیتهای سیاسی متعددی وجود دارد. تا پیش از رسیدن به انتخابات ریاستجمهوری چنین توافقی باعث خواهد شد که دولت بایدن در شرایط بد سیاسی قرار بگیرد. همین دلیل کافی است تا دولت امروز آمریکا مردد باشد تا هزینه سیاسی هنگفتی را که به نفع ایران خواهد بود، پرداخت کند. توافقی که در آن رفع تحریمهای گسترده صورت خواهد گرفت. همین شش میلیارد از اموال ایران که با همه محدودیتهایی که دارد، قرار است آزاد شود، یک هزینه سیاسی سهمگین را به دولت بایدن در فضای مسموم سیاسی واشنگتن تحمیل کرده است. بنابراین برداشته شدن تحریمهای گستردهتر در سالی که انتخابات ریاستجمهوری قرار است برگزار شود تقریباً غیرممکن است.
به نظر شما، آیا ایران هم با چنین محدودیتهایی روبهرو است؟
از طرف ایران هم در حال حاضر توافق هستهای، به لحاظ راهبردی چندان معنا نخواهد داشت که بخواهد اهرمهای مذاکراتی را که به شکل پیشرفتهای هستهایاش هستند واگذار کند؛ بدون آنکه بداند نتیجه انتخابات آمریکا چه خواهد شد. ایران بدون آنکه احتمال روی کار آمدن ترامپ در ژانویه 2025 و تکرار خطای گذشتهاش در خروج از برجام را در نظر داشته باشد، اقدامی نخواهد کرد.
پیشبینی شما از رفتار سیاسی دو دولت در این موضوع چیست؟
به گمان من هر دو طرف فعلاً حسن را در حفظ شرایط فعلی میبینند تا نتیجه انتخابات مشخص شود. مجدداً به لحاظ سیاسی به نفع دولت بایدن است که نخواهد برای توافق با ایران یا حتی ایجاد بحران با ایران هزینهای بدهد. در شرایطی که تمام تمرکز این دولت بر انتخابات مجدد است و همچنین با بحران اوکراین دستبهگریبان است، توافق با ایران دغدغه دولت بایدن نیست. از طرف ایران هم با توجه به شرایط اقتصادی این گشایش محدود و حفظ شرایط موجود بهتر از یک درگیری دائم و تحریمهای جدید است. بنابراین ممکن است که ما شاهد ازسرگیری یک روند دیپلماتیک باشیم اما این روند دیپلماتیک در کوتاهمدت احتمال به نتیجه رسیدن را تقریباً ندارد. اما اگر طرفین این بصیرت را داشته باشند میتوانند از این فرصت استفاده کنند تا در این زمان درباره توافق جایگزین برجام مذاکره مفید و سازندهای داشته باشند.
از توافق جایگزین به جای احیای برجام استفاده کردید؛ یعنی از نظر شما برجام دیگر کارآمد نیست؟
به این علت از این واژه استفاده میکنم که در سال 2025 احیای برجام چندان دیگر معنی نخواهد داشت. برای آنکه زمان انقضای قطعنامه 2231 هم دقیقاً در همان سال خواهد بود. بعد هم مشخص شده که برجام برای هر دو طرف کاستیهای جدی دارد؛ هم آمریکا به دنبال توافق محکمتر و طولانیتر بود و هم ایران خواهان تحریمهای موثرتر و پایدارتر بود. از این جهت فکر میکنم هر دو طرف از این زمانی که خریدند سود خواهند برد و به راحتی میتوانند از این فرصت استفاده بهینه برای مذاکره مستقیمتر در مورد یک توافق جایگزین بکنند.
اعلام شده حدود شش هفته برای انتقال پولهای بلوکهشده زمان لازم است. از آنجا که عرصه سیاست عرصه پیشبینیپذیری نیست؛ بدترین سناریویی که در این ایام ممکن است رخ دهد چیست؟
بدترین سناریو این است که این تفاهم و توافقی که صورت گرفته است به نتیجه نرسد. یعنی در چند هفته آینده که قرار است مراحل انتقال پول ایران به قطر انجام شود، حادثه یا سانحهای پیش بیاید و باعث شود این روند اجرایی توافق متوقف یا کلاً از ریل خارج شود. اگر اولین توافقی که دو طرف ایجاد کردند، به نتیجه مثبت نرسد برای هر دو ایجاد بدگمانی خواهد کرد. با توجه به آغاز کمپینهای انتخاباتی در آمریکا فرصت دیگری برای مذاکره یا تفاهم و توافق جدید وجود ندارد. اما اگر توافق انجام نگیرد دو طرف به یک چرخه تقابلی که تا پیش از این داشتند برمیگردند با این تفاوت که فضای مانورشان برای اینکه از این نردبان تنش بالا بروند بدون اینکه وارد یک درگیری نظامی شوند روزبهروز کاهش پیدا خواهد کرد. بنابراین یک سال و نیم آینده یک دوره بسیار خطرناک خواهد بود که ممکن است به یک درگیری نظامی منجر شود.
