عقلانیت محدود
چرا به حداقلها بسنده میکنیم؟
تصور کنید امروز عصر به جشنی دعوت شدهاید و کفش مناسب برای این مراسم ندارید. با توجه به زمان محدودی که دارید و محل جغرافیایی فروشگاههای کفش میتوانید از سه مغازه دیدن کنید. پس از جستوجو در هر سه مغازه، تنها کفش مناسبی که پیدا میکنید، یک سایز برای شما بزرگ است. با وجود این، تصمیم میگیرید همان کفش گشاد را بخرید. این تصمیم شما با وجود زمان کم و تعداد مغازههای محدودی که در دسترس دارید، تصمیمی منطقی به نظر میرسد. این در حالی است که اگر محدودیتی در زمان و منابع شما وجود نداشت، تصمیمتان کاملاً غیرعقلانی بهشمار میرفت. شما در این سناریو با «عقلانیت محدود» تصمیمگیری کردهاید. عقلانیت محدود (bounded rationality) یک فرآیند تصمیمگیری است که در آن ما به جای بهینهسازی، سعی در رضایت به کم داریم. به عبارت دیگر، ما به جای پیدا کردن و انتخاب بهترین تصمیم ممکن، به دنبال تصمیمی هستیم که «بدک نباشد» و برای مدت کوتاهی هم که شده کار ما را راه بیندازد. تصور کنید در فروشگاه مواد غذایی، در حال خرید تخممرغ هستید. پس از نگاه کردن به مارکهای مختلف، تصمیم میگیرید تخممرغی را بخرید که بر روی کارتن آن عبارت «بدون قفس» نوشته شده است. شما در این فرآیند تصمیمگیری با گزینش تخممرغی که از مرغهایی که در قفس نگهداری نمیشوند، حاصل میشود، تمایل به اخلاقی بودن انتخابتان را برآورده کردهاید. با وجود این، وقتی بر اساس برچسبهایی مانند «بدون قفس»، تصمیماتی سریع میگیریم، اغلب نمیدانیم این عبارات در حقیقت چه معنایی دارند. تصمیم ما بر اساس عقلانیت کاذب است زیرا ما همه اطلاعات لازم را در دسترس نداریم. شاید وقت نداشته باشیم که با پرسوجو یا مطالعه بفهمیم «بدون قفس» هم به معنای «آزاد دویدن» و هم «آزاد چریدن» است و تنها مرغهای گروه «آزاد چریدن» فرصتی برای بیرون رفتن دارند. ما گاهی تصمیماتی میگیریم که معیار خاصی مانند «اخلاقی بودن» را برآورده میکنند، بدون اینکه بهترین انتخاب را برای آن معیار در نظر بگیریم.
داستان عقلانیت محدود از کجا شروع شد؟
هربرت سایمونِ اقتصاددان که به دلیل مطالعات و کارهایش در علوم رفتاری برنده جایزه نوبل هم شد، برای اولینبار در سال 1955 ایده عقلانیت محدود را برای مقابله با این باور رایج که در آن «اقتصادی بودن معادل عقلانی بودن است»، ارائه کرد. از نظر تئوریهای اقتصادی آن زمان، عقلانیت به این معنی بود که هرگاه فردی با انتخاب بین گزینههای مختلف برای یک تصمیم مواجه میشود، انتخابی را که بهینه است انجام دهد. این، «عقلانیت بهعنوان بهینهسازی» (rationality as optimization) نامیده میشد. پیشنهاد سایمون برای بازاندیشی درباره چنین الگوهایی بسیار تاثیرگذار بود. سایمون معتقد بود درک اقتصادی موجود از عقلانیت به اندازه کافی نشاندهنده نوع تصمیماتی که مردم در واقعیت میگیرند، نیست. او عقلانیت محدود را برای در نظر گرفتن مولفههایی از جمله «دسترسی به اطلاعات و ظرفیتهای محاسباتی موجودات زنده، از جمله انسان، و انواع محیطهایی که موجودات مذکور در آن وجود دارند» پیشنهاد کرد. به عبارت دیگر، او میخواست در نظریهاش، اطلاعاتی را که هنگام تصمیمگیری در دسترس مردم است، محدودیتهای ظرفیت تفکر انسانها و محدودیتهای محیطی مانند زمان را در نظر بگیرد. سایمون در مقاله بعدی خود، از استعاره بسیار معروف خود یعنی «قیچی» استفاده کرد تا توضیح دهد چرا نظریه اقتصاد سنتی برای بررسی فرآیند تصمیمگیری کافی نیست. یک تیغه قیچی نشاندهنده ظرفیت مغز انسان و تیغه دیگر نشاندهنده محیطی است که تحت آن تصمیم میگیریم. اگر به هر یک از تیغههای قیچی «به تنهایی» نگاه کنیم، نمیتوانیم بفهمیم که چگونه کاغذ ما بریده میشود. پس در تصمیمگیری هم باید همه عواملی را که دخیل هستند درک کرد یا به عبارت دیگر به عواملی که باعث محدود شدن عقلانیت میشود توجه کرد.
