در ستایش عقلانیت
چرا برخی افراد عاقل و همزمان بیعقل به نظر میرسند؟
اگر یک نفر بگوید میتواند دایره را به مربع تبدیل کند به او چه میگویید؟ توماس هابز فیلسوف قرن نوزدهم، در اواخر عمرش با یک استاد هندسه آکسفورد وارد بحث و جدل شد. هابز ادعا میکرد توانسته راهی برای تبدیل دایره به مربع پیدا کند. استاد هندسه اما به شدت مخالفت کرد و در نهایت، هابز را شکست داد. هابز در واقع میخواست نشان دهد وقتی «قدرت» در معرض خطر باشد، مردم حتی در مورد چیزی به روشنی و وضوح اینکه مجموع زوایای داخلی مثلث 180 درجه است، بحث خواهند کرد. اگر تا به حال کسی را دیدهاید که سخت به یک عقیده معیوب چسبیده تا در یک بحث پیروز شود، شاهد نمونه کوچکی بودهاید از آنچه هابز میل به «سلطه» مینامد و میتواند فرآیند استدلال را تحریف کند!
نمونههایی از این دست دوروبر همه ما فراواناند. در مورد مسائلی مانند واکسن، تغییرات آبوهوایی، سیاست و... به نظر میرسد بسیاری از افراد و بازیگران نهادها به زنجیری غیرعقلانی آویزان شدهاند و ولکن هم نیستند، زیرا تصور میکنند به آنها قدرتی واقعی -یا واهی- میدهد! در واقع برای «عقل کل»ها، وضعیت بسیار وخیمتر از آن است که هابز گمان میکرد. شناخت انسان - حتی بدون هیچ انگیزه پنهانی برای سلطه- مستعد طیفی از خطاها و سوگیریهایی است که در چند دهه گذشته، توسط محققان مستند شده است.
اگر شما هم از این همه رفتار غیرعقلانی شگفتزدهاید، احتمالاً کتاب جدید استیون پینکر، «عقلانیت؛ چیست؟ چرا کمیاب به نظر میرسد؟ و چرا اهمیت دارد؟» را خواندنی خواهید یافت. کتابی که با خوشبینی سنجیدهای، نشان میدهد عقلانیت، ایدهآلی شکننده است اما در زندگی شخصی و مدنی، قابل دستیابی است. پینکر مانند بسیاری از ما معتقد است جهان شاهد موجی نگرانکننده از بیمنطقی است. ما در دوران پساحقیقت زندگی میکنیم و شاهد شکستهای خطرناکی در تفکر انتقادی و یافتن حقیقت در شواهد هستیم. اخبار جعلی مانند توهم و خرافات بیداد میکند اما هنوز هم میتوان به تلاش بشر برای رسیدن به تفکر عقلانی امیدوار بود. پینکر، استاد برجسته دانشگاه هاروارد و نویسنده کتابهای پرفروش روانشناسی، زمان زیادی را صرف جنگهای فرهنگی کرده است. این آخرین کتاب او، تضادی را که پینکر بین عقلانیت ذاتی نوع بشر و اشتیاق مبرم و واضح ما برای امور غیرمنطقی میبیند، به تصویر کشیده است.
ذهن درخشان یک روانشناس
استیون پینکر کانادایی، متولد سال 1954 و روانشناسی تجربی است که در زمینه شناخت بصری، روانزبانشناسی و روابط اجتماعی تحقیق میکند. او در مونترآل کانادا بزرگ شده، و مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه مکگیل و دکترای خود را از هاروارد گرفته است. در حال حاضر نیز استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد است ضمن آنکه سابقه تدریس در امآیتی و استنفورد را نیز در کارنامه خود دارد.
پینکر برای مطالعات، تدریس و کتابهایش از جمله غریزه زبان، نحوه عملکرد ذهن، لوح خالی، فرشتگان بهترِ طبیعت ما، حس سبک و روشنگری، جوایز متعددی را از آن خود کرده است. یکی از اعضای منتخب آکادمی ملی علوم است، دوبار فینالیست جایزه پولیتزر و یکبار انسانگرای سال شده و 9 دکترای افتخاری دارد. یکی از «صد روشنفکر برتر جهان» به انتخاب
فارینپالیسی است و در فهرست «صد فرد تاثیرگذار جهان امروز» تایم نیز نامش میدرخشد. نوشتههای او را میتوانید در نیویورکتایمز، گاردین و سایر نشریات جهان بیابید. «عقلانیت» دوازدهمین و جدیدترین کتاب اوست که در سال 2021 منتشر شده است. کتابی که در اکتبر 2021 در فهرست 10 کتاب پرفروش نیویورکتایمز قرار گرفت.