خوشبینانهترین سناریوی ممکن کدام است؟
خوشبینانهترین سناریو این است که دو طرف نهتنها بتوانند تفاهم اخیر را اجرایی کنند؛ بلکه از فضا و زمانی که این توافق برایشان خریداری کرده نهایت استفاده را ببرند. این تنها در زمانی ممکن است که دو طرف با حسن نیت و اهداف واقعبینانه وارد مذاکرات شوند و سعی کنند درباره چارچوب و مفاد یک توافق جایگزین به صورت مستقیم مذاکره کرده و خود را آماده کنند که اگر آقای بایدن مجدداً انتخاب شد در سال 2024 توافق مذکور را نهایی و اجرایی کنند. اگر هم رئیسجمهور جمهوریخواهی بر سر کار آمد با یک بسترسازی جدید برای این توافق مواجه خواهد شد و لااقل لازم نخواهد بود که کار توافق را از صفر شروع کند. در نظر بگیریم که در سال 2025 ایران هم انتخابات ریاستجمهوری در پیش خواهد داشت و اگر کار از پیشرفت لازم برخوردار نباشد مجدداً فرصتهای موجود از دست خواهد رفت و هیچ بعید نیست که طرفین نتوانند از فرصتها استفاده کنند.
در چند سال گذشته از زمان خروج ترامپ از برجام و روی کار آمدن دولت سیزدهم، اتفاقهای مهمی در پرونده مذاکرات هستهای رخ داد. مهمترین نکاتی که لازم است یکبار دیگر به بازخوانی آن بپردازیم چیست؟
اگر بخواهیم یک نگاه تحلیلی به این دوره داشته باشیم به گمان من باید تم اصلی آن را «فرصتسوزی» بدانیم. درست است که با آقای ترامپ نمیشد مذاکره کرد و به نتیجه رسید اما فراموش نکنیم کاری که کره شمالی با ترامپ کرد نمونهای بود از استراتژی تاکتیکی که منافع آن کشور را پیش برد. در اکتبر سال 2019 زمانی که آقای ظریف در نیویورک بودند، سناتور جمهوریخواه آقای رند پال که به آقای بایدن نزدیک بود به دیدار ایشان میرود و ایشان را به اتاق بیضیشکل کاخ سفید برای دیدار مستقیم با آقای ترامپ دعوت میکند؛ تهران اجازه این دیدار را به آقای ظریف نمیدهد. اما تصور کنید اگر چنین دیداری صورت گرفته بود با وجود آنکه به توافق منجر نمیشد شاید میتوانست آقای ترامپ را از پیگیری سیاستی که نهایتاً به ترور آقای سلیمانی منجر شد منصرف کند. همینطور باید به فرصتسوزی آقای بایدن در سال نخست ریاستجمهوریاش اشاره کرد. برای آنکه نمیخواست هزینه سیاسی توافق با ایران را پرداخت کند و بهخاطر اینکه چنین توافقی با ایران ممکن است برنامههای داخلی ایشان را تحت تاثیر قرار دهد و در کنگره نتواند حمایت کافی به دست آورد ترجیح داد با ایران دستبهعصا حرکت کند و فرصت بسیار مناسب همپوشانی دوره آقای روحانی با خودش را از دست داد. یا در سال 2022 دولت آقای رئیسی چندینبار فرصت احیای برجام را از دست داد. حتی در تابستان گذشته آقای بایدن با متن توافق نهایی وین که در روز 22 آگوست 2022 نهایی شده بود موافقت کرد و حاضر بود تمام تحریمها را بر اساس متن توافقشده در وین از دوش ایران بردارد و ایران میتوانست از آن استفاده کند آن هم در شرایطی که ایران میتوانست از شرایط جدید دنیا که به خاطر جنگ اوکراین نیاز به منابع انرژی جدید داشت استفاده کند و حدود شش میلیارد دلار ماهانه منافع اقتصادی بیشتری را به دست بیاورد اما این فرصتها از دست رفت و بعد هم با سرکوب اعتراضات در ایران و آشکار شدن میزان حمایت ایران از روسیه در جنگ اوکراین