شناسه خبر : 44260 لینک کوتاه

اقتصاددانِ کشاورزان

چرا نام تئودور شولتز در اقتصاد جاودانه شد؟

 
 
 زهرا تهرانی/ نویسنده نشریه 

82تئودور ویلیام شولتز در 30 آوریل 1902 در شهر کوچکی در ده‌مایلی شمال غربی بادگِر در داکوتای جنوبی در مزرعه‌ای به مساحت 560 هکتار به دنیا آمد. وقتی شولتز کلاس هشتم بود، پدرش هنری تصمیم گرفت او را از تحصیل در مدرسه کینگزبری کانتی بیرون بکشد. نظر پدرش این بود که اگر پسر بزرگش به تحصیل ادامه دهد، تمایل زیادی به ادامه کار در مزرعه نخواهد داشت. شولتز نیز متعاقباً هیچ تحصیلات رسمی پس از دبیرستان نداشت. او سرانجام در کالج کشاورزی در ایالت داکوتای جنوبی، در یک برنامه سه‌ساله که به مدت چهار ماه در سال در طول زمستان برگزار می‌شد، ثبت‌نام کرد. شولتز پس از اینکه به دلیل داشتن پتانسیل‌های بالقوه به عنوان دانشجو شناخته شد، به دوره لیسانس وارد شد و در سال 1928 مدرک خود را در کشاورزی و اقتصاد دریافت کرد. او همچنین در سال 1959 مدرک دکترای افتخاری علوم را از کالج دریافت کرد. او در سال 1927 فارغ‌التحصیل و سپس وارد دانشگاه ویسکانسین-مدیسون شد و در سال 1930 دکترای خود را در اقتصاد کشاورزی زیر نظر بنجامین اچ هیبارد با پایان‌نامه‌ای با عنوان «مالیات در ارتباط با دانه‌های درشت خوراکی و توسعه برخی جنبه‌های نظریِ تحقیق نرخ مالیات» به دست آورد. تجربه وی در کالج ایالتی آیووا از سال 1930 تا 1943 نمی‌توانست بهتر از آن باشد. رکود بزرگ باعث شد اقتصاددانان جوانِ بااستعداد در آن دوره، آن را به یک تجربه فکری هیجان‌انگیز و سودآور تبدیل کنند. فرصت تثبیت و تفسیر آن تجربه برای شولتز در دانشگاه شیکاگو، جایی که از سال 1943 در آنجا بود، ایده‌آل بود.

جایزه نوبل

شولتز از سال 1930 تا 1943 در کالج ایالتی آیووا تدریس کرد. در سال 1943 مدیریت کالج، به دلیل فشارهای سیاسی از سوی برخی کشاورزان لبنی ایالت، گزارشی را که پیشنهاد می‌کرد اولئومارگارین جایگزین کره شود، رد کرد. شولتز ایالت آیووا را در پی «جنجال اولئومارگارین» ترک و به بخش اقتصاد دانشگاه شیکاگو نقل مکان کرد و بقیه دوران تحصیلی خود را در آنجا گذراند. او از سال 1946 تا 1961 به عنوان رئیس اقتصاد در دانشگاه شیکاگو خدمت کرد. شولتز در سال 1958 به عضویت آکادمی علوم و هنر آمریکا، در سال 1962 انجمن فلسفی آمریکا و در سال 1974 آکادمی ملی علوم ایالات متحده درآمد. سپس در سال 1960 رئیس انجمن اقتصادی آمریکا شد. شولتز در سال 1970 بازنشسته شد، اگرچه تا 90سالگی در دانشگاه شیکاگو فعال بود تا اینکه شکستگی لگن او را زمینگیر و بستری کرد.

