دیپلماسی پس از ترور
الزامات جدید سیاست خارجی ایران چیست؟
محمد ناظری: بامداد جمعه، سیزدهم دیماه آمریکا در اقدامی بیسابقه در حملهای هوایی سردار قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس و یکی از شاخصترین چهرههای ایران را در عراق به شهادت رساند. تنش بین دو کشور از یک هفته پیش بالا گرفته بود و آمریکا ایران را به حملات موشکی و هجوم به سفارت آمریکا در بغداد متهم کرد و به نیروهای طرفدار ایران در عراق حمله کرد. اما به شهادت رساندن سردار سلیمانی به صورت علنی و رسمی و با دستور مستقیم رئیسجمهور آمریکا روابط دو کشور را در وضعیت بیسابقه و به شدت بحرانی قرار داد؛ بهطوری که برخی کارشناسان این اقدام را نه افزایش تنش، نه ترور، بلکه «اعلان جنگ» نامیدند. مقامات ایران اعلام کردند واکنش ایران به صورت نظامی و بسیار سخت خواهد بود، اما مشخص نیست چگونه و در چه زمانی این اتفاق رخ دهد. در هر صورت ترور سردار سلیمانی نهتنها نقطه عطفی در روابط ایران و آمریکاست که تغییری اساسی در رویکرد دو طرف به وجود میآورد بلکه میتواند سمتوسوی سیاستهای داخلی را هم به کلی تغییر دهد.
کمترین پیامد این ترور را میتوان کاهش شدید تعهدات بینالمللی ایران و بسته شدن در مذاکره ایران و آمریکا تا سالها دانست؛ بهطوری که حتی اگر دونالد ترامپ هم سال آینده در انتخابات پیروز نشود، هرگونه مذاکره پس از این اتفاق بسیار دور از ذهن است. در این صورت میتوان گفت سیاست خارجه ایران وارد یک دوره کاملاً جدید خواهد شد؛ و این مساله به آن معنی است که باید گزینه توسعه ایران از راه ارتباط با اقتصاد جهانی را تا سالها از برنامه کشور حذف کنیم. در اینجا شاید پیدا کردن متحدانی در صحنه بینالملل که حاضر باشند بدون تایید آمریکا با ایران همکاری کنند، در دستور کار قرار گیرد. اما پیامد دیگر که میتواند بر اثر پاسخ نظامی ایران به اقدام آمریکا آغاز شود، تلاش و تجهیز ایران برای جنگ احتمالی است که زمان آن مشخص نیست، اما احتمال وقوع آن بالاست. چه جنگ احتمالی محدود باشد، چه یک جنگ تمامعیار، کشور باید دستکم خود را برای دوران جنگ یکساله و در صورت پیروزی مجدد ترامپ، پنجساله آماده کند که سیاستگذاری در این دوران الزامات خاص خود را دارد. در بحث سیاست خارجی احتمالاً تمرکز مسوولان بر شکست ترامپ خواهد بود و منابع کشور هم تا حد زیادی به بخش نظامی منتقل میشود. اما پیامد این اتفاق در فضای داخلی احتمالاً پایان عمر میانهروی خواهد بود. از این پس موازنه قدرت به سمت نیروهای جریان اصلی حاکمیت حرکت میکند و قدرت مانور مقامات نظامی حتی در فضای سیاسی افزایش مییابد. در این صورت به نظر میرسد بخش اعظم بودجه صرف امور نظامی متناسب با شرایط جنگی شود و پروژههای عمرانی و برنامههای توسعه در صنایع غیرنظامی هم شرایطی انحصاریتر به خود خواهد گرفت. پیامد دیگر این اتفاق برای کل منطقه خاورمیانه است. رهبران کشورهای عربی که از شرایط جنگی در خاورمیانه میترسند تلاش خود را برای میانجیگری بهکار میبرند، اما ظاهراً دیر شده است و خاورمیانه صحنه رویارویی نظامی محدود یا نامحدود دو کشور و متحدانش خواهد بود. به احتمال زیاد توسعه منطقه هم تحت تاثیر دوران جدید قرار خواهد گرفت. در این پرونده به این مساله میپردازیم که الزامات دوره جدید چیست و چگونه باید کشور را از گزند حوادث پیشرو دور نگه داشت؟