تقلای برابری
پژوهشها رفتار آمریکاییهای سیاهپوست را چگونه نشان میدهد؟
ترجمه: الهام شیرمحمدی- تاریخ نشان میدهد که پیشرفت به سوی برابری در پی یک واکنش نژادی میآید.
مرگ جرج فلوید به دست پلیس مینیاپولیس اذهان سراسر جهان را به سوی نابرابریهای نژادی لجوجانه و زننده آمریکا معطوف کرد. درآمد متوسط خانوارهای سیاهپوست کمتر از 60 درصد خانوارهای سفیدپوست است. خالص ثروت متوسط آمریکاییان سفیدپوست 10 برابر آمریکاییان سیاهپوست است، شکافی که از سال 1990 تغییر نکرده است. بیعدالتی با گناه اصلی بردگی آغاز شد. اما با افزایش دانشپژوهی آشکار شد که بیعدالتی باقی ماندهاست زیرا نژادپرستی و تبعیض دوام آوردهاند. در طول تاریخ آمریکا، پیشرفت به سوی برابری که به بهای گزافی به دست آمده به دنبال واکنش نژادپرستانه رخ داده است. با پایان یافتن بردگی چرخه پیشرفت و پسرفت نیز آغاز شد. با نزدیک شدن جنگ داخلی به پایان خود، بسیاری از جمهوریخواهان شمالی بازسازی جنوب را در ذهن خود میپروراندند، منطقهای که در آن جنوبیهای سیاهپوست تا سطح برابری با سایر آمریکاییها ارتقا یافته بودند. در سال 1867 کنگره دستور داد ایالتهای جنوبی یک دولت جدید تشکیل دهند، و ارتش فدرالی اشغالگر از حق رای بردگان (مرد) که به تازگی آزاد شده بودند دفاع کند، امری که به افزایش شدید شمار مقامات منتخب سیاهپوست انجامید. نمایندگی تفاوت بزرگی را در زندگی آمریکاییهای سیاهپوست ایجاد کرد. پژوهش انجامشده توسط تِرِون لوگان از دانشگاه ایالتی اهایو نشان میدهد که هر منصب جدید برای سیاهپوستان مواردی چون درآمد مالیات سرانه در سطح استان را تا 20 سنت افزایش داد، پولی که سپس قرار بود برای تحصیل یا بازتوزیع زمین خرج شود. مقامات سیاهپوست مزایای واقعی در اختیار مردمی که آنها را انتخاب کرده بودند قرار میدادند. در مکانهایی که شمار آنها بیشتر بود، اجاره زمین بیش از مزارعهکاری استثمارگرانه رواج یافت، و نرخ باسوادی در میان سیاهپوستان بالاتر بود.
اما بازسازی از آنچه حامیان پرشور آن امید داشتند کمتر بنیادی و پایدار بود. مقاومت از سوی جنوبیهای سفیدپوست، که اغلب با خشونت همراه بود، تعهد شمالی برای اصلاحات را فرسود. مداخله نظامی در سراسر جنوب تا سال 1877 پایان یافت، و محدودیتهای حقوق سیاهپوستان به سرعت پیگیری شد. سورِش نایدو از دانشگاه کلمبیا دریافته است که طرح مالیات ثابت سرانه و آزمونهای سواد به منظور کاستن از میزان رایدهی سیاهپوستان شمار شرکتکنندگان را کاهش داد و نسبت رایدهی را به نفع حزب دموکرات و سپس حزب اکثریت سفیدپوست در جنوب تغییر داد. به دنبال سرکوب قدرت سیاسی سیاهپوستان، بازتوزیع و سرمایهگذاری کمتر برای تحصیلات سیاهپوستان رخ داد. آقای نایدا با استفاده از دادههای بهدستآمده از سرشماریهای سالهای 1870 و 1880 برآورد میکند که مهاجرت کارگران سیاهپوست ناشی از ممنوعالخروجی، و تغییرات ناشی از آن در اقتصاد محلی، حاکی از آن است که کاهش رایدهی ممکن است 19 درصد از درآمد سرانه کارگران سیاهپوست کاسته باشد.
سفیدپوستان جنوبی نیز به روشهای دیگری چشماندازهای اقتصادی پس از جنگ را برای آمریکاییهای سیاهپوست محدود کردند. لیزا کوک از دانشگاه ایالتی میشیگان تاثیرات رواج خشونت نژادپرستانه، مانند شورشها و دارزدنها، را در فاصله سالهای 1870 تا 1940 مطالعه کرده و نتیجهگیری کرده است که رواداری کشور در برابر آن خشونت منجر به کاهش قابلتوجه عملکرد اقتصادی نسبی در میان آمریکاییهای سیاهپوست شده است، که در میان آنها از همه مهمتر فعالیت مبتکرانه است. رواج خشونت شمار ثبت اختراع توسط مخترعان سیاهپوست را یک درصد در سال کاهش داد، که منجر به از دست دادن 1100 ثبت اختراع شد که ضربهای شدید به بهرهوری آمریکاییها و وضعیت اقتصادی کارگران سیاهپوست است.