چرا عقلانیت محدود اتفاق میافتد؟
- محدودیتهای شناختی: محدودیت شناختی به ناتوانی ما به عنوان انسان در پردازش اطلاعات به شیوهای بهینه اشاره دارد. به عبارت دیگر، ما نمیتوانیم تمام عوامل موجود را در تصمیمگیری خود در نظر بگیریم. سوالات زیادی وجود دارد که برای رسیدن به یک تصمیم بهینه باید به آنها پاسخ داده شود. بیشتر سوالات حتی در نظر گرفته نمیشوند، در حالی که پردازش و پاسخ به سایر سوالات طاقتفرساست. اتفاقی که رخ میدهد این است که ما فرآیند تصمیمگیری را تا حد زیادی ساده میکنیم تا بتوانیم تصمیم نهایی خود را بگیریم. - محدودیت زمانی: ما هنگام خرید، اغلب با محدودیت زمانی مواجه هستیم. ممکن است در زمان استراحت ناهار یا خرید قهوه صبحگاهی قبل از شروع کار نیاز به تصمیمگیری و خرید داشته باشیم. نمیتوانیم نیمساعت ارزشمند را در فروشگاه صرف تصمیمگیری این کنیم که در نهایت بهترین ناهاری که باید بخریم چیست. با وجود این محدودیت زمانی باید سریع تصمیم بگیریم.
- نقص اطلاعات: ما روزانه باید بر اساس گزینههای موجود صدها تصمیم بگیریم. از آنجا که مجبوریم در یک بازه زمانی محدود تصمیمات زیادی بگیریم، نمیتوانیم زمان چندانی را برای جمعآوری تمامی اطلاعات در مورد هر گزینه یا ترسیم اثرات بالقوه هر تصمیم احتمالی، اختصاص دهیم. به این فکر کنید که در هر لحظه چقدر اطلاعات باید در مغز ما ذخیره و تحلیل شود تا بتوانیم تصمیماتی کاملاً منطقی بگیریم. از آنجا که زمان، اطلاعات موجود و ظرفیت مغز ما محدود است، باید با استفاده از میانبرها گزینههایمان را بررسی کنیم. این میانبرها تصمیمگیری را برای ما آسانتر میکنند، اما توانایی ما را در منطقی ماندن به چالش میکشند و گاهی اوقات ما را به سمت انتخابهای غیربهینه سوق میدهند.