اما آیا خواندن یک کتاب میتواند شما را منطقیتر کند؟ آیا میتواند به شما کمک کند تا بفهمید چرا این همه رفتار غیرمنطقی در جهان وجود دارد؟ پاسخ به این سوالات هدف پینکر در ادامه کتاب روشنگری است.
ایده کتاب «عقلانیت» از اینجا آغاز میشود: در قرن بیستویکم بشریت در حال فتح قلههای جدیدی از علم است اما همچنان به نظر میرسد دارد عقل خود را هم از دست میدهد! پینکر البته این کلیشه بدبینانه را رد میکند که انسانها گونهای غیرمنطقی هستند. گذشتگان ما قوانین طبیعت را کشف کردند، زندگی خود را طولانیتر و غنیتر و معیارهای عقلانیت را هم کشف کردند. در مقابل، توضیح میدهد که ما به شیوهای میاندیشیم که برای زندگی معمول روزمره کافی به نظر میرسد اما از ابزارهای قدرتمند استدلال -که بهترین متفکران در طول هزاران سال کشف کردهاند- استفاده نمیکنیم؛ ابزارهایی مانند منطق، تفکر انتقادی، احتمال و علیت و... . این ابزارها در نظام آموزشی ما جای ثابتی ندارند و هرگز به طور قابل فهم و سرگرمکننده در یک کتاب ارائه نشدهاند. در عوض، پیگیری عقلانی منافع شخصی و همبستگیهای فرقهای از سوی افراد، سبب ظهور رویههای غیرعقلانی فلجکننده در یک جامعه شده است. پینکر میخواهد بگوید عقلانیت مهم است زیرا به انتخابهای بهتری در زندگی ما و در حوزه عمومی منجر میشود و محرک نهایی عدالت اجتماعی و پیشرفت اخلاقی است. عقلانیت روشنگر، الهامبخش و توانمندکننده خواهد بود به شرط آنکه بدانیم در خدمت چه هدفی است!
کاربرد گستردهتر ابزارهای عقلانی که پینکر معرفی کرده است، میتواند سبب بهبود جهان شود. به عقیده تحلیلگران، مقدمه کتاب او درباره آمار و نااطمینانی علمی، در بحبوحه کرونا، بسیار بهموقع است و باید قبل از خواندن هر خبری درباره بیماریهای همهگیر مطالعه شود. پینکر استدلال میکند پوشش کمتر رسانهای از رویدادهای تکاندهنده -مثلاً حملات کوسهها یا عوارض نامطلوب واکسن- به جلوگیری از واکنشهای شدید، تقدیرگرایی و انحراف منابع محدود از مسائل قابل حل اما کمتر چشمگیر (مانند سوءتغذیه در جهان در حال توسعه) کمک میکند. البته پینکر اولین کسی نیست که این انتقاد را مطرح کرده است. اقتصاد سیاسی روزنامهنگاری -ساختارهای مالی، مالکیت متمرکز و اتکای فزاینده به سهام رسانههای اجتماعی- تصویر کاملتری به دست میدهد از اینکه چرا این پوشش گسترده تا این حد اشتباه است و با عقلانیت جامعه چه میکند.
تمرکز اصلی پینکر در این کتاب بر نوعی استدلال آگاهانه و متوالی است که میتواند شبیه مراحل اثبات هندسی یا استدلال در منطق باشد. مهارت در این حوزه میتواند به مسیریابی حل بسیاری از مشکلات دنیای واقعی کمک کند. او در ادامه نشان میدهد که چگونه تسلط بیشتر بر ابزارهای عقلانیت میتواند تصمیمگیری را در زمینههای مالی، حقوقی، پزشکی و بسیاری دیگر بهبود ببخشد؛ موضوعاتی که همیشه ناچاریم بر مبنای اطلاعات نامطمئن و بیثبات، برایشان تصمیم بگیریم.
