تعامل خردگرایانه در برابر مرد دیوانه
مسعود فرخی از الزامات جدید سیاستگذاری پس از ترور سردار سلیمانی میگوید
مسعود فرخی، پژوهشگر اقتصاد سیاسی در دانشگاه اسکس بریتانیا معتقد است بعد از ترور سردار سلیمانی، آمریکا میخواهد ایران از تعامل خردگرایانه به تقابل احساسی و غیرمحاسباتی کشانده شود و ایران باید با استفاده از قدرت دیپلماسی و انسجام داخلی جلوی جنگ را بگیرد. به اعتقاد او شرایط امنیتی ماههای آینده به مفهوم توسعه به معنای عام و توسعه سیاسی به معنای خاص آسیب جدی میرساند اما ایران باید با ترمیم فضای داخلی و درک نیاز به مفهوم توسعه جلوی آسیبهای احتمالی را بگیرد.
مسعود فرخی، پژوهشگر اقتصاد سیاسی در دانشگاه اسکس بریتانیا معتقد است بعد از ترور سردار سلیمانی، آمریکا میخواهد ایران از تعامل خردگرایانه به تقابل احساسی و غیرمحاسباتی کشانده شود و ایران باید با استفاده از قدرت دیپلماسی و انسجام داخلی جلوی جنگ را بگیرد. به اعتقاد او شرایط امنیتی ماههای آینده به مفهوم توسعه به معنای عام و توسعه سیاسی به معنای خاص آسیب جدی میرساند اما ایران باید با ترمیم فضای داخلی و درک نیاز به مفهوم توسعه جلوی آسیبهای احتمالی را بگیرد.
♦♦♦
به نظر میرسد ترور سردار سلیمانی اتفاقی بیسابقه در روابط ایران و آمریکا بود که روابط دو طرف را وارد مرحله جدیدی کرده است. چرا در حالی که ترامپ از عدم تمایل به جنگ میگفت، روابط به این سمت کشیده شد؟
باید یک نمای کلی از رابطه ایران و آمریکا داشته باشیم و ببینیم مقاطعی که ما را به جایی رساند که آمریکا سیاست فشار حداکثری را اعمال کرد، ایران پهپاد آمریکا را سرنگون کرد و حالا آمریکا تصمیم به Act of Assassination گرفت، چیست. در حقیقت روابط ایران و آمریکا از روز اول انتخابات ترامپ به سمت دیگری کشیده شد. بنده قبلاً هم گفته بودم و باز هم تاکید میکنم که ترامپ یک فرد غیرقابل پیشبینی است و اینکه مانند «مرد دیوانه» عمل میکند یا سیاستهای به ظاهر غیرعقلایی دارد همه اینها به یکطرف، نکته اینجاست که او کاملاً غیرقابل پیشبینی است؛ یعنی مجموعه سیاستهایی که در حوزه اقتصاد و سیاست داخلی و حتی برخورد با متحدانش میگیرد هم غیرقابل پیشبینی است.
چرا رفتار ترامپ غیرقابل پیشبینی است؟
یکی از دلایل آن این است که ترامپ پیش از ریاست جمهوری هیچگاه از لحاظ سیاسی accountable نبوده و مورد حسابکشی انتخاباتی قرار نگرفته است. پاسخگو بودن یعنی عملی انجام دهید که باید در پیش عوام پاسخگوی پیامد آن باشید. اگر فردی در آمریکا سناتور یا نماینده مجلس نمایندگان یا فرماندار بوده باشد مرتب در معرض رای قرار دارد و میتواند پیامد اقداماتش را بسنجد. ترامپ از قبل نسبت به عوام یا حتی در داخل حزب جمهوریخواه پاسخگویی انتخاباتی نداشته است و این مساله او را غیرقابل پیشبینی میکند. بنابراین به سختی میتوانیم رفتار او را بر اساس ابزارهای متعارف مثل مدل انتظارات عقلایی یا نظریه بازی بررسی کنیم.
