ریشههای بیگانههراسی
چرا نظام حکمرانی تعامل با جهان را در تعارض با استقلال میبیند؟
زهرا اکبری: نظام حکمرانی در کشور ما مستقل بودن را در تعارض با غرب میبیند نه در تعامل با آن. تحلیلگران دیپلماسی ریشه این باور را در «بیگانههراسی» میدانند و اقتصاددانان از اینکه نظام حکمرانی نتوانسته تعریفی صحیح از تعامل با دنیا ارائه کند انتقاد میکنند. به عقیده اقتصاددانان، نظام حکمرانی ما تصور میکند هر کشوری که در دنیا مناسباتی با کشورهای پیشرفته برقرار کرده، حتماً در رابطه استعماری قرار گرفته است. گویا این موضوع عارضهای است که ساختارهای سیاسی را در تله میاندازد و باعث میشود نسبت به افراد یا دولتها یا حتی بنگاههای خارجی هراس به وجود آید.
به عقیده تحلیلگران، عارضه بیگانههراسی دارای شش ریشه و پیامد است؛ ریشههای این عارضه عبارتاند از:
1- بیگانههراسی هنگامی رخ میدهد که بین بیگانه و بیگانههراس، از دیدگاه قدرت ملی شکاف وجود دارد. یعنی بیگانه، توانمندتر از کشور و حکومت بیگانههراس است.
2- بیگانههراسی ریشه در تجربیات تاریخی دارد؛ به عبارت بهتر ملت و دولت بیگانههراس یا بیگانهستیز، زیربنای نگرش و توجیه خود را نسبت به کشور هدف، ستمهای تاریخی از جانب آن کشور در برابر نفوذ یا رویه استعماری میپندارد. در واقع حکومت بیگانهستیز، با تکیه بر حافظه تاریخی، رویکردش را توجیه میکند.
3- ممکن است ساختار سیاسی از درون احساس ناتوانی فکری، حقوقی، فناوری و... کند، در نتیجه همه کوشش خود را معطوف به دور کردن شهروندان از بیگانه میکند.
و پیامدهای آن:
۱- باعث مزمن شدن این عارضه در حکومتها میشود.
۲- باعث شکلگیری بدبینی نسبت به اهداف کشور یا کشورهای مورد نظر شده و زمینه شکلگیری انواع تئوریهای توطئه را مهیا میکند.
3- باعث شکاف بین کشورها و دلزدگی و ترس از بیگانه میشود.
سوالی که پیش میآید این است که بیگانهستیزی و غربستیزی چگونه وارد ادبیات دولتمردان ایرانی شد؟ چرا نسبت به برقراری ارتباط با دنیای خارج این همه دغدغه و حساسیت وجود دارد؟ چرا همواره نسبت به معاشرت با خارجیان در سطح فردی یا برقراری ارتباط با کشورهای خارجی، با دیده شک و تردید نگریسته میشود؟ چرا بیشتر ناکامیها و کاستیهایی که در محیط داخلی، رخ میدهد به بیگانگان و دشمنان خارجی نسبت داده میشود؟ آیا ایراد اصلی در این زمینه متوجه جهان خارج است؟ یا متوجه «ساخت ذهن»، «بینش»، نحوه «نگرش» و جهانبینی ما ایرانیان و نیز ضعف ساختاری ما در مواجهه با جهان خارج و کنار آمدن و دمسازی با واقعیتهای حاکم بر آن؟