مصادیق پوپولیسم در انتخابات ریاستجمهوری 96 ایران
پوپولیسم هزارچهره
«مردم همیشه برحقاند. مردم فهیم ما خواستههای برحقی دارند. ما نماینده مردم هستیم و نه هیچ گروه دیگری. مردم خواهان الف و البته خواهان ب هستند. تمام مردم مخالف یک طبقه خاص، یک گروه یا یک جریان هستند. تمام فضایل در مردم جمعاند. منشأ تمام مشکلات مردم جریان الف و ب هستند. این جریانات منافع مردم را قبضه کردهاند. فساد یا ناکارآمدی متمرکز در یک گروه است و مردم از این گروه به تنگ آمدهاند. همواره باید خود را نقد کنیم و نه هرگز مردم را.» اگر از یک فرد فرضی سوال کنید چه کاندیدایی در جریان رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری سال 1396 از این ادبیات استفاده کرده است، پاسخی که احتمالاً دریافت میکنید چیزی در این مایه است: جریان رقیب. واقعیت ساده و عجیب این است که اتفاقاً فرد فرضی حق دارد.
«مردم همیشه برحقاند. مردم فهیم ما خواستههای برحقی دارند. ما نماینده مردم هستیم و نه هیچ گروه دیگری. مردم خواهان الف و البته خواهان ب هستند. تمام مردم مخالف یک طبقه خاص، یک گروه یا یک جریان هستند. تمام فضایل در مردم جمعاند. منشأ تمام مشکلات مردم جریان الف و ب هستند. این جریانات منافع مردم را قبضه کردهاند. فساد یا ناکارآمدی متمرکز در یک گروه است و مردم از این گروه به تنگ آمدهاند. همواره باید خود را نقد کنیم و نه هرگز مردم را.» اگر از یک فرد فرضی سوال کنید چه کاندیدایی در جریان رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری سال 1396 از این ادبیات استفاده کرده است، پاسخی که احتمالاً دریافت میکنید چیزی در این مایه است: جریان رقیب. واقعیت ساده و عجیب این است که اتفاقاً فرد فرضی حق دارد. انتخابات سال 1396 ایران بیتعارف پوپولیستیترین انتخابات ریاستجمهوری کشور، دستکم در طول سه دهه اخیر، بود. سادهسازی سمبلیک از «مردم» و «دیگری» توسط هر دو جریان، تاکید افراطی بر رابطه مستقیم مردم و دولت، احتراز از سخن گفتن از طبقات مختلف جامعه و مطالبات آنها و سخن گفتن از تمامی گروهها و اقشار جامعه و مطالبات آنها تحت عنوان کلی مردم، تنها گوشهای از ادبیات پوپولیستی حاکم بر رقابتهای انتخاباتی و مناظرههای انتخابات ریاستجمهوری سال 1396 بودند.
پوپولیسم یکی از مبهمترین واژگان در ادبیات سیاسی در سرتاسر جهان است. ابهامات بسیاری در خصوص نحوه دقیق یا صحیح اطلاق این واژه وجود دارد و این ابهامات نه لزوماً از عدم دقت یا فقدان دانش بهکاربرندگان واژه بلکه از ماهیت مغلق، پیچیده و گونهگون خود مفهوم پوپولیسم ناشی میشوند. در دهه 70 میلادی بسیاری از اندیشمندان سیاسی نظیر پیتر وایلز کوشیدند نه به تعریف دقیق واژه یا مفهوم بلکه ذکر نشانگان پوپولیسم بپردازند؛ اما گستره وسیع مصادیق و اختلاف بنیادین در تدقیق مشخصههای بنیادین سیاستورزی پوپولیستی همواره منشأ اختلافنظر بوده است. پیتر وایلز یکی از نخستین اندیشمندانی بود که بر حیث اضافی پوپولیسم انگشت نهاد. بنا بر نظر وایلز پوپولیسم بهخودیخود یک ایدئولوژی نیست، بلکه مجموعهای از نشانگان است که ممکن است در هر ایدئولوژیای بروز کند.
