ستارههای ژوئن
اسمیت، باستیا و کنه سه اقتصاددانی هستند که در ماه ژوئن متولد شدند و علم اقتصاد به تلاش آنها مدیون است
ژوئن ماه درخشش ستارههای اقتصاد کلاسیک است که هر کدام به شکلی اصول و مکاتب مهم اقتصادی را پایهگذاری کردند تا علم اقتصاد را برای همیشه مدیون و مرهون خود نگه دارند؛ از «فرانسوا کنه» که با تابلوی اقتصادش، مکتب فیزیوکراتیسم را پایهگذاری کرد، تا «آدام اسمیت» که در دوره روشنگری اسکاتلند، پرچم اقتصاد مدرن و سرمایهداری را به اهتزاز درآورد و «فردریک باستیا» که تا لحظه مرگ زودهنگامش، سعی کرد اصول و مفاهیم اقتصادی مانند هزینه-فرصت را تبیین کند.
فرانسوا کنه؛ خالق تابلوی اقتصاد
اصلاً عجیب به نظر نمیرسد که نوجوانی که در 16سالگی دستیار یک جراح بشود و به دنبال این علاقه راه دانشگاه پزشکی را در پیش بگیرد، روزی پزشک دربار و پادشاه شود. اما احتمالاً کسی انتظارش را نداشت که پزشک دربار، روزی اقتصاددانی بزرگ و پیشرو شود که مکتب فیزیوکراتیسم را پایهگذاری کند. «فرانسوا کنه» اما گویا تعبیر همین گزاره بود و رسالتش بیش از پزشکی، تبیین آموزههای اقتصادی بود که تا سالها راهگشای شاگردان و پیروانش باشد.
او در چهارمین روز ماه ژوئن سال 1694 در نزدیکی ورسای در فرانسه به دنیا آمد. با اینکه پدرش زمینداری کوچک و وکیل بود، اما کنجکاویهای فرانسوا باعث شد در 16سالگی شاگرد و دستیار یک جراح شود و در نهایت برای تحصیل پزشکی به پاریس برود. در نهایت او به عنوان یک جراح از دانشگاه فارغالتحصیل شد و برای گذراندن دوره طرح پزشکی خود به شهر مانت رفت. مهارت و درخشش او در جراحی اما باعث شد مورد توجه قرار بگیرد و در 43سالگی دبیر کل دائمی آکادمی جراحی شود. با این اوصاف تعجبی نداشت به عنوان پزشک مشاور به دربار راه پیدا کند. او هفت سال بعد دکترای خود را در رشته پزشکی گرفت و پزشک مخصوص پادشاه وقت فرانسه یعنی لوئی پانزدهم شد. به این ترتیب او در کاخ ورسای مستقر شد و خانهاش در این شهر به نام او شناخته میشد. لوئی پانزدهم احترام زیادی برای فرانسوا کنه قائل بود و عادت داشت او را «متفکر من» صدا بزند. کنه در دربار فرانسه جایگاه یک نجیبزاده را داشت و همین کافی بود تا همیشه شایعات و توطئههایی علیه او وجود داشته باشد. با این همه اما کنه بیهیچ توجهی به این حواشی، تنها میخواست در مسیر علاقهاش برای دانستن و رشد کردن، قدم بردارد. با این اوصاف بود که بهطور جدی مطالعه علم اقتصاد را آغاز کرد و در سال 1750 با «ونسان دو گورنه» اقتصاددان معروف فرانسوی آشنا شد که در زمینه علوم اقتصادی تحقیقات گستردهای انجام میداد. اشتیاق این دو نفر به تحقیقات و مطالعات اقتصادی به شکلگیری مکتبی منجر شد که بعدها فیزیوکراتیسم نام گرفت؛ مکتبی که با پیشرفت علوم و فنون مکانیکی از یک طرف و نفوذ دیدگاههای طبیعتگرایی از طرف دیگر همراه شد و به تسلط طبیعت در آموزههای اقتصادی اشاره داشت. فیزیوکراتیسم اولین مکتب اقتصادی است که قواعد اقتصاد را به صورتی علمی بیان کرد و بیشترین سهم را در ایجاد پایههای نظام اقتصادی سرمایهداری دارد. این مکتب جدید نظر بسیاری از اقتصاددانان از سراسر جهان را به اصولش جلب کرد؛ تا جایی که «آدام اسمیت» در طول حضورش در فرانسه، بین سالهای 1764 تا 1766، مدتی در پاریس بود و همین مقدمه آشنایی او با فرانسوا کنه و طرفدارانش شد. اسمیت بعدها در کتاب معروف ثروت ملل ارجاعات زیادی به اقدامات علمی این گروه از اقتصاددانان کرد.
