مرگهای ناامیدی
کاپیتالیسم به کدام سو میرود؟
قرن بیستم شاهد بهبود سلامتی بود که در تاریخ بیسابقه بود. تا سال 2000، بهبود مستمر سلامت انسان و بالا رفتن امید به زندگی در میان همه بخشهای اجتماع یک وضعیت عادی و مورد انتظار بود. کودکان بیشتر از والدین خود عمر میکردند و آنها نیز به نوبه خود بیشتر از والدینشان زندگی میکردند. دهه به دهه، خطر مرگ کاهش یافت. سلامت بهتر با استانداردهای زندگی بهتر، پیشرفت در داروها و درمانها، و تغییرات در رفتار مبتنی بر درک بهتر از نحوه اثرگذاری عواملی که -به ویژه سیگار کشیدن- بر سلامتی تاثیر میگذارد از نتایج پیشرفتهای علمی و اقتصادی به شمار میآید. سایر کشورهای ثروتمند نیز به دلایل مشابه شاهد پیشرفتهایی مشابه بودند. در کشورهای فقیر، به ویژه در نیمه دوم قرن بیستم، پیشرفتها حتی تماشاییتر بود. در سال 2000، به نظر میرسید همه این پیشرفتها قرار است بهطور نامحدود ادامه یابد. نرخ مرگومیر برای سفیدپوستان میانسال 45 تا 54ساله در ایالاتمتحده بهطور چشمگیری در سالهای پس از جنگ دوم کاهش یافت. با این حال آمارها نشان میدهد، همه چیز در دهه پایانی قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم از هم پاشید. در حالی که مرگومیر میانسالی در سایر کشورهای ثروتمند (مثلاً فرانسه و بریتانیا) به کاهش خود ادامه داد، مرگومیر برای سفیدپوستان آمریکایی غیراسپانیاییتبار شروع به افزایش کرد. توجه به این نکته ضروری است که اسپانیاییها و آمریکاییهای آفریقاییتبار، که بهطور متوسط فقیرتر از غیراسپانیاییها هستند، در این روند نگرانکننده در همان دوره مشترک نیستند. کتاب «مرگهای ناامیدی و آینده سرمایهداری» به بررسی این موضوع میپردازد که چرا نرخ مرگومیر بین میانسالان سفیدپوست آمریکایی شروع به افزایش کرد. آنگس دیتون، برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 2015 و آن کیس، با کمک دادههای آماری در این کتاب نشان میدهند که افزایش میزان مرگهای سفیدپوستان میانسال (بین 45 تا 54 سال) در این سالها، بیشتر به دلیل سه عامل رخ میدهد: خودکشی، اوردوز ناشی از سوءمصرف مواد مخدر و بیماریهای کبدی ناشی از سوءمصرف الکل. دیتون و کیس این مرگها را (به دلیل ماهیت و انگیزه رفتارهایی که به مرگ بر اثر این دلایل میانجامد) مرگهای ناامیدی مینامند. آنها با بررسی دادههای مربوطه تا سال 2017 متوجه موضوعی مهم میشوند: هر آمریکایی سفیدپوست میانسالی با تهدید مشابهی مواجه نیست. از اوایل دهه 1990، شکاف فزایندهای در مرگومیر میان افراد با گروههای تحصیلی متفاوت وجود داشته است. احتمال مرگ بر اثر ناامیدی به ویژه در میان آمریکاییهای میانسال سفیدپوستی که هیچ نوع مدرک دانشگاهی ندارند، زیادتر است. علاوه بر نرخ مرگومیر، میزان بیماریهای جسمی و روانی و نارضایتی از زندگی نیز در میان کسانی که حداقل مدرک لیسانس ندارند، بسیار بیشتر از افراد با مدرک لیسانس و بالاتر است. آنها با بررسی آمارهای موجود دریافتند که در میان این گروه، سفیدپوستان بدون مدرک لیسانس، چهار برابر بیشتر از افراد دارای مدرک تحصیلی خودکشی میکنند. این در حالی است که وقتی امیل دورکیم، جامعهشناس، در سال 1897 مطالعه بزرگ خود را درباره خودکشی انجام میداد، این افراد تحصیلکردهتر بودند که تمایل بیشتری به خودکشی داشتند.
