در ستایش اعتماد
چرا اعتماد مهم است؟
آیا اقتصاددانان اعتماد را نادیده گرفتهاند؟ اقتصاد اساساً شبکهای از روابط است که بر اساس انتظارات متقابل بنا شده است. از آنسو، اعتماد چسبی است که تمدن را در کنار هم نگه میدارد. هر بار که با شخص دیگری در تعامل هستیم -برای خرید، کار بر روی یک پروژه یا به اشتراک گذاشتن فضایی زندگی از زندگی شخصیمان- به اعتماد اتکا میکنیم. نهادها و روابط به این دلیل میتوانند کار کنند که مردم به آنها اعتماد دارند. خردهفروشان به دنبال تبدیل شدن به برندهای قابل اعتماد هستند. کارفرمایان به کارمندان خود اعتماد دارند. و دموکراسی، تنها زمانی کار میکند که به دولت خود اعتماد کنیم.
بنجامین هو در کتاب «چرا اعتماد مهم است: راهنمای یک اقتصاددان برای رشتههایی که ما را به هم متصل میکند»، اهمیت شگفتانگیز اعتماد را در زندگی روزمره ما به تصویر میکشد. توصیف مفهومی به ظاهر غیراقتصادی مانند اعتماد -که در قلب بسیاری از مفاهیم اساسی اقتصادی قرار دارد- اندیشمندان بسیاری را به خود مشغول کرده است. هو نیز در «چرا اعتماد مهم است» با مروری بر گذشته بشر میکوشد نشان دهد که اعتماد، زیربنای بیشتر تعاملات انسانی از جمله روابط اقتصادی است.
هو با شروع از جوامع اولیه و در ادامه، با بررسی روند تکامل اقتصاد مدرن، نقش اعتماد را در طیفی شگفتانگیز از نهادها و فرآیندها بررسی میکند: از قراردادها و بانکداری و بلاکچین و اقتصاد اشتراکگذاری گرفته تا مراقبتهای بهداشتی و تغییرات آبوهوایی. او گزارشی کاربردی ارائه میدهد از اینکه چگونه اقتصاددانان از ابزارهای ریاضیِ نظریه بازی و روشهای تجربی اقتصاد رفتاری، برای درک اعتماد استفاده کردهاند. «چرا اعتماد مهم است»، بینشهای حاصل از دههها تحقیق را در قالبی جامع و قابل فهم گرد هم میآورد و نشان میدهد که چگونه مفهومی که بهندرت با رشته اقتصاد مرتبط است، در سیستمهای اجتماعی حاکم بر زندگی ما نقشی محوری دارد.
اقتصاددان عذرخواهی!
تابهحال به این فکر کردهاید که چقدر شگفتانگیز است که ما تمایل داریم به یکدیگر اعتماد کنیم؟ یا اصلاً چه چیزی باعث میشود اعتماد کنیم؟ قبلاً، زندگی، همانطور که توماس هابز فیلسوف، در دهه ۱۶۹۰ آن را توصیف کرد: «سریع، خشن و کوتاه» و «جنگ همه علیه همه» بود. اما امروز، میتوانیم با احساس امنیت نسبی در خیابان قدم بزنیم و از غریبههای ناشناس، چیزهایی -مانند کتابی که اکنون میخوانید- بخریم... چطور به فروشنده این کتاب اعتماد کردید؟ نگران نبودید که پولتان را بگیرد و فرار کند؟ کتاب بنجامین هو با همین روایت ساده اما جذاب آغاز شده است.
«هو» استاد اقتصاد در کالج واسار (Vassar) و نویسنده کتاب، از ابزارهای اقتصاد رفتاری مانند نظریه بازی و روشهای تجربی برای توضیح موضوعاتی مانند عذرخواهی، هویت، نابرابری و تغییرات آبوهوایی استفاده میکند. او پیش از واسار، در کرنل به دانشجویان MBA تدریس میکرد، به عنوان اقتصاددان ارشد انرژی در شورای مشاوران اقتصادی کاخ سفید حضور داشت و مشاور و همکار مورگاناستنلی و چندین استارتآپ فناوری بود. پروفسور هو همچنین یکی از اعضای هیات علمی مرکز سیاست جهانی انرژی در دانشگاه کلمبیاست. پژوهشهای او در نیویورکتایمز و والاستریت ژورنال و نشریاتی مانند علم مدیریت و طبیعت: رفتار انسانی منتشر شده است. هو از استنفورد و امآیتی در رشتههای اقتصاد، آموزش، علوم سیاسی، ریاضی، علوم کامپیوتر و مهندسی برق، هفت مدرک معتبر دریافت کرده است.
