آرامشی موقتی
واکاوی روند مذاکرات هستهای در گفتوگو با قاسم افتخاری
پس از روی کار آمدن دولت بایدن در آمریکا، امیدها برای احیای قرارداد برجام میان ایران و کشورهای 1+5 افزایش یافت. با این حال تغییر دولت در ایران این روند را به تعویق انداخت. پس از روی کار آمدن دولت سیزدهم مشخص شد که دولت جدید علاقهمند به ادامه روند مذاکرات هستهای است. با این حال دور جدید مذاکرات در مسیر دستیابی به توافق به درازا کشید. در این میان جنگ میان روسیه و اوکراین هم رخ داد و به عنوان دستاندازی در راه رسیدن به توافق قرار گرفت. حالا اما آینده مذاکرات در هالهای از ابهام قرار دارد. در این زمینه قاسم افتخاری عضو هیات علمی دانشگاه تهران معتقد است در جامعه ما به اشتباه فکر میکنند که اگر این آقا برود و فرد دیگری بیاید شرایط بهتر میشود، آنان در واقع مشکلات را از عدم کارایی مسوول مربوطه میدانند، در حالی که مسائل جامعه ما فردی نیستند علت را باید در جای دیگری یعنی در ساختار سیاسی جستوجو کرد.
♦♦♦
اخیراً حسن روحانی در دیدار با جمعی از استانداران دولتهای یازدهم و دوازدهم گفت: «تلاش کردیم برجام را به نتیجه برسانیم. با اینکه میدانستیم اجرایی شدن برجام به دولت بعد میرسد و پول آن در دولت بعد به خزانه کشور واریز میشود، اگر برخی موانع پیش نمیآمد ما میتوانستیم در اسفند ۹۹ تحریم را تمام کنیم.» از نظر شما چه کسانی در اسفند 1399 باعث شدند برجام به تعویق بیفتد؟ این افراد الان کجا هستند و آیا میدانند چه خسارتهایی به کشور وارد کردند؟ آیا این سنگاندازی به خاطر رقابتهای سیاسی بود؟
واقعیت این است که مشکلات جامعه ما ساختاری هستند و در کمبودهای آشکار در سیستم سیاسی جامعه ما ریشه دارند. سیاست یعنی مدیریت جامعه، از آنجا که همه پدیدههای اجتماعی پیامد همکنش یا روابط انسانها با یکدیگرند مدیریت روابط انسانها با یکدیگر سیاست نامیده میشود. در روزگار کنونی هم انسانها در جامعههای گوناگون زندگی میکنند در نتیجه سیاست با مدیریت روابط انسانها در یک جامعه از یکسو و مدیریت روابط آن جامعه با جامعههای دیگر سروکار دارد. برنامهریزی برای مدیریت جامعه هم سیاست نامیده میشود و در نتیجه مدیریت یک جامعه بهخصوص سیاست داخلی آن جامعه و مدیریت روابط آن جامعه با جامعههای دیگر را سیاست خارجی آن جامعه میگویند. برای چگونگی برنامهریزی برای این امر سرنوشتساز و اجرای آن دانشی بر پایه تجربههای هزارانساله بنیانگذاری شده که علم سیاست نام دارد. اگر سیاستگذاران در کار خود علم سیاست را نادیده بگیرند جامعه ناگزیر دچار بحرانهای ساختاری روزافزونی میشود و با آمدن و رفتن مدیران هیچ بحران ساختاری مانند بحران برجام حل نمیشود. برای همین است که میبینیم با رفتن روحانی و آمدن رئیسی نهتنها این بحران حل نشده تازه بحرانیتر هم شده است. در جامعه ما به اشتباه فکر میکنند که اگر این آقا برود و فرد دیگری بیاید شرایط بهتر میشود، آنان در واقع مشکلات را از عدم کارایی مسوول مربوطه میدانند، در حالی که مسائل جامعه ما فردی نیستند علت را باید در جای دیگری یعنی در ساختار سیاسی جستوجو کرد. البته من منکر اهمیت کاردانی و شایستگی مدیران جامعه نیستم ولی به این تئوری داروینیسم اجتماع هم اهمیت فراتر قائلم که میگوید هر موجود زنده اگر نتواند خود را با شرایط زیست جهان سازش دهد محکوم به فناست. زیست جهان مدیران سیاسی همان ساختار سیاسی است، درنتیجه، این مدیران برای آنکه بتوانند به زندگی سیاسی خود ادامه دهند باید خود را با ساختار سیاسی سازش دهند. این واقعیت تنها مربوط به مسائل سیاسی و بحران برجام نمیشود بلکه مسائل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را هم دربر میگیرد. برای مثال در حوزه اقتصاد اگر بخواهیم پیشرفت داشته باشیم باید بر پایه علم اقتصاد امروزی باب روابط با جهان را باز کنیم و اندیشه قرون وسطایی وابستگی استقلال به خودکفایی را کنار بگذاریم و استقلال را در وابستگیهای دوجانبه و چندجانبه ببینیم. البته در پاسخ مستقیم به سوال شما همه میدانیم که تصویب قانونی با عنوان حراست از منافع ملی دقیقاً برای شکست تلاشهای احیای برجام صورت گرفت و همانها حالا در تلاشاند که آن را به نحوی احیا کنند.