یکی از مهمترین ویژگیهایی که بهزعم وایلز میتواند نشانهای مبنی بر وجود سندرم پوپولیسم در سیاستورزی باشد، تاکید شدید بر تقدم فضایل فردی بر فضیلتهای اجتماعی است: فضایلی مانند نحوه گفتار، ثروت شخصی و نحوه لباس پوشیدن. در انتخابات ریاستجمهوری اخیر ایران شاهد آن بودیم که هم جریان پیروز و هم جریان شکستخورده -خاصه در جریان مناظرههای انتخاباتی- بر ویژگیهای فردی کاندیدای رقیب تاکید افراطی داشتند و این تاکید افراطی نهتنها از سوی جامعه روشنفکری و مطبوعات پسزده نشد بلکه تقریباً سرتاسر جامعه یکصدا به استقبال آن رفتند. هیجان تبآلود در خصوص توانایی یک کاندیدا در سخنوری و فن بیان در مناظرهها، واکنش تمسخرآلود در خصوص برند کتوشلوار کاندیدای دیگری که علیالظاهر عینک خوبی هم داشت، تمسخر شدیدِ میمیکهای مضحک صورت یک کاندیدا، حملات متعدد یکی از کاندیداها به دو کاندیدای دیگر در خصوص وضعیت مالی و خانههای آنها، حملات پیدرپی یک کاندیدا به دیگر کاندیداها با اشارات کنایهآلود به وضعیت مالی اطرافیان و اقوام آنها، همه و همه از مصادیق تقدم فضایل فردی بر جمعی بودند. این موج خیرهکننده و پرخروش هیجانات جمعی در خصوص فضایل فردی کاندیداها تا جایی پیش رفت که پس از مناظره نخست بسیاری از افراد -تحت تاثیر لذت ناشی از مناظره اول- در فضای مجازی اعلام کردند مایلاند به کاندیدایی رای بدهند که در اصل برای حمایت از یک جریان خاص به میدان آمده بود. موج احساسات در خصوص لحن و ادبیات این کاندیدا چنان خروشان بود که این نگرانی پیش آمد که نکند سبد رای کاندیدای -ناگهان- محبوب مستقیماً به سوی کاندیدای مورد حمایت او سرریز نکند و این ملاحظات سبب شد کاندیدای مورد نظر تمامی قوای خود را بسیج کند تا در مناظره دوم دیگر آنقدر محبوب قلوب نباشد.
در پایان دولت نهم و دهم در میان روشنفکران و فعالان سیاسی توافقی جمعی در این خصوص شکل گرفته بود که ویژگیهای فردی نمیتوانند ملاک خوبی برای ارزیابی کارآمدی، صلاحیت و حتی صداقت در تحقق وعدهها باشند. در سال 1384 کاندیدای پیروز با قلب کردن پرسش «چگونه باید حکومت کرد» به «چه کس یا چه کسانی باید حکومت کنند» بهنوعی عقبگرد در طرح پرسش اصلی انتخابات دست زده بود. با این حال بعد از هشت سال و در سال 1392 افکار عمومی خواهان بازگشت به پرسش «چگونه» به جای «چه کسی» بودند. در سال 1392 فضای سیاسی جامعه به نحوی بود که گویی اغلب فعالان سیاسی در تقریباً هر دو جناح رقیب دریافته بودند که قیمت کت و کاپشن یا وضعیت خانه شخصی یا تسلط بر فنون مناظره و سر جای خود نشاندن ضربالاجلی حریف نمیتواند ملاک یا سنجه معتبری برای بررسی