همه مردان اکتبر
چه کسانی انقلاب روسیه را پایهگذاری و هدایت کردند؟
درباره دلایل و ریشههای انقلاب اکتبر روسیه یا آنچنان که مصطلح است انقلاب بلشویکی حرف بسیار است. برداشت غالب آن است که شرایط دشوار اقتصادی در سالهای بعد از پایان جنگ جهانی اول که خصوصاً معیشت حداقلی مردم را تحت تاثیر قرار داده بود و منجر به شکلگیری صفهای طویل برای مواد غذایی اولیه شده بود، ریشه اصلی اعتراضاتی بود که در نهایت به انقلاب فوریه و سپس اکتبر 1917 میلادی منتهی شد و حکومت تزارها را سرنگون و برای نزدیک به سهربع قرن، روسیه را تبدیل به حکومتی شورایی کرد.
ایما موسیزاده
درباره دلایل و ریشههای انقلاب اکتبر روسیه یا آنچنان که مصطلح است انقلاب بلشویکی حرف بسیار است. برداشت غالب آن است که شرایط دشوار اقتصادی در سالهای بعد از پایان جنگ جهانی اول که خصوصاً معیشت حداقلی مردم را تحت تاثیر قرار داده بود و منجر به شکلگیری صفهای طویل برای مواد غذایی اولیه شده بود، ریشه اصلی اعتراضاتی بود که در نهایت به انقلاب فوریه و سپس اکتبر 1917 میلادی منتهی شد و حکومت تزارها را سرنگون و برای نزدیک به سهربع قرن، روسیه را تبدیل به حکومتی شورایی کرد. اما شاید بتوان ریشههایی عمیقتر و تاریخیتر هم برای پایان حکومت تزاری یافت. پایانی که به باور بسیاری چهره جهان را برای همیشه تغییر داد و هیچگاه نخواهیم فهمید که اگر رخ نداده بود جهان کنونی چه وضعیتی داشت. در متن زیر به افرادی خواهیم پرداخت که بهنوعی و با دیدگاهی تاریخی زمینهساز انقلاب اکتبر شدند یا در ایجاد و رهبری و ادامه آن نقشی کلیدی ایفا کردند.
الکساندر اول
مرگ پادشاه روسیه در سال 1825 به ضعفی اگرچه اندک در ساختار پادشاهی روسیه منجر شد. وی در 19 نوامبر 1825 بر اثر بیماری تیفوس درگذشت و کمتر از 20 روز بعد، سه هزار نفر سربازی که خود را دکابریستها یا دسامبریها مینامیدند، از فرصت استفاده کرده و با سازماندهی اعتراضاتی، خواستار اصلاحاتی از جمله نوشته شدن قانون اساسی برای روسیه شدند. انقلابیون اکتبر، از جمله لنین دسامبریها را بهعنوان قهرمان ستایش کردند.
نیکلاس اول
وی برادر جوانتر تزار الکساندر اول بود که در رویهای غیرمعمول، بهجای برادر بزرگتر خود جانشین الکساندر اول شد. در واقع همین رویه جانشینی نامعمول بود که باعث شورش دکابریستها شد که اولین جرقههای زودهنگام انقلاب اکتبر محسوب میشود. پس از مرگ وی، الکساندر دوم، پسرش، جانشین پدر شد. تزاری که یکی از مترقیترین پادشاهانی بود که روسیه به خود دید. اگرچه این مترقی بودن در نهایت بیشترین زمینهسازی ممکن را برای انقلاب اکتبر ایجاد کرد.