آیا ما در قبال شناخت ترامپ اشتباه میکردیم؟
لزوماً خیر؛ چراکه تشخیص ما غیرقابل پیشبینی بودن او بوده است. در واقع ما اشتباه نکردیم بلکه پیچیدگیهای فردی ترامپ است که کار را به اینجا کشانده است. شاید یک خطای استراتژیک ما این بود که راههای گریز از برجام و مواجهه با این فردِ غیرقابل پیشبینی را به درستی پیشبینی نکردیم. این خطایی است که طبیعتاً ممکن است رخ دهد. ورود ترامپ به انتخابات به دلیل ماهیت غیرقابل پیشبینی بودن او، ریسک عملیات و act سیاسی داخلی و خارجی ما را بالا برد. نهتنها برای ما بلکه برای متحدان منطقهای او هم همینطور. مهمترین عقیده ترامپ کالایی کردن امنیت و بر هم زدن موازنه قوای امنیتی بود. همانطور که دیدیم ترامپ فردی است که ممکن است با چین وارد جنگ اقتصادی شود و تعرفهها را با یک توئیت تغییر دهد و فردا تصمیمش را عوض کند.
شاید یک محاسبه در داخل این بوده باشد که ترامپ به سرنگونی پهپاد واکنش نشان نداد و بعید است اقدامی در حد ترور فرمانده قدس سپاه مرتکب شود.
همین غیرقابل پیشبینی بودن باعث میشود به مساله پهپاد واکنش نشان ندهد، اما وقتی کسی تصور نمیکند (حتی متحدان نزدیک)، چنین اقدام بیسابقهای انجام دهد. سیاست آمریکا و استخوانبندی آن مثل کنگره، وزارت دفاع و نهادهای اطلاعاتی یکطرف، ترامپ یکطرف. این عدم انسجام در سیاست خارجی و عملیات نظامی در این حد در تاریخ آمریکا بیسابقه است. در مورد اینکه آیا ترامپ میتوانست به پهپاد پاسخ نظامی دهد هم نمیتوان اظهارنظر استراتژیک کرد چراکه محاسباتی که در قبال یک انسان غیرقابل پیشبینی انجام میدهیم لزوماً مبنای استراتژیک ندارد. این نکته را هم اضافه کنم که پاسخ و توان نظامی ایران هم در صورت حمله به خاکش قطعاً در آن مقطع زمانی باید در نظر گرفته شود.
بعد از شهادت سردار سلیمانی روابط ایران و آمریکا وارد چه مرحلهای خواهد شد؟
اگر زمانبندی و زنجیره ارتباطی ایران و آمریکا را در یک مقطع تاریخی در نظر بگیریم کودتای ۲۸ مرداد قبل از انقلاب، گروگانگیری و حوادث سفارت آمریکا در مقطع انقلاب و حمایت مستقیم آمریکا از عراق در جنگ تحمیلی همه اینها باعث ایجاد عدم اعتماد سیاسی و عدم شناخت و درک درست و متقابل از همدیگر شده است. دیدگاه ضدایرانی که به وضوح با بیان کردن عدد ۵۲ در توئیتهای ترامپ هم دیده شد. ولی در سال ۱۳۶۷ اتفاقی رخ داد که در روابط ایران و آمریکا سابقه نداشت. حمله به هواپیمای مسافربری ایران با ۲۹۰ سرنشین غیرنظامی. همانطور که در توئیتهای این چند روز دیدیم این دو عدد نشاندهنده اوج بیاعتمادی و درک خصمانه از طرف مقابل است. در شرایطی که ۲۹۰ شهروند غیرنظامی ایرانی کشته شدند واکنش ایران پاسخ نظامی نبود. آیا در آن مقطع نمیتوانستیم ناو آمریکایی یا پایگاههای آمریکایی را بزنیم یا به کشورهای عربی آسیب مستقیم بزنیم؟ رفتار ما نشان داد ما لزوماً اهل حرکات سریع و خشن و احساسی نیستیم. پس چهرهای که تندروها میخواهند از ایران معرفی کنند مبنی بر اینکه به سختی انتقام بگیریم، درست نیست و در ۴۰ سال اخیر سیره جمهوری اسلامی چنین چیزی را نشان نمیدهد که بخواهد کاری خارج از عرف انجام دهد. با وجود آن سطح از بیاعتمادی باقیمانده از تمام ادوار گذشته به مقطعی رسیدیم که به برجام ختم شد؛ برنامه جامع اقدام مشترک که به عقیده من ریشه و پتانسیل آن بسیار فراتر از بحث هستهای بود. اما وقتی در عمل در آمریکا با فردی با مولفههای ترامپ مواجه باشید در داخل فشار تندروها و در منطقه هم فشار اسرائیل و عربستان و امارات باشد مسلماً در تنگنا قرار میگیریم. در این شرایط یک راه بیشتر نداریم و آن هم این است که استراتژی خود را بر اساس «تعامل خردگرایانه» به پیش ببریم.
