کاهش ریسک، بهبود بازده
چگونه خطر سقوط سهام خود را به حداقل برسانیم؟
دوستان عزیز تجارت فردا از من درخواست کردند یادداشتی تهیه کنم در ارتباط با این موضوع که چه کنیم تا هم از مزیتهای بورس بهره ببریم و هم از سقوطش در امان باشیم؟ و از اینرو عنوان فوق را برای این یادداشت برگزیدم، هم این عنوان و هم آن درخواست تا حدی پارادوکسیکال و به اصطلاح متضادنماست. اما به عنوان فردی که پیش از ورود به حوزه مالی و سرمایهگذاری سالها به مطالعه و تحقیق بر روی مقوله خلاقیت (خلاقیت به عنوان یک علم چارچوبمند و نه یک ویژگی روانشناسی) گذراندهام. باید بگویم که تمرکز و شناسایی پارادوکسها و جستوجو برای یافتن راهکارهای رفع آنها فرآیندی است که از دل آن ایدههای نوآورانه بسیاری بروز میکند. در این یادداشت با دو رویکرد این موضوع بررسی شده و نکاتی جهت استفاده یادآوری شده است.
نگاه مطلق (نگاه از بیرون)
در این نگاه مقوله ریسک و بازده در شرایطی سنجیده میشود که بازار سرمایه را کاملاً مستقل و منفک از زندگی جاری و حتی سایر بخشهای اقتصاد میبینیم و صرفاً به ریال بهدستآمده /ازدسترفته در این بازار توجه میکنیم. عملاً قسمت اعظم دانش مالی کلاسیک و مدرن با این دیدگاه منطبق است. ابزارهای ریسکسنجی نیز مشخصاً بر این مبنا توسعه یافتهاند و عملاً ریسکها را به صورت مطلق سنجش میکنند، ابزاری برای سنجش ریسک سبد سرمایهگذاری هر شخص و با توجه به نیازمندیها و دغدغههای او طراحی نشده است. البته همین ابزارهای سنجش ریسک فعلی تا حدی قابلیت ویژهسازی جهت انجام این امر را دارند، اما کفایت نمیکند چون کمیسازی برخی ابعاد نیازها و اهداف فردی که در فوق مورد اشاره قرار گرفت راهکار دقیقی تا امروز ندارد؛ به هر حال فارغ از این مشکلات در این قسمت و با دید مطلقنگر در ارتباط با موضوع یادداشت و شرایط فعلی بازار ایران پیشنهادها و نکاتی کاربردی مورد اشاره قرار خواهد گرفت.
تحلیل بنیادی: علاوه بر مدلهای مختلف ریسکسنجی، مدلهای مختلف تحلیل بنیادی نیز عملاً بر مبنای همین نگاه مطلق شکل گرفتهاند. از اینرو اگر در یک جمله بخواهیم راهکار دستیابی به هدف نهفته در عنوان این یادداشت را با نگاه و رویکرد مطلق و نگاه از بیرون خلاصه کنیم، باید بگوییم راهکار تمرکز بر تحلیل بنیادی و سرمایهگذاری در سهامی است که از لحاظ بنیادی خرید آنها توجیهپذیر است.
جای تعجب (یا بهتر است بگویم جای خوشحالی) دارد اگر بدانیم امروز برخی از کمریسکترین و بنیادیترین و حتی خوشآتیهترین سهام موجود در بازار سرمایه دارای کمترین نسبت قیمت به سود (P /E) هستند. یعنی به خاطر برخی ناکاراییها در بازار سرمایه و هجوم سرمایههای غیرهوشمند به سمت برخی نامهای پرآوازه، عملاً هدف پارادوکسیکال فوقالذکر (بهرهبرداری از مزیتهای بازار سرمایه در عین در امان ماندن (البته به صورت نسبی) از سقوطهای بازار) بهراحتی قابل تحقق است.
بازگردیم به رویکرد بنیادی، اولین درس در تحلیل بنیادی توجه به وضعیت سودآوری و پتانسیلهای سودآوری آتی یک شرکت است، پاسخ این سوالات بسیار مهم است و فیلتری است برای کنار گذاشتن سهام پرخطر. آیا سهم روندی رو به رشد دارد یا خیر؟ آیا سودهای شرکت تبدیل به جریان نقدینگی ورودی میشود یا صرفاً بر روی کاغذ تحقق یافته است؟ همین دو سوال کافی است، فیلترهایی با تعداد زیادی سوال و شاخص را میتوانید کنار بگذارید (کنار گذاشتن به معنی بیفایده بودن نیست، بلکه بدین معناست که بسیاری از شاخصها و فیلترها مناسب گروههای سرمایهگذاری بزرگ و خیلی حرفهای است و نه اشخاص معمولی).
طراحی سبد سرمایهگذاری: تمرکززدایی حداقلی (و نه حداکثری) و ایجاد تنوع محدود و منطقی در سبد سرمایهگذاری رویکرد دیگری است که باعث واکنش بهتر سرمایهگذاریهای بورسی شخص به ابزارهای ریسکسنجی میشود (دقت کنید لزوماً این کار باعث کاهش مطلق مخاطرات و نااطمینانیها نمیشود، بلکه صرفاً هنگام سنجش ریسک سرمایهگذاریها با کمک ابزارهای ریاضیاتی مربوطه و مرسوم پاسخ اطمینانبخشتری دریافت میکنیم). اما بهمنظور اثرگذاری هرچه بهتر مقوله متنوعسازی بر کاهش واقعی ریسکها و افزایش پتانسیل بازدهی، این امر میتواند با دید اقتصادکلان انجام شود. متنوعسازی نه بر اساس تفاوت در نامها بلکه بر اساس تفاوت نوع کسبوکار و محصول تولیدی، تفاوت در نوع فعالیت (تولیدی یا خدماتی)، تفاوت در جایگاه محصول خدمت تولیدی در چرخههای اقتصاد (کالای ضروری /کالای لوکس و...) و بسیاری موارد دیگر باید انجام گیرد.