به نظر دیتون و کیس، این موضوع یک دلیل اصلی دارد: اقتصاد. در قرن بیستم و به ویژه سه دهه پس از پایان جنگ جهانی دوم، پیشرفت اقتصادی قابل توجه بود. تقریباً همه افراد در جهان در سال 2000 از پدر و مادر یا پدربزرگ و مادربزرگ خود ثروتمندتر بودند. در میان کشورهای ثروتمند اروپای غربی و آمریکای شمالی در طی 30ساله پس از پایان جنگ جهانی دوم رشد درآمد به بالاترین حد خود در طول تاریخ رسید. طی آن سالها در ایالاتمتحده، نهتنها رشد درآمد سرانه ملی سریعتر از هر زمان دیگری بود، بلکه بهطور گسترده بین طبقه ثروتمند، فقیر و متوسط بهطور یکسان تقسیم شد. آموزش هم داستانی مشابه دارد. در سال 1900، تنها یکچهارم افراد از دبیرستان فارغالتحصیل شدند. اما در اواسط قرن بیستم بیش از 75 درصد افراد مدرک پایان دوره دبیرستان داشتند. همچنین کسانی که مدرک دانشگاهی داشتند از پنج درصد به 20 درصد افزایش یافت. اگرچه طبیعتاً افراد با تحصیلات بهتر عموماً بیشتر از کسانی که تحصیلات کمتری داشتند درآمد داشتند، اما بازار کار در اواسط قرن و در سالهای پس از جنگ مشاغل خوبی را برای کسانی که فقط دیپلم دبیرستان داشتند فراهم کرد. اما این روند از دهه پایانی قرن بیستم و بهخصوص در سالهای قرن بیست و یکم متوقف و حتی در مواردی با خودکار کردن مشاغل، برعکس شد. روندی مشابه، یعنی افزایش مرگهای ناشی از ناامیدی (بدون عامل خودکشی) در جوامع سیاهپوست در دهه 1980 اتفاق افتاده بود. زمانی که، همانطور که ویلیام جولیوس ویلسون، جامعهشناس توضیح داده است، برونسپاری مشاغل کارخانهای به خارج از ایالاتمتحده، مرد سیاهپوست یقهآبی را از شغلی با درآمد خوب که به او نقشی افتخارآمیز به عنوان شوهر و پدر ارائه میکرد محروم کرد. سیاهپوستان نخستین موج مرگومیر ناشی از ناامیدی را متحمل شدند. موج دوم برای سفیدپوستان رخ داده است که البته هم آمار بالاتری دارد و هم یک عامل اضافه، خودکشی، را در خود دارد. عامل اقتصادی مهم تاثیرگذار دیگر بر این موضوع، به استدلال دیتون و کیس، بحران اقتصادی سال 2008 بود. کیس و دیتون اگرچه این مورد را به خصوص به دلیل تیرهوتار شدن نسبتاً طولانیمدت چشمانداز آینده، مهم میدانند اما همچنان نقش اصلی را به آن نمیدهند. البته نویسندگان به صراحت درباره سایر عوامل، مانند ازدواج یا حضور در مراسم دینی که در این موضوع موثر بوده تاکید میکنند اما بر این باورند که این دلایل اجتماعی نیز، به صورت غیرمستقیم متاثر از شرایط اقتصادی بوده است.
دیتون و کیس، که هر دو استاد اقتصاد در پرینستون هستند «مرگهای ناامیدی» را در سال 2020 و از طریق انتشارات پرینستون به بازار کتاب ارائه کردند. «مرگهای ناامیدی» به پنج بخش تقسیم میشود. بخش اول، گذشته که به عنوان مقدمه، شامل سه فصل است که به بررسی موضوع اصلی میپردازد: افزایش مرگومیر میانسالان طبقه کارگر سفیدپوست از دهه 1990، زمانی که افزایش امید به زندگی در ایالاتمتحده بهطور ناگهانی متوقف شد. بخش دوم: نقشه میدان نبرد، از شش فصل تشکیل شده است که این موضوع را با جزئیات بیشتری بررسی میکند، به عنوان مثال، تفاوت در تجارب مرگومیر و میزان درآمد افراد با و بدون مدرک دانشگاهی، و در میان سیاهپوستان و سفیدپوستان. تفاوت در عوارض، میزان درد، خودکشی و مرگومیر ناشی از مواد مخدر و الکل و اثرات ناخوشایند تجویز بیش از حد مواد افیونی.
