شناسه خبر : 43217 لینک کوتاه

کشتن مرغ تخم‌طلا

رابطه اعتراض‌های اجتماعی و نوسان‌های اقتصادی در گفت‌وگو با جعفر خیرخواهان

کشتن مرغ تخم‌طلا

در اینکه ریشه اصلی اعتراض‌های اخیر مردمی در کشور، نابسامانی‌های اقتصادی و شرایط بحرانی اقتصاد در یک دهه اخیر بوده، کمتر تردیدی وجود دارد و اعتراض مردم بر پایه این مشکلات اقتصادی بنا شده است. برخی از مسوولان اما معتقدند اقتصاد در مسیر درستی قرار گرفته بود و اعتراض‌های خیابانی مانع از به نتیجه رسیدن آن شد. جعفر خیرخواهان، اقتصاددان و استاد دانشگاه، با اشاره به مستهلک شدن زیرساخت‌ها و از بین رفتن سرمایه‌های اصلی کشور که می‌توانستند آورده زیادی برای اقتصاد داشته باشند، می‌گوید اعتراض مردم نشانه طاق شدن طاقت آنها از فرصت دادن برای حل مشکلات است. این اقتصاددان می‌گوید مردم به این نتیجه رسیده‌اند که تیم یکدست کنونی در حاکمیت توان حل مشکلات را ندارد، همان‌طور که قبل از اعتراض‌ها هم هیچ نقطه روشن و روزنه امیدی برای بهبود شرایط باز نکرده بود.

♦♦♦

‌با توجه به اینکه اخیراً برخی از مسوولان بی‌ثباتی‌ها و نوسان‌های اخیر اقتصاد را نتیجه اعتراض‌های اجتماعی و ناآرامی‌ها دانسته‌اند و این تحرک اجتماعی را عامل نرسیدن اقتصاد به ثبات می‌دانند، تحلیل درست رابطه علت و معلولی بین اعتراض‌ها و نوسان‌های اقتصادی اخیر چیست؟ در واقع کدام‌یک مولود دیگری است؟

ابتدا باید دقت داشته باشیم که به‌طور اساسی «اعتراض» یک کنش ساده و کم‌هزینه نیست. شاید بتوان گفت اعتراض فردی فرآیند ساده و بسته به تصمیم شخص دارد اما اعتراض گروهی که باید اعضای یک صنف، دسته، حزب یا گروه با هماهنگی جمع شوند و برای اعتراض کردن و هزینه پرداختن قانع شوند، کار سخت و پیچیده‌ای است. ذهن معترضان درگیر مسائل متعددی از جمله هزینه‌های اعتراض است که ممکن است متهم شوند، بازداشت شوند، انگشت‌نما شوند و به طور کلی در ادامه زندگی خانوادگی و کاری و تحصیلی دچار دردسرهای جدی شوند، پس بدانیم که اعتراض مردم از سر اینکه به قول معروف خوشی زیر دلشان زده، نیست. افراد برای اعتراض گروهی آن هم با هزینه بالایی که در کشور ما برای اعتراض وجود دارد، حتماً دلایل متقن و محکم و قانع‌کننده‌ای دارند که می‌توانیم بگوییم خوب کار نکردن اقتصاد در بلندمدت یکی از این دلایل اصلی است. اگر افراد بدانند که خوب کار نکردن اقتصاد یک مساله موقتی است و این امیدواری وجود دارد که در کوتاه‌مدت مساله حل شود، حتماً مشکلات آن را تحمل می‌کنند. اما وقتی می‌بینند که اقتصاد نه‌تنها رو به بهبود نیست بلکه در همان مسیر نافرجام خود حرکت می‌کند و مسوولان هم صرفاً وعده بهبود می‌دهند و این امر در بلندمدت بدون تغییر محسوسی ادامه دارد، از آینده خودشان، خانواده و فرزندشان، همسایه و همکار و هموطنشان بیم پیدا می‌کنند و در نتیجه به وضع موجود اعتراض می‌کنند.

علاوه بر این، در هر جامعه زنده و رو به رشدی قطعاً باید اجازه انتقاد و اعتراض داده شود. سیاستگذار باید از انتقاد و اعمال فشار استقبال کند. انتقاد و اعتراض حق مردم است. هیچ جامعه‌ای کاملاً یکدست نیست و مردم خواسته‌های متفاوتی دارند. اما اینکه حاکمیت در سیاست‌هایش فقط هواداران و طرفداران خودش را صاحب حق بداند و به بقیه اهمیتی ندهد، نتیجه بارز آن وضعیت کره شمالی می‌شود. در این کشور حاکمیت در اختیار یک گروه محدود قدرتمند است؛ یک‌سوم جامعه در گروه‌های حکومتی و نظامی در پایتخت زندگی می‌کنند و بهترین امکانات در اختیارشان است و بقیه مردم و شهروندان هم به سبک مردمان عصر حجر با کمترین امکانات، یک زندگی بدوی دارند. آنجا چنین اتفاقی می‌افتد اما در کشوری با تمدن غنی و فرهنگ دیرینه و نهادهای تاریخی مانند ایران قرار نیست چنین شرایطی برپا شود و حاکمیت باید پذیرای همه مردم با تنوع قومی، فکری و عقیدتی و... باشد. اینها هر کدام خواسته‌های گوناگونی دارند که سیاستگذار تاکنون از این خواسته‌ها غفلت کرده اما اکنون باید به این مطالبات بها بدهد.