تیم شایسته برای تصدی دولت باشد و اتفاقاً بر خطر همیشه موجود تسلط کلامی سیاستمداران برای قلب واقعیات در نزد اذهان سادهگرا تاکید میشد. تسلط کلامیای که میتوانست بهتنهایی به شکلگیری نوعی کیش شخصیت منتهی شود. اساساً ویژگی دیگری که وایلز برای سندرم پوپولیسم ذکر میکند تاکید بسیار شدید بر کیش شخصیت یا وجه کاریزماتیک رهبر یک جریان و رابطه رازآلود و شخصی میان او و هواداران او است. در انتخابات ریاستجمهوری 96 در جهت ایجاد رابطه رازآلود میان کاندیدای جریان مغلوب و هواداران او و ایجاد رابطه شخصی و صمیمانه میان کاندیدای جریان پیروز و هواداران او تلاشهای بسیاری صورت گرفت. تلاش برای ترسیم نقش یک مدیر سیاسی-الهی برای کاندیدای جریان مغلوب با توجه به عواملی نظیر ضعفهای شخصیتی آشکار او به شکست منتهی شدند اما تلاش برای ایجاد رابطه شخصی و صمیمانه میان کاندیدای جریان پیروز و هواداران او -بهرغم آنکه این کاندیدا خواستههای بسیاری از هواداران را نمایندگی نمیکرد یا به حداقلیترین شکل ممکن نمایندگی میکرد و بهرغم دور از ذهن بودن چنین خواستی- با رونق گرفتن ناگهانی احساسات هواداران او عملاً و به نحو شگفتانگیزی محقق شد. رونق گرفتن احساسات هواداران کاندیدای پیروز بیش از هر چیز عمدتاً با دلایلی سلبی محقق شد. بهره بردن از احساسات هواداران بهخصوص احساسات شدید و عصیانگری نظیر نفرت یکی از مشخصههای بنیادین دیگری است که وایلز برای بازشناسی سندرم پوپولیسم ذکر میکند. این بهرهبرداری از احساسات و تاثرات محض اغلب از طریق دوگانهسازیهایی رخ میدهد که وایلز آن را ویژگی مهم دیگر سیاستورزی پوپولیستی میداند. در انتخابات سال 1396 یکی از کاندیداها با ساخت دوگانه «96درصدی» و «چهاردرصدی»، یکی از کاندیداها با ساخت دوگانه «ما» و «آنهایی که میخواهند به عقب برگردند» و کاندیدای دیگر با دوگانه «مستضعف» و «مستکبر» -که پس از سالها در ادبیات سیاسی کشور مطرح میشد- تلاش کردند احساسات عمیق هواداران خود را تهییج کنند. با این حال در میان تمامی این دوگانهها دوگانه آینده در برابر گذشته موفقترین شعار بود. کاندیدای پیروز با طرح این شعار در عین طرح یک دوگانه موثر موفق شد که بار تمامی خطاهای پیشین و نهتنها بار خطاها بلکه تمامی دلالتهای مفهوم گذشته را بر زمین بگذارد و تمامی امکانیت و امید موجود در مفهوم نامتعین و تحققنایافته آینده را از آن خود کند و در چشم بر هم زدنی احساسات سلبی و منفی هواداران خود نسبت به تمامی گذشته را به احساس مثبت دلبستگی شخصی و امیدناک به خودش بدل کند. از اینجا تا مردمی شدن و محبوب شدن و ارتباط شخصی با هواداران راهی نبود.