شانس از سر گرفته شدن مذاکرات چقدر است؟
به نظر نمیرسد موضوع هستهای به این راحتیها قابل حل باشد. در واقع این موضوع به قدری پیچیده شده که حل آن به این آسانی اتفاق نخواهد افتاد. در ابتدا تنها هدف طرف غربی (اروپا و آمریکا) تنها جلوگیری از دستیابی جمهوری اسلامی ایران به جنگافزار هستهای بود. آنها بر این باور بودند که نظام سیاسی ایران قابل اطمینان نیست و این واقعیت را هم در رفتار خود نشان دادهاند به خاطر همین نگرانی بود که میخواستند ایران را مهار کنند؛ در واقع برجام راهی بود برای رفع این نگرانی و فراتر از آن وادار کردن ایران به رعایت قوانین و هنجارهای روابط بینالملل. اما پس از عملی شدن برجام هیچ تغییری در رفتار بینالمللی جمهوری اسلامی ایران ندیدند که به خروج ترامپ از برجام راه ببرد. از آن زمان تاکنون این مساله تبدیل به یک معما شده است و کسی نمیداند که چگونه باید این معما را حل کند. شاید تا حدود یک سال پیش احتمال احیای برجام وجود داشت و دو طرف امید داشتند که برجام احیا شود. اما تصویب قانون حفاظت از منافع ایران در مجلس همه تلاشهای صورتگرفته را نقش بر آب کرد و با حمله روسیه به اوکراین مساله پیچیدهتر از گذشته شد. جنگ اوکراین بار دیگر کشورهای شرق و غرب را رودرروی هم قرار داد یعنی آن مشکلی که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی یا بلوک شرق از بین رفته بود، دوباره مطرح شد. اما ماجرا زمانی پیچیدهتر شد که شائبه دخالت ایران در این ماجرا هم مطرح شد. . در شرایط فعلی مساله ایران دیگر برجام نیست بلکه فراتر از این حرفهاست. از دیدگاه کشورهای غربی ایران تنها کشوری در جهان است که در جنگ روسیه علیه اوکراین در کنار روسیه قرار گرفته است؛ حتی چین و کره شمالی هم این کار را نمیکنند. بنابراین در شرایط فعلی از نظر غربیها نه فقط مساله هستهای بلکه مساله کمک ایران به روسیه نیز از اهمیت زیادی برخوردار است. کشورهای اروپایی از یکسو میخواهند برجام را احیا کنند تا خیالشان از بیثباتسازی منطقه راحت شود. در چنین وضع آشفتهای است که حل مساله برجام بعید به نظر میرسد. از نظر کشورهای غربی اگر برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران به همین شکل ادامه پیدا کند کشورهای رقیب ایران هم به همین سمت میروند و با توجه به بحرانزدگی کشورهای منطقه احتمال دارد آن کشورها درگیر جنگ شوند و این درگیری به جنگ هستهای راه ببرد. اما از سوی دیگر هم میدانند اگر برجام احیا شود تحریمها برداشته میشود و ایران به نحوی به منابع مالی انباشتهشده دسترسی پیدا میکند و ممکن است این منابع را در راستای افزایش تنش در منطقه و کمک به روسیه در جنگ اوکراین خرج کند. به همین خاطر هم اروپاییها دودل هستند، اگر بخواهند برجام احیا شود باید پولهای ایران را آزاد کنند و اگر برجام احیا نشود ممکن است ایران به سمت گسترش برنامه هستهای برود.