با این حال اما مهمترین تاثیر کنه بر اقتصاد، بیش از کمک به شکلگیری مکتب فیزیوکراتیسم، انتشار «تابلوی اقتصاد» در سال 1758 بود که در واقع بنیانهای اولیه فیزیوکراتها را شکل داد و اولین نمای واضح از گردش درآمد در جامعه را نشان داد. تابلوی اقتصاد فرانسوا کنه که شاید اولین تلاش برای توصیف عملکرد اقتصاد به شیوه تحلیلی بود، میتوانست به عنوان یکی از اقدامات مهم برای ایجاد مدل اقتصادی باشد. الگویی که کنه ایجاد کرد شامل سه عامل یا محرک اقتصادی بود که طبقه «مالکان» که فقط متشکل از زمینداران بود، طبقه «مولد» تشکیلشده از کارگران زراعی و طبقه «بایر» شامل صنعتگران و بازرگانان را شامل میشد. به عقیده او، نقطه شروع جریان تولید یا نقدینگی بین سه عامل از عاملهای «انحصاری» آغار میشود؛ زیرا آنها صاحبان زمین هستند و قدرت خرید از هر دو عامل دیگر را دارند. در حقیقت، کنه معتقد بود که تجارت و صنعت موتور محرک اقتصاد نبوده و آنچه میتواند در قالب بهره و دستمزد و خرید در اقتصاد جاری بوده و عامل اصلی ایجاد ثروت باشد، مازاد زراعی است و این را در نسخه خطی خود از تابلوی اقتصادی به اثبات رساند. او تحقیقات گستردهای درباره اقتصاد کشاورزی کرد و مقالات مختلفی درباره مباحث مربوط به آن نوشت.
فرانسوا کنه در سال 1718 ازدواج کرد و یک پسر و یک دختر حاصل این ازدواج بودند. او در آخرین روزهای سال 1774 از دنیا رفت و در طول عمرش توانست حاصل زحماتش برای پرورش شاگردانش را ببیند. «آن روبر ژاک تورگو» یکی از شاگردانش بود که در زمان حیات کنه، وزیر امور مالی و اقتصادی فرانسه شد.
آدام اسمیت؛ پدر اقتصاد مدرن
کسی فکرش را هم نمیکرد کودکی که دو ماه پیش از تولد پدرش را از دست داد، در آیندهای نهچندان دور به عنوان «پدر اقتصاد مدرن» و «پدر نظام سرمایهداری» در جهان شناخته بشود. «آدام اسمیت» کودکی عجیب و سختی را پشت سر گذاشت و در تایید آن همین بس که هنوز کسی تاریخ دقیق تولدش را نمیداند و پنجم ماه ژوئن سال 1723 که به عنوان روز تولد او پذیرفته شده، در واقع تاریخی است که او در کلیسای جامع اسکاتلند غسل تعمید داده شد. اسمیت در حومه منطقهای به نام فایف در اسکاتلند به دنیا آمد و از آنجا که پدرش دو ماه قبل از تولد او از دنیا رفته بود، نام پدر را برایش انتخاب کردند. آدام اسمیتِ پدر، وکیل، دادستان، بازرس و یکی از مشاوران دربار اسکاتلند بود و مادرش دختر یکی از زمینداران منطقه فایف. به گفته «جان رائه» روزنامهنگار اسکاتلندی و نویسنده زندگینامه آدام اسمیت، او در سهسالگی توسط گروهی کولی دزدیده شد و مدتی بعد با تلاش عمویش پیدا شد. اسمیت رابطه بسیار نزدیکی با مادرش داشت و به همین دلیل بسیاری معتقدند که احتمالاً مادرش او را به تحصیل تشویق میکرد. اسمیت به یکی از بهترین دبیرستانهای منطقه فایف رفت و یکی از بهترین شاگردان مدرسه بود. فقط 14 سال داشت که برای تحصیل به دانشگاه گلاسکو رفت و زیر نظر «فرانسیس هاچسون» در رشته فلسفه اخلاق تحصیل کرد. هاچسون فیلسوف اسکاتلندی-ایرلندی شناختهشدهای بود که به عنوان یکی از پدران دوره روشنگری اسکاتلند شناخته میشود. در این دوره، اسمیت علاقهاش به استقلال، منطق و آزادی بیان را دنبال کرد.