مردم درک کردند که مدت زیادی است از نظر اقتصادی شرایطشان رو به بدتر شدن است و در دیگر ساحت‌های زیستی نیز آزادی و حق انتخابشان سلب یا بسیار محدود شده است. ضمن اینکه آگاهی، دانش، اطلاعات و قدرت مقایسه نسل‌های جدید جامعه بسیار متفاوت شده است. در دهه‌های 60 و 70 و حتی 80 مردم به واسطه مشکلاتی مانند جنگ و تحریم طولانی‌مدت و شرایط کشور در مقایسه با سایر همسایگان و کشورهای منطقه تا حدودی در برابر مشکلات با حکومت نوعی همدلی داشتند و امیدوار بودند که این مشکلات برطرف شود. اما نسل جدید تصاویر ایران پنج دهه قبل و دیگر کشورها را با شرایط امروز ایران و دیگر کشورها مقایسه می‌کند و می‌بیند مثلاً همین کشورهای حاشیه جنوبی خلیج‌فارس 50 سال قبل چقدر عقب‌مانده و دور از پیشرفت و امکانات بودند اما امروز چه شرایطی دارند در حالی که ما با همه امکانات گوناگون، موقعیت جغرافیایی و منابع زیرزمینی هر روز درگیر بحران‌های جدید و به قول آقای دکتر نیلی آن ابرچالش‌های پیچیده‌ای هستیم که مردم را عاصی کرده است.

‌اشاره داشتید که در جامعه زنده و پویا باید اعتراض و انتقاد باشد اما به نظر می‌رسد در کشور ما سکوت و پذیرش عوامل مطلوب و مورد توصیه و تایید باشند.

متاسفانه باید بپذیریم که ایده‌آل نظام حکمرانی این‌گونه بوده که همه تبعیت کنند و همه تعریف کنند. در حالی که می‌دانیم این رویکرد راه به جایی نمی‌برد. همیشه می‌گفتند مطبوعات آزاد رکن پنجم دموکراسی و کانال درست ارتباط دوطرفه بین ساختار سیاسی حاکم با مردم است. نمی‌توان مدعای حاکمیتی مردمی داشت اما تمام کانال‌های ارتباطی جامعه با حکومت را بست یا اینکه تنها به شکل پوپولیستی کانال‌هایی مانند سفرهای استانی را باز کرد و تنها گروه‌های نزدیک را آورد که شعارهای حمایتی سر بدهند و سیاستمدار هم فکر کند حق مطلب را ادا کرده است.

در حالی که اجازه تجمع اعتراضی در قانون اساسی وجود دارد اما حاکمیت تلاش کرده از آن فرار کند. همه سازمان‌های غیردولتی، مردم‌نهاد، احزاب و شوراهایی که حلقه واسط بین جامعه و حاکمیت هستند، محدود یا منحل شده یا به تصرف درآمده است. همه مجامع صنفی را به نظام حکمرانی وابسته کردند و استقلال رای و عمل و آزادی آنها را گرفتند. با این حال چنین رویکردی نمی‌تواند ادامه‌دار باشد و در نهایت در جایی به مشکل می‌خورد. از نظر من حتی اگر مجلس امروز واقعاً مردمی و نماینده همه گروه‌های مردم بود و تنوع دیدگاه‌های مختلف را نمایندگی می‌کرد، احتمال زیادی داشت که این اعتراض‌ها رخ ندهد اما امروز جامعه می‌بیند هیچ‌کسی نیست که در درون حاکمیت خواسته‌هایش را پیگیری و او را نمایندگی کند. یک ساختار سیاسی یکدستی به‌وجود آوردند، که همه یکدیگر را تایید کنند. اما مردم امروز به لطف پیشرفت ارتباطات، واقعیت‌ها را می‌بینند و قدرت مقایسه دارند. وقتی به خواسته‌هایشان توجه نشود به‌تدریج ناراحتی، عصبانیت، خشم و حتی نفرت انباشت می‌شود و یک جایی بیرون می‌ریزد. اینجاست که هرقدر هم مشکلات به دشمن نسبت داده شود، برای جامعه پذیرفتنی نیست.