ویژگی دیگری که تقریباً مشهورترین ویژگی در میان ویژگیهای سندرم پوپولیسم است، ادعای نمایندگی منافع اقتصادی مردم و بازگرداندن این منافع به صورت مستقیم به مردم است. وعدههای اقتصادی پوپولیستی اغلب بسیار رادیکال هستند. آنها اغلب از فساد گستردهای دم میزنند که مردم واقعی یا اکثریت ساکت در آن نقشی ندارند. رویکردهای پوپولیستی اغلب بخشی از جامعه را انگل، زالوصفت و فاسد معرفی میکنند و در پی آن هستند که با اجرای سیاستهای رادیکال آرای عمومی را به سوی خود جلب کنند. در انتخابات اخیر دو کاندیدایی که از دوگانه پوپولیستی چهاردرصدی و 96درصدی و مستضعف و مستکبر استفاده میکردند تلاش کردند تا با طرح وعدههای اقتصادی بسیار عجیب از رشد 26درصدی گرفته تا وعده اعطای میلیونها سند به حاشیهنشینها تا چند برابر کردن یارانهها و ایجاد میلیونها شغل ذهن مخاطبان خود را تسخیر کنند. مظلومنمایی و استفاده از ادبیات مظلوم و ظالم برای ایجاد حس همذاتپنداری میان طبقات محروم، یکی از ترفندهای تبلیغاتی دیگر این جریان برای اثبات عدالتطلبی مدعاییاش بود، این مساله بهقدری پررنگ بود که مهمترین صفتی که در نهایت برای توصیف کاندیدای نهایی خود برگزیدند نیز «مظلوم» بود. این ادبیات در کنار خشونت کلامی و حتی فحاشی مکرر، ادبیات تهییجکننده و آمارهای اغراقآمیز و دروغین و ارائهشده از سوی نمایندگان این جریان در شکلگیری تصویری اساساً متناقض و چندلایه از این جریان نقشی اساسی داشت. یکی از ویژگیهای وعدههای اقتصادی پوپولیستی همواره دور بودن آنها از عقل سلیم و غیرعملی بودن آنهاست، در انتخابات اخیر، کاندیدای پیروز و حامیان او با انگشت نهادن بر وجه غیرعملی وعدههای پوپولیستی اقتصادی مطرحشده به کمک مخاطبان این وعدهها آمدند و از بار روانی مسحورکننده وعدههای رمانتیک رقبای خود کاستند. یکی دیگر از ویژگیهای گفتار پوپولیستی در انتخابات اخیر ایران، که پیش از این نیز بارها شاهد آن بودیم، سوءاستفاده از احساسات مذهبی توده مردم برای طرد جناح رقیب بود. انتساب یکی از کاندیداها به یکی از امامان معصوم، «شیطانسازی» از جناح رقیب، افکندن هراس در دل دینداران از طریق مانور بر مسائلی مانند سند 2030، ترسیم صحنه رقابت انتخاباتی بهمثابه نزاع میان «دینداران» و «بیدینان»، همگی زیرمجموعه همین خصیصه قرار میگیرند.
گرچه ویژگیهایی که وایلز و برخی از دیگر اندیشمندان سیاسی بهعنوان مشخصههای سندرم پوپولیسم ذکر کردهاند در خصوص بسیاری از ایدئولوژیها و جریانات سیاسی پوپولیستی غالب است، با این حال بسیاری از اندیشمندان سیاسی امروزی از تعریف حداکثری و دقیق پوپولیسم دست شستهاند و به تعریف بسیار حداقلی «مود» بسنده کردهاند. پوپولیسم به نظر «مود» گونهای ایدئولوژی حاشیهای یا انگلی است که میتواند به هر ایدئولوژی مرکزی یا محوریای بچسبد و از آن تغذیه کند، خواه ناسیونالیسم و خواه سوسیالیسم و آنتیامپریالیسم و نئولیبرالیسم. به نظر «مود» تنها و تنها عنصر ذاتی تمام ایدئولوژیهای پوپولیستی توسل