سیاست آمریکا
واشنگتن در دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ
قرار بود 4 جولای آمریکاییها را گرد هم بیاورد. این روزی است که متحد شدن 13 مستعمره جوان در برابر حاکمیت بریتانیا برای آغاز تجربه بزرگشان در حکومت مردمی جشن گرفته میشود.
قرار بود 4 جولای آمریکاییها را گرد هم بیاورد. این روزی است که متحد شدن 13 مستعمره جوان در برابر حاکمیت بریتانیا برای آغاز تجربه بزرگشان در حکومت مردمی جشن گرفته میشود. اما در چهارم جولای امسال عدم درک متقابل میان آمریکاییها شکاف ایجاد کرده بود: میان جمهوریخواهان و دموکراتها، و نیز میان کارگران کارخانهها و دانشجویان، مردم عادی و ساکنان شهرها و دونالد ترامپ نهتنها سمبل شکاف میان آمریکاییها بلکه مسبب آن بود.
آقای ترامپ تا حدی قدرت را به دست آورد زیرا طرف رایدهندگانی بود که مانند افراد گزارش ویژه این هفته ما احساس میکنند این سیستم علیه آنهاست. او قول داد با خارج کردن نخبگان و لابیگرانی که آنقدر نادان یا خودخواه هستند که به نفع تمام کشور عمل نمیکنند، سیاست آمریکا را اصلاح کند.
رویکرد او کارساز نیست. پنج ماه پس از آغاز اولین دوره ریاستجمهوری، آقای ترامپ بر نوعی فرهنگ سیاسی حکومت میکند که حتی از روز اول نیز مسمومتر شده است. رایدهندگان اصلی وی کاملاً به وی وفادارند. بازرگانان بسیاری هنوز معتقدند او مالیاتها و مقررات را کاهش میدهد. اما بنیان خوشبینی آنها لرزان است. ریاستجمهوری آقای ترامپ به قضاوت نادرست و فرصتهای از دست رفته مبتلا شده است. دولت فدرال از قبل چنین علائمی نشان داده است. دیر یا زود، این آسیب از حاشیه به داخل اقتصاد کشیده میشود.
از دریا تا دریای درخشان
از دست دادن ایمان به سیاست آمریکا در دوران آقای ترامپ آغاز نشده است. دهههاست که رایدهندگان از خطمشی واشنگتن و نفوذ فزاینده لابیگران، که اغلب ثروتمندترینها هستند، شکایت دارند. فرانسیس فوکویاما، نظریهپرداز سیاسی، فساد «خودکامگی»، پیچیدگی منافع و مسوولیتهای رقابتی را محکوم کرد؛ مواردی که تقریباً میتواند مانع هرگونه اصلاحات جاهطلبانه شود. استدلال او این است زمانی که جهان تغییر میکند و دولت فدرال نمیتواند به پای چالش برسد، ناامیدی رایدهندگان رشد میکند.
آقای ترامپ نیز به این بیاعتمادی دامن زده است. او به درستی تشخیص داد آمریکا در کجا به اصلاح نیاز دارد، اما از واکنش مناسب نشان دادن غفلت کرد، که تا حدی به دلیل داشتن شخصیت فاقد خویشتنداری اوست. مالیات را در نظر بگیرید. هیچکسی تردیدی ندارد قانون مالیات آمریکا نامناسب است و راه فرار و پیچیدگیهای زیادی دارد. اما طرحهای اصلاحاتی آقای ترامپ نشانههایی از برگشت به موضوع کاهش مالیات برای ثروتمندان دارد؛ موضوعی که این قانون را مانند همیشه پیچیده میکند. موضوع بهداشت و سلامت را نیز در نظر بگیرید. جمهوریخواهان به جای اصلاح مدیکر بر سر لایحهای بحث دارند که میلیونها نفر از رایدهندگان به آقای ترامپ را بیمارتر و فقیرتر میکند.
نهادها در معرض خطرند. کاخ سفید به درستی از آژانسهای رقیب و همپوشان آمریکا شاکی است که در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما تشریفات اداری بیش از حد ایجاد کردند. با این حال تلاش کاخ سفید برای اصلاح این «وضعیت اجرایی/دولت اداری» سازوکار مورد نیاز برای کارکرد دولت را از بین میبرد. دشمنی قبلی آقای ترامپ دادگاهها، اطلاعات، وزارت کشور و دیدهبان محیط زیست آمریکا را تضعیف کرده است. او خواهان کاهش شدید بودجه است و نتوانسته منصبها را تعیین کند. طبق گزارش واشنگتن پست از بین 562 منصب مهم هنوز 390 مورد خالی مانده است.