اقتصاد چه ربطی به آن دارد؟، عنوان اصلی بخش سوم است که از سه فصل تشکیل شده و بر تعیین عوامل اقتصادی تبیینکننده مرگ ناشی از ناامیدی تمرکز دارد. فصلها نشان میدهند که هیچ مدرکی دال بر ارتباط با فقر مطلق وجود ندارد (مرگهای ناامیدی پس از دهه 1990 بر فقیرترین افراد تاثیر نمیگذارد و نرخ این نوع مرگها با نرخ فقر افزایش نمییابد)، همچنین این نوع مرگها با بحران مالی جهانی سال 2008 هم ربط چندانی ندارند (اگرچه تاثیرگذار بوده است، اما روند این مرگها بسیار پیشتر شروع شده بود). در مقابل، نویسندگان استدلال میکنند که مرگ ناشی از ناامیدی را میتوان با پیامدهای اجتماعی کاهش طولانیمدت «کار مناسب» برای طبقه کارگر و افول نسبی چشمانداز توضیح داد. تا حدود سالهای انتهایی دهه 1970 میلادی، رشد اقتصادی بین همه افراد جامعه به صورت تقریباً برابر تقسیم میشد. از دهه 1970 اما پلهبرقی رشد اقتصادی که افراد را بالا میبرد به دو دسته تبدیل شد- یک پلهبرقی شتابدار برای افراد مرفه با مدارک دانشگاهی و یک پلهبرقی تقریباً متوقف، برای آن دسته از افراد که مدرک دانشگاهی نداشتند و سطح رفاه اندکی را نیز تجربه میکردند. اما نویسندگان استدلال میکنند که ناامیدی فقط مربوط به پول و دستمزد نیست. مشکل اینجاست که این روند همچنین درمورد نهادهایی مانند ازدواج، اجتماع و مذهب هم وجود دارد و این نهادها نیز شاهد کاهش مشارکت افراد بدون مدرک دانشگاهی بودهاند.
بخش پایانی در چهار فصل به این پرسش میپردازد که چرا سرمایهداری این همه شکست میخورد؟ نویسندگان در این بخش، نقش بازارها را در ارائه مراقبتهای بهداشتی در ایالاتمتحده با برجسته کردن رویههای ضدرقابتی، فقدان مقررات و حمایتی که لابی برای آنها به ارمغان میآورد، مورد انتقاد قرار میدهند. همچنین عواملی مانند مهاجرت، واگذار شدن کارها به خارج از مرزها، ظهور چین در بازارهای جهانی، خودکار شدن کارها و... نیز در این بخش مورد بحث قرار میگیرد. فصل پایانی این بخش و فصل آخر کتاب، با عنوان «چه باید کرد» به راهکارهای پیشنهادی نویسندگان اختصاص دارد که در بخشهای مختلفی مانند خدمات درمانی، آموزش، مالیات و... دستهبندی شده است.