آنها به تمایز اساسی مردم در برابر دیگری و تاکید بر این اصل است که سیاست باید بیان «خواست عمومی» مردم باشد. از طرفی مهمترین مساله تمرکز بر مردم – که مشخص نیست کیستاند- و رابطه آنتاگونیستی میان این مردم با دیگریهاست. پوپولیسم تا همین اواخر- دهه 80 میلادی و ظهور نخستین دفاعیات نظری از آن- همواره واژهای با باری بسیار منفی تلقی میشد. با این حال از اواخر قرن بیستم به این سو پوپولیسم دیگر در فلسفه سیاسی ضرورتاً به معنایی منفی به کار نمیرود. دو تن از مهمترین اندیشمندان سیاسی معاصر، شانتال موف و همسرش ارنستو لاکلائو به بازاندیشی در مفهوم پوپولیسم و نسبت آن با دموکراسی و سیاست پرداختند. همزمان با دفاع نظری موف و لاکلائو از پوپولیسم چپ در برابر پوپولیسم راست بهعنوان تنها آلترناتیو موجود، تمایز نهادن میان اقسام پوپولیسم بسیار رونق گرفته است -مثلاً پوپولیسم مرتجع در برابر پوپولیسم مترقی در نزد جودیت باتلر- لاکلائو که نخستین بار در اثر مشترک خود با شانتال موف یعنی هژمونی و استراتژی سوسیالیست به دفاع از ایجاد جریانهای مردمی پرداخته بود، در آخرین اثر مهمش در باب خرد پوپولیستی بهصراحت به دفاع از سیاست و ادبیات پوپولیستی پرداخت. به نظر لاکلائو بنیاد اصلی پوپولیسم ساخت دلالتهای پوچ و خالی است. کلماتی که مفاهیم و ایدههای بسیار کلیای را بیان میکنند و به نحو سمبلیک قادرند به فضای سیاسی شکل دهند و نهتنها تهدیدی برای دموکراسی نیستند بلکه مکمل آن نیز هستند. شانتال موف اعتقاد دارد که در فضای سیاسی امروزین اروپا و بسیاری از نقاط جهان، که تمایز میان چپ و راست حقیقی از میان رفته است و هر دو جریان به سوی مرکز گرایش دارند، سیاستورزی حقیقی به پایان رسیده است و تنها پوپولیسم است که میتواند با تاکید ذاتیاش میان خود و دیگری و با رویکرد آنتاگونیستی افراطیاش سیاست مرده را باری دیگر زنده کند. در جهان پساسیاست -که بهزعم موف پیش از این اشمیت در خصوص آن هشدار داده بود- عملاً تمایز میان چپ و راست با تظاهر به مدارا از میان رفته است و این تنها تعارض کور جریانات پوپولیستی است که میتواند پیکر مرده سیاست را باری دیگر زنده کند. به نظر موف کسانی که مخالف پوپولیسم هستند دو حقیقت اساسی در خصوص سیاست را درک نکردهاند یکی آنکه -همچنان که اشمیت باور داشت- سیاست عرصه دشمنی و نزاع است بنابراین باید در ذات خود آنتاگونیستی باشد و دیگر آنکه سیاست باید عرصه جولان احساسات عمیق مردم باشد و بهره گرفتن از تاثرات و احساسات شدید مردم نه غلط که بخشی اساسی از سیاستورزی است. گرچه تحلیل موف نمیتواند در خصوص جامعه ما یکسره صادق باشد، اما شرایط کنونی جامعه ایران و سیاستورزی ایرانی دستکم در یک نکته با تحلیل او اشتراک دارند. تمایزهای واضح میان دو جریان موجود رنگ باختهاند، تقسیمبندیهای قدیمی بدون کاربرد ماندهاند و دیگر مشخص نیست پروژههای سیاسی مختلف دقیقاً از چه ایدههایی حمایت میکنند، همه به سوی مرکز میشتابند، همه با شتاب به سوی مرکز میروند.