بن هو، درباره انگیزه نگارش کتابش مینویسد: مدتهاست که به اعتماد فکر میکنم؛ پایاننامهام را درباره اقتصاد عذرخواهی (economics of apologies) نوشتم. زمانی که نیاز به ترمیم روابط و بازگرداندن اعتماد داریم عذرخواهی میکنیم. ما به عنوان اقتصاددانان خرد، بر نحوه تعامل دو طرف با یکدیگر تمرکز میکنیم. اما آنچه اقتصاددانان مطالعه نکردهاند این است که وقتی اعتماد از دست میرود افراد چگونه روابط خود را ترمیم میکنند- یعنی عذرخواهی میکنند. و تاکید میکند: اعتماد فقط در مورد معاملات پولی نیست. اعتماد را میتوانیم در هر موقعیت پرخطری که نیاز داریم به شخص دیگری تکیه کنیم پیدا کنیم. زمانی به کسی اعتماد میکنیم که باور داشته باشیم، نیت او به سود ما خواهد بود (یا دستکم به ضررمان تمام نمیشود).
اعتماد در شش پرده
کتاب «چرا اعتماد مهم است» در شش فصل و ۳۳۶ صفحه به نگارش درآمده و در ژوئن ۲۰۲۱ انتشارات دانشگاه کلمبیا آن را منتشر کرده است. این کتاب بررسی میکند که چگونه اعتماد به جامعه، مذاهب و محل کار ما ساختار میدهد، و چگونه به نحوه عذرخواهی ما کمک میکند و حتی بهانهای میشود برای اینکه بخندیم! برندهایی که میخریم و سیاستمدارانی که دموکراسیهای ما را اداره میکنند، همه به دنبال جلب اعتماد ما هستند. هربار که در شرایط نااطمینانی با شخص دیگری تعامل میکنیم، درگیر مفهوم «اعتماد» هستیم. هو در فصل نخست کتابش با ارائه تعریف اعتماد، به جایگاه و اهمیت آن در اقتصاد خرد و کلان میپردازد و مینویسد: در سطح مقدماتی، استادان اقتصاد همچون من تمایل دارند بازیگران اقتصادی را بیچهره (faceless) و غیرشخصی به تصویر بکشند، اما این صرفاً یک داستان تخیلی مفید است (همانطور که فیزیکدانها سطوح بدون اصطکاک را فرض میکنند). این روزها، علم اقتصاد میداند که فقط «احمقهای منطقی» اهمیت روابط را در ساختار دادن به تعاملات در اقتصاد مدرن نادیده میگیرند.
او به سادگی توضیح میدهد هر زمان که مردم نیاز به همکاری داشته باشند، وجود اعتماد ضروری است. حتی چیزی به سادگی خرید کتاب از یک کتابفروشی مستلزم آن است که کتابفروش به خریدار برای تحویل پول نقد اعتماد کند و خریدار برای تحویل یک کتاب واقعی به کتابفروش اعتماد کند. بسیاری از اقتصاددانان نئوکلاسیک توانستهاند با فرض حاکمیت قانون (که قراردادها را اجرا و معاملات را تضمین میکند) اعتماد را مسلم فرض کنند. بهطور کلی، حاکمیت قانون در صورتی که کسی شرایط ضمنی معامله را نقض کند، راهحلی دارد، اما در حوزههایی که قانون بر آن اعمال نمیشود، چه اتفاقی میافتد؟ یا در جاهایی که نمیتوان به خود حاکمیت قانون اعتماد کرد چه میشود؟ هنگامی که نمیتوان روی حاکمیت قانون حساب کرد، این «اعتماد» است که همکاری و تبادل سودمند دوجانبه را تسهیل میکند.
