شناسه خبر : 43201 لینک کوتاه

کار، کار انگلیس‌هاست...

بیگانه‌ستیزی ما ایرانیان در کجا ریشه دارد؟

 

شادی معرفتی / نویسنده نشریه 

28ما ایرانیان بیگانه‌هراس و بیگانه‌ستیزیم. در جهان‌بینی ایرانیان، عمده وقایع سیاسی و سیر حوادث و مشی وقایع تاریخی در دست پنهان و قدرتمند سیاست بیگانه و سازمان‌های مخوف سیاسی و اقتصادی و حتی مذهبی وابسته به آنان است. همه انقلاب‌ها، شورش‌ها، جنگ‌ها، عقب‌ماندگی‌ها و وابستگی‌های اقتصادی و سیاسی، برآمدن و فروپاشی سلسله‌ها و دولت‌ها، ترورهای سیاسی، سقوط ارزش پول، قحطی‌ها و زلزله‌ها را دست پنهان بیگانه کارگردانی می‌کند و همه رجال کشور همچون عروسکان خیمه‌شب‌بازی و بازیگران افسانه‌های جن و پری، از پس پرده و با اشاره او حرکت می‌کنند و اراده‌ای از خود ندارند. اما چرا؟ چرا در تاریخ معاصر ایران، نسبت به برقراری ارتباط با دنیای خارج این همه دغدغه و حساسیت وجود دارد؟ چرا همواره نسبت به برقراری ارتباط با کشورهای خارجی، با دیده تردید نگریسته می‌شود؟ چرا بیشتر ناکامی‌ها و کاستی‌هایی که در محیط داخلی رخ می‌نماید به بیگانگان و دشمنان خارجی نسبت داده می‌شود؟ ریشه‌های چنین بینشی را می‌توان در اسطوره‌ها و افسانه‌های ایرانیان جست‌وجو کرد. در جهان اساطیری و بینش اسطوره‌ای ایرانیان باستان، اهورامزدا جهان را آفرید و اهریمن، جهان او را به بدی و زشتی آلوده کرد؛ به این ترتیب همه موجودات جهان به اهورایی و اهریمنی تقسیم شدند. شاید هیچ رمزگانی به اندازه جدال نیکی و بدی، و نور و تاریکی بر فرهنگ ایرانی سیطره نداشته باشد. این تقابل و ثنویت از نخستین عناصر تشکیل‌دهنده اندیشه ایرانی است. این ثنویت تنها یک اندیشه یا نگرش نبود، بلکه به نوعی ایدئولوژی و راه پیکار در زندگی فردی، جمعی و سیاسی بدل شد. سرگذشت ایران، داستان دشمنی‌ها و کینه‌توزی‌ها و توطئه‌چینی‌های بی‌امان و پیگیر این همزادان است. این دوگانه، بعدها به دوگانه «ایران» و «توران» و «ایران» و «انیران» تبدیل شد. هرچند در پاره‌ای مواقع، ممکن است این تصور قرین به واقعیت باشد اما صرفاً نمی‌توان هر نوع آسیبی را از ناحیه بیگانگان و قدرت‌های سلطه‌گر خارجی تصور کرد، چرا که افراد در چنین جامعه‌ای دائماً با احساس نگرانی از خطر زندگی می‌کنند و وقایع و حوادث ناخوشایند را با توطئه بیگانگان ارتباط می‌دهند. در این راستا به ویژه مفاهیمی همچون آزادی و استقلال نیز اقدامات و تدابیر توطئه‌آمیز دولت سلطه‌گر را برای آنها تداعی می‌کند. این ذهنیت سبب شده تا ایرانیان آگاهانه یا ناخودآگاه در ورای هر حادثه نامطلوب سیاسی-اجتماعی، بلافاصله یک توطئه خیالی یا واقعی را که از ناحیه نیروهای خارجی یا قدرت‌های جهانی پایه‌ریزی و هدایت می‌شود، تصور کنند. به دلیل تداوم بلندمدت احساس خطر نسبت به مداخله و توطئه دائمی بیگانگان، این ذهنیت در شکل فرهنگ عمومی و سپس باور سیاسی در بطن جامعه ایرانی نهادینه شده و به معیاری برای سنجش قضاوت آنان نسبت به ارزیابی مسائل و مشکلات درونی جامعه ایران و انتساب آن به نیروهای خارجی تبدیل شده است.