یکی از پدیدههایی که در انتخابات اخیر شاهد آن بودیم. شباهت شگفت میان شعارهای دو جریان رقیب بود -صرفنظر از صداقت یا عدم صداقت- گویی هر دو جریان چیزهایی بودند و چیزهایی نبودند، همه چیز بودند و هیچچیز واحدی نبودند. کاندیدای جریان مغلوب و کاندیدای جریان پیروز هر دو از چیزهایی که نبودند شرمنده بودند و به همین خاطر در عمل بسیار شبیه به یکدیگر به نظر میرسیدند. جناحی که حامیان اصلی آن طی چهار سال گذشته نفی برجام را سرلوحه کار خود قرار داده بود با ظاهری شرمنده از مدعیاتش در پی نقد کردن چک برجام و اعتبار بخشیدن به پاسپورت ایرانی بود و جناحی که در طول سالهای گذشته انتقادات شدیدی را متوجه طرح هدفمندی یارانهها و آثار اقتصادی آن کرده بود با هراس از واکنش اجتماعی و در رویکردی محافظهکارانه از هر نکتهای حتی نقدی ملایم یا اشارهای به برخی آثار زیانبار اقتصادی این پدیده اجتناب کرد. هر دو جناح در فقدان ایده واحد، پروژه سیاسی یا اقتصادی یا رویکرد نظری مشخص و حقیقیای به پوپولیسم متوسل شدند، اما این بار، برخلاف پوپولیسم راست و چپ اروپایی، حتی تعارض بنیادینی نیز در کار نیست چرا که در جریان رقابتهای انتخاباتی اخیر بزرگترین غایب صحنه انتخابات امر سیاسی بود. هر دو جریان دستکم در این نقطه اشتراک نظر داشتند که مهمترین مساله اقتصاد است. تقدس مردم بهعنوان مهمترین عنصر ذاتی پوپولیسم مهمترین وجه اشتراک دیگر ادبیات حاکم بر هر دو جریان بود. بر اساس روایت انتخابات اخیر مردم گروهی منزه هستند که صرف انتخاب شدن از سوی آنها ضمانتی برای رستگاری سیاسی است.
اومبرتو اکو اعتقاد داشت پوپولیسم دیر یاز زود راه به فاشیسم میبرد. او در مقاله «فاشیسم ابدی» درباره پوپولیسم مینویسد: «نمیتوان گروههای مختلف مردم را واجد ارادهای مشترک دانست و دقیقاً به همین دلیل است که رهبران سیاسی وانمود میکنند که مفسر حقیقی اراده مردم هستند... اما «مردم» برساختهای خیالی بیش نیست... در آینده شاهد پوپولیسمِ تلویزیونی یا اینترنتی خواهیم بود، پوپولیسمی که در آن واکنشهای احساسی گروه خاصی از شهروندان بهعنوان صدای حقیقی «مردم» جعل میشود.»
اگر روزگاری مارکس مینوشت که شبح کمونیسم بر فراز اروپا در حال گشتوگذار است، حال این شبح پوپولیسم است که سایه خود را بر سرتاسر جهان گسترده است: دونالد ترامپ در آمریکا، هواداران برگزیت در بریتانیا، مارین لوپن در فرانسه، ایگلسیاس در اسپانیا، خیرت ویلدرس در هلند، یاروسواف کاچینسکی در لهستان، رودریگو دوترته در فیلیپین، تنها مشتی از خروار پوپولیستهای امروزی هستند. اگر مارین لوپن با شعار «به نام مردم» میخواست راست افراطی را بر اریکه قدرت بنشاند، امانوئل ماکرون نیز با اعلام پایان عصر سیاستورزی چپ و راست از آغاز دورانی تازه و سیاستی تازه سخن میگوید، سیاستی نوبنیاد که قرار است آغازگر یک «جنبش» باشد. دونالد ترامپ از فرسودگی احزاب دموکرات و جمهوریخواه سخن میگوید و ادعا میکند که میخواهد قدرت را به «مردم آمریکا» بازگرداند و برنی سندرز نیز بر طبل تضاد یک درصد حاکم با 99 درصد محکوم میکوبد. اگر به سرتاسر جهان بنگریم، درمییابیم که اینک نزاع نه میان پوپولیستها و غیرپوپولیستها که میان کمتر پوپولیستها و بیشتر پوپولیستها یا انواع و اقسام پوپولیسم است. تنها نتیجهای که از انتخابات مختلف در سرتاسر جهان در چند سال گذشته میتوان گرفت چیزی نیست مگر تثبیت گفتمان پوپولیستی. پوپولیسم از هر انتخاباتی جان سالم به در میبرد و هر بار قویتر میشود.