الکساندر دوم
وی در سال 1861، قانون بردگی را در روسیه لغو کرد. به نظر میرسد با توجه به تجربه ایالات متحده درباره لغو بردگی، تزار روسیه به این نتیجه رسید که قبل از اینکه فشارها از بخش پایین جامعه وی را مجبور به لغو بردگی کند، بهتر است خودش این اقدام را انجام دهد تا لااقل هزینههای اجتماعی ناشی از آن کاهش یابد. این اقدام آزادیخواهانه اگرچه بسیار مورد توجه و تحسین قرار گرفت اما باعث بحران اقتصادی و خشم اشرافی شد که هم بردگان و نیروی کار رایگان خود و هم بخشی از زمینهایشان را از دست دادند. از سوی دیگر هم نیروهای اصلاحطلب و انقلابی، دوباره زمینه را برای فعالیت، از جمله درخواست قانون اساسی مناسب دیدند. در نهایت ترور وی در سال 1881، باعث شد جانشین وی برخورد تند و قهرآمیزی با نیروهای انقلابی و مردمی داشته باشد. هم فعالیت این نیروها در زمان پادشاهی الکساندر دوم و هم برخورد قهرآمیز فرزندش با آنها، بهنوعی زمینهساز ایجاد نیروی انسانی و فکری لازم برای انقلاب اکتبر شد.
الکساندر سوم
وی که پسر الکساندر دوم بود و در سال 1881 بعد از کشته شدن پدرش بهعنوان تزار تاجگذاری کرد، برخورد قهرآمیز شدیدی با نیروهای انقلابی و هر نوع درخواست اصلاحات داشت. اقدام و نحوه زمامداری وی نقشی غیرقابل انکار در ایجاد انقلاب اکتبر داشت. انقلابی که در زمان حکومت نیکلای دوم، پسر وی رخ داد و خانواده تزار از معروفترین و مهمترین قربانیان آن بودند.
نیکلای دوم
وی که در فضای ارعاب و ترس ناشی از حکمرانی پدرش حکومت را به دست گرفته بود، آخرین تزار و احتمالاً ضعیفترین و ناتوانترین تزار روسیه بود. اجتناب وی از دخالت در امر حکومت، که باعث افزایش فساد و قدرت گرفتن افراد ناصواب در زمامداری بود، خشم مردم را برانگیخت. کمبودهای غذایی شدید و پیدرپی که به دلیل رشد سریع جمعیت و آب و هوای روسیه رخ میداد در نهایت به اعتراضاتی در سال 1905 منتهی شد که اولین جرقههای انقلاب اصلی بودند. نیکلای دوم در تاریخ دوم مارس 1917 پس از وقوع انقلاب فوریه از مقام خود استعفا داد. اما این کار، نتوانست حاشیه امنیتی را که تصور میشد برای وی فراهم کند و در نهایت به دست بلشویکها در جولای 1918، به همراه همسر و فرزندانش، به قتل رسید.
فلیکس ژرژینسکی
وی را احتمالاً میتوان یکی از اولین و ثابتقدمترین پیروان مارکسیسم در روسیه دانست. ژرژینسکی از سال 1895 عضو گروهای مارکسیستی مختلف بود و از سال 1897 تا 1917، مرتباً به دلیل فعالیتهای انقلابی خود دستگیر یا تبعید میشد یا در حال فرار از زندان و زندگی پنهانی بود. وی تقریباً پنج سال منتهی به انقلاب فوریه را در زندان و تحت شرایط سختی گذراند. بیماری و مرگ نامزدش و ضرب و شتم وی از طرف زندانبانان باعث تغییر دائمی ظاهری و احتمالاً اخلاقی وی شد. پس از آزادی از زندان مجدداً به حزب پیوست و بهعنوان عضو کمیته اجرایی انتخاب شد. ژرژینسکی در تمام مدت حامی سرسخت لنین در مورد لزوم انتقال قدرت به شوراها و برخورد قهرآمیز با دولت موقتی بود که بعد از انقلاب فوریه قدرت را در دست گرفته بود. وی همچنین اولین رئیس چکا، پلیس مخفی شوروی بود، سازمانی که نقش مهمی در پاکسازیهای زمان استالین داشت. چکا که بعدها تبدیل به کا گ ب، سازمان امنیت مخوف روسیه شد، حداقل در سالهای اول تحت ریاست ژرژینسکی نقشی جز شناسایی مخالفان حکومت کمونیستی و کشتن آنها نداشت و از این جهت میتوان نقش ژرژینسکی را در استقرار و استحکام انقلاب اکتبر بسیار مهم و حیاتی دانست.