توهم توطئه در تاریخ معاصر

توهم توطئه قدرت‌های استعماری در ایران به‌طور مشخص از سال 1907 آغاز می‌شود. سالی که ایران رسماً به صورت نیمه‌مستعمره درمی‌آید و تا دو دهه عرصه تاخت‌وتاز قشون اجنبی و رقابت‌های آنان می‌شود. در سال 1907 روس و انگلیس ایران را رسماً به مناطق نفوذ خویش تقسیم می‌کنند و با استفاده از ضعف روزافزون دولت مرکزی و سرسپردگی رجال کشور به طرز بی‌سابقه و گسترده‌ای در امور داخلی کشور دخالت می‌کنند.

چند عامل سیاسی در رواج توهم توطئه تاثیر بسزایی گذاشت. اول توطئه‌چینی قدرت‌های بزرگ در اوضاع و احوال نیمه‌استعماری، دوم توطئه‌پردازی رقبای خارجی و دستگاه امنیتی کشور برای مقاصد سیاسی و کوشش مداوم برای لجن‌مال کردن رجال کشور و سوم فقدان آزادی بیان و برخورد آزاد و سالم عقاید و آرای گوناگون که موجب آسیب‌پذیری مردم در برابر شایعات گوناگون توطئه‌پردازان می‌شود. مهم‌ترین عامل در اشاعه توهم توطئه، تجربه توطئه واقعی است. در شرایط نیمه‌استعماری کشور ما، دو قدرت استعماری به رقابت با یکدیگر می‌پردازند و علیه یکدیگر توطئه‌چینی می‌کنند. بنابراین جای شگفتی نیست که از سال 1907 که کشور ما رسماً در وضعیت نیمه‌استعماری قرار گرفت، توهم توطئه نیز همراه آن پدید آمد و به سرعت رشد کرد. از آن پس قدرت‌های بزرگ به انواع توطئه‌چینی‌ها برای هدف‌های سیاسی و اقتصادی خویش پرداختند که از اهم آنها قرارداد 1919 و کودتاهای 1299 و 1332 و اعمال نفوذ در تشکیل کابینه‌ها و تشکیل فراکسیون‌ها در مجلس و حمایت رسمی از عوامل و ایادی خود و گسترش رسم سرسپردگی و مسابقه رجال در تبلیغ و حتی اغراق در ارتباط خارجی آنان است.

عامل موثر دیگر، ایجاد جو توطئه از سوی دستگاه‌های امنیتی کشور است که در پخش شایعات بی‌اساس و توطئه‌پردازی نقش عمده‌ای داشتند و دائماً در تلاش بودند که اذهان مردم را از امور واقعی به امور واهی منحرف کنند. تایید قرارداد 1907 در سال 1915، اشغال ایران به دست قشون متفقین و متحدین و جنگ‌های آنان با یکدیگر و دخالت‌های مستقیم آنان در امور داخلی کشور (از جمله در انتخابات مجلس و در تشکیل و سقوط کابینه‌ها و انتصاب و عزل حکام و مقامات کشوری و لشکری)، انعقاد قرارداد نافرجام 1919 ایران و انگلیس که ایران را تحت‌الحمایه انگلستان می‌کرد و سرانجام کودتای سوم اسفند 1299 که با حمایت انگلستان به انجام رسید و به تاسیس سلسله پهلوی منجر شد، همگی سبب ایجاد اعتقاد عمیق مردم به دسیسه‌ها و توطئه‌های نامرئی بیگانگان و در راس آن انگلستان، در هر حادثه و واقعه‌ای بود.