‌در روزهای اخیر بعضی از این مسوولان بی‌ثباتی‌های اقتصادی و نوسان در بازارها را به اعتراض‌ها نسبت می‌دهند، طوری که انگار تا قبل از روزهای پایانی شهریور که جرقه اعتراض‌ها زده شد، اقتصاد در مسیر بهبود و رونق گام برمی‌داشت و خبری از مشکلات اقتصادی نبود.

در اغلب برنامه‌های توسعه و سند چشم‌انداز نرخ رشد اقتصادی سالانه هشت درصد در نظر گرفته شده است در حالی که متوسط رشد اقتصادی ما بین دو تا سه درصد است. در یک دهه اخیر هم که رشد اقتصادی تقریباً صفر بوده است. هر زمان هم که بارقه‌ای از امید تابیده که به سمت حل مشکلات در حرکتیم، بحران‌هایی ایجاد کردند که مانع شوند. جمعیت عظیم دهه شصتی‌ها در دهه 80 به سن کار و تحصیل رسیده بودند و شرایط سیاسی و اقتصادی و بین‌المللی هم برای رشد و توسعه نسبتاً فراهم بود. اقتصاد جهانی هم مانند شرایط کنونی که رویکرد حمایت‌گرایی و مقابله با جهانی شدن به خود گرفته، نبود و شرایط برای ورود به محیط جهانی کسب‌وکار آماده بود. اما همان زمان آقای احمدی‌نژاد روی کار آمد که با سیاست‌هایش یک روند تخریب را آغاز کرد که هنوز آثار آن را می‌بینیم. در آن دوره اختلاط گروه‌های نظامی و امنیتی با اقتصاد و سیاست خارجی زیاد شد و فضای کسب‌وکار برای فعالان اقتصادی و سرمایه‌گذاری بخش خصوصی و خارجی ناامن شد که در اصطلاح به آن می‌گویند کشتن مرغ‌های تخم ‌طلا. در هر اقتصادی به تعداد اندکی مرغ‌هایی وجود دارد که تخم طلا می‌گذارند و آن اقتصاد را ثروتمند می‌کنند. ما به جای اینکه اینها را پرورش دهیم تا برایمان تخم طلای بیشتر بگذارند همه را ذبح کردیم و کشتیم. فرار سرمایه‌ها و فرار مغزها، در واقع رفتن همین مرغ‌های تخم‌ طلا بود. سرمایه‌های ملی و چهره‌های محبوب جامعه، چه در حوزه اقتصاد و چه در حوزه سیاست همگی مخدوش، متهم و بی‌آبرو شدند یا از کشور خارج شدند یا غیرفعال شدند. نتیجه این شد که حکمرانی برای اینکه به یکدستی برسد از دانش و تجربه و وجود نیروهای توانمند تهی شد. افرادی سرکار آمدند که در کمتر از یک سال که تصدی پستی را در اختیار داشتند، اوضاع را بسیار بدتر از پیش کردند. در حالی که همه زیرساخت‌ها رو به فرسایش است و صنایع از نفت تا برق و آب و گاز بدون جذب سرمایه در سال‌های گذشته به مشکلات جدی رسیده و باید سرمایه‌گذاری‌های جدیدی روی آنها صورت بگیرد، خزانه خالی است و امنیت سرمایه‌گذاری هم از بین رفته. صندوق توسعه ملی که باید طبق سند چشم‌انداز هر سال درصدی از پول نفت به آن واریز می‌شد و اکنون چندصد میلیارد دلار دارایی داشت که در شرایط تحریم از آن استفاده می‌کردیم، خالی است.

روند اقتصاد ما در سال‌های قبل خوب نبود و عملکرد آن برای قضاوت همگان به اندازه کافی روشن‌تر است. یعنی اگر اعتراض‌های اجتماعی اخیر هم نبود، هیچ نکته مثبتی و عملکرد روشنی در اقتصاد ما انجام نشده است که بتوان گفت در دولت تیم اقتصادی با هم هماهنگ و هم‌فکر و همراه است و همگی در کنار هم یک موتور قوی پیش‌برنده شکل داده‌اند. اگر دقیق بخواهیم فکر کنیم فقط مگر به نیروهای ماورائی باور داشته باشیم که بگوییم دولت با اتکا به این نیروهای مافوق بشری قرار است به جلو برود وگرنه هیچ نقطه امیدوارکننده پیش از اعتراض‌ها هم در عملکرد اقتصاد کشور دیده نمی‌شد.

‌تقریباً تردیدی نداریم که عملکرد اقتصاد در ریشه‌یابی اعتراض‌ها نقش اصلی و مهمی دارد. اما در مجموعه اهداف این اعتراض‌ها هم هدف اقتصادی وجود دارد؟

فرهنگ، اجتماع، سیاست و اقتصاد از هم جدا نیستند، یک بسته واحد هستند. برای افراد یک جامعه همان اندازه که خورد و خوراک مهم است، آزادی هم اهمیت دارد. نمی‌توان همه نیازهای اقتصادی مردم را فراهم کرد اما آنها را در قفس انداخت. امام خمینی (ره) در ابتدای انقلاب گفتند که ما می‌خواهیم شما را به مقام انسانیت برسانیم؛ یعنی در همه شئون از علم و فرهنگ گرفته تا اقتصاد و سیاست داخلی و خارجی پیشرفت کنیم. شعار «زن، زندگی، آزادی» که از سوی معترضان عنوان شد به نظر بسیار معنادار است. مثلاً زن نشانه نیمی از جامعه است که وقتی آزادی آنها گرفته می‌شود، وقتی خانه‌نشینی آنها تبلیغ و ترویج می‌شود، وقتی به آنها اجازه عرض‌اندام در جامعه داده نمی‌شود؛ هم آزادی فردی و اجتماعی آنها سلب شده و هم به اقتصاد کشور زیان وارد شده است. این خارج کردن نیروی کار از بازار و کاهش مشارکت در فعالیت‌های اقتصادی است. اقتصاد امروز مانند صد سال پیش نیست که ساده و مبتنی بر اقتصاد کشاورزی باشد. امروز اقتصاد مبتنی بر فناوری و نوآوری است. باید آزادی فکر و اندیشه وجود داشته باشد، باید محیط بحث آزاد و تبادل آرا فراهم باشد و هر کسی بتواند هر نظری که دارد اعلام کند تا راه پیشرفت جامعه باز شود.

اقتصاد قوی جدا از آزادی نیست، جدا از تبادل افکار داخلی و خارجی نیست در حالی که تا فردی با چند نهاد مطالعاتی و اندیشه‌ای در خارج ارتباط بگیرد به او انگ جاسوس می‌زنند. زن، زندگی، آزادی یک ترکیب کاملی است که هم به اقتصاد توجه کرده، هم به پیشرفت‌های فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و همه این حوزه‌ها را می‌تواند پوشش بدهد. شعار مناسبی بوده که موردنیاز شرایط فعلی کشور ما و حتی منطقه است. این منطقه به‌رغم وجود منابع زیاد و ثروت فراوان، از نظر انواع پیشرفت‌های اجتماعی، آزادی‌های سیاسی و فرهنگی در مقایسه با بقیه دنیا، در رده‌های پایین قرار دارد و نیاز به فرصتی دارد که بتواند ارتقا پیدا کند.

‌آیا به نظر شما اعتراض‌های اخیر به‌طور کل اثری منفی روی اقتصاد کشور داشت؟ آیا این اعتراضات آنقدر در حوزه اقتصادی اثرگذار بوده که اگر به فرض مثال فکر کنیم اصلاً این اعتراضات شکل نگرفته بود اکنون اقتصاد ما به جای خوب و باثباتی رسیده بود یا حداقل در مسیر رسیدن به آن بود؟

متاسفانه مجبورم این‌گونه بگویم که ساختار سیاسی حاکم در تصمیم‌گیری‌های کلان خود، نگاه واقعی و منصفانه نسبت به مسائل کشور و خواسته‌های مردم ندارد. مثلاً اینکه حجم عظیمی از منابع محدود کشور صرف اهدافی شود که اولویت نخست نیست و در مقابل، جمع کثیری از مردم برای تامین معیشت‌شان گرفتار باشند. جامعه ایران گرفتار مشکلات متعددی است که در سال‌های اخیر بسیار تشدید شده است و دیگر پنهان نیست. من مساله اصلی را اعتراض‌ها و ناآرامی‌ها نمی‌دانم بلکه مشکل اصلی ناتوانی حکمرانی و دولت مستقر در تامین حداقل‌هاست. اینکه برخی مسوولان و سیاستمداران امروز می‌گویند اعتراض‌ها جلوی کار ما و پیشرفت را گرفت و اجازه نداد اقتصاد درست کار کند، بهانه‌ای بیش نیست. آیا سیاستمدار هیچ راه‌حل مشخصی برای این تورم وحشتناک و بی‌سابقه دارد؟ تورم بدترین ناامنی ذهنی و فکری است که تمام افراد جامعه را درگیر کرده. نابرابری در حال تشدید است و شکاف بسیار زیاد شده، برای همین است که خشم و کینه در اعتراض‌ها بروز می‌کند. فرد می‌بیند که عده‌ای زیر فشار اقتصادی در حال له شدن هستند اما برخی دیگر ارقام کلان عجیب‌وغریبی نصیب‌شان می‌شود. جامعه ما با هوشمندی به نظام حکمرانی فرصت و امکان یکدست شدن هم داد اما باز هم مشخص شد که توان حل مشکلات وجود ندارد. 

دراین پرونده بخوانید ...