پیش از این استراتژی روابط بین دو طرف چه بود؟
به صورت کلی دو طرف سه حالت در مواجهه با هم داشتند: تقابل (confrontation)، حفظ وضع موجود (keeping status quo)، و تعامل (cooperation). معتقدم از ابتدای دولت ترامپ زمینه به سمت تقابل نبوده است، اما مسلماً به سمت تعامل هم نبوده است. استراتژی ترامپ تا قبل از خروج از برجام «از بین بردن وضع موجود» بود تا شرایط را بیاعتبار و بیثبات کند. بعد از خروج از برجام که با همین هدف انجام شده بود کل نظام به این نتیجه رسید که «تعامل خردگرایانه» داشته باشد. موضوع هستهای یک بخش برجام بود، قسمت دیگر ایجاد اعتماد بود تا بتوان با غرب بهخصوص آمریکا صحبت کرد و بعد امنیتی و نظامی و اقتصادی را شامل میشد. ترامپ این وضع را به هم زد، اما ترجیح ایران حفظ وضع موجود بود. در واقع ما میدانستیم تقابل مطلوب نیست و تعامل هم نمیتوان کرد پس تصمیم گرفتیم وضع موجود را ادامه دهیم.
این مساله تا حوادث آرامکو و سرنگونی پهپاد پیش رفت. اما وضعیت سیاست داخلی آمریکا، لابی ضدایرانی تیم ترامپ را متقاعد کرد علاوه بر بر هم زدن وضع موجود با تحریمها و وضع سیاست فشار حداکثری باید در یک بازه زمانی به سمت تقابل رفت. آمریکا الان میخواهد ایران از تعامل خردگرایانه به تقابل احساسی و غیرمحاسباتی کشانده شود.
در نظرسنجیها با توجه به استیضاح و قرار گرفتن در سال منتهی به انتخابات فشار داخلی روی ترامپ بسیار زیاد است. مذاکره با کره شمالی ابداً افکار عمومی داخلی را قانع نکرد و در ونزوئلا عملاً دستاوردی نداشت. سیاست در خاورمیانه، رفتار با کردها و باقی ماندن حکومت سوریه در قدرت از دیگر موارد عدم موفقیت اوست. الان بحث پخش عمومی استیضاح و دادگاه سنا مطرح است. هرچند که با توجه به اکثریت جمهوریخواه در سنا استیضاح رای نمیآورد ولی پخش عمومی آن و فرآیند شبیه به دادگاه در سنای آمریکا به شدت چهره رئیسجمهور را در منظر عوام جامعه آمریکا منفی و مخدوش میکند. ترامپ با ترور سردار سلیمانی جبههای در رسانهها باز کرد که در ماههای آینده عملاً تصویری که یک رایدهنده آمریکایی و شهروند اروپایی ببیند این باشد که ترامپ انسان خوبی است و یک مخالف جدی و پرتوان را حذف کرده و اگر حملهای به آمریکا و منافع ائتلاف صورت گیرد اوست که نجاتبخش است. او میخواهد خود را به قهرمانی ملی تبدیل کند که از سربازان آمریکایی محافظت میکند. در حالی که در واقع در صورت بروز برخورد نظامی دیگر بحث شخص ترامپ نیست و پنتاگون و مجموعه دفاعی آمریکا و احتمالاً ناتو وارد عمل میشود. این موضوع ما را در وضعیت بسیار سختی قرار میدهد؛ یعنی ما با منافع ملی آمریکا طرف خواهیم بود نه ترامپ. باید مراقب باشیم با سنگی که ترامپ به ته چاه انداخته به داخل چاه کشیده نشویم.