در این زمان بود که رسم سرسپردگی رجال کشور به قدرت‌های خارجی ابعاد تازه و گسترده‌ای پیدا کرد. سفارتخانه‌های خارجی به وسیله رجال کشور در امور داخلی ایران مداخله می‌کردند. رجال کشور نیز هم از نظر ایمنی و هم به منظور کسب قدرت سیاسی و اقتصادی به سفارتخانه‌ها متوسل می‌شدند و حتی با اغراق در ارتباط با عوامل خارجی و پراکندن شایعه آگاهی از اخبار پشت پرده سیاسی برای خود کسب احترام کرده و با استفاده از ابعاد نامرئی قدرت، موقعیت سیاسی خویش را تحکیم و رقیبان خود را از صحنه به در می‌کردند. به این ترتیب رجال کشور خود در پراکندن شایعه سرسپردگی و ارتباط خویش با قدرت‌های بیگانه بر یکدیگر پیشی می‌جستند و به توهم توطئه دامن می‌زدند. 

با آنکه توهم توطئه ابرقدرت‌ها، شامل دسیسه‌های روس و انگلیس و آمریکا در ایران است، اما اعتقاد به دست پنهانی سیاست انگلیس در ایران از همه ریشه‌دارتر و عمیق‌تر و پایدارتر است. مضمون اساسی این توهم آن است که سررشته تمام تحولات تاریخ معاصر جهان، از جمله تحولات عمده ایران از جنگ ایران و روس در اوایل قرن نوزدهم گرفته تا فتنه‌های داخلی و پیدایش مذاهب تازه، انقلاب مشروطه و تاسیس سلسله پهلوی و حتی تاسیس نهضت‌های چپ و ملی تا وقایع 15 خرداد و انقلاب اسلامی همگی کار انگلیس‌هاست. انگلیسی‌ها در نقش روباهی مکار و حیله‌گر که با پنبه سر می‌برد، در صحنه سیاست ایران و جهان ظاهر می‌شود. قدرت پنهان انگلیس اسرارآمیز و معجزه‌آساست. سیاست انگلیس، روس‌های خام‌طبع و آمریکاییان ساده‌لوح را بازی می‌دهد. در این میان، توهم توطئه انگلیس که از قرن هجدهم در آلمان و فرانسه پدید آمده بود نیز به وسیله ایرانیانی که در آن کشورها درس خوانده بودند و سفارتخانه‌های روس و فرانسه و آلمان و عثمانی در میان مردم پخش می‌شد و به گستره افسانه‌ای دسیسه‌های انگلیس دامن می‌زد.

بخش عمده توهم توطئه معطوف به سیاستمداران محبوب ملی است که به ظاهر علیه منافع انگلستان عمل می‌کنند ولی در واقع نعل وارونه می‌زنند و همچون عروسکان خیمه‌شب‌بازی سر نخشان در دست پنهان سیاست انگلیس است. مثلاً سران کمیته ملی ایران در برلن، که به رهبری تقی‌زاده در جریان جنگ اول جهانی برای مبارزه بر ضد انگلستان تاسیس شده بود، رجالی که علیه قرارداد 1919 ایران و انگلیس مبارزه کردند، رهبران حزب توده که در دهه 1330 با شرکت نفت مبارزه می‌کردند، سران نهضت ملی شدن نفت که بزرگ‌ترین ضربت را به امپراتوری انگلیس وارد کردند، عاملان قیام 15 خرداد و انقلاب اسلامی و حتی سازمان‌های چریکی که با رژیم سابق ایران می‌جنگیدند، «جملگی از آبشخور رودخانه تیمس لندن سیراب می‌شدند».

سقوط قاجاریه و ظهور پهلوی یکی از مضامین محبوب توطئه‌پردازهاست. برخی از آنان بر این باورند که از زمان عهدنامه ترکمانچای، که روس‌ها سلطنت قاجار را در اولاد و احفاد عباس میرزا برقرار کردند، انگلستان نیز طرح سرنگونی قاجاریه را تدوین کرد. در این توهم تاریخی، احمدشاه فدای مقاومت سرسختانه‌اش در برابر قرارداد 1919 ایران و انگلیس شد، که ایران را تحت‌الحمایه انگلیس می‌کرد. در حالی که این افسانه پرداخته اطرافیان احمدشاه و به کلی عاری از حقیقت است. طبق اسناد موجود، احمدشاه برای حمایت از قرارداد ماهی 15 هزار تومان مقرری می‌گرفت.