با تمام مطالب گفتهشده «مرگهای ناامیدی» مخالفان نظام سرمایهداری را ناامید خواهد کرد، زیرا در حالی که سرمایهداری آمریکایی را نقد میکند، به وسیله دو اقتصاددانی نوشته شده است که بهشدت «به سرمایهداری اعتقاد دارند» و فکر میکنند «تنها باید با تلاش در جهت تامین بیشتر منافع عمومی هدایت شود». آنها اعتقاد دارند اول، روابط و تغییرات پیچیده اجتماعی و فرهنگی، مانند ازدواج، و داشتن رابطه جنسی و فرزندان در داخل و خارج از ازدواج، به اصول اقتصاد (تمرکز بر هزینه، عرضه و تقاضا و...) مربوط میشود. دوم، نویسندگان این کتاب با توضیح و بررسی پایههای اقتصاد بازار آزاد، ادعا میکنند که سرمایهداری اساساً یک نیروی خوب است، حتی اگر لازم باشد برای کمک به طبقه کارگر آمریکایی در مواجهه با چالشهای ایجادشده از طریق بازارهای آزاد، اصلاحاتی در آن صورت گیرد و حتی اقدامات بیشتری لازم باشد. آنها خاطرنشان میکنند که این ذات سرمایهداری نیست که به «مرگهای ناامیدی» منجر میشود بنابراین، آنها خواهان نسخه بهتری از سرمایهداری به عنوان وسیلهای برای محافظت از مردم طبقه کارگر در برابر عوامل مرگ ناشی از ناامیدی و همچنین محافظت از سرمایهداری در برابر کسانی هستند که ممکن است خواهان تغییرات اساسی باشند. «اگر میخواهیم مرگ ناشی از ناامیدی را متوقف کنیم، باید به نحوی کاهش دستمزد آمریکاییهای کمسوادتر را متوقف یا معکوس کنیم.» آنها میخواهند اتحادیهها را بازگردانند و سیستم مراقبتهای بهداشتی را اصلاح کنند تا هزینههای بسیار کمتری نیز داشته باشد، اگرچه آنها جزئیات زیادی در مورد آنچه لازم است اتفاق بیفتد، ارائه نمیدهند اما بهطور کلی، فکر میکنند که سرمایهداری آمریکا به درستی کار نمیکند و باید اصلاح شود.
البته انتقادهای فراوانی نیز به کتاب وارد شده است. به عنوان مثال پژوهشهایی که فیل کوهن، جامعهشناس، پیش از کتاب دیتون و کیس ارائه کرده نشان میدهد، این مرگهای ناامیدی بیشتر در میان مردان سفیدپوست مجرد اتفاق میافتد و تجرد یا تاهل شاخص اصلی جداکننده در این میان است. منتقدان بسیاری بر این باورند که صرفنظر از این تحقیق معتبر به نظر میرسد که نویسندگان شواهد ناموافق با فرضیه خود را عمداً نادیده میگیرند. همچنین منتقدان بسیاری استدلال میکنند اگرچه برخی از تغییرات پیشنهادی کیس و دیتون، از جمله اصلاحات مراقبتهای بهداشتی و دستمزدهای بالاتر برای طبقه کارگر، در نوع خود اهداف خوبی هستند، اما ارتباط این تلاشها با کاهش معنادار نرخ مرگومیر مبهم است. بهویژه زمانی که بدانیم بسیاری از مشکلات ناشی از اعتیاد به مواد افیونی است که با دستمزدهای بالاتر درمان نمیشود. با توجه به میزان عدم اطمینانی که در مورد اینکه آیا کیس و دیتون علل زمینهای درست را شناسایی کردهاند یا خیر، و حتی با فرض شناسایی درست این علل، راهحلهای آنها چقدر میتواند بر نتیجه تاثیر داشته باشد، وجود دارد، حمله به مشکلات سوءمصرف مواد و خودکشی به صورت مستقیم رویکرد بسیار امیدوارکنندهتری به نظر میرسد.
با وجود ایرادهای نهچندان اساسی واردشده به کتاب، مطالعه «مرگهای ناامیدی» برای هر سیاستگذاری که تلاش میکند نقش مثبتی بر روند جامعه خود داشته باشد و حتی برای هر فعال اجتماعی ضروری است. با مطالعه این کتاب به روشنی متوجه خواهید شد با توجه به طبقه و گروهی که افراد در آنها قرار دارند و حتی با توجه به چشماندازی که افراد برای آینده خود متصور هستند، چگونه میتوانند احساسی کاملاً متفاوت و بعضاً متضاد نسبت به یک سیاست واحد اجتماعی اقتصادی داشته باشند و چگونه یک سیاست واحد میتواند اثراتی بسیار متفاوت بر زندگی آنها و در نتیجه جامعه داشته باشد.