فصل دوم -تاریخچه اعتماد- تاریخ تمدن بشری را مانند داستانی درباره گسترش اعتماد مرور میکند. هو در این بخش میخواهد بگوید اعتماد در DNA ما رمزگذاری شده است. ما با غرایزی به دنیا میآییم که برای ترویج اعتماد و نشان دادن قابل اعتماد بودن خود به اطرافیانمان طراحی شدهاند. اما این غرایز در ابتدای تاریخ، اعتماد را فقط به افراد خانواده یا قبیلهمان تعمیم داد. کمک به ما برای گسترش اعتماد به افراد بیشتر و گروههای بزرگتر، یکی از نقشهای اصلی تمدن در طول قرنهای متمادی بوده است. ما نهادهایی مانند ادیان، بازارها، و دادگاهها را توسعه دادهایم تا از گسترش اعتماد حمایت کنیم- اگرچه همان موسساتی که اعتماد را به افراد درون گروهمان (in-group) بیشتر میکنند، میتوانند اعتماد به افراد بیرونی را حتی سختتر کنند. هو همچنین توضیح میدهد که چرا یک نهاد نسبتاً بیادعا -هدیه دادن- یکی از بنیادیترین نهادهایی است که انسانها از آن برای ایجاد همکاری و اعتماد استفاده میکنند.
فصل سوم به تمام کارکردهای اعتماد در نهادهایی که اقتصاد مدرن را تشکیل میدهند -از نقش مرکزی آن در پول و بانکداری گرفته تا اقتصاد اشتراکگذاری و بلاکچین- میپردازد. بخش عمدهای از اقتصاد مدرن به اعتمادی بستگی دارد که ما آن را بدیهی میدانیم، زیرا پول خود را در بانکها پسانداز میکنیم و سازمانهای ما را کسانی اداره میکنند که به آنها اعتماد داریم. ما به بانک مرکزی برای مدیریت عرضه پول اعتماد داریم و در واقع خود مفهوم پول ایجاب میکند که به سیستم پولی ایمان داشته باشیم. این محوریت اعتماد تا قرن بیست و یکم ادامه دارد؛ جایی که بزرگترین نوآوریها در دهه گذشته در تجارت الکترونیک، اقتصاد اشتراکگذاری و بلاکچین، اساساً به ایجاد راههای جدید برای غلبه بر بیاعتمادی منجر شدهاند.
فصل ۴، به اعتماد ما به موسسات مدرنِ خارج از بازار اختصاص دارد؛ از اعتماد به پزشکی تا اعتمادمان نسبت به دانشِ پشت تغییرات آبوهوایی. داستان کتاب بن هو درباره این است که چگونه تمدن و فناوری دستبهدست هم دادهاند تا اعتماد ما را به یکدیگر افزایش دهند، اما همچنین نشان میدهد بشر در دهههای اخیر شاهد کاهش اعتماد در برخی زمینههای تخصصی بوده است. از کاهش اعتماد به پزشکی و رسانهها گرفته تا سیاست؛ جایی که بیاعتمادی فزایندهای نسبت به کسانی که بر ما حکومت میکنند وجود دارد. هو مینویسد: اعتماد به تخصص، تحت تاثیر فراگیر بودن دسترسی به اطلاعات قرار گرفته است. اعتماد یک باور است و این باور تحت تاثیر اطلاعاتی است که نهادهای ما به ما میدهند.
هو در فصل پنجم کتاب به نقش اعتماد در زندگی روزمره و روابط شخصی ما پرداخته است؛ از نقش آن در نحوه تفکرمان در مورد حریم خصوصی و شأن و آبرو، تا اینکه چگونه سرزنش منجر به شکست اعتماد میشود و چگونه عذرخواهی (پوزش) میتواند آن را ترمیم کند. نویسنده در این فصل نشان میدهد که چگونه برخی مواقع حتی نمیتوانیم به خودمان اعتماد کنیم! و به ما یاد میدهد که تئوریهای اعتمادمان چگونه میتواند در تصمیمگیری بهتر به ما کمک کند. این فصل همچنین یک نقشه راه برای بازگرداندن اعتماد ازدسترفته و افزایش و ادامه آن ارائه میدهد. هو در مورد سطح پایه اعتمادی که به غریبهها داریم صحبت میکند و اینکه چقدر اعتماد به خودمان برای سرمایهگذاری در روابطمان ضروری است. چگونه زمانی که روابط به هم میریزند اعتماد را بازیابی میکنیم؛ و اینکه چگونه اصول کرامت انسانی، میتواند ما را به سمت هدف نهایی یعنی استحکام پیوندهای اعتمادی که نسل بشر را به هم متصل میکند، سوق دهد یا ما را از آن باز دارد.