لئو کامنف
وی یکی از بزرگترین سیاستمداران روسیه محسوب میشود. کامنف که با انقلاب فوریه 1917 از زندان سیبری آزاد شده بود، بلافاصله مجدداً وارد سیاست شد. کامنف اگرچه سالها قبل از وقوع انقلاب با لنین آشنایی داشت و حتی خواهر تروتسکی را بهعنوان همسر انتخاب کرده بود، اما با رویکرد این دو نفر در ماههای بعد از انقلاب فوریه، خصوصاً با اقدام مسلحانه علیه دولت انقلابی مخالف بود. اگرچه بعد از وقوع انقلاب اکتبر، با دوستان انقلابی خود همراهی کرد اما در تمام این مدت و بعد از آن مخالفت خود را اعلام میکرد. در همین سالها وی با استالین همکاری نزدیکی داشت اما بعد از مرگ لنین و بیشتر به دلیل رویکردهای تندروانه و قهرآمیز استالین در این سالها کامنف این بار به برادر همسر خود که یکی از مهمترین سیاستمداران مورد غضب استالین بود، نزدیک شد. در نهایت نیز وی در سال 1936 و در جریان تصفیههای استالینی اعدام شد. پسر دوم وی نیز دو سال بعد در سن 17سالگی، فرزند ارشدش سه سال بعد در سن 33سالگی و همسرش نیز پنج سال بعد به همراه 150 زندانی دیگر و در همان دوران تصفیههای استالینی اعدام شدند. تنها پسر کوچک وی توانست در نهایت از زندان جان سالم به در ببرد.
الکساندر کرنسکی
این همشهری و فرزند آموزگار لنین یکی از اعضای حزب سوسیالیست روسیه بود که مبارزات سیاسی وی و همچنین تحصیلاتش بهعنوان وکیل، وی را به مقام وزارت دادگستری در دولت موقتی که بعد از انقلاب فوریه سر کار آمده بود، رساند. این مقام سپس با پست وزارت جنگ و برای مدتی با پست نخستوزیری عوض شد. اما با وقوع انقلاب اکتبر دولت وی خیلی ساده و بهسرعت تسلیم بلشویکها شد و خود وی هم به فرانسه گریخت. البته این تنها حضور بلشویکها و قیام آنان نبود که باعث شد حکومت موقت تشکیلشده در ماههای بعد از انقلاب فوریه سرنگون شود. بلکه علت اصلی آن ناتوانی دولت در اداره کشور و در نتیجه نارضایتی مردم از دولت و خصوصاً شخص کرنسکی بود. همانطور که گفتیم مردم روسیه شدیداً نسبت به وضعیت معیشتی خود اعتراض داشتند و به همین دلیل اعتراضات سال 1905 و در نهایت انقلاب فوریه رخ داده بود. اما بعد از پیروزی انقلاب دولت موقت و خصوصاً خود کرنسکی در مقام وزیر جنگ، بدون توجه به عدم علاقه مردم، تلاشی برای خروج روسیه از جنگ جهانی انجام نداد. کاری که لنین تقریباً بلافاصله بعد از به دست گرفتن قدرت، یکی از بهترین نیروهای خود را مامور آن کرد.