او در سال 1740 فارغالتحصیل شد و برای گذراندن دوره کارشناسی ارشد به دانشگاه آکسفورد رفت. با این حال اما اسمیت شیوه تدریس در گلاسکو را به آنچه استادان آکسفورد به عنوان تدریس انجام میدادند، ترجیح میداد؛ تا جایی که در کتاب ثروت ملل نوشت: «بیشتر استادان دانشگاه آکسفورد سالهای سال حتی تظاهر به تدریس هم نکردهاند.» نگرش انتقادی او به مدیریت و تدریس در دانشگاه آکسفورد بارها باعث تنبیه او شد، اما به عقیده خودش، به او درس زندگی داد. تنش و مشکلات اسمیت در آکسفورد به آنجا رسید که در اواخر دوره تحصیلش در آنجا، دچار سندروم بیقراری پا شده بود که نشانهای واضح از شرایط روحی و عصبی او در آن دانشگاه بود. در نهایت آدام اسمیت در سال 1746 و پیش از فارغالتحصیلی، آکسفورد را ترک کرد. او در کتاب ثروت ملل بارها به کیفیت پایین آموزش در دانشگاههای انگلستان اشاره کرده است. البته بسیاری معتقدند که بخش مهمی از نارضایتی اسمیت از حضورش در آکسفورد، مربوط به غیبت استاد مورد علاقهاش یعنی فرانسیس هاچسون بود. با این همه اما هاچسون به اندازه اسمیت قدرت ایجاد یک سیستم را نداشت و بیشتر مهارتش در تاثیرگذاری روی دانشجویانش و نشان دادن مسیر رشد به آنها بود.
سخنرانیهای عمومی و موفق اسمیت در دانشگاه ادینبورو که با حمایت جامعه فلسفی ادینبورو انجام شد، به آشنایی و همکاری با «دیوید هیوم» در سال 1750 منجر شد که سرآغاز راه تازهای برای او شد. هیوم فیلسوف و شاگرد قدیمی هاچسون بود که حدود یک دهه بیشتر از اسمیت سابقه تحقیق و فعالیت در این عرصه را داشت. آنها با همکاری یکدیگر به تحقیق و نوشتن مقالاتی درباره تاریخ، سیاست، فلسفه و اقتصاد پرداختند که به مهمترین اسناد و تحقیقات در دوره روشنگری اسکاتلندی تبدیل شدند؛ دورهای که با رونق و شکوفایی دیدگاههای روشنفکری و علمی همراه بود. اسمیت آثار مکتوب متنوع و معتبری دارد که مهمترین آنها ثروت ملل است که اولین کتاب در زمینه علم اقتصاد مدرن به حساب میآید
و نظریاتش درباره اصول سرمایهداری مدرن را روایت میکند. او در این کتاب و آثار دیگرش به رویکرد تقسیم کار در نظام اقتصادی اشاره میکند و توضیح میدهد که چطور ایجاد رقابت و تعادل میتواند به رشد و رونق اقتصادی منجر شود. کتاب نظریه عواطف اخلاقی او هم یکی دیگر از آثار مهمی است که سالها مورد ارجاع قرار گرفته که در دوره تدریس فلسفه اخلاق در دانشگاه گلاسکو آن را نوشت. این کتاب به تحلیل انگیزه انسان از همدردی میپردازد و رفتارهای او را بر این اساس تحلیل میکند. او همچنین پایهگذار نظریه کلاسیک «بازار آزاد» است که بر اساس آن، قیمت یک کالا یا خدمت بر مبنای عرضه و تقاضا انجام میشود، نه سیاستگذاریهای دولتی؛ نظریهای در مقابل بازار کنترلشده.
آدام اسمیت در طول دوره تدریس به کشورهای مختلفی از جمله فرانسه سفر کرد و در این سفرها با اقتصاددانان برجستهای از جمله فرانسوا کنه و افراد مهمی مثل بنجامین فرانکلین آشنا شد. او بیشتر آثارش را در سالهای پس از تدریس نوشت. ثروت ملل او که در سال 1776 برای اولینبار منتشر شد، در عرض شش ماه به چاپ دوم رسید که در آن زمان موفقیتی بزرگ به حساب میآمد. او یک سال بعد به عنوان یکی از اعضای هیاتمدیره گمرک اسکاتلند انتخاب شد و برای زندگی با مادرش به آنجا برگشت. پنج سال بعد به عضویت جامعه فلسفه ادینبورو درآمد و بهطور خودکار عضوی از جامعه سلطنتی ادینبورو هم شد. اسمیت همیشه تشنه دانستن بود، تا جایی که حتی در بستر مرگ هم از اینکه نتوانسته بود بیش از این بیاموزد و دستاورد بیشتری نداشت، اظهار ناامیدی کرد. هر چند او وصیت کرده بود که کتابخانهاش به خالهزادهاش «دیوید داگلاس» برسد که با او زندگی میکرد، اما بخشی از کتابهای این کتابخانه ارزشمند توسط همسران او به فروش رفتند و بخشی دیگر میان فرزندانش تقسیم شدند.