از توهم توطئه تا بحثهای پرمغالطه
بخشی از هدف واضح پینکر در کتاب 300صفحهای عقلانیت، مبارزه با «تئوری توطئه» (conspiracy theory) است. دو نشانه هشدار از این روند از سال 2020 قابل مشاهده است. نخست، انتشار گسترده اطلاعات گمراهکننده درباره کووید 19. او مینویسد مشکل تنها به توهم ویروسپراکنی شبکههای 5G یا وجود میکروچیپ در واکسنها ختم نمیشد. حتی دانشمندان برتر علوم اجتماعی نیز در درک منطق اجتنابناپذیر تبدیل یک بیماری به یک بحران بهداشت عمومی ناموفق بودند. دومین «هشدار»، کولاک دعاوی مبهم درباره مشروعیت و صحت انتخابات ریاستجمهوری آمریکا بود. همه، شبکههای اجتماعی را مقصر دانستند -قربانی همیشگی داستانهایی از این دست- اما آنگونه که پینکر بحث میکند، این آلارم، سیگنال واقعاً مهمی از بحران عقلانیت بود!
اما چطور است که برخی افراد همزمان میتوانند عقلانی و بیعقل باشند؟ پینکر در این باره میگوید افرادی که از تئوریهای توطئه استقبال میکنند، دیوانه نیستند. اتفاقاً وقتی نوبت به حفظ شغل، فرستادن بچهها به مدرسه، تعمیر ماشین و دیگر مسائل زندگی خانوادگی میشود منطقی هستند. اما مناطقی از واقعیت وجود دارد که نظرات ما بیشتر به آنچه «دلمان میخواهد حقیقت داشته باشد» بستگی دارد. یعنی آنچه فکر میکنیم روایت خوبی است، حلقه اجتماعی ما را جسور و توانمند میکند و گروه مقابل را احمق و شیطانی جلوه میدهد. به همین دلیل وقتی صحبت از چیزهایی میشود که به زندگی شخصی ما وابسته نیستند «واقعبینی» مهمترین نکته است!
پینکر میگوید در اینجا با نوع مخاطرهآمیزی از عقلانیت طرفیم. باید از خودمان بپرسیم دنبال چه هدفی هستیم. در اینگونه موارد «حقیقت» هدف ما نیست. هدف این است که در حلقه اجتماعی خود مقبول واقع شویم. مشکل اینجاست که این دو هدف (حقیقت و محبوبیت در گروه) میتواند افراد را به جهات مختلفی بکشاند. بنابراین لازم است جوامع، گروهها و احزاب سیاسی نیز از حقیقت و صحت حمایت کنند؛ اما این اتفاقی است که در عمل نمیافتد!
سوی دیگر این ماجرا نیز بحثهایی است که هرقدر هم در آنها منطقی و عقلانی باشید برنده نمیشوید. در چنین مواردی به «واقعیت» شک نکنید زیرا سمت مقابل شما احتمالاً روش سالمی را برای مباحثه انتخاب نکرده است. پینکر میگوید: یک فهرست بلندبالا از ترفندهای کثیفی وجود دارد که میتوانید از آنها برای پیروز شدن در بحثی استفاده کنید که شما را به حقیقت نزدیک نمیکند. میتوانید به دلایل شخصی حریف مناظره خود را بیاعتبار کنید، یعنی به او انگ اخلاقی بزنید. حتی میتوانید به واسطه روابط یک فرد را متهم کنید. سعی کنید او را از این نظر که با چه کسانی معاشرت میکند، مطالبش را کجا منتشر کرده، در کدام کنفرانسها بوده و... بیاعتبار کنید. یا میتوانید از موضع اقتدار بحث کنید. مثلاً بگویید: فلانی جایزه نوبل دارد. جرات میکنی خلاف او حرف بزنی؟ ما حتی در برابر سیگنال «تسلط» آسیبپذیریم؛ مثلاً برخی در خیره شدن به چشم، لحن مطمئن صدا و لحن عمیق تسلط دارند. این فهرست بلندتر از اینهاست. من نام اینها را «منطق در بحث» نمیگذارم. راههایی وجود دارد که از طریق آنها میتوانید بر یک بحث مسلط شوید؛ بدون اینکه لزوماً موقعیت شایستهتری داشته باشید!
از خطر گیمشو تا پوپولیسم ترامپ!