ولادیمیر لنین
مطمئناً، مهمترین چهره انقلاب اکتبر و شاید مهمترین چهره سیاسی روسیه در طول تاریخ، ولادیمیر لنین باشد. وی بنیانگذار حزب بلشویک روسیه، سازماندهنده انقلاب اکتبر و اولین رهبر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود. عناوینی که تنها یکی از آنها میتواند برای ماندگاری در تاریخ کافی باشد. وی بخش عمدهای از سالهای اولیه قرن بیستم را در اروپا، عمدتاً در انگلستان و سوئیس گذراند. اعتقاد و ایمان قلبی که لنین به آرمانهای مارکسیسم داشت و باور وی به این موضوع که در صورت وقوع انقلابی مارکسیستی در روسیه، این ایده و طرز فکر بهسرعت در همه جهان منتشر خواهد شد باعث شده بود عزم وی برای ایجاد حکومتی کمونیستی در روسیه خللناپذیر باشد. وی نهتنها در انقلاب فوریه 1917 نقشی نداشت که حتی در آن زمان در روسیه حضور فیزیکی هم نداشت و پس از وقوع انقلاب و برقراری دولت موقت، در آوریل همان سال به روسیه بازگشت و تنها طی چند ماه توانست انقلاب اکتبر را سامان داده و به ثمر برساند (یادآوری میکنم که انقلاب فوریه در حقیقت و طبق تقویم میلادی در 8 مارس 1917 آغاز شد و دلیل نامگذاری آن بهعنوان انقلاب فوریه، استفاده روسها از تقویم جولیانی در آن زمان بود).
راسپوتین
راسپوتین را میتوان مرموزترین شخصیت انقلاب اکتبر دانست. حتی نقش وی در این انقلاب محل تردید است. وی یک دهقان یا روحانی روس بود (مخالفان وی، او را دهقانی میدانند که خود را عارف قلمداد میکرد و بسیاری اما وی را روحانی قلمداد میکنند) که به دلیل بیماری تنها پسر تزار نیکلای، بر این خانواده تسلط یافته بود. پس از تلاشهای نافرجام برای درمان هموفیلی پسر تزار، به باور عدهای فقط همسر تزار و به باور عدهای دیگر حتی خود تزار در تلاش برای درمان فرزندشان به راههای خرافی روی آوردند و در این مسیر با راسپوتین آشنا شدند. تاثیرگذاری که تصور میشد راسپوتین بر تزار دارد در کنار رسواییهای اخلاقی بیشمار وی خشم مردمی را که قبل از این هم از تزار خشنود نبودند بیش از پیش برانگیخت. حتی قتل وی به دست طرفداران تزار در اواخر سال 1916 نتوانست اعتبار از دست رفته خانواده سلطنتی را بازگرداند و این نارضایتیها در نهایت در قالب دو انقلاب در سال 1917 بروز یافت.
یاکوف اسوردلوف
اسوردلوف که اصالتاً یهودی بود، در 1902 به عضویت حزب کارگری سوسیالیستی روسیه درآمد و بعد طرفدار بلشویکها و خصوصاً لنین شد. وی در ناآرامیهای سال 1905 نقشی بسیار مهم داشت و در نتیجه تقریباً تمام سالهای بعد از آن تا انقلاب 1917 را در زندان گذراند. تقریباً تمام منابعی که در مورد زندگی وی وجود دارد بر نقش مهم او بر تصمیمات لنین تاکید دارد اما در عین حال هیچ شاهد مستقیم و محکمی در این رابطه وجود ندارد. همانطور که گفته میشود کشته شدن نیکلای دوم به دستور و تصمیم مستقیم وی بوده است و خصوصاً تاکید بر کشته شدن خانواده تزار به همراه وی به خواست اسوردلوف صورت گرفته است اما در این مورد هم شواهد تاریخی در دست نیست. وی کمتر از یک سال پس از انقلاب زنده بود، علتهای متفاوتی برای مرگ وی اعلام شده است. دلایلی مانند آنفولاآنزا، مالاریا، ضرب و شتم به دلیل ریشههای یهودی و مخالفت با لنین! به نظر میرسد لقب مبهمترین شخصیت انقلاب اکتبر، شایسته اسوردلوف باشد.