با توجه به بحران اقتصادی و تورم مزمنی که گریبانگیر کشور است به نظر شما دولت بدون دستیابی به توافق قادر به مدیریت کردن اقتصاد است؟
اجازه دهید پاسخ به این پرسش را با چند کلمه از وظایف دولت آغاز کنم. دولتها دو وظیفه اصلی دارند که عبارتاند از اجرای سیاست داخلی و سیاست خارجی. دولت در سیاست داخلی یا در پی جامعه باز است یا جامعه بسته. در جامعه باز دولت پاسخگو است و دارای مکانیسمهای سیاسی شفاف و قابل انعطاف است و در واقع مردم آزاد هستند که طبق برنامه خودشان تصمیم بگیرند و با مردم در همه جای دنیا ارتباط برقرار کنند و به دادوستد بپردازند. اما در جامعه بسته چنین چیزی وجود ندارد و همه چیز طبق دستور از بالا جلو میرود و رفتار و روابط انسانها با یکدیگر محدود به اجازه دولت میشود. به این ترتیب همانطور که با اعمال سیاستهای داخلی، جامعهها به دو گروه بازوبسته تقسیم میشود سیاستهای خارجی هم به دو گروه همکاریگرا و ستیزهجو تقسیم میشوند. دولت جامعه باز در سیاست خارجی هم به دنبال همکاری با جهان است و رفتارش در جامعه جهانی در چارچوب قوانین و هنجارهای بینالمللی صورت میگیرد. ولی دولت جامعه بسته به دنبال روابط ستیزهجو در جهان است. البته از ترکیب جوامع بازوبسته و سیاستهای خارجی همکاریگرا یا ستیزهجو سیاستهای چهارگونهای به وجود میآیند که اینجا نمیتوان توضیح داد. در جامعه باز معمولاً دولتهای همکاریگرا بر سر کارند و جهان بهصورت نمایشگاهی جلوهگر میشود که در آن هر کشوری غرفهای دارد و کالاهای مادی و معنوی خود را به نمایش میگذارد و تمام مردم جهان هم بازدیدکنندگان این غرفهها هستند و در آنجا دادوستد در بازاری به گستردگی جهان صورت میگیرد و در نتیجه هر خریداری میتواند خواسته موردپسند خود را با قیمت مناسب به دست آورد و کالای خود را هم به قیمت بهتر بفروشد. از اینرو دادوستد میتواند همواره سودآور باشد و به انباشت سرمایه راه ببرد. اما در جامعه بسته بازار همان بازار محدود داخلی است و سود و زیان در دست افراد همان جامعه دستبهدست میشود و چیزی به ثروت آن جامعه اضافه نمیکند. برای همین است که جامعههای باز پیشرفت میکنند ولی جامعههای بسته عقب میمانند. این واقعیت این پرسش را مطرح میکند که پس چرا برخی دولتها جامعه بسته را به جامعه باز ترجیح میدهند و چگونه آن را توجیه میکنند؟ چنین سیاستی تنها میتواند دو علت داشته باشد: آسانتر بودن قبضه قدرت در یک جامعه بسته و دوری از وابستگی به دیگران که تنها از راه خودکفایی امکانپذیر است. تلاش در راستای خودکفایی است که علت اصلی عقبماندگی و وابستگی است. چراکه مردم در یک جامعه بسته نمیتوانند از امکانات بازار جهانی استفاده کنند. شاید در گذشته چنین جامعهای وجود داشته اما این در زمانی بوده که کشورها خودکفا بودند. در گذشته کشورها خودشان نیازهای خودشان را برطرف میکردند و نیازی به تجارت و دادوستد با دیگران نداشتند. اما در حال حاضر جهان چنان درهمتنیده شده است که دیگر هیچ کشوری نمیتواند با امکانات داخلی خودش زندگی کند، حالا چه این کشور بزرگ باشد چه کوچک باشد، چه فقیر باشد چه ثروتمند باشد. بنابراین مشکل ایران این است که به دنبال خودکفایی است، درواقع سیاستی را در پیش گرفته است که عملاً جواب نمیدهد. زمامداران ایران خودکفایی را مترادف با استقلال میدانند، از نظر آنها اگر شما به دیگران نیاز داشته باشید دیگر مستقل نیستید؛ زمانی میتوانید ادعای استقلال کنید که خودکفا باشید و نیازی به دیگران نداشته باشید. اما این خودکفایی، با زندگی فعلی جهانی در تعارض است. برجام به تنهایی نمیتواند تاثیری در اقتصاد ایران داشته باشد. اگر همین فردا هم برجام احیا شود ممکن است چندماهی اوضاع بهبود پیدا کند و قیمت دلار کاهش پیدا کند اما این یک روند کوتاهمدت خواهد بود. به گمان من مساله فقط با احیای برجام حل نمیشود این بحران و بحرانهای روزافزون جامعه ایران باید بهطور بنیادی حل شود. کشوری که به دنبال خودکفایی است نمیتواند درهایش را به روی سرمایه خارجی باز کند اگر هم باز کند سرمایهدار تمایلی به ورود به ایران ندارد. ایران کشوری خطرناک برای سرمایهگذاری تلقی میشود به همین خاطر هم سرمایهگذاران تمایلی به این کار ندارند. در واقع ایران کشوری جذاب برای سرمایهگذاری نیست؛ کشوری است که هم سرمایهدار خارجی و هم سرمایهدار داخلی را فراری میدهد. پس این مشکلات با احیای برجام حل نمیشوند چراکه مشکلات ایران ساختاری هستند که به فقر جامعه راه بردهاند، فقر هم ناگزیر به وابستگی میانجامد و بنیاد سیاست وابستگیگریز را ویران میکند. شاهد این ادعا خود جمهوری اسلامی ایران است. شاید شمار زیادی از سیاستمداران و اندیشمندان ایرانی هنوز به این واقعیت تلخ و در عین حال شگفتانگیز پی نبردهاند. متاسفانه سیاستی که در پیش گرفته شده است نه با فضای داخلی جامعه سازگاری دارد نه با دنیای امروزی. تا زمانی که سیاست انزواطلبی ادامه پیدا کند شرایط به همین منوال است. مساله برجام به همین سیاست قهر از جهان برمیگردد.