مدت کوتاهی پس از نقل مکان به شیکاگو، شولتز شاگرد سابق خود، دی. گیل جانسون را به این بخش جذب کرد. پژوهش‌های آنها در مزرعه و اقتصاد کشاورزی بسیار تاثیرگذار بود و بودجه را از بنیاد راکفلر به برنامه اقتصاد کشاورزی در دانشگاه جذب کرد. کلیفورد هاردین، زوی گریلیچس، مارک نرلوو و جرج اس. تولی در میان دانشجویان فارغ‌التحصیل و استادان وابسته به این زوج در دهه‌های 1940 و 1950 بودند. شولتز در سال 1979 جایزه نوبل اقتصاد را به خاطر کارش در نظریه سرمایه انسانی و توسعه اقتصادی، از پادشاه سوئد کارل گوستاف شانزدهم دریافت کرد. او به طور مشترک با سر ویلیام آرتور لوئیس جایزه نوبل را به خاطر کارش در اقتصاد توسعه با تمرکز بر اقتصاد کشاورزی دریافت کرد. شولتز نقش کشاورزی را در اقتصاد تجزیه و تحلیل کرد و کار او پیامدهای گسترده‌ای برای سیاست صنعتی‌سازی، هم در کشورهای در حال توسعه و هم در کشورهای توسعه‌یافته داشته است. شولتز همچنین ایده سرمایه آموزشی را که انشعابی از مفهوم سرمایه انسانی است و به طور خاص به سرمایه‌گذاری‌های انجام‌شده در آموزش و پرورش مربوط می‌شود، تبلیغ کرد.

نظریه سرمایه انسانی

83زمانی که شولتز استاد اقتصاد دانشگاه شیکاگو بود، پژوهش‌هایی را در مورد اینکه چرا آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم با سرعتی تقریباً معجزه‌آسا از ویرانی‌های گسترده نجات یافتند، و در مقابل، بریتانیا مدت‌ها پس از جنگ هنوز غذا را جیره‌بندی می‌کرد، رهبری می‌کرد. نتیجه گیری او این بود که سرعت بهبودی به دلیل جمعیت سالم و با تحصیلات عالی است. آموزش مردم را مولد می‌کند و مراقبت‌های بهداشتی خوب، باعث موفقیت سرمایه‌گذاری آموزشی می‌شود. یکی از کارهای اصلی او بعدها «نظریه سرمایه انسانی» نامیده شد که با کمک گری بکر و جیکوب مینسر آن را تدوین کرد. شولتز این نظریه را در کتاب خود با عنوان «سرمایه‌گذاری در سرمایه انسانی» مطرح کرد؛ با این حال، بازخورد منفی از سایر اقتصاددانان دریافت کرد. وی بیان می‌کند که دانش و مهارت نوعی سرمایه است و سرمایه‌گذاری در سرمایه انسانی، به افزایش تولید اقتصادی و افزایش درآمد کارگران منجر می‌شود.

شولتز گفت ارزش نیروی کار با بهره‌وری آنها تعیین می‌شود که یک کشف اقتصادی جدید نیست. نکته تمایز این بود که بهره‌وری نیروی کار بر اساس سرمایه‌گذاری‌های افراد در «نرخ بازده» شخصی آنها بود. هرچه مهارت‌ها و تحصیلات در رزومه فرد بیشتر باشد، بازده بیشتری را در قالب درآمد بیشتر از این سرمایه‌گذاری‌ها خواهد دید. این نظریه هنوز هم مورد استفاده قرار می‌گیرد و به نظر می‌رسد نقش مثبتی در مطالعه عملکرد پیچیده درونی تفاوت مقیاس‌های دستمزد داشته باشد. با این حال، این موضوع به دلیل اینکه به سوگیری‌های زیادی در مورد سرمایه‌گذاری‌های مشاهده‌شده که به‌طور واقعی برای یک کارگر کم‌درآمد قابل دستیابی است، منجر می‌شود، مورد انتقاد قرار گرفته است. برای اینکه بسیاری از مردم دستمزدی راحت و مکفی داشته باشند، امروزه می‌توان استدلال کرد که مدرک دانشگاهی بهترین و تضمین‌شده‌ترین قدم در چنین مسیری است. کسانی که دانش‌آموزان نسل اول کالج هستند، مسلماً باید زمان، پول و تلاش بیشتری را برای آموزش عالی سرمایه‌گذاری کنند تا حتی بازدهی تا حدودی مشابه با کسانی که روابط خویشاوندی و ویژگی‌های اجتماعی باکیفیت‌تری دارند، دریافت کنند.