در اینکه کودتای اسفند 1299 با حمایت حکومت بریتانیا صورت گرفت، حرفی نیست، اما اینکه رضاشاه عامل بی‌اراده بریتانیا بود و هر کاری که می‌کرد، به فرمان «از ما بهتران» صورت می‌گرفت، بی‌شبهه از مضامین توهم توطئه است. در این افسانه رضاخان تنها به خاطر «قامت بلند و شانه پهن و سبیل چخماقی و قیافه پرهیبت» از سوی ماموران خفیه انگلیس برای کودتا انتخاب می‌شود و ناگاه از سربازی ساده به پادشاهی کشور 2500ساله می‌رسد و تا پایان عمر همچون عروسک خیمه‌شب‌بازی به اشاره سرانگشت پنهان انگلستان می‌رقصد. بررسی اسناد این دوره نشان می‌دهد که رضاشاه هرچه بود، عامل بی‌اراده هیچ‌کس از خودی و بیگانه نبود. فهرست افسانه‌ای دسیسه‌های انگلستان شامل تاسیس راه‌آهن سراسری ایران، تاسیس بانک ملی ایران و نشر اسکناس، تاسیس فرهنگستان زبان و اشاعه فارسی سره، کشف حجاب، حتی کشف توطئه‌های ساختگی به وسیله پرونده‌سازان فاسد یا خونخواری همچون درگاهی، آیرم و مختار، قتل تیمورتاش، نصرت‌الدوله، سردار اسعد و خودکشی داور و حتی تاسیس حوزه علمیه قم به دست مرحوم حائری را به دست پنهان بریتانیا منسوب می‌کنند. حال آنکه از آن‌سوی سرکوب حوزه علمیه و نهادهای مذهبی به دست رضاشاه را جملگی به دستور استعمار انگلیس دانسته‌اند.

اعطای امتیاز نفت جنوب به انگلستان در سال 1901 و الغای امتیاز و تجدید مدت آن در سال 1933 و حتی جریان ملی شدن صنعت نفت در سال 1950 از مضامین داغ توهم توطئه است. بر اساس توهم رایج دیگر، لغو امتیاز نفت دارسی در سال 1312 از سوی رضاشاه و انعقاد قرارداد جدید که مدت امتیاز را تا سال 1371 تمدید می‌کرد یعنی 32 سال بر مدت قرارداد می‌افزود، به عنوان طرح ازپیش‌اندیشیده دولت انگلیس و شرکت نفت تصور می‌شود. در حالی که بررسی اسناد و مدارک موجود نشان می‌دهد که عامل اصلی این افتضاح بزرگ تاریخی استبداد رای و عدم اطلاع شخص شاه از طرز کار شرکت نفت و رابطه آن با دولت بریتانیا و ناآگاهی وی از بهترین راه‌حل برای حفظ منافع ایران در آن شرایط بوده است و نه خیانت شاه و رجال ایران و صحنه‌سازی‌های بریتانیا.

افسانه دست پنهان سیاست انگلیس، بار دیگر در خلال اشغال ایران توسط نیروهای متفقین در شهریور 1320 و سال‌های پس از آن ظاهر شد. البته یکی از عوامل اصلی توهم توطئه در این دوران، دسیسه‌های واقعی انگلستان، به‌خصوص در جریان مبارزات آشکار و پنهان شرکت نفت و سفارت فخیمه بریتانیا با عمال شوروی در ایران و سرسپردگی بسیاری از رجال کشور به سیاست‌های بیگانه و حتی تظاهرشان به سرسپردگی و اغراقشان در ارتباط پنهان با سفارت بریتانیا بود. در نتیجه، ذهن توطئه‌پرداز ایرانی همه وقایع این دوران را به صحنه‌گردانی و توطئه‌چینی بریتانیا نسبت می‌داد. مثلاً در جریان جانشینی محمدرضاشاه روس‌ها نظر به تغییر رژیم و احیاناً ریاست‌جمهوری ساعد داشتند و انگلیسی‌ها که دشمن رضاشاه شده بودند و نفوذ روزافزون آلمان در ایران را برنمی‌تافتند، بازگرداندن سلطنت به قاجاریه را مورد توجه قرار داده و به تخت نشاندن حمید میرزا قاجار را بررسی می‌کردند. اما فکر دسیسه‌بین ایرانی جریان آرام و طبیعی انتقال سلطنت را که به همت و کاردانی محمدعلی فروغی صورت گرفته بود، به صحنه‌گردانی انگلستان نسبت می‌دهد.