نگاه نسبی (نگاه از درون)
نسبت به نگاه و رویکرد قبلی (رویکرد مطلق) این نوع نگاه حداقل از دید آکادمیک و نظری جوانتر بوده و ادبیات آن کاملاً توسعه نیافته است. اما در برخی کتب پیشرفته مدیریت سرمایهگذاری و... میتوان ردپای آن را مشاهده کرد.
در این نگاه مقوله ریسک و بازده در شرایطی سنجیده میشود که بازار سرمایه جزئی درهمتنیده از نظام اقتصادی و حتی زندگی ماست، نه بر مبنای ریال بلکه بر مبنای ارزش نسبی و حتی بالاتر از آن توان سرمایهگذاریهای بورسی در پوشش قدرت خرید بلندمدت ما به آن نگاه میکنیم. یک فعال بازار طلا تمرکزش بر حفظ و افزایش طلای خود است و با نوسانات قیمت ریال کاری ندارد، و همین رویکرد باعث موفقیت این صنف در بلندمدت شده است، یک فعال بازار سهام نیز اگر به جای تمرکز بر روی قیمتها و بازده ریالی خود بر روی حفظ و حتی افزایش تعداد سهامی که دارد (سهام شرکتهای خوشآتیه و سودساز) تمرکز کرده و استراتژی سرمایهگذاری خود را بر این مبنا طراحی کند، در بلندمدت فقط شاهد رشد سود و ثروتش خواهد شد و نوسانات قیمتی صرفاً فرصتهایی خواهند بود برای حرکت در مسیر این استراتژی.
مثال: در حوزه سرمایهگذاری در اوراق درآمدثابت مقولهای وجود دارد به اسم ریسک نرخ بهره (تغییر قیمت اوراق به واسطه تغییر در نرخ بهره) که این ریسک برای شخصی که اوراق را تا سررسید نگه دارد عملاً معنایی نخواهد داشت. این مثال بهخوبی نشان میدهد که چگونه تغییر رویکرد سرمایهگذار باعث حذف ریسک میشود. خب اگر بخواهیم این مثال را به بازار سرمایه تعمیم دهیم چه رویکردی باید برگزینیم؟ با بررسی روند رشد شاخص بورس مشخص میشود طی دورههای 10ساله (با سالهای شروع متفاوت) همواره بازده این بازار بیشتر از سایر بازارها (در همان دوره) بوده است. بنابراین جواب مشخص است. اگر افق سرمایهگذاری شخص حداقل 10 سال باشد، عملاً و بر مبنای روندها و تجارب گذشته میتوان گفت که ریسک خاصی این سرمایهگذاری بلندمدت را تهدید نکرده و میتواند بازدهی مناسبی را انتظار بکشد. در رویکرد مطلقنگر گفته شد تحلیل بنیادی و یکی از رویکردهای مهم آن یعنی ارزیابی وضعیت آتی نسبت قیمت به سود بسیار مهم است، اما چه معیاری برای مناسب بودن این نسبت وجود دارد، واقعیت آن است که هیچ معیار مطلقی وجود ندارد و بستگی به بازدهی سایر بازارها (نرخ بازده سپرده بانکی، نرخ بازده اجاره واحدهای مسکونی /تجاری /اداری و...) دارد. یعنی حتی تحلیل بنیادی نیز که بهعنوان رویکردی مطلقنگر جهت برآورد ارزش سهام مطرح است، باز درگیر مباحث نسبی است. زمانی که برای سهام بنیادی و آیندهدار بازار نسبت قیمت به سود بسیار بهتر از نسبت قیمت به درآمد در حوزه مسکن است، فارغ از نوسانات و رشد و نزول قیمتی در دو بازار سهام و ملک، عملاً سرمایهگذاری در سهام گزینه معقولانهتری است.
کلام پایانی
چه رویکرد و نگاهمان به مقوله ریسک و بازده مطلق باشد و چه نسبی، مبحث مدیریت سرمایه (که عموماً در کتب و جزوههای تحلیل تکنیکال به صورت مبسوط تشریح و تعریف میشود) برای کسب بهترین بازدهی در ترکیب با کمینهسازی ریسک مثمر ثمر خواهد بود. در این میان دو تکنیک اصلی که هم برای سرمایهگذاران تکنیکالیست و هم بنیادی میتواند چراغ راه باشد (صرفاً چراغ راه و نه کپیبرداری ساده) استراتژی خروج تصادفی (stochastic exit strategy) در تعیین نقطه خروج از سرمایهگذاری و فروش سهام، و دیگری معیار کلی (Kelly criterion) در ارزیابی حد بهینه وزن سرمایه اختصاص دادهشده به تکتک سهام موجود در سبد سرمایهگذاری است. اگر هم علایق و توانمندی در حوزه آمار و احتمالات دارید استفاده از احتمالات شرطی و بیزی جهت طراحی استراتژیهای سرمایهگذاری نوع سوم (در کنار استراتژیهای مبتنی بر تحلیل تکنیکال و تحلیل بنیادی) کاملاً شخصیسازی شده، میتواند برای کمینه کردن احتمال زیان مورد استفاده قرار گیرد.