بسیاری از اقتصاددانان، نظریه او مبنی بر در نظر گرفتن انسان‌ها به عنوان نوعی سرمایه را به دلیل برده‌داری -که در آن زمان با توجه به جنبش‌های حقوق مدنی نقد می‌شد- رد کردند. شولتز استدلال می‌کند که نظریه او انسانیت را رد نمی‌کند، بلکه افراد را تشویق می‌کند تا روی خودشان سرمایه‌گذاری کنند. او از انسان‌ها برای سرمایه‌گذاری در سلامت، مهاجرت داخلی و آموزش در حین کار حمایت می‌کند. با این حال، بر تشویق افراد به آموزش بهتر به منظور افزایش سطح بهره‌وری تمرکز دارد. او بیان می‌کند که اگر مردم این کارها را انجام می‌دادند، فرصت‌های بیشتری برای بهبود وضعیت اقتصادی‌ در اختیارشان بود.

شولتز همچنین در دهه 1980 الهام‌بخش کارهای زیادی در زمینه توسعه بین‌المللی شد و انگیزه موسسات مالی بین‌المللی سیستم برتون وودز مانند صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی را برای سرمایه‌گذاری در آموزش فنی‌ و حرفه‌ای برانگیخت. شولتز در طول پژوهش‌های خود به جزئیات پرداخت و به میان کشورهای فقیر کشاورز اروپا رفت و با کشاورزان و رهبران سیاسی در شهرهای کوچک صحبت کرد. او «نمی‌ترسید که کفش‌هایش کمی گل‌آلود شود». وی متوجه شد کمک‌هایی که ایالات متحده به صورت غذا یا پول ارسال می‌کند، نه‌تنها کمک چندانی نمی‌کند، بلکه در واقع برای این کشورها مضر است، زیرا کشاورزان و تولیدکنندگان محصولات کشاورزی در آن کشورها قادر به رقابت با قیمت‌های آزاد نبودند. کمک‌هایی فرستاده شد و به همین دلیل نتوانستند خود را حفظ کنند یا پولی را که از محصولات به دست آورده بودند در اقتصاد سرمایه‌گذاری کنند. او این نظریه را مطرح کرد که اگر ایالات متحده به جای آن کار، از منابع خود برای کمک به آموزش این تولیدکننده‌های روستایی و ارائه فناوری و نوآوری به آنها استفاده کند، در طولانی‌مدت پایدارتر، مولدتر و خودپایدارتر خواهند بود. این بخش مهم دیگری از کار او، «سرمایه‌گذاری در سرمایه انسانی»، بود.

دانش مولد

شولتز در «تحول کشاورزی سنتی» (1964) دیدگاه غالب اقتصاددانان توسعه را مبنی بر اینکه کشاورزان کشورهای در حال توسعه در عدم تمایل به نوآوری، غیرمنطقی هستند، به چالش کشید. او استدلال می‌کرد که برعکس، کشاورزان به مالیات‌های بالا و قیمت‌های مصنوعی پایین محصولات که از سوی دولت‌هایشان تعیین می‌شود، واکنش‌های منطقی نشان می‌دهند. او استدلال می‌کرد که عدم تمایل ظاهری آنها به نوآوری منطقی است زیرا دولت‌های آن کشورها اغلب به طور مصنوعی قیمت‌های پایینی برای محصولات خود تعیین کرده و مالیات‌های سنگینی بر آنها اعمال می‌کنند. همچنین، دولت‌های این کشورها، برخلاف ایالات متحده، معمولاً خدمات ترویج کشاورزی برای آموزش کشاورزان در روش‌های جدید نداشتند. موضوعی که در کتاب‌های شولتز وجود دارد این است که فقر روستایی در کشورهای فقیر ادامه دارد، زیرا سیاست‌های دولت در آن کشورها به نفع شهرنشینان مغرضانه است. شولتز همیشه خوش‌بین بود که اگر این خصومت دولت نسبت به کشاورزی از بین برود، کشورهای فقیر قادر به توسعه خواهند بود. او می‌گفت: «مردم فقیر در کشورهای کم‌درآمد، اسیر تعادل فقر آهنینی نیستند که اقتصاد قادر به شکستن آن نباشد.» او توسعه کشاورزی را پیش‌شرط صنعتی شدن می‌دانست.