چشمانداز امیدوارکننده اعتماد
بن هو فصل ششم را به جمعبندی کتاب اختصاص داده است؛ مسیر اعتماد را در سرتاسر تاریخ بشر مرور میکند و آن را به آینده تعمیم میدهد. او مینویسد: من سعی میکنم کتابهایم را بر مبنای تحقیقات پایهگذاری کنم و تحقیق درباره آینده دشوار است بنابراین در اینجا فقط میتوانم حدس بزنم! اما امیدوارم شما هم با همان خوشبینی که من نسبت به آینده اعتماد دارم، کتاب را به پایان برسانید.
او معتقد است اگرچه در دهههای اخیر، اعتماد به برخی حوزههای تخصصی مانند رسانهها و دولت، شاهد افتوخیز بسیاری بوده اما روند تاریخی اعتماد مثبت است چرا که نهادهایی توسعه پیدا کردهاند که به ما کمک میکنند تا اطلاعات مربوط به روابط خود را پردازش کنیم و انگیزههای مناسبی برای رفتارهای قابل اعتماد بیابیم. و این همه، راههایی برای کاهش ریسکهای مرتبط با اعتماد و در عین حال، افزایش قابلیت اعتماد ایجاد کرده است.
هو در یکی از مصاحبههای مطبوعاتی خود میگوید: در مجموع، امیدوارم این کتاب بتواند تصویری خوشبینانهتر از روندهای بلندمدت اعتماد ارائه دهد. از آغاز تمدن، انسانها نهادهایی را توسعه دادهاند که به ما اجازه میدهد تا بیشتر و بیشتر به یکدیگر اعتماد کنیم. ما از دورانی که فقط میتوانستیم به خانواده و همسایگان خود اعتماد کنیم، به زمانی رسیدیم که به افراد درونِ مذاهب و ادیان و دولت-ملتهای خود اعتماد میکنیم. امروز ما با کمال میل به نهادهای انتزاعی مانند پول، بازارها و سیستم تجارت جهانی که سراسر جهان را در بر میگیرد ایمان داریم. این واقعاً پدیدهای شگفتانگیز است. به همین دلیل است که من امیدوارم جهان بتواند اعتماد مورد نیاز خود را برای همکاری در مورد بزرگترین مشکلاتی که با آن روبهرو هستیم -مانند همهگیریهای جهانی و تغییرات آبوهوایی- پیدا کند.
کتاب «چرا اعتماد مهم است» با این جملات به پایان میرسد: ما در زمانی زندگی میکنیم که فناوری و ارتباطات متقابل، مشکلاتمان را جهانی کرده است. زمینشناسان عصر کنونی ما را آنتروپوسن مینامند؛ دورانی که مسیر حرکت کره زمین عمدتاً به وسیله انتخابهای انسان شکل میگیرد. با این حال، طی قرنها، تکامل جامعه بشری حاکی از توانایی سازگاری با تغییر ساختارهای اجتماعی -به منظور مقابله با معضلات اجتماعی فزاینده و تراژدیهای فزاینده عامه مردم- بوده است. این رشد هیچگاه عاری از مشکل نبوده است. اغلب سازوکارهایی که برای ایجاد اعتماد طراحی شدهاند، چیزی هستند که ما را نسبت به بسیاری چیزها بیاعتماد میکنند. با این حال، در هر دوره، توانایی ما برای بازتعریف ایده «کسی مثل من»، بیشتر شده است. چالشهای بزرگی در راه است، اما ریشههای تکامل اجتماعی ما، ابزارهایی را که برای موفقیت نیاز داریم به ما داده است. من واقعاً به توانایی خود برای غلبه بر چالشهای پیشرو اعتماد دارم. امیدوارم شما هم بتوانید بر آنها غلبه کنید.