اثرات فردی و سیستماتیک
ما در فرآیند تصمیمگیری عقلانیت محدود، به دلیل محدودیتهای شناختی و زمانی، تمایلی به یافتن تمام اطلاعات لازم برای تصمیمگیریهای منطقی نداریم. این باعث میشود ما تصمیماتی بگیریم و انتخابهایی انجام دهیم که بیشتر رضایتبخش هستند تا بهینه. گرچه در لحظه تصمیمگیری، انتخابهای ما با توجه به اطلاعاتی که در دسترس داریم کاملاً منطقی به نظر میرسند، اما ممکن است با در نظر گرفتن «همه» اطلاعات و منابع ممکن، اصلاً منطقی نباشند. رفتار و تصمیمگیری بر اساس عقلانیت کامل اقتصادی، به معنای به حداکثر رساندن منافع و در عین حال کاهش هزینهها، دشوار است. تصمیمگیری بر اساس عقلانیت محدود میتواند باعث شود علاوه بر دست و پنجه نرم کردن با دشواریهای معمول، با اهداف خود نیز ناهماهنگ شویم. از سوی دیگر، در هر سازمان یا موسسهای شبکههای پیچیده تصمیمگیری وجود دارد. تصمیماتی که موسسات میگیرند اغلب با در نظر گرفتن اصول اقتصادی است، اما آنچه در نظر گرفته نمیشود این واقعیت است که انسانها به شیوه کاملاً منطقی عمل نمیکنند. سازمانها در تلاشاند تصمیماتی بگیرند که ارزشها و اهداف اقتصادی آنها را منعکس کند اما این تصمیمات به وسیله «افراد» گرفته میشود و هر انسانی تحت تاثیر چیزی بیش از منطق مطلق قرار میگیرد. گاهی اوقات، افراد تصمیمگیرنده در شرکتها مجبورند تصمیماتی سریع بگیرند که بر کل سازمان تاثیر میگذارد. با محدودیتهایی مانند زمان، انتخابی که انجام میشود ممکن است به جای تصمیمی بهینه برای اهداف بلندمدت شرکت، تنها برای زمان کنونی رضایتبخش باشد. در شرکتی که ممکن است انتخاب بهینه یک شخص، با انتخاب بهینه شرکت مطابقت نداشته باشد، مبحث عقلانیت پیچیدهتر هم میشود. در اینجا، عقلانیت مدیران عامل و سایر تصمیمگیرندگان به گونهای متفاوت محدود میشود. محیط این افراد از آنها میخواهد که نیازهای شرکت را بر نیازهای خود ارجحیت دهند. زمانی که فرآیند تصمیمگیری را بهعنوان بخشی از یک شبکه درک کنیم میبینیم که گاهی اوقات عقلانیت محدود، یک نقص ضروری و غیرقابل انکار در این شبکه است.
چرا عقلانیت محدود مهم است؟
عقلانیت محدود باعث میشود ما انتخابهای رضایتبخشی داشته باشیم، اما این بدان معنا نیست که این انتخابها بهینه هم هستند. ما بهجای بهترین تصمیمها، به تصمیمهایی که به اندازه کافی خوب هستند بسنده میکنیم، که این ما را به انتخابهایی ناسازگار سوق میدهد. ما باید از نقص فرآیند تصمیمگیری خود آگاه باشیم، زیرا کسبوکارها از تاکتیکهای بازاریابی استفاده میکنند تا از این نقصها سود ببرند. اغلب آنها محصولات خود را با مشخصهها و توصیفاتی فریبنده عرضه میکنند که معنای گنگی دارند. مثلاً همین عبارت «بدون قفس» که روی کارتن تخممرغ نوشته میشود. نمونههای دیگر عبارتاند از برچسبهای «بدون قند»، «ارگانیک» یا «گندم خالص /بدون افزودنی». تمامی این معیارها مبهم هستند، تعریف واضحی ندارند و اغلب به معنای آن چیزی که ما فکر میکنیم نیستند. ممکن است باور داشته باشیم که گزینههای اخلاقی یا سالم را میخریم و در نتیجه آن تصمیمی که میگیریم ما را راضی میکند. اما در واقع، به بهینهترین تصمیم برای اهداف اخلاقی یا سالم خود نمیرسیم. مورگان اسپورلاک (Morgan Spurlock) کارگردان شناختهشده آمریکایی، به بررسی الزاماتی میپردازد که رستورانها را مجاز به برچسبگذاری بر روی غذاهایی با ویژگیهای خاص میکند. برای مثال، اگر مرغها این گزینه را که تنها برای بخشی از روز به بیرون بروند داشته باشند، رستورانهای فستفود مجازند بگویند که گوشتشان از مرغهای «چریدن آزاد» تولید شدهاند. در حقیقت این به آن معنی نیست که مرغها واقعاً بیرون میروند. همانطور که اسپورلاک در فیلم خود نشان میدهد، کشاورزان میتوانند با ساختن یک فضای حصارکشیشده که تنها چند فوت در فضای باز امتداد دارد و هر روز برای چند دقیقه آن را باز میکنند، مصرفکنندگان را متقاعد کنند که اخلاقی هستند. پس اگر نمیخواهیم کسبوکارها و بازاریابها از ما سوءاستفاده کنند، باید بدانیم که آنها با عقلانیت محدود بازی میکنند. آنها میدانند که ما زمان کافی برای جمعآوری اطلاعات در مورد هر یک از خواص و شرایط یا نگاه کردن به برچسبهای تغذیهای هر محصولی که میخریم نداریم.