شولتز به عنوان یک اقتصاددان تجربی، هنگام سفر از مزارع بازدید می‌کرد تا درک بهتری از اقتصاد کشاورزی به دست آورد. پس از جنگ جهانی دوم، او با یک زوج مزرعه‌دار مسن و ظاهراً فقیر آشنا شد که از زندگی خود کاملاً راضی به نظر می‌رسیدند. وقتی او علت را از آنها پرسید، پاسخ دادند که آنها فقیر نیستند؛ درآمد حاصل از مزرعه به آنها این امکان را می‌داد که چهار فرزند خود را به دانشگاه بفرستند و معتقد بودند که آموزش باعث افزایش بهره‌وری فرزندان و در نتیجه افزایش درآمد آنها می‌شود. این گفت‌وگو شولتز را به سرعت به مفهوم سرمایه انسانی سوق داد -سرمایه‌ای که با سرمایه‌گذاری در دانش تولید می‌شود-، و به این نتیجه رسید که می‌توان با استفاده از همان اصطلاحات به کاررفته در مورد سرمایه غیرانسانی مطالعه کرد. اما سرمایه انسانی، می‌تواند در قالب دانش مولد بیان شود.

از جمله مقالات او می‌توان به کشاورزی در یک اقتصاد ناپایدار (1945)، ارزش اقتصادی آموزش (1963)، رشد اقتصادی و کشاورزی (1968)، سرمایه‌گذاری در سرمایه انسانی (1971)، و سرمایه‌گذاری در مردم: اقتصاد کیفیت جمعیت (1981) اشاره کرد.

زندگی شخصی و میراث

شولتز در سال 1930 با استر فلورانس ورث ازدواج کرد. استر در مزرعه‌ای در نزدیکی فرانکفورت، داکوتای جنوبی، از والدینی آلمانی به دنیا آمد و بزرگ شد که او را به ادامه تحصیل تشویق کردند. ورث اولین عضوی از خانواده‌اش بود که به کالج رفت و در سال 1927 مدرک لیسانس علوم بازرگانی را از کالج ایالتی داکوتای جنوبی در بروکینگز دریافت کرد، و متعاقباً به عنوان معلم مدرسه در Waubay، داکوتای جنوبی، از سال 1927 تا 1929 و سپس در گرگوری، داکوتای جنوبی، از سال 1929 تا 1930 کار کرد. ورث پیشینه شولتز در کشاورزی و تعهد به ایده‌آل‌های آموزش و توسعه اقتصادی را به اشتراک می‌گذاشت، و در طول دوران حرفه‌ای خود به‌عنوان ویراستار اصلی آثار منتشرشده‌اش کار کرد. شولتز در سخنرانی خود برای جایزه نوبل، کمک‌های او را این‌گونه تصدیق کرد: «من مدیون همسرم، استر شولتز، هستم که نشان داد آنچه من فکر می‌کردم به وضوح بیان شده، به اندازه کافی روشن نیست.» از این زوج دو دختر و یک پسر به یادگار مانده است.

شولتز در دوران حرفه‌ای خود هشت مدرک افتخاری دریافت کرد. او اولین فارغ‌التحصیل دانشگاه ایالتی داکوتای جنوبی و دومین فرد اهل داکوتای جنوبی بود که پس از ارنست لارنس، برنده جایزه نوبل فیزیک در سال 1939، برنده جایزه نوبل شد. بین سال‌های 2012 و 2013، دانشگاه ایالتی داکوتای جنوبی، تالار تئودور دبلیو. شولتز، یک سالن اقامت برای دانشجویانی که در رشته کشاورزی تحصیل می‌کنند ساخت. شولتز همچنین مدال فرانسیس واکر را در سال 1972 دریافت کرد که بالاترین جایزه‌ای است که از سوی انجمن اقتصادی آمریکا اعطا می‌شود.

تئودور شولتز در 26 فوریه 1998 در ایوانستون، ایلینویز در 95سالگی درگذشت و در گورستان بادگِر در داکوتای جنوبی به خاک سپرده شد. 

دراین پرونده بخوانید ...