فرصتهای دیپلماتیک به صورت کلی از بین رفت. امروز اگر آزادسازی زندانیان سیاسی و تنشزداییها به صورت کامل اجرایی شوند این کمترین چیزی است که میشود در دیپلماسی تجربه کرد. اگر دیپلماسی فقط به حفظ شرایط بد منجر شود دستاورد چندان درخشانی برای هیچکدام از طرفین محسوب نمیشود و ایران و آمریکا همچنان در شرایط باخت-باخت قرار خواهند داشت. برای اینکه نه آمریکا توانسته است نگرانیهای خود را درباره برنامه هستهای ایران برطرف کند و نه ایران توانسته تحریمها را بردارد و آنها را خنثی کند. به نظر من از آنچه میان ایران و آمریکا در دوران تعلیق مذاکرات گذشته باید به عنوان فرصتسوزی یاد کرد و الان که فرصتی ایجاد شده برای آنکه طرفین درباره آینده به تبادل نظر بپردازند امیدوار هستم این درسها و خطاهای گذشته را به یاد داشته باشند. مذاکرات احیای برجام از مرداد 1401 به دلیل پاسخ منفی ایران به بسته پیشنهادی اتحادیه اروپا در حالت تعلیق قرار گرفت و به همین دلیل از دستور کار غرب خارج شد. اما نکته قابل توجه آن است که از آن زمان تا مقطع کنونی، حتی متاثر از شرایط جنگ اوکراین یا اعتراضات داخلی سال گذشته در ایران، نه ایالاتمتحده آمریکا و نه اتحادیه اروپا اقدام سنگین یا پرفشاری را علیه جمهوری اسلامی ایران انجام ندادند. به گفته تحلیلگران، تنها نشانه اصلی از ادامهدار بودن اختلافات هستهای غرب با ایران به نشست شورای حکام آژانس در اواخر سال گذشته مربوط میشود که در آن تاکید شده بود، ایران باید نسبت به تعهدات خود پایبند باشد.
در همین حال شاید بازخوانی چرایی عدم موفقیت برجام در ایران هم خالی از لطف نباشد. چرا ایران از برجام استقبال نکرد؟
برجام به عنوان توافقی که مذاکره شده بود تا زنجیر تحریم را از پای اقتصاد ایران بگشاید، خواهناخواه با کسانی که در شرایط تحریمی میتوانستند از روزنههای بستهشده تبادلات تجاری نفع ببرند؛ تضاد منافع ایجاد میکرد. با شدت گرفتن تحریمها در سال 2012 در دوره اوباما و یکبار دیگر در سال 2018 با خروج ترامپ از برجام؛ بسیاری از کمپانیهای بینالمللی از ایران خارج شدند و جای آنها را شرکتهای ایرانی گرفتند. این جایگزینی برای این شرکتها به لحاظ اقتصادی دارای منافع جدی بود. بنابراین مشخص است که چرا آنها خواهان رفع تحریم نبودند. با بسته شدن مجاری تجاری، ورود کالا به کشور از مسیرهای پنهانی صورت گرفت و همچنین تبادلات بانکی با درجه بالاتری از پورسانتهای عادی رونق گرفت. این موضوعات چرخه و زنجیرهای از کسانی ایجاد کرد که از شرایط تحریمی سود میبرند و مسلماً خواهان تغییر آن هم نیستند. در عین حال من فکر میکنم یک دیدگاه سیاسی و ایدئولوژیک هم نسبت به رفع تحریم وجود دارد. عدهای عقیده دارند با باز شدن کامل درهای اقتصاد و ورود خارجیها به ایران، گشایش فرهنگی هم صورت میگیرد؛ که منافع کسانی را که در این حوزه از شرایط فعلی سود میبرند به خطر میاندازد. این موضوع برخلاف طرز تفکری است که در دهه 80 میلادی دولت چین را به این نتیجه رساند که بازگشایی کامل اقتصادی به نفع چین است و خطری حزب حاکم را تهدید نمیکند. همین دیدگاه باعث شد که چهار دهه رشد بالای 10 درصد داشته باشند و تبدیل به یکی از قدرتهای