با توجه به چنین تقابلی چطور میتوان از آسیب جدی به کشور در امان بود؟
متاسفانه یکی از مهرههای اصلی بال نظامی ما گرفته شده است. این یعنی موازنه قدرت در منطقه به هم ریخته است، اما بال دیپلماسی ما کماکان و با قدرت بیشتر باقی است. از چند طریق میتوان از این بال استفاده کرد:
اول باید هزینه اقدام نظامی مستقیم آمریکا را به شدت بالا ببریم. تکلیفمان را با کشورهای منطقه مشخص کنیم و ببینیم آیا تهدید مستقیمی از سمت ما خاک امارات یا عربستان یا بقیه کشورهایی را که متحد آمریکا هستند و پایگاههای آمریکا در آنجاست تهدید میکند یا نه. وقتی این مساله مشخص شود این کشورها در میزان حمایت مستقیم خود از اقدام نظامی علیه ایران تجدیدنظر میکنند.
دوم ارتباط منطقهای خود را با روسیه و چین به عنوان متحدان قدرتمندمان و همینطور متحدانی که در طول 20 سال گذشته سردار سلیمانی برای ما به دست آورده ادامه دهیم و استراتژی منطقهای را خود با توجه به وضع موجود بازتعریف کنیم. در اینجا لازم میدانم تاکید کنم ما برای برگرداندن موازنه قدرت در منطقه و مواجهه با آمریکا و متحدانش باید از پتانسیلهای روسیه و چین مخصوصاً روسیه استفاده بهینه کنیم. در مقاطع گذشته تاریخی نیز این اتفاق افتاده است و اخیراً هم در سوریه توانستیم با همکاری مستقیم با روسیه با داعش مبارزه کنیم. بنابراین توصیه میکنم از حداکثر توان دیپلماتیک برای متقاعد کردن روسیه برای ورود مستقیم به وقایع منطقه استفاده کنیم.
ویژگی سردار سلیمانی این بود که جنگهای نیابتی یا proxy را بهsurrogate یا وکالتی تبدیل کرده بود. یعنی بدون نیاز به هزینه کردن و اعزام مستقیم سرباز، مردم همانجا در جهت منافع خودشان و ایران (منافع مشترک) میجنگند و عمدتاً همان مردم هم فشار اقدامات تلافیجویانه را متحمل میشوند. روش خاصی که سردار سلیمانی داشت و او را متمایز میکرد این بود که علاوه بر روش نظامی جنگ نیابتی را به وکالتی (surrogate warfare) تبدیل کرد که باعث استحکام عمق استراتژیک ما در سوریه و عراق شد.
سوم به «چرا»های مشروع داخلی پاسخ دهیم. انتخابات آتی مجلس را آزادانهتر برگزار کنیم تا بتوانیم افکار عمومی را قانع کنیم. اجازه دهیم گفتوگو از طریق صندوق رای ایجاد شود و همه احزاب حضور داشته باشند. آزادی سیاسی باعث میشود فشار حداکثری که میخواهد مردم را جلوی حاکمیت قرار دهد، خنثی شود. باید از ظرفیتهای اصلاح نهایت استفاده را بکنیم.