بسیاری از آمریکاییان سیاهپوست در جستوجوی خوشبختی جنوب کشور را ترک کردند. در طول قرن بیستم «مهاجرت بزرگ» رخ داد، که در آن میلیونها خانواده سیاهپوست جنوب را به قصد شهرهای شمالی ترک کردند. جابهجایی بهطورجدی طی جنگ جهانی اول آغاز شد، زمانیکه تقاضای تولیدکنندگان برای نیروی کار به شدت افزایش یافت و جریان مهاجرت از اروپا مختل شد. کارفرمایان گرفتن نیرو از جنوب را آغاز کردند. برخی از کارگران سیاهپوست به دنبال اعضای خانواده خود به شمال رفتند. ویلیام کالینز از دانشگاه وندربلت و ماریان وانامیکر از دانشگاه تِنِسی با تحلیل دوره 1910 تا 1930 برآورد میکنند که در نتیجه این عامل، درآمد واقعی مردان سیاهپوست از 44 درصد به 47 درصد درآمد مردان سفیدپوست افزایش یافت. تا سال 1930، این سهم پنج درصد بالاتر از زمانی غیر از این وضعیت بود.
با وجود این، دشمنی ساکنان سفیدپوست نسبت به تازهواردان آینده مهاجرت را تیرهوتار کرد. مهاجرت بزرگ سیاستهای تبعیضی و موج خشونت نژادی را در شهرهای جنوبی افزایش داد. این امر همچنین خانوارهای سفیدپوست را به مهاجرت ترغیب کرد. آلیسون شِرتز و راندال والش از دانشگاه پیتسبورگ برآورد میکنند هر تازهوارد سیاهپوست در محلههای شمالی سبب ترک محله توسط 9 /1 نفر از ساکنان سفیدپوست در دهه 90 و 4 /3 نفر در دهه 20 شده بود. آنها توضیح میدهند که دلیل حدود نیمی از این افزایش در جدایی شهرهای شمالی در دهه 20 میلادی ترک محل زندگی توسط سفیدپوستان است. لی بوستان از دانشگاه پرینستون درمییابد که این الگو تا پس از جنگ جهانی دوم ادامه مییابد. او برآورد میکند در فاصله دهه 40 و 70 میلادی، پس از کنترل سایر عوامل، 7 /2 میلیون نفر از ساکنان سفیدپوست به ازای هر تازهوارد سیاهپوست مرکز شهرهای شمالی را ترک کردند.
خروج از گذشته تاریک
واکنش به مهاجرت سیاهپوستان زمینه را برای نابرابریهای مداوم کنونی آماده کرد. با ترک محل زندگی توسط خانوارهای سفیدپوست، پایه مالیاتی شهرها و درنتیجه سرمایهگذاری عمومی کاهش یافت. موج شورشهای شهری در دهه 60 میلادی که تاحدی واکنش به تبعیض و غفلت از شهرهایی که هرچه بیشتر سیاهپوست میشدند بود، اقتصاد مرکز شهرها را هرچه بیشتر تضعیف کرد و منجر به افزایش شدید مخارج پلیس شد. اِلورا دِرِندونکورت از دانشگاه پرینستون میگوید در دهه 40 میلادی بچههای سیاهپوستی که در شمال بزرگ شده بودند نسبت به بچههای سیاهپوستی که در جنوب بزرگ شده بودند عملکرد بهتری نشان دادند. این مزیت امروز از بین رفته است. او برآورد میکند که دلیل یکچهارم از شکاف قدرت درآمد بیننسلی بین سیاهپوستان و سفیدپوستان در شهرهای شمالی، واکنش سفیدپوستان به مهاجرت سیاهپوستان است.
آثار بسیار زیاد و فزایندهای وجود دارد که شکافهای نژادی در درآمد، استخدام و ثروت را که همچنان بزرگتر میشوند به جوامع جداشده، خشونت نژادی و سرمایهگذاری نابرابر مرتبط میکند، مواردی که مدتها ویژگی جامعه آمریکایی بوده است. متاسفانه، گذشته نگذشته است. جوامع سیاهپوست همچنان هنگام رای دادن، رفتار متفاوت از سوی پلیس، و دسترسی نابرابر به خدمات عمومی باکیفیت مانند آموزش، با موانعی روبهروست. برای ایجاد پیشرفت واقعی به سوی برابری نژادی در آمریکا، تنها رفتار پلیس نیست که باید تغییر کند. چرخه نابرابری و درآمدهای پایین باید شکستهشود، و دههها آسیب بهبود یابد.
منبع: اکونومیست