چه راهکاری برای خروج از بنبست کنونی در مذاکرات هستهای وجود دارد؟
راهکار وجود دارد اما گوش شنوایی نیست. در عرض یک هفته میتوان کل مساله را حل کرد. شما چین را در نظر بگیرید، در حدود 40 سال پیش چین کشوری عقبمانده بود و وضع ایران از چین بهتر بود اما چین راه دیگری را انتخاب کرد. درواقع چین به جای اینکه دادوستد را به افراد جامعهاش محدود کند آن را در سطح جهانی گسترش داد؛ به عبارتی جهان برای چین تبدیل به یک میدان دادوستد شد. هر چقدر میدان دادوستد بزرگ شده باشد کالاهای بیشتری در اختیار آن کشور قرار میگیرد و آن کشور میتواند از این تنوع استفاده کرده و کالای مورد نیاز خودش را پیدا کند. اما اگر میدان دادوستد کوچک باشد حق انتخاب کمتر میشود برای مثال وقتی که پنج مغازه کفشفروشی وجود دارد شما مجبور هستید از یکی از این مغازهها کفش بخرید و در نتیجه کالای نامطلوب با قیمت بالا خواهید خرید. شما همین صنعت خودرو را نگاه کنید، قیمت پراید در ایران به اندازه قیمت بنز در یک کشور خارجی است. چرا این اتفاق افتاده است؟ چون درها بسته است و دادوستدی صورت نمیگیرد. سه یا چهار سازنده خودرو هستند که آنها تصمیم میگیرند و خریدار حق انتخاب ندارد. همین امر باعث میشود رفتهرفته فقیرتر شویم. بنابراین بازار دادوستد هرچه گستردهتر شود این به سود خریدار است که میتواند کالای بهتری پیدا کند. این همان مکانیسمی است که کشورها با آن پیشرفت میکنند. چینیها با زرنگی این سیاست را پیش گرفتند و در زمان کوتاهی به اندازه چندین نسل جامعه را عوض کردند. مشکل این است که جامعه ایران بسته و سیاست خارجیاش خصمانه است و این دو دست به دست هم داده و این مشکلات را به وجود آورده است. همه هم راهحل را میدانند ما هم میتوانیم همان کاری را انجام دهیم که چین انجام داده است. همانطور که میدانید چین یک کشور کمونیستی است که از لحاظ اصولی و ایدئولوژیک مخالف سرمایهداری است اما با وجود این چین درهایش را به سوی اقتصاد آزاد باز کرد. ایران هم میتواند چنین کند، در حال حاضر ایران تنها کشوری است که سرمایهگذاران خارجی شدیداً علاقهمند هستند که در صورت فراهم آمدن شرایط مساعد در ایران سرمایهگذاری کنند ولی سیاستمداران ایرانی خودکفایی را مترادف با استقلال میدانند، از نظر آنها اگر شما به دیگران نیاز داشته باشید دیگر مستقل نیستید؛ زمانی میتوانید ادعای استقلال کنید که خودکفا باشید و نیازی به دیگران نداشته باشید. تلاش درراستای خودکفایی یا بومیسازی همه چیز از علم و هنر گرفته تا وسایل ارتباط جمعی؛ مثلاً یک تئوری توسعه اقتصادی بومی هم ارائه دهند تا وابسته به دیگران نباشند. نقطه طنز ماجرا این است که در میان 200 کشوری که در نظام بینالملل حضور دارند هیچ کشوری به اندازه ایران به آمریکا وابسته نیست. شما هر روز صبح که از خواب بیدار میشوید قیمت دلار را چک میکنید و مطالبی را که یک سخنگوی آمریکایی گفته در نظر میگیرید و برنامه زندگی روزمره خود را بر پایه آن تنظیم میکنید. به این ترتیب فرار از وابستگی به فقر روزافزون و وابستگی عمیق راه برده است. راه چاره در دگرگونی این اندیشه است، چون اصلاح اندیشه است که به بهسازی زندگی میانجامد.