فردریک باستیا؛ اقتصاددانی در جستوجوی حقیقت
متولد بیست و نهمین روز ماه ژوئن سال 1801، راه سخت و ناهمواری را طی کرد تا بتواند عضو مجمع ملی فرانسه، مکتب لیبرال فرانسه و اقتصاددانی برجسته و مشهور بشود. «فردریک باستیا» که در شهر بایون فرانسه به دنیا آمد، در هفتسالگی مادرش را از دست داد و پدرش او را به شهر مگرون برد؛ جایی که آن هنگام و در جریان انقلاب فرانسه اشغال شده بود. پدر باستیا که یک تاجر بود، او را در 9سالگی رها کرد تا پدربزرگ، مادربزرگ و عمهاش او را بزرگ کنند. او در 17سالگی مدرسه را رها کرد تا با عمویش در کسبوکار خانوادگیشان مشغول به کار شود. مدتی بعد که میخواست به دنبال علایقش برای ادامه تحصیل به پاریس برود، متوجه شد که پدربزرگش چندان تمایلی به رفتن و دور شدن او ندارد. به این ترتیب همراه با پدربزرگ بیمارش به مگرون رفت و سال بعد -وقتی پدربزرگش از دنیا رفت- در 24سالگی بالاخره خانه را ترک کرد. او که به اقتصاد سیاسی علاقه زیادی داشت، در سال 1831 به سمت دادستانی شورای عمومی مگرون رسید. او بعد از انقلاب فرانسه و در سال 1848 به عضویت مجلس قانونگذاری ملی درآمد.
با این همه اما کار او به عنوان یک اقتصاددان در سال 1844 آغاز شد؛ زمانی که در ماه اکتبر آن سال، اولین مقاله او در مجله اقتصاد فرانسه به چاپ رسید. از آن زمان تا پایان عمرش او همیشه یک اقتصاددان باقی ماند و علایقش را در این حوزه دنبال کرد. باستیا طرفدار مکتب اقتصاد کلاسیک و پیرو اقتصاددانانی مانند آدام اسمیت و دیدگاهش درباره بازار آزاد بود. او تحت تاثیر مکتب اقتصادی اتریش بود که به سازوکار قیمتها و تاثیر پول بر اقتصاد تاکید دارد. مهمترین کتاب فردریک باستیا، قانون است که در آن به این موضوع اشاره میکند که قانون الزاماً و باید از حقوقی مانند مالکیت شخصی، حمایت کند. با تمام اینها اما از نظر بسیاری از کارشناسان، مهمترین کار باستیا توسعه مفهوم هزینه-فرصت بود؛ مفهومی درباره اینکه اگر فرد یا بنگاهی از میان چند انتخاب متفاوت یکی را برگزیند، هزینه-فرصت آن، معادل است با هزینه مرتبط با بهترین انتخاب ممکن از بین سایر انتخابهای باقیمانده که از آن صرف نظر شده است. البته بیشتر اوقات در اقتصاد هزینه-فرصت در پروژههای اقتصادی مطرح میشود و هدف اصلی آن هم بررسی تخصیص بهینه منابع موجود است. باستیا به سرتاسر فرانسه سفر کرد تا ایدههایش را گسترش دهد، اما ناگهان بیماری او را از ادامه این سخنرانیها بازداشت. او در جایی در کتاب قانون نوشت: «تا روز مرگم باید این اصول را با تمام توان ریههایم گسترش بدهم.» باستیا این جمله را تحت تاثیر آثار و عوارض بیماری سل نوشته بود. در نهایت او در پاییز سال 1850 برای درمان به ایتالیا فرستاده شد. باستیا ابتدا به پیزا و سپس به رم رفت، اما ظاهراً این سفرها بیفایده بود. در نهایت در روز بیست و چهارم دسامبر آن سال باستیا پیش از آنکه در 49سالگی چشم از این دنیا فروببندد، رو به دکترهایی که بالای سرش بودند، دوباره کلمه «حقیقت» را زمزمه کرد.