بزرگ جهانی شوند در حالی که حزب کمونیسم هم قدرت مطلقه سیاسی چین را به دست دارد. اما در ایران به نظر میآید عدهای رشد اقتصادی 10درصدی را برای خود یک خطر وجودی میبینند. هر دو این عوامل باعث شد که از فردای امضای برجام، این افراد بر سر راه این توافق موانعی ایجاد کنند. هم با منع ورود برخی شرکتهای آمریکایی و انگلیسی به ایران، هم با دستگیری برخی تبعههای کشورهای غربی که به ترسیدن و رانده شدن سرمایهگذاران خارجی منجر شد، از ورود سرمایه به بازار ایران جلوگیری کردند. نهایتاً با مانعتراشی در برخی از اقداماتی که لازم بود پیش از ورود سرمایه خارجی به ایران صورت گیرد، جلوی دستیابی به منافع برجام را گرفتند. مثلاً قرار بود مدل جدید قراردادهای نفتی آماده شود تا ایران فردای امضای برجام بتواند از سرمایهگذاری خارجی در بخش نفتی (که به گفته مقامات در دولتهای احمدینژاد، روحانی و رئیسی بسیار نیازمند آن هستیم) استفاده کند؛ اما جلوی این کار گرفته شد. این مدل از قراردادهای نفتی چندین ماه بعد از اجرای برجام نهایی شد. در حالی که دیگر ترامپ در آمریکا به عنوان رئیسجمهور انتخاب شده و پایههای برجام در همان زمان هم لرزان شده بود. این نمونهای از غلبه منافع اقتصادی و سیاسی یک اقلیت خاص بر منافع ملی کل مردم است.
برنده این سالها تعلیق مذاکرات میان ایران و آمریکا چه کسی بود؟ آیا منافع ایران و ایالاتمتحده تامین شد؟
هم ایران و هم آمریکا بازنده تاخیر در مذاکرات بودند. اگر اولویتها و اهدافی که دو طرف از مذاکرات بیان کردند، یعنی برای آمریکا برگرداندن برنامه هستهای ایران و برای ایران رفع تحریمها را در نظر بگیریم باید گفت هیچکدام نتوانستند اهدافشان را برآورده کنند. اروپاییها هم در همین شرایط قرار دارند یعنی نهتنها نتوانستند به نتیجه دلخواه خود برسند، بلکه تا حد زیادی حیثیت و اعتبار خودشان را در این روند از دست دادند. به این معنا که چون نتوانستند مذاکراتی را که واسطه اصلی آن بودند به نتیجه برسانند در نهایت ایران و آمریکا از طریق کشورهای منطقه یا مذاکرات مستقیم توانستند به توافقهای دیگر دست پیدا کنند و این نقش اروپا را در آینده مذاکرات کمرنگتر کرده است. اما برنده این تاخیر به گمان من چین و روسیه هستند. روسیه ایران را از وارد شدن به بازار انرژی محروم کرد و ایران نتوانست سرمایهگذاری لازم برای بخش انرژی را به دست آورد تا نهایتاً با روسیه در این زمینه رقابت جدی داشته باشد. در عین حال ریسک حمایت نظامی ایران از روسیه در جنگ با اوکراین برای ایران زیاد شد. اگر ایران روابط بهتری با اروپا داشت با احتیاط بیشتری وارد این درگیری میشد. چین هم برنده دیگر است چراکه همچنان میتواند از تخفیفهای ایران در بازارهای مختلف بهویژه انرژی بهره ببرد. از طرفی با نداشتن گزینههای جایگزین، وابستگی ایران به چین روزبهروز بیشتر خواهد شد و در بازی راهبردی رقابتی که میان آمریکا و چین وجود دارد با توجه به اینکه ایران تنها کشوری در منطقه است که روابط حسنه با ایالاتمتحده ندارد از دیدگاه رقابت طولانیمدت چین و آمریکا، ایران نقش مهمی دارد و چین توانسته همچنان فضای مطلوب خودش را که ضدآمریکایی و غربی است حفظ کند.