استالین
یکی از رهبران حزب بلشویک بود که تنها پس از بازگشت لنین در آوریل 1917 به روسیه شهرت پیدا کرد. وی بهعنوان یک متحد مورد توجه لنین قرار گرفت خصوصاً با توجه به اینکه وی نه از سرزمین اصلی روسیه، که از گرجستان بود و میتوانست کمکی موثر برای جلب اعتماد و اطمینان اقلیتهای قومی محسوب شود. در سالهای بعد از انقلاب اکتبر، وی بهسرعت قدرت گرفت و در نهایت توانست بهعنوان جانشین لنین به قدرت برسد و یکی از تاریکترین دوران تاریخ روسیه را رقم بزند تا حدی که نام وی با تصفیههای سیاسی و قتلعام و اردوگاههای کار اجباری عجین شده است. این البته وضعیتی بود که لنین آن را پیشبینی کرده بود. پیشبینی که البته نتیجهای نداشت اما وی را وادار کرد در وصیتنامه خود از همراهانش بخواهد استالین را از مقام دبیرکلی حزب خلع کنند. اتفاقی که در عمل رخ نداد.
پیوتر استولیپین
وی در زمان نیکلای دوم، نخستوزیر روسیه بود و به برخورد قهرآمیز و شدید با انقلابیون یا هر کس که بهنوعی فعالیت سیاسی مخالف گرایش داشت، معروف بود. بهطوری که گفته میشود در دوران زمامداری وی، هزاران نفر در دادگاههای سریع و غیرقانونی نظامی به اعدام محکوم شده و با همان سرعت هم اعدام شدند. شهرت وی که بهنوعی شهرت منفی نیکلای دوم و باعث نارضایتی مردم از حکومت تزاری و گرایش آنها به انقلاب محسوب میشد تا حدی بود که در آن سالها به طناب دار، در روسیه کراوات استولیپین گفته میشد. وی در سال 1911 از سوی نیروهای انقلابی ترور شد.
لئون تروتسکی
وی یکی از معروفترین چهرههای انقلاب اکتبر است که پس از انقلاب فوریه به روسیه بازگشت و توانست فوراً در حلقه یاران نزدیک به لنین وارد شود. تروتسکی در جریان انقلاب رهبری نیروهای نظامی انقلابیون را بر عهده داشت. پس از انقلاب نیز بهعنوان کمیسر امور خارجه دولت بلشویکی منصوب شد تا مذاکرات این کشور با آلمان و اتریش برای ترک جنگ و معاهده صلح را رهبری کند، مذاکراتی که در نهایت به خروج روسیه از جنگ جهانی اول انجامید.
وی در سالهای آخر عمر لنین، در بدبینی وی به استالین شریک بود. پس از اینکه به وصیت لنین مبنی بر خلع استالین عمل نشد، تروتسکی کوشید تا مبارزات وی را ادامه دهد. تلاشی که با همراهی اندکی روبهرو شد و در نهایت به تبعید وی انجامید.
گریگوری زینوویف
وی یکی از هفت بنیانگذار اولیه پولیتبورو بود که البته با نظر لنین مبنی بر لزوم انقلابی زودهنگام پس از موفقیت انقلاب فوریه 1917 مخالف بود و در نتیجه در وقوع انقلاب اکتبر دخالتی نداشت و حتی برای مدتی پس از انقلاب از چرخه سیاسی روسیه بیرون گذاشته شد. اما در 1919 به دنیای سیاست بازگشت. عمده شهرت وی به دلیل تلاشهای نافرجامی است که در سالهای ابتدایی دهه 20 انجام داد تا شاید بتواند آلمان را به کشوری با حکومت کمونیستی تبدیل کند. وی نیز همانند بسیاری دیگر از سیاستمداران روسیه، یکی از قربانیان دوران تسویههای استالینی بود که در سال 1926 اعدام شد.