چه در قبایل بدوی و چه در پیشرفتهترین شهرهای قرن بیست و یکم، انسانها با امکان تعقل به دنیا میآیند. بومیان برای شکار یک حیوان به تجزیه و تحلیل منطقی نیاز داشتند، درست همانطور که ما نیاز داریم برای انتخاب بهترین غذا یا لباس بیندیشیم و تصمیم بگیریم. پس چرا مستعد رفتارهای غیرمنطقی هستیم، با استدلالهای بد متقاعد میشویم و از رهبران بدبین تبعیت میکنیم؟
از نگاه پینکر «عقلانیت» اساساً مجموعهای از قوانین و ابزارهایی است که به ما کمک میکند تا از تعصب، فوبیا، سوگیری، خرافات و آنچه او «توهمات شناختی» مینامد و بین ما و درکمان از واقعیت قرار دارد، بپرهیزیم. از جمله این ابزارها میتوان به منطق، احتمالات و استدلال تجربی اشاره کرد. متاسفانه عقل هیچگاه به اندازه احساسات جذاب نبوده و نیست؛ و جنبه رمانتیک همه ما، همیشه افراد احساساتی و پرشور را به آدمهای منطقی ترجیح میدهد. با این حال، همانطور که پینکر به نقل از روانشناس ویلیام جیمز یادآوری میکند، حتی رومئو نیز مجبور بود ذهن منطقی خود را برای غلبه بر موانع موجود بین ژولیت و خودش به کار گیرد!
همانطور که پینکر اشاره میکند عقلانیت در واقع وسیلهای است برای به دست آوردن آنچه میخواهیم؛ بنابراین حتی غیرمنطقیترین افراد نیز قادر به انتخاب منطقی هستند. زمانی که همه چیز دشوار میشود موقعی است که مغز ما برای جستوجوی میانبرهای ذهنی تکامل یافته است ما را به بیراهه میکشاند! سرنوشتی که حتی در کمین تیزبینترین ذهنها نیز هست.
برای نشان دادن این تمایل، پینکر برخی از تلهها و مغالطههای کلاسیک را شرح میدهد. یک مثال، گزینه سه دری است که در یک نمایش تلویزیونی (گیمشو) ایالات متحده باز میشود. پشت یکی از درها یک ماشین است و پشت دو در دیگر یک بز! پس از اینکه شرکتکننده دری را انتخاب میکند، مجری یکی از دو در باقیمانده را باز میکند و یک بز را نشان میدهد. سپس به شرکتکننده فرصت داده میشود که درِ انتخابی خود را تغییر دهد. اکثر شرکتکنندگان در انتخاب اولیه خود باقی میمانند با این فرض که این یک معامله 50-50 است. اما آنها اشتباه میکنند. پینکر مینویسد انتخاب درِ دیگر، شانس شرکتکننده برای برنده شدن ماشین را از یک در سه، به یک در دو افزایش میدهد.
بازی فکری گیمشو، چگونه در زندگی واقعی کاربرد دارد؟ ما همیشه با تکیه بر عادت و شهود و با ترس از تغییر، به نتایج اشتباه میرسیم! پینکر میگوید جنبش ضدواکسن، نمونهای از این خطاست. این جنبش بر واکنشهای بسیار نادر به واکسن تمرکز میکند و عواقب بسیار رایجتر عدم تزریق واکسن را نادیده میگیرد! جالب آنکه همین قاعده در مورد افزایش پوپولیسم هم صدق میکند. شخصی مانند دونالد ترامپ تقریباً هر بار که دهانش را باز میکند دروغ میگوید، اما جذابیت هیجانی او، اغلب بر کاستیهای منطقیاش «غلبه میکند».
دشوار است که بر منطقِ خود پینکر پیروز شوید اما در واقعیت، ذهن و آگاهی از بدن جدا هستند؛ امیال و غرایزی وجود دارند که در خدمت تحریف واقعیت هستند. احتمال مرگ ما در حین رانندگی بسیار بیشتر از حین پرواز است اما این دانش کمک چندانی به کاهش ترس مسافران دچار فوبیای پرواز نمیکند. در نهایت اما، عقلانیت تمام چیزی است که ما برای جلوگیری از سقوط جهان به هرجومرج یا استبداد، نیاز داریم. با وجود این، دستکم گرفتن وسوسه غیرمنطقیها هم منطقی به نظر نمیرسد!