دخالت روس و انگلیس در امور داخلی کشور، در دوران اشغال ایران به دست متفقین، امری طبیعی بود. درست است که آنها در انتخابات و آمد و رفت دولت‌ها و تاسیس احزاب و فراکسیون‌های مجلس و روزنامه‌ها دخالت داشتند و گروه بزرگی از رجال کشور سرسپرده سفارتخانه‌های خارجی بودند، اما همه وقایع و حوادث، حتی کمبود نان و قحطی مصنوعی را به آتش زدن گندم به دست عمال انگلیس نسبت دادن و همه احزاب و جراید و رجال را نوکر سفارت پنداشتن بی‌شبهه از باب توهم توطئه است.

پادشاهان پهلوی که خودشان نیز در مظان توهم توطئه بریتانیا قرار داشتند، بسیاری از حوادث ایران و جهان را به آن سیاست منتسب می‌کردند. رضاشاه به حد افراط به انگلیسی‌ها سوءظن داشت و همه بدی‌های دنیا را از انگلستان می‌دانست. حتی به پسرش سوءظن داشت و می‌گفت که عامل دست انگلیسی‌هاست.

نظیر همین اتهام‌های بی‌اساس را به جریان ملی شدن صنعت نفت و رهبر نهضت ملی ایران نیز وارد می‌کردند. حتی مصدق رهبر نهضت ملی ایران که خود تا حد بیماری به توهم توطئه انگلستان مبتلا بود، در ذهن بیمارگونه رضاشاه و محمدرضاشاه در مظان رابطه پنهانی با انگلستان قرار داشت.

محمدرضاشاه نیز مانند پدرش هم به سیاست انگلیس سخت ظنین بود و هم از آن به غایت وحشت داشت. امیراسدالله علم در خاطراتش می‌گوید: شاه قلباً سوءظن عجیبی به انگلیسی‌ها دارند و همه اتفاقات را خیال می‌فرمایند اینها انگشت می‌کنند. 

توهم توطئه انگلستان یک‌بار دیگر در جریان انقلاب 1357 اوج گرفت، لحن ضدآمریکایی انقلاب و گزارش‌های روزانه بنگاه سخن‌پراکنی بریتانیا (بی‌بی‌سی) از اخبار روزبه‌روز انقلاب برای شاه و درباریان و بسیاری از افراد سن و سال‌دار و به اصطلاح جهان‌دیده تردیدی بر جای نگذاشت که «کار کار انگلیس‌هاست». بسیاری از سیاستمداران و اعضای طبقه متوسط و بالا با اشاره به این سوءظن ریشه‌دار که علما را با پول هند و سیاست انگلیس مرتبط می‌داند، حتی حرکات غرب‌ستیز روحانیون مبارز را نیز ساخته و پرداخته انگلیس می‌پنداشتند. برخی از توطئه‌پردازان بر این باور بودند که چون شاه با اجرای اصلاحات ارضی فئودال‌های عامل انگلیس را از میان برده و به منافع آن کشور در ایران لطمه وارد کرده و یکسره کمر به خدمت آمریکا بسته بود، حالا نوبت انگلستان رسیده بود تا به دست روحانیت حساب کهنه خود را با آمریکایی‌ها تصفیه کند.

این توهم را برخی نشریات آمریکایی تقویت می‌کردند و تمامی جنبش‌های اسلامی را به دستگاه جاسوسی انگلیس منتسب کرده و حتی کارتر، برژینسکی، کیسینجر، رمزی کلارک و سایروس ونس را به عنوان ستون پنجم دستگاه جاسوسی ارتش انگلستان معرفی می‌کردند که به اشاره آن دستگاه انقلاب اسلامی را در ایران به راه انداخته‌اند. 

* در نگارش این یادداشت، بسیار از مقاله مفصل «توهم توطئه» نوشته احمد اشرف، منتشرشده در شماره 8 مجله گفت‌وگو، تابستان 1374 سود برده‌ام.

دراین پرونده بخوانید ...