شیوه انجام کارها از سوی آقای ترامپ به اندازه خود کارهایی که انجام میدهد آسیبزننده است. او در مبارزات انتخاباتی قول داد علیه منافع ویژه وارد عمل شود. اما راهحل او در به کارگیری بازرگانانی که خریدن آنها برای لابیگران بسیار گران است، اصلاً راهحل به حساب نمیآید. تنها به خود آقای ترامپ نگاهی بیندازید: برخلاف تلاشهای وی - هرچند از روی بیعلاقگی- برای جدا کردن وظیفه ریاستجمهوری از کسبوکار خانوادگی، هیچکس نمیداند حوزه هر کدام تا کجاست. او قول داد معاملهگر باشد، اما حرکت وی در خوار کردن مخالفانش و جو مسموم رسوایی و نشر موضوعات محرمانه پیرامون نقش روسیه در مبارزه انتخاباتی او شانس همکاری چندطرفه را کمتر نیز میکند. احترام نگذاشتن به تخصص، مانند حمله به دفتر بودجه کنگره در مورد نتایج بد مربوط به اصلاحات در بخش بهداشت و درمان، تنها واشنگتن را متعصبتر کرد. از همه مهمتر، بیتوجهی آقای ترامپ به حقیقت، در بقایای بنیان توافق بینحزبی رخنه میکند. اگر آنها نتوانند بر سر حقایق به توافق برسند، با برخورد شدید گروههای رقیب روبهرو خواهند شد.
همچنان خودخواه اما پاک
خوشبینان میگویند آمریکا، با داشتن گوناگونی، ثروت و منابع هوش و انعطافپذیری انسانی میتواند با تمام آنها در جهت برداشتن گامهای بزرگ حرکت کند. آقای ترامپ نخستین رئیسجمهور بد آمریکا نیست. اگر بر همین منوال پیش رود تنها یک دوره رئیسجمهور خواهد بود. در سیستم فدرال، ایالتها و شهرهای بزرگ ممکن است جزیرههایی از توانایی در میان نقص عملکرد باشند. اقتصاد آمریکا با وجود بازارهای سرمایهای که در بالاترین سطح خود تاکنون هستند در سلامت به سر میبرد. این کشور بر فناوری و امور مالی جهان تسلط دارد، و تولیدکنندگان نفت و گاز آن بیش از هر زمان دیگری پس از دهه 70 میلادی قدرت دارند.
اینها نقاط قدرت بسیار بزرگی است. اما تنها میتوانند آسیب وارده به واشنگتن را تسکین دهند. اصلاحات بخش بهداشت و درمان بر یکششم اقتصاد تاثیر میگذارد. تردید و بیاعتمادی به هر بخش وارد شود آسیب میزند. اگر بااستعدادترین آمریکاییها از مشاغل خدمات عمومی اجتناب کنند، بوروکراسی متحمل زخمهای شدیدی میشود. به علاوه، رئیسجمهور بد نیز سبب تحمیل هزینههای فرصت میشود. قدرت انحصاری فزاینده شرکتها بیرقیب مانده است. مدارس و آموزش با وجود تغییر و تحول ایجادشده در ماهیت کار از سوی اتوماسیون و هوش مصنوعی عقب افتاده است. اگر آقای ترامپ دو دوره کامل رئیسجمهور باشد (که برخلاف حمله منتقدانش ممکن است رخ دهد) هزینه فلج و ناتوان شدن سنگین است.
این خطرات قبلاً نیز در سیاست خارجی وجود داشت. آقای ترامپ با اندیشیدن به این عقیده که نخبگان واشنگتن آمریکا را ارزان میفروشند، به رهبری آمریکا آسیب میزند. همکاری ترانس پاسیفیک میتوانست به مفهوم آمریکا از بازارهای آزاد در آسیا استحکام بخشد و متحدان نظامیاش را تقویت کند. اما او از این پیمان همکاری خارج شد. نپذیرفتن توافق اقلیمی پاریس نشان داد او جهان را محفلی نمیبیند که در آن کشورها با هم برای حل مشکلات همکاری میکنند، بلکه جهان را عرصهای برای رقابت بر سر مزایا میبیند. تصمیمگیری دمدمیمزاجانه و تعصب او نسبت به خودکامگان متحدانش را به فکر فرو میبرد که آیا میتوانند در مواقع بحران به او تکیه کنند.
چهارم جولای زمانی برای یادآوری این است که آمریکا در گذشته خود را تکرار کرده است؛ ایجاد ایالت مدرن و حرفهای تئودور روزولت، معاهده جدید FDR و انقلاب ریگان را به خاطر بیاورید. در اصل اکنون برای آقای ترامپ زیاد دیر نیست که از دوحزبی بودن استقبال کند و به موضوعات واقعی بپردازد. در عمل، بیش از هر زمان دیگری آشکار است که او از ایجاد یک دوران رنسانس ناتوان است. این وظیفه بر دوش رئیسجمهور بعدی است.