مثالی از عقلانیت محدود؛ مدیریت زنجیره تامین
تصمیمگیری در مورد کسبوکارها در سیستمهای پیچیدهای اتفاق میافتد که در آنها اثرات رقابتی وجود دارد و اهداف سازمانی همیشه با اهداف فردی مطابقت ندارند. از نظر اقتصادی، آنچه برای یک کسبوکار منطقی است، این است که بیشترین درآمد را برای صاحبانش به ارمغان آورد. با این حال، بهطور فزایندهای، مصرفکنندگان از شرکتها انتظار دارند در عملکرد خود، بهخصوص در مورد مسائل زیست محیطی، اخلاقی عمل کنند. این فشارها به پدیدارشدن اولویتهایی برای تصمیمگیرندگان منجر میشود که با یکدیگر تناقض دارند. شرکتها و سازمانها، هم میخواهند شهرت خود را نزد مصرفکنندگان حفظ کنند و هم منافع اقتصادیشان را در اولویت قرار دهند. ینس روهریچ (Jens Roehrich)، پژوهشگری که به مدیریت زنجیره تامین علاقهمند است، به همراه تیمش چگونگی مدیریت 12 شرکت با منافع و اولویتهای متضاد را بررسی کرد. روهریچ میخواست چگونگی تاثیر عقلانیت محدود بر استفاده شرکتها از زنجیرههای تامین پایدار را مشاهده و تحلیل کند. استفاده از زنجیرههای تامین پایدار با محیط زیست سازگار است، اما اغلب هزینه بیشتری دارد. پس از این مطالعه، محققان دریافتند که نگرانی اصلی مدیران، ایجاد تعادل میان هزینه و خوشنامی و همچنین ظرفیتها و منابع موجود است. این مبادلات نشان میدهد سازمانها به ندرت از عقلانیت بینقص پیروی میکنند و عقلانیت آنها به تاثیرات و ظرفیتهای متفاوت موجود وابسته است. تصمیمگیرندگان، به جای انتخاب ارزانترین زنجیره تامین که از نظر اقتصادی بهینه باشد، اغلب با انتخاب زنجیره تامینی که هزینه بالاتری دارد اما پایدار و اخلاقی است، به مصالحه و برقراری تعادل میان هزینهها و اعتبارشان میپردازند. این مثال نشان میدهد که گاهی اوقات، عقلانیت محدود در واقع کارآمدتر از عقلانیت کامل است، زیرا ما در دنیای پیچیدهای زندگی میکنیم که هنگام تصمیمگیری گزینهها سیاه و سفید مطلق نیستند.
مثالی دیگر از عقلانیت محدود؛ وسوسههای کوتاهمدت
عقلانیت اقتصادی بدون نقص پیشبینی میکند که ما تصمیماتی میگیریم که بهترین نتیجه مالی را برایمان به همراه داشته باشد. با این حال، اغلب اوقات این انتخاب آن چیزی نیست که ما در حقیقت انجام میدهیم.
تصور کنید در یک مسابقه برنده شدهاید و دو گزینه برای پاداشتان به شما داده میشود. یا میتوانید امروز 100 دلار دریافت کنید یا میتوانید یک ماه صبر کنید و 110 دلار دریافت کنید. یک فرد کاملاً منطقی برای دریافت مقدار بیشتری پول یک ماه صبر میکند، اما اکثر مردم به دریافت فوری 100 دلار رضایت میدهند.