بسیاری از کارشناسان و دیپلماتها معتقدند کشورهای منطقه خلیجفارس در سالهای گذشته در روند برجام اختلال ایجاد کرده و کارشکنیهای بسیاری صورت داده بودند. یکی از این کشورها عربستان است. این کشورها منافع زیادی در گرو برهم خوردن برجام و به نتیجه نرسیدن احیای برجام داشتند. دمدستیترین مثال برای این ادعا، ناخشنودی عربستان از بازگشت ایران به بازار رسمی فروش نفت است. اگر ایران بتواند مانند گذشته وارد بازار رسمی فروش نفت شود، کشورهای عربی، رقیب جدی پیدا میکنند و بازار که در چند سال تحریم ایران در اختیار آنان بود از دستشان خارج میشود. آیا ارتباط مجدد ایران با عربستان و امارات برای آینده مذاکرات هستهای تهدید به حساب میآید یا فرصت؟
این ارتباط نتیجه تجربه زیسته کشورهای عربی خلیجفارس در دورهای است که فشار حداکثری داشتند و به این نتیجه رسیدند که آمریکا ممکن است بتواند فشار را بر ایران زیاد کند اما تمایلی برای اینکه بخواهد از این کشورها در مقابل ایران هم حمایت نظامی کند ندارد و این کشورها بین درگیری ایران و آمریکا گیر میکنند و ناخواسته هزینهاش را آنها پرداخت میکنند. مذاکرات ایران به هر مرحلهای که میرسید این کشورها به دنبال تنشزدایی با ایران بودند. اگر خطر درگیری غرب با ایران بیشتر هم شود اتفاقاً انگیزه این کشورها برای ارتباط با ایران بیشتر است تا از تکرار تجربه سال 2019 که ترکش درگیری ایران و آمریکا به آنها خورد، جلوگیری کنند. این ارتباط اخیر باعث شده فضای مثبتتری در منطقه ایجاد شود. فکر میکنم در این ارتباط هم فرصتهای زیادی وجود دارد که ایران و غرب میتوانند از آن استفاده کنند. یک روند دیپلماتیک آشتی و تنشزدایی بین کشورهای حوزه خلیجفارس میتواند مکمل روند هستهای 1+5 باشد. چراکه تجربه برجام نشان داد وقتی توافق هستهای را در بستر اختلافات منطقهای ایجاد میکنید نهایتاً آن تنشها به توافق سرریز میشوند و آن را از ریل خارج میکنند. اگر در یک سال آینده امکان مذاکرات هستهای بین ایران و 1+5 وجود داشته باشد، خوب است که به موازات آن، مذاکرات منطقهای هم میان شش کشور خلیجفارس و ایران و عراق صورت بگیرد. این دو روند همدیگر را تکمیل میکنند و باعث میشوند در نهایت به یک نقطه مشترک برسند که اگر هم در آینده توافق هستهای جایگزینی به دست آمد، از پایایی بیشتری برخوردار باشد. ایران به دلیل زیرساختها و نوع گاز استخراجیاش میتوانست جایگزین مناسبی برای صادرات گاز به اروپا به جای روسیه باشد؛ اما به دلیل تحریمها از این رقابت باز ماند و قطر، امارات و عربستان مهمترین فروشندگان انرژی به اروپا شدند. علاوه بر موضوع انرژی، موضوعاتی همچون امنیت منطقهای و نزدیکی به قدرتهای اقتصادی جهانی نیز مطرح بود. پس با نگاهی گذرا میتوان فهمید که چرا کشورهای همسایه ایران از خروج ترامپ از برجام حمایت کردند. اما به نظر میرسد امروز شرایط کاملاً متفاوت از قبل شده است. پس از مذاکرات و ازسرگیری روابط دیپلماتیک با عربستان سعودی و امارات متحده عربی میتوان دریافت بستر منطقهای برای رسیدن به توافق هستهای با غرب به ویژه ایالاتمتحده آمریکا فراهم است. وقتی از فراهم بودن این بستر حرف میزنیم باید تاکید کنیم که همسایگان ایران که مخالف برجام بودند در خروج آمریکا از برجام نقش داشتند، اما امروز متوجه شدهاند خروج آمریکا از برجام به زیان آنها تمام شده و سیاست درستی نبوده است. به همین دلیل در ماههای گذشته به دنبال سرمایهگذاری در ایران بودند تا روابط اقتصادی خود را بهبود بخشند. البته آنها بیشتر از همیشه میدانند که شرط لازم سرمایهگذاری آنان در ایران برداشته شدن تحریمهای آمریکاست. منظور از طرح چنین موضوعی این است که تنشزدایی همزمان با غرب و مصالحه با کشورهای منطقه میتواند برای ایران شرایط مناسبتری را فراهم کند تا از منافع اقتصادی در آینده به مراتب بهتر و بیشتر استفاده کند.