با توجه به احتمال بسته شدن در دیپلماسی تا مدتها، آینده توسعه کشور به چه سمتی خواهد رفت؟
توسعه بر اساس درک عمومی جامعه شکل میگیرد. در دهههای گذشته وضعیت توسعه چطور بوده است؟ الان از نظر توسعه کجا هستیم؟ آیا رابطه یا عدم رابطه با آمریکاست که وضعیت توسعهیافتگی ما را مشخص میکند؟ آیا میزان سرمایهگذاری خارجی یا شرایط اقلیمی است؟ پاسخ به این پرسشها نیاز به سالها تحقیق دارد ولی آنچه مسلم است در اثر عدم شفافیت و محدودیتهای سیاسی و همینطور تحریمها دیوار اعتماد بین مردم و حاکمیت تا حدی ترک خورده است و دیدگاه عمدتاً امنیتی و کوتاهمدت تا حدودی غلبه پیدا کرده است.
معتقدم هنوز نیاز به مفهوم توسعه آنطور که باید در میان مردم و سیاستمداران حس شود، حس نشده است. هر موقع که آن نیاز حس شود دیدگاهها به بقیه مفاهیم هم تغییر خواهد کرد. دیدگاه فعلی این است که عملاً اولویت ما حفظ امنیت و مسائل دفاعی و بازدارندگی است. در صورتی که نیاز به توسعه مفهومی کاملاً به هم تنیده است. یعنی نمیتوانید سیستم دفاعی قوی داشته باشید وقتی سیستم آموزشی ضعیف باشد. آموزش خوب، سیستم درمانی مناسب، محیط زیست سالم در کنار سیستم دفاعی قوی لازم است. هند و پاکستان و تا حدودی کره شمالی مثالهای بسیار خوبی هستند.
متاسفانه شرایط امنیتی به مفهوم توسعه به معنای عام و توسعه سیاسی به معنای خاص آسیب جدی میرساند و این مجموعهای از ادامه هزینههایی است که دیدگاه خاص ما در جهان به ما تحمیل کرده است و متاسفانه بیشتر هم شده است. اینکه چرا آنقدر پرهزینه و بعضاً با ضررهای غیرقابل جبران و بسیار سنگین دنبال منافعمان هستیم سوال مشروع هر شهروند ایرانی است. آیا اثبات حقانیت و استقلال سیاسی به صورتهای دیگر و کمهزینهتر قابل تامین نیست؟ بنابراین معتقدم متاسفانه شاخصهای اصولی توسعه به شدت صدمه خواهد دید.
با این شرایط نسبت به آینده امیدواری وجود دارد؟
امیدوارم با احساسات و بدون در نظر گرفتن منافع بلندمدت ایران رفتار نکنیم. شأن سردار سلیمانی بالاتر از این است که چند سرباز آمریکایی را بزنیم. معتقدم حداقل خونخواهی سردار وطنپرست و شرافتمندی مثل ایشان این است که به واسطه آن بتوانیم از طریق دیپلماسی و تعامل خردگرایانه حضور آمریکا را در منطقه پرهزینه و گران کنیم. یعنی از طریق دیپلماسی فعال و نیروهای وکالتی که سردار سلیمانی در منطقه ایجاد کرد هزینه حضور نظامی آمریکا را بهطور دیپلماتیک بالا ببریم.
گام خردمندانه اول اقدام پارلمان عراق در خصوص خروج نیروهای آمریکایی از عراق بود. شاید تا یک سال و نیم گذشته وزرای خارجه و دیپلماتها چنین شرایطی را حتی تصور هم نمیکردند ولی شبیه حادثه گروگانگیری و هواپیمای مسافربری فراز و فرود در روابط بینالملل بسیار زیاد است. ما نهایتاً باید با غرب مذاکره کنیم. شهادت سردار سلیمانی نقطه عطفی در روابط ایران و آمریکاست و امیدوارم با توجه به شرایط سیاسی ماههای گذشته و موقعیت خاص سیاست داخل ایران، شرایط را به سمت تعامل خردگرایانه ببریم و ضمن مواجهه متقابل با توجه به ظرفیتهای نظامی و دیپلماتیک کشور اعتماد سیاسی بین حاکمیت و مردم را تقویت کنیم. مهمترین ثمره خون سردار سلیمانی میتواند ایجاد انسجام سیاسی و وحدت داخلی و استفاده از همه ظرفیتهای اصلاحی برای جلوگیری از خسران جبرانناپذیر جنگ باشد.