تعداد زیادی از مطالعات با این نوع سناریوها انجام شده است. به عنوان مثال، هنگام خرید لوازم خانگی بزرگ، مشتریان تمایل بیشتری به خرید مدلهایی با قیمت اولیه پایین و نرخ انرژی بالا دارند. این لوازم در درازمدت هزینه بیشتری نسبت به مدلهایی با قیمت اولیه بالاتر اما نرخ انرژی پایینتر برای ما دارند. عقلانیت محدود به این معنی است که ما به دلیل ناتوانی در محاسبه سریع میزان هزینه برق در طول سالهای آینده، به تفکر و تصمیمگیری در زمان حال محدود شدهایم. پس تصمیمی میگیریم که در این لحظه رضایتبخش است اما در درازمدت اصلاً بهینه نیست.
در مطالعهای دیگر، از افراد پرسیده شد که آیا یک وعده غذایی رایگان در یک رستوران فرانسوی شیک را ترجیح میدهند یا یک رستوران محلی یونانی. اکثر شرکتکنندگان در این مطالعه رستوران فرانسوی را انتخاب کردند. اما در سوال بعدی، زمانی که از آنها پرسیده شد که آیا ترجیح میدهند غذای فرانسوی را پس از گذشت دو ماه میل کنند یا یک وعده غذایی یونانی در ماه آینده بخورند، 57 درصد از افرادی که در ابتدا رستوران فرانسوی را انتخاب کرده بودند، گفتند ترجیح میدهند غذای یونانی را زودتر بخورند. آنچه این مطالعات نشان میدهد این است که انسانها مطابق با عقلانیت بینقص اقتصادی عمل نمیکنند و عوامل دیگری بر تصمیمگیریهای ما تاثیر میگذارند. خواه این عامل راحتی، میل به رسیدن به رضایت فوری، اطلاعات محدود در دسترس، زمان، یا سایر سوگیریهای شناختی باشد. پس ما برای تصمیمگیری منطقی، محدودیتهایی داریم که این محدودیتها از سه عامل اصلی نشات میگیرند: توانایی شناختی، محدودیت زمانی و اطلاعات ناقص. مقابله با این موضوع به تنهایی امری مشکل و گاه نشدنی است. پس برای گذر از این پل لغزنده در تصمیمگیریهای مهم، نیاز به تکیه بر تیم و گروه خود داریم.
چگونه از عقلانیت محدود اجتناب کنیم؟
برخلاف بسیاری از سوگیریهای شناختی، آگاهی از عقلانیت محدود در غلبه بر آن، به ما کمکی نمیکند زیرا دانستن وجود محدودیتهای «ظرفیت تفکر، اطلاعاتی که در دسترس ماست و زمان»، آن محدودیتها را از بین نمیبرد. همچنین تلاش برای کسب همه اطلاعات و دانش موجود در مورد گزینههای مختلف هنگام تصمیمگیری نیز موثر نیست. اول، این کار خیلی زمانبر است و دوم، حتی اگر به تمام اطلاعات لازم دسترسی داشته باشیم، احتمالاً نمیتوانیم همه آنها را پردازش کنیم. از آنجا که ما به عنوان یک انسان همیشه تحت تاثیر عقلانیت محدود خواهیم بود، کار در گروه یا تیم میتواند به ما کمک کند تا بر برخی از محدودیتهای این سوگیری غلبه کنیم. افراد با ظرفیتها و تواناییهای مغزی متفاوت و تکیه بر دانش و تجربه گذشته خود، میتوانند دور یک میز بنشینند و با همفکری تصمیم بگیرند و کار را پیش ببرند. همکاری برای یک فعالیت یا یک کار خاص، زمانی را که هر شخص به تنهایی باید برای آن صرف کند کاهش میدهد. با این همکاری ممکن است زمان بیشتری برای انجام تحقیقات عمیق در مورد کار درست را پیدا کنیم و اطلاعات خود را همواره گسترش دهیم.
منابع:
1- Why are we satisfied by good enough? Bounded rationality explained. thedecisionlab.com
2- Boyce. Paul. Bounded rationality definition